دیدن خویش از چشم دیگران/ تاملی در مشی متفاوت صوراسرافیل و حبلالمتین و مساوات در مقایسه با نشریات پیشین- نگین نبوی
استاد تاریخ دانشگاه دولتی مونتکلر
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل همراه با سیّدمحمدرضا مساوات به «مجمع آزاد مردان»، که برای مبارزه با استبداد تأسیس شده بود، تعلّق داشتند و سیّد حسن کاشانی به یک انجمن سّری که علیه میرزا علی اصغرخان امینالسلطان، صدراعظم فعالیت میکرد، پیوسته بود. دوّم آنکه پس از تشکیل مجلس، موجی از هیجان و خوشبینی دربارۀ آیندۀ ایران همه جا به چشم میخورد، گوئی تحولی در ذهن مردم به وجود آمده، «چشم و گوششان باز شده بود» و به سبب آگاه شدن از حقوقشان دیگر اجازه نمیدادند کسی بر زندگی آنان خودسرانه بتازد. از همین رو، نشریهای که مایل به جلب چنین مردمانی بود میبایست از مرز ترویج و تبلیغ دانش و مدرسه، آن گونه که سبک تربیت بود، پا فراتر گذارد. چنین بود که نشریات نوپا به پویایی تازه دست یافتند و به جای بسنده کردن به گزارش اخبار به هواداری ضعفا و تودهها و ترویج و تبلیغ مفاهیمی برخاستند که زمانشان فرارسیده بود، از آن جمله شعار «حرّیت، مساوات و اخوّت» در سرسطر صوراسرافیل، فرشتهای این شعار را بر شیپور خود میدمید. نشریۀ مساوات نیز این شعار را، با افزودن واژۀ «عدالت»، در بالای صفحۀ هر شمارۀ خود به چاپ میرساند و حبلالمتین نیز هواداریاش از این اهداف را در نخستین سرمقالهاش اعلام کرد.
تشابه شعارها و اصول اعلام شده در این سه نشریه به معنای یکسان بودن مواضعشان در برابر مسائل روز نبود. به احتمالی، مساوات را باید تندروترین این سه نشریه دانست زیرا لحنش صریح و نوشتههایش آکنده از انتقادهای بیباکانه از هیات حاکمه بود. حبلالمتین امّا به موضعی ضدامپریالیستی شهرت داشت و با تیراژ روزانهای بین چهار تا پنج هزار شماره نسبت به دو همتایش رویهای محتاط و معتدل برگزیده بود.
پرخوانندهترین این سه صوراسرافیل بود که از رهگذر زبان ساده و محاورهای و نوشتههای طنزآمیز علی اکبر دهخدا، تیراژی در حدود ۵۵۰۰ داشت. با این همه، وجه مشترک آنها تأکیدی بود که هر سه بر نقش مردم عادی ایران در دگرگون ساختن جامعه میگذاشتند. همچنین در دید ناشران و نویسندگان این نشریات، خوانندگانشان، بیشتر از اعضای گروه کوچک نخبگان و باسوادانی که مخاطبان اصلی نشریۀ تربیت ذکاءالملک به شمار میرفتند، نماینده و معرّف جامعه بودند. اینکه ناشران مشروطهخواه آگاهانه میکوشیدند تا خوانندگانی هر چه بیشتر به سهولت به نشریاتشان دسترسی داشته باشند خود تأییدی بر این نکته است. این دسترسی با تکفروشی هر شمارۀ نشریه در خیابانها و اماکن عمومی، به بهایی مشابه بهای تربیت، و گاه کمتر از آن (در نه سال قبل) تأمین میشد.
البته شیوۀ دیگر برای سنجش تأثیر نشریات و رسیدن به آگاهیهایی دربارۀ خوانندگان آنها، بررسی محتوای نامههایی است که در آنها به چاپ میرسیدند. به عنوان نمونه، در ستونهای حبلالمتین، صوراسرافیل، و مساوات نامههایی از گروهها یا افراد، از زن و مرد و از شهرها و استانهای گوناگون کشور چاپ میشد که درخواستها و شکایات نویسندگانشان را شرح میداد. برخی از نامهها خطاب به سردبیر بود و برخی دیگر لحن نامۀ سرگشاده داشت. به ندرت نامهای در واکنش به نوشتهای در نشریه فرستاده میشد اما گاه نامه پاسخی به نامۀ منتشر شدۀ دیگری بود. به سخن دیگر، چاپ این نامهها نه تنها فرصتی فراهم میکرد که طیف وسیعی از خوانندگان، که نمایندگان مجلس و مقامات دولتی را نیز در برمیگرفت، از خواستها و شکایات نویسندگانش آگاه شوند، بلکه شیوهای برای نشر آراء و افکار سانسور نشده و از صافی نگذشتۀ عمومی بود. اگر به تظلّم کسی رسیدگی نمیشد شکایتش را در نامه به روزنامه بازگو میکرد؛ اگر خوانندهای از کندی روند تغییر بیشکیبا یا خشمگین میشد از صفحات روزنامه برای طرح خشم و سرخوردگیاش بهره میجست؛ برخی برای اعادۀ حیثیت و نام نیک خویش نامه مینوشتند و برخی دیگر برای جلب ترحم یا یافتن راه حلی برای مشکلاتشان. نامهنگاران ابائی نداشتند از رفتار بلندپایگان دولتی، حتّی حاکمان ایالات یا مشاوران نزدیک شاه، در بیاعتنائی نسبت به قانون اساسی و اصرار بر ادامۀ سنت استبدادی، شکایت و انتقاد کنند. در واقع، نامههای خوانندگان حاوی تندترین و بیپردهترین مطالب این روزنامهها بودند و شاید بتوان گفت که به نوعی برای ناشر و مدیرمسئول روزنامه نیز دستاویز دیگری فراهم میکردند که انتقادهای تند را از زبان خوانندگان و بیواهمه از خطر احتمالی به گوشها رسانند.
اینکه از آوریل ۱۹۰۷ تا ژوئن ۱۹۰۸، یعنی تا کودتای محمدعلی شاه و آغاز دوران استبداد صغیر که به بسته شدن همۀ نشریات انجامید، شمار روزافزونی از این گونه نامهها به چاپ میرسید نشانی از متداول شدن چنین شیوهای برای طرح مشکلات و مسائل فردی بود. به این ترتیب میتوان فرض کرد که در پی تدوین قانون اساسی و آغاز دورانی تازه افکار عمومی دربارۀ نقش مطبوعات تحولی اساسی یافت. از آن پس، مردم به روزنامهها نه به عنوان عوامل دگرگونیهای اجتماعی و ابزار پیشرفت جامعه یا حتّی حاملان دانش و دانستهها، بلکه به مثابه وسیلۀ ارتباطی میدیدند که میتوانست پیوندی بین دولت و جامعه برقرار کند و به گفتۀ بندیکت اندرسون، عاملی شود برای «توانا کردن انسانها به دیدن خویش از چشم دیگران.»
* این نوشته بخشی از یک متن مفصلتر است که به زبان انگلیسی در سمینار صدمین سالگرد انقلاب مشروطه در تابستان سال ۲۰۰۶ در دانشگاه آکسفورد ارائه شده بود.
نظر شما :