چمران، مردی که سهم خدا شد!- غلامعلی رجایی
دکترای تاریخ از دانشگاه تربیت مدرس
برخلاف آنچه معروف است، مادرش میگوید نه در ساوه که در قم، در هنگامی که برای زیارت عمه امام زمان (ع) حضرت معصومه (س) به قم مشرف شده بود متولد شده است و از این جهت چمران قمی است.
و خوشا به حال اهل قم و ساوه و تهران که چون مصطفایی را در دامان خود دیدهاند. همو که امام، که بسیار حساب شده و کم زبان به مدح و بر شمردن فضایل افرادی که میشناخت میگشود؛ آن هم غالبا پس از کوچشان از کالبد خاکی و خاک، او را جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد نامید که کشور ایران به او و امثال او نیاز مبرم داشت و دیگران را به این توصیه فرا خواند که مثل چمران بمیرند!
چمران، همو که برادرش مهندس مهدی، روزی در حالی که از مصطفی برایم میگفت و اشک میریخت به نقل از او گفت: برادرم مصطفی با غم ـ نه از جنس مادی آن ـ چنان مانوس بود که به من میگفت مهدی، من خدای دردم!
چمران، همو که مادرش میگفت، او و تمامی فرزندان خود را بدون وضو شیر نداده است.
چمران، همو که مادرش از روح تدین و تعبد سرشار او در دوران دانشجوییاش میگفت که در کمیابی گوهر دیانت در دانشگاه، تکه فرشی را با خود به دانشگاه میبرد تا بر روی آن در برابر چشمان بسیاری مسلماننمای بینماز، که به این عمل او به دیده تحقیر و استخفاف مینگریستند و در حقیقت حقارت خود را در نگاهشان ریخته و نثار او میکردند، نماز بخواند!
چمران، همو که برادرش مهدی میگوید در زندگی چنان زاهدانه میزیست که پس از آنکه با رأی نمایندگان ملت بر مسند وزارت دفاع نشست، جایی نداشت و در زیرزمینی در نخستوزیری شب را به سحر میرساند.
چمران، همو که دوست لبنانیاش «عادل عون»، میگوید با او در مصر آشنا شده است، آن هنگام که از آمریکا که در آن یکی از متخصصان برجسته فیزیک هستهای بود، به سرزمین پیامبران خدا ـ مصر ـ آمده بود تا به مدت دو سال در جهت کسب آمادگی مبارزه با دشمنان دین و بشریت، آموزش نظامی و چریکی ببیند.
چمران، همو که به عشق خدمت به یتیمان جنوب لبنان که کسان خود را در بمبارانهای اسرائیل از دست داده بودند، همسر و فرزندش را به رغم علاقه مفرطی که به آنها داشت در آمریکا تنها گذاشت و خود تنها بیآنکه همسرش را طلاق دهد مهاجر لبنان شد تا در کنار ایتام لبنانی و همچون آنان روزگار بگذراند و با اداره مدرسهای که در آن درس میخواندند برایشان پدری کند!
همو که در مدرسه ایتام جنوب لبنان با آنها غذا میخورد و در کنار آنها تن خسته از فعالیتهای بیشمارش را در روز، مهمان لحظاتی خواب میکرد.
همو که عادل عون میگوید اگر میدید دانشآموزی در درسی ضعیف است به رغم فعالیتهای طاقتفرسای نظامی در طول روز خود تا پاسی از شب بیدار میماند و با او کار میکرد.
چمران، همو که در لبنان هنر نقاشی خود را در خدمت به ایتام لبنان به کار گرفت و در اوقاتی که فراغتی پیدا میکرد نقاشی میکشید و آنها را میفروخت و درآمدش را از این کار در جهت خدمت به ایتام مصرف میکرد.
چمران، همو که در جنوب لبنان روستا به روستا میرفت و جوانان را جذب مقاومت مینمود و به آنها درس ایستادن در برابر اسرائیل را میآموخت.
همو که مردم لبنان که شاهد خدمات صادقانهاش در جهت اعتلا و عزت شیعه خوارشده در لبنان بودند، او را سلمان فارسی عصر خود نامیده و بعضی از شدت اشتیاقی که به او داشتند پس از شنیدن خبر شهادتش نام او را بر روی فرزندان خود میگذاشتند.
همرزم لبنانی او گفته است در سال ۱۹۷۷ که به دلیل فرا رسیدن عید قربان بین مسلمانها و مسیحیان در حال جنگ، آتش بس موقتی برقرار شد در یک عملیات شناسایی که دو مسیحی را در حال خواب دید نه تنها از کشتن آنها صرف نظر نمود، بلکه مرا نیز از کشتنشان بازداشت و در پاسخ سوال سراسر تعجبش به او گفت ما در آتش بس هستیم و نباید به اینها خیانت کنیم.
همو که در میدان نبرد با دشمن، اولین کسی بود که به قلب دشمن یورش میبرد و داوطلبانه خود را در محاصره دشمن میانداخت تا او را عقب براند. همو که مرگ بارها با خواری از برابر او در میدانهای جنگ میگریخت!
مردی که با آغوش باز از مرگ استقبال میکرد و در نوشتههایش از پاهای خویش ملتمسانه میخواست در لحظه دیدارش با فرشته مرگ محکم و استوار باشند تا او به کمک آنها در برابر مرگ رقصی زیبا داشته باشد!
همو که قلبی رئوف داشت و جز به خدای خویش اعتماد و اتکال نداشت و تمام قلههای عبودیت را یکی پس از دیگری فتح نمود.
مردی که خود را به چیزی نمیانگاشت و آیت اخلاص بود.
مردی که با تمام وجود به علی (ع) عشق میورزید و خلوت خویش را با یاد او معطر میساخت.
همو که دلی به وسعت دریا داشت، دلی عاری از کینه و لبریز از محبت.
همو که خداوند را زیبا میدید و دل لطیفش عاشق هرچه زیبایی بود، زیباییهایی که خداوند در عالم خلقت به ودیعت نهاده است.
چمران، برگزیده خدا در بین ما بود و اگر چه سالهایی کوتاه با ما زیست اما عاقبت در دهلاویه خوزستان، سهم خدا شد!
آه که در این زمانه قحطی انصاف و محبت و گذشت چقدر به چمران محتاجیم.
نظر شما :