شرایط داخلی ایران و عراق در آغاز جنگ/ رویای نبرد قادسیه و تهدیدی که جدی گرفته نشد
علی خرم
عراق در آینه دولتمردان ایرانی
در آغاز انقلاب دولتمردان ایرانی تصور میکردند رژیم صدام حسین بسیار سست و شکننده است به نحوی که هر فعالیتی بر ضد دیگر کشورها انجام دهد موجبات نابودی خودش را فراهم آورده است. برای نمونه، در ابتدای شهریور ۱۳۵۹ که من از تهران عازم ترکیه بودم، در مجله دفاعی جینز دیفنز در داخل هواپیما خواندم که ژنرال اویسی، فرماندار نظامی تهران در دوره پهلوی به عراق رفته است و با کمک این رژیم قرار است به همراهی ۵ هزار سرباز به خوزستان وارد شود و با فرماندهی این نیروها حکومت ایران را ساقط کند. وقتی من این مطلب جینز دیفنز را برای مسوولان ایرانی ارسال کردم، آن را جدی ندانستند و در واکنش به آن گفتند که رژیم صدام کاری از پیش نمیبرد و هر چه انجام دهد به ضرر خودش خواهد بود. با وجود این اخبار، در شهریورماه با حمله عراق به ایران همه غافلگیر شدند، گرچه اولین حملات و تجاوزات این کشور به خاک ایران به ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ باز میگردد، یعنی یک سال و نیم پیش از شروع رسمی جنگ. همچنین در طول این مدت عراق هر از چند گاهی، استانها و شهرهای مرزی ایران را مورد حمله موشکی و بمباران هوایی قرار میداد و یک حمله گسترده را ارزیابی میکرد.
انقلابیون ایران و جامعه بینالملل
انقلابیون در ابتدا تصوری منفی نسبت به جامعه بینالملل و از جمله سازمان ملل متحد داشتند تا حدی که حاضر نبودند تجاوز عراق را به سازمان ملل اطلاع داده و درخواست کمک کنند. به همین دلیل از آغاز تجاوز عراق تا صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل بیش از چند هفته به طول میانجامد که این مساله از چند بعد قابل بررسی است؛ چون در ایران پس از انقلاب اعتقادی به سازمان ملل، مجامع بینالمللی و شورای امنیت وجود نداشت، موجب شد تصور و آمادگی دریافت کمک از جامعه بینالمللی را نداشته باشند. این تصور هم از آنجا ناشی شده بود که ایران سازمان ملل را تحت سیطره آمریکا میدید و از سوی دیگر این جنگ را نیز آمریکایی قلمداد میکرد، با این اوصاف دلیلی نمیدید که دست به شکایت بزند. در حالی که پیش از وقوع جنگ کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل از دفتر خود با وزارت امور خارجه در تهران تماس گرفت و گفت شنیدهها حاکی از حمله عراق به ایران است، اگر مایلید من برای این مساله درخواست تشکیل جلسه شورای امنیت را بدهم، اما ایران به دبیرکل سازمان ملل پاسخ نداد. در آن زمان صادق قطبزاده تازه از وزارت خارجه رفته و این وزارتخانه بیوزیر بود ولی شورای معاونین موضوع را بلافاصله به شورای انقلاب اطلاع داد و قرار شد این موضوع در جلسات شورای انقلاب مطرح شود. در آن زمان رابط میان وزارت امور خارجه و شورای انقلاب، سیداحمدآقا خمینی بود که این مساله را در شورای انقلاب مطرح کرد اما به دلیل عدم صلاحدید اعضای این شورا، پیگیری خاصی نشد و بالطبع کاری نیز پیش نرفت، شاید هم اولویتهای دیگری وجود داشت، در بهمریختگی روزهای آغاز جنگ کسی به این موضوع نمیاندیشید که باید به فعالیتهای بینالمللی پرداخت و فعالیتها حول محور مسایل دفاعی، سنگربندی و... بود.
شروع جنگ؛ علل و عوامل
مسلما در دو سال ابتدایی پس از انقلاب، ایران دارای سیستم منسجمی نبود و در نتیجه اخبار داخلی به صورت جسته و گریخته در اختیار بسیاری افراد در داخل و خارج از کشور قرار میگرفت که بعضا از آن سوءاستفاده نیز میکردند از جمله شاپور بختیار و اویسی؛ این افراد با این تصور که عراق با حمله به ایران به سرعت میتواند حکومت تهران را سرنگون کند، دست به فعالیت زدند. البته علاوه بر این باید عوامل دیگری را برای آغاز جنگ در نظر گرفت:
۱ـ یکی از این عوامل امضای عهدنامه مودت، مرز دولتی و حسن همجواری ۱۹۷۵ بین ایران و عراق است که توسط صدام در دورهای که معاون احمد حسن البکر، رییسجمهور عراق بود و به دلیل مشکلاتی که کردها برای دولت عراق به وجود آورده بودند، صورت گرفت. امضای این عهدنامه موجب شد صدام از سوی جناحهای داخل عراق و نیز دیگر کشورهای عربی مورد شماتت قرار گیرد. بنابراین صدام به دنبال جبران امضای این عهدنامه به جنگ با ایران روی آورد.
۲ـ عامل دیگر هجوم نظامی عراق، تصور خیالبافانه صدام در به دست آوردن منطقه نفتخیز خوزستان بود. او با این برنامه که اگر خوزستان را در اختیار بگیرد نفت این منطقه که معادل نفت عراق بود را به چنگ میآورد، فکر حمله به ایران و سود دو برابر از نفت دو برابر را در سر میپروراند.
۳ـ عامل مهم دیگر صدور انقلاب ایران بود که بر اساس شعارها و تبلیغات، نه تنها صدام بلکه همه کشورهای عربی منطقه را بیمناک کرده بود. این عوامل اصلی در پرتو خصمانه شدن روابط ایران و امریکا بهترین شرایط را برای حمله به ایران فراهم آورد.
تکرار جنگ قادسیه؟!
صدام بر این باور بود که اگر این جنگ را به عنوان نبرد قادسیه میان عرب و عجم مطرح کند، یا پرچم جنگ را به نشان نماینده اسلام اولیه (عرب) در برابر پارسیان برافرازد، بخشی از مردم ایران نیز به همراهی با او میپردازند. او امیدوار بود این جنگ، تبدیل به تضاد عرب و عجم شود و خود رهبر مسلمانان در برابر فرهنگ پارسی و ایران باستان گردد که شرایطش مهیا نشد. صدام با این تصور که مردم ایران با برپایی انقلاب، ملیت اصیل ایرانی را کنار گذاشتهاند و در برابر مدعیان دین سر تسلیم فرود میآورند، استراتژی خود را تنظیم کرد، اما این تفکر در میان اکثریت مردم حامی نداشت مگر برخی سلطنتطلبان و بازماندگان رژیم شاه که نه به دلیل رجزخوانیهای صدام بلکه به خاطر دشمنی با انقلاب نوپا، میان دولت انقلابی جدید ایران و حکومت صدام، به دومی تمایل نشان میدادند و بر این آتش میدمیدند. برخی مسایل دیگر نیز که نشانه سوءاستفاده از صداقت دولتمردان ایرانی بود به این تصور دامن زد، برای نمونه درباره خلیجفارس وقتی کشورهای عربی مدعی نام جعلی خلیج ع رب ی شدند و ادعا کردند خلیجفارس، نامی زردشتی است و تعلق به عجمها دارد، برخی در ایران صادقانه گفتند که نه نام خلیجفارس و نه خلیج ع رب ی، بهترین گزینه این است که نام آن را خلیج اسلامی بگذاریم. اعراب هم به ایرانیها توصیه کردند دیگر نام خلیجفارس را بکار نبرید اما پس از آن خود نام جعلی خلیج ع رب ی را ترویج کردند.
همپیمانی و حضور برخی کشورها در جبهه حامیان ایران مانع اتفاق دنیای عرب شد. کشورهای منطقه در این تقابل به دو گروه تقسیم شدند برخی به دلیل ترس از انقلاب اسلامی ایران به جبهه عراق پیوستند و برخی دیگر از جمله سوریه، فلسطین، یمن، الجزایر و لیبی هم در جبهه پایداری و در جمع حامیان ایران قرار گرفتند. یکی از عجیبترین هم پیمانیها، اتحاد ایران و لیبی بود که دلایل و شرایط خاص خود را داشت.
لیبی در جبهه ایران
دو دلیل برای همپیمانی لیبی با ایران و ایستادگی در برابر اعراب متحد عراق وجود داشت: اول اینکه بسیاری از انقلابیون پیش از انقلاب و در سالهای اولیه پس از آن، رابطهای خوب و بسیار نزدیک با لیبی و معمر قذافی داشتند؛ این افراد هنگامی که به قصد آموزش به لبنان میرفتند با قذافی هم در ارتباط بودند. از سوی دیگر یکی از ویژگیها و فعالیتهای بارز قذافی این بود که در نقاط مختلف جهان اگر کسی قصد مبارزه داشت او از همراهی و پرداخت هزینه آن اجتناب نمیکرد، برایش مهم نبود این مبارزه حق است یا ناحق.
دلیل دوم همراهی لیبی احساس رقابت قذافی با صدام در جهان عرب بود. پس از مرگ جمال عبدالناصر، تصور قذافی این بود که رهبر جهان عرب است، صدام هم چنین تصوری داشت. عربستان هم به خاطر اماکن مقدسه واقع در آن داعیه رهبری جهان عرب داشت گرچه رهبریاش چالش برانگیز و خصمانه نبود. این دو رقیب (صدام و قذافی) برای رسیدن به مقام رهبری اعراب از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند و قذافی با مشاهده شروع جنگ و رودررو شدن ایران با رقیب خود، فرصت را غنیمت شمرد تا به مقابله با صدام بپردازد و امیدوار بود او را به زمین بزند، البته این حمایت، نه به صورت کامل که به طور زیگزاگی بود؛ هر گاه از سوی دولت عراق به وسیله نماینده و ماموری روابط طرابلس و بغداد مساعد میشد قذافی نسبت به ایران تغییر رویه میداد. این را هم باید متذکر شد که لیبی حامی صادقی برای ایران نبود و من در مدت زمان حضورم در این کشور به عنوان کاردار ایران، دو بار برای ادای توضیحات به نخستوزیری به تهران فراخوانده شدم که هر دو بار به دلیل سفر نماینده ویژه قذافی به تهران و این ادعا بود که من بجای فعالیت دیپلماتیک در لیبی در پی امام موسی صدر هستم و گزارشهایم درباره لیبی مثبت نیست. بار اول آقای رجایی، نخستوزیر با اندکی توضیح قانع شد.
اما بار دوم مهندس موسوی بطور جدی با من برخورد کرد و خواست روزنامههای شش ماه گذشته لیبی را با خود بیاورم. من هم فردای آن روز با یک گونی روزنامه رفتم و آقای موسوی با بیان اینکه در حال حاضر لیبی کشور دوست ما محسوب میشود، توضیح خواست که چرا من گزارشهای مثبت نمیفرستم. من هم به توضیح گزارشهای دیپلماتیک اعم از کشف و محرمانه پرداختم.
در توضیح این گزارشها گفتم نمونه گزارشهای کشف از تاسیس سوپرمارکتهای زنجیرهای و افتتاح پروژههای جدید گرفته تا راه و پلسازی در لیبی همگی مثبت بودند. میماند گزارشات محرمانه که شما (نخستوزیر و یا وزیر امور خارجه) باید بدانید و دولت لیبی نباید از آن مطلع شود. از جمله در گزارش من آمده بود که قذافی همزمان با ادعای گسترش روابط رسمی با ایران، جا و کمکهای مالی در لیبی در اختیار منافقین و چریکهای فدایی و پیکار و... قرار میدهد که علیه ایران آماده شوند. این همزمان با فرستادن مامور از سوی دولت لیبی برای حفظ روابط دو کشور بود. در این بین برخی در ایران به جای اینکه به خاطر اطلاعرسانی از من تشکر کنند به من میگفتند چرا علیه لیبی سخن میگویید. تا اینکه آقای دکتر ولایتی که آن زمان در کمیسیون خارجه مجلس بود، بدون اینکه من مطلع شوم گزارشهای من را در مجلس قرائت کرد و وقتی به دعوت آنها به مجلس رفتم، از بابت فعالیتها و گزارشهایم تشکر کردند.
ایران و دو قطعنامه
فضای احساسی اول انقلاب به نحوی بود که جامعه بینالملل را عامل آمریکا میدیدیم، از ترکیه و پاکستان گرفته تا عربستان، شاید این هم جزء عواملی بود که قطعنامه ۵۱۴ را که پس از فتح خرمشهر از سوی شورای امنیت صادر شد، نپذیرفتیم. قطعنامه ۵۱۴ از ایران چند خواسته داشت: آتشبس، بازگشت به مرزهای ۱۹۷۵، استقرار نیروهای حافظ صلح، مذاکره دبیرکل برای حل و فصل اختلافات ایران و عراق. ما به جای پذیرش قطعنامه جنگ را ادامه دادیم که پس از آن ۶ سال بطول انجامید اما در انتها همین شرایط را پذیرفتیم با این تفاوت که پذیرش قطعنامه ۵۱۴ از سوی ما میتوانست از موضع قدرت باشد اما قطعنامه ۵۹۸ در شرایطی پذیرفته شد که فتوحات نظامی از دست رفته بود.
نظر شما :