مرادی غیاثآبادی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: کوروش برای برخی یک ابزار است
امید ایرانمهر
این پژوهشگر فرهنگ ایران باستان و نویسنده کتاب "منشور کورش هخامنشی" نقد و بررسیها در زمینه دستیابی به واقعیتهای زندگی کوروش را بسیار گسترده دانسته و خاطرنشان میکند: «هیچکدام از این روایات واقعیت محض یا کذب محض نیست بلکه همگی کوششی برای دستیابی به واقعیتی است که فعلاً مبهم و دور از دسترس است.»
وی با بیان اینکه "افکار عمومی ذاتاً به قهرمان و پهلوان و شخصیت برجسته علاقه دارد تا بتواند ناتوانیها، عقدهها و کمبودهای عاطفی خود را با آن جبران کند و به همین دلیل به احیای نام کوروش دست زده است"، خاطرنشان میکند: «اما مشکل اینجاست که چنین رویهای نه تنها منجر به بهبود اوضاع نخواهد شد، که بخاطر چنین خودفریبیها هر چه بیشتر بر بیماری خود دامن میزند و راه سلطه را برای سلطهگرانی نوین هموار میسازد. احیای نام کوروش و یا هر شخصیت دیگری نمیتواند منجر به ارتقای جایگاه ایران شود.»
***
در دوران حضور منشور کوروش در ایران، مباحث بسیاری پیرامون کوروش هخامنشی مطرح شد. بحثهایی که گاه ریشهای دیرینه در تاریخ داشت. مجادلات قلمی مورخین و روحانیون از یکسو و روایات متفاوت بینالمللی از کوروش پادشاهی افسانهای ساخته بود؛ برخی که در اکثر ادوار در مقام اپوزیسیون یا دستکم خارج از سیستم سیاسی بودند، کوروش را فردی مبادی حقوق بشر و روادار تصویر میکردند، دکتر باستانی پاریزی با استناد به روایات یونانی آنچه از کوروش دریافته را به تصویر میکشد، برخی همچون آیتالله علامه طباطبایی حتی پا را فراتر نهاده و از او تصویری پیامبرگونه ارائه و وی را مصداق ذوالقرنین معرفی کرده است و اما در سوی دیگر برخی همچون صادق خلخالی او را جنایتکار و خونریز توصیف میکردند و عدهای همچون آیتالله مطهری از او تصویری مستبد ارائه میدادند. به راستی حقیقت کوروش چه بود؟ این حجم از تفاوت در توصیف یک شخصیت تاریخی از کجا نشأت میگیرد و چه تبعاتی دارد؟
تفاوت روایتها درباره کوروش بزرگ به دلیل تفاوت در نگرش بازگوکنندگان آن روایتها و تعلقات قلبی آنان است. پژوهشگران مستقل و واقعنگر (که تعدادشان اندک است) کوشش میکنند تا با بررسی و نقد اسناد و منابع تا جایی که ممکن است به واقعیتها نزدیک شوند. اختلافنظرها در بین این گروه بسیار جدی و فراوان است. دلیل این اختلافها از یکسو کمبود منابع و از سوی دیگر، تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبهها است. اما در کنار این عده، کسان دیگری نیز هستند که کوروش را نه میشناسند و نه میخواهند که بشناسند. کوروش برای آنان فقط یک ابزار است. این عده (که تعدادشان در قیاس با پژوهشگران بسیار زیاد است) کوشش میکنند تا با تحریک احساسات عامه و با استفاده از روحیه قهرماندوستانهٔ آنان، از کوروش برای پیشبرد مقاصد امروزی خود استفاده کنند. آنچه که این عده از کوروش نقل میکنند و یا به او منسوب میکنند، الزاماً ارتباطی با کوروش ندارد و داستانها و تخیلات و قصههایی است که بتواند موجب بیدار کردن احساسات عامه و خلسه عاطفی آنان شود. در مقابل این عده، کسان دیگری نیز که با آنان منافع غیرمشترک دارند، سعی میکنند با واکنشی متقابل و معکوس، جلوی نفوذ و منافع آنان را بگیرند. در نتیجه، کوروش برای این گروه بخودی خود اهمیتی ندارد و صرفاً ابزاری برای بسط نفوذ و منافع شخصی، و یا مقابله با بسط نفوذ دیگران است.
روایتها از فردی که با نام کوروش بر ایران بزرگ حکومت کرد متفاوت است. آنچنان که گاه دو روایت هیچ پیوندی با یکدیگر ندارند. با توجه به مطالعاتی که درباره کوروش داشتهاید، از دیدگاه شما کوروش چه خصوصیاتی داشت. نکات مثبت و منفی شخصیت کوروشی که شما میشناسید کداماند؟
کوروش یک پادشاه و شخصیت تاریخی است. پادشاه سرزمینی که بعدها ایران نامیده شد و در زمان خودش چنین نامی بکار نمیرفت و متداول نبود. کوروش مانند هر شخصیت تاریخی دیگر قابل نقد و بررسی است. پژوهشگران کوشش میکنند تا با واقعیتهای مرتبط با کوروش آشنا شوند. کاری که به دلیل کمبود و نقصان منابع بسیار دشوار و حتی غیرممکن است. در آثار و منابع ایرانی تقریباً هیچ یادی از کوروش نشده است و ایرانیان تا این اواخر بکلی با او بیگانه بوده و او را نمیشناختهاند. این نشان میدهد که از نظر سابقه تاریخی، کوروش در اندیشه ایرانیان یک قهرمان یا شخصیت برتر نبوده است. نام کوروش حتی در اوستا، متون پهلوی و شاهنامه نیز نیامده است.
از ویژگیهای شخصیت کوروش، رفتار متفاوت او با ملل مغلوب است. او برخلاف دیگر پادشاهان و مهاجمان جهان باستان (و از جمله همتایان آشوری خود در بینالنهرین) به حیطه زندگی شخصی و دینی مردم وارد نمیشود و دخالتی در آن نمیکند. دست به ویرانی معابد نمیزند و تکثر خدایان و ادیان و آیینهای متداول در میان مردم را به رسمیت میشناسد. اما همه اینها در صورتی بوده است که کسی در برابر او مقاومت نکند. کوروش نیز همچون دیگر جهانگشایان، در اندیشه بسط قلمرو خود بوده و به چندین کشوری حمله و تجاوز میکند که بجز ماد، بقیه در حال جنگ و تعرض به او و قلمرو او نبودهاند. کوروش سه تمدن درخشان ماد، لیدی و بابل را برای همیشه نابود میکند و پس از او از تمدن مشهور و کهنسال بینالنهرین اثری برجای نمیماند. تمامی سنتها و مکاتب فکری و علمی بابل- اعم از نجوم، ریاضیات و معماری- برای همیشه رخت برمیبندند و جز خاطرهای از آنها باقی نمیماند. با اینکه کوروش در منشور خود به صراحت از آزادی ادیان و خدایان یاد میکند و حتی خود را پرستشگر مردوک مینامد، اما عملاً آنها نیز بزودی از میان میروند. ویژگی دیگر کوروش، خودداری از خشونت و کشتار است. او برخلاف همعصران خود تا زمانی که کسی در برابرش مقاومت نشان نمیداده، دست به خشونت نمییازیده است. اما این بدان معنا نیست که او بطور کلی از خشونت رویگردان بوده، چرا که جهانگشایی و حمله به کشورهای دیگر جز با جنگ و آدمکشی ممکن نمیشود. جنگ و جهانگشایی نیز نیاز به امکانات و منابع مالی دارد و این منابع (چنانکه در کتیبه رویدادنامه نبونید- کوروش ثبت شده) از طریق غارت کشورها تأمین میشده است.
دو وجه از شخصیت کوروش همواره مورد توجه فعالان سیاسی در طول تاریخ معاصر ایران بوده است. گروهی از کوروش تصویری مقتدر ارائه میدهند و او را نماد ایران متمدن و مقتدر دانستهاند، همچون محمدرضا شاه آخرین پادشاه سلسله پهلوی که در موضع قدرت قرار داشت و خود را ادامه دهنده راه کوروش میدانست، این یک تصویر است. تصویر دیگر را فعالان مدنی، سیاستمداران خارج از حکومتها از کوروش ارائه میدهند. تصویری که مبتنی بر منشور حقوق بشر است. تصویر رویایی از حکمرانی که اساس همه چیز را انسان قرار میدهد، به دین دیگران احترام میگذارد و حق و حقوق همگان را به رسمیت میشناسد. خاستگاه این تفسیرها کجاست و هر یک از این گروهها به چه قصدی به سراغ تفسیر مخصوص خود میروند؟
کوروش دو شخصیت واقعی و افسانهای دارد. شخصیت واقعی آنست که محققان در پی دستیابی به آن هستند و با موفقیت چندانی نیز روبرو نمیشوند. شخصیت افسانهای آنست که داستانسرایان و سلطهگران آنقدر در پیرامون آن گفته و تکرار کردهاند که شبیه به واقعیت شده است. کوروش یک شخصیت مبهم تاریخی است که مجموع اطلاعات قطعی تاریخی در پیرامون او از چند سطر فراتر نمیرود. آنچه که فعالان سیاسی از کوروش بیان میکنند و خود را به او میچسبانند، چیزی بیش از نیرنگبازی و سوءاستفاده از تعلق خاطر مردم به قهرمانسازی نیست. در کشورهای عقبافتاده که سطح مطالعات و آگاهیهای متوسط عمومی اندک است، راه موفقیت سیاسیون و کسب محبوبیت، سوءاستفاده از یک شخصیت محبوب و در صورت لزوم، ساختن و پرداختن چنین شخصیتی است. این کاری است که قدرتهای بزرگ در یکی- دو سده اخیر در بسیاری از کشورهای تحت سلطه انجام دادند. در ایران نیز قرار بود چنین روندی با بهرهگیری از دو نام تازه متداولشدهٔ کوروش و آریا (که هر دوی این نامها را مردم بتازگی میشنیدند) به سرپرستی اردشیر ریپورتر (جاسوس و عامل مخفی بریتانیا در ایران) انجام شود اما به دلیل دستمالی شدن زیاد آن توسط هیتلر- که در آن زمان رقیب بریتانیا بود- برای مدتی به تعویق انداخته شد.
برخی رجوع ایرانیان به کوروش در برهههای مختلف تاریخی را به تلاشی برای رهایی از موضع ضعف تعبیر میکنند. بدین معنا که هرگاه ایرانیان خود را در موقعیتی سخت و دشوار در مواجهه با دنیای اطراف میبینند به یادگارهای اسطورهای خود متوسل میشوند تا موضع خود را از این طریق که «ببینید ما چه بودیم و چه گذشتهای داریم» بهبود بخشند. از آن جمله دکتر مهرزاد بروجردی است که محبوبیت کوروش در میان ایرانیان را ناشی از وجود نوعی سرخوردگی در جامعه ایرانی میداند که با با یادآوری عظمت گذشته به فراموشی سپرده میشود و کوروش نیز ابزاری برای این یادآوری است. فکر میکنید این تحلیل تا چه حد مبتنی بر واقعیت است؟
افکار عمومی ذاتاً به قهرمان و پهلوان و شخصیت برجسته علاقه دارد تا بتواند ناتوانیها، عقدهها و کمبودهای عاطفی خود را با آن جبران کند. میل دارد که اگر بخاطر کوتاهی و سهلانگاری چیزی برای افتخار کردن در جهان امروز ندارد، بتواند با چنگ انداختن به گذشتهای که در خیال خود آنرا میسازد و پرورش میدهد، جبران این شکست را بنماید. اما مشکل اینجاست که چنین رویهای نه تنها منجر به بهبود اوضاع نخواهد شد، که بخاطر چنین خودفریبیها هر چه بیشتر بر بیماری خود دامن میزند و راه سلطه را برای سلطهگرانی نوین هموار میسازد. این ویژگی عمومی ملتهایی است که سالیانی بس دراز تحت سلطه نظامهای استبدادی زندگی کرده و با آن خو گرفتهاند. در چنین کشورهایی گرایش نیرومندی وجود دارد که خاکستریها به سرعت تبدیل به سیاه و یا سفید شوند. بسیاری از قهرمانان تاریخی که در ذهن مردم و یا در متون تاریخی جا خوش کردهاند، چیزی بیش از محصول افراطها و تفریطهای مصلحتیِ صاحبان قدرت و ثروت و تاریخنویسان وابسته به آنان نیست. زندگی واقعی قهرمان تاریخی با آنچه که در روایتهای تاریخی آمده است، تفاوتهایی قابل ملاحظه دارد.
برخی افراد معتقدند بازگشت به کوروش تلاشی مذبوحانه برای تولید آلترناتیو برای چهرهها و مفاهیم دینی است. این گروه از افراد معتقدند «کسانی تعمد دارند این مسائل را ترویج کنند و به هر قیمتی شده است آنها را جایگزین برخی از مفاهیم اسلامی کرده و یا با لعاب اسلامی برای آن نمادها به از میان بردن آداب و رسوم و فرهنگ اسلامی بپردازند.» رسول جعفریان چنین تلاشی را آزمودنِ آزموده دانسته و میگوید: «این تجربه یک بار دیگر هم در کشور ما رخ داده است. پس از مشروطه که از یک زاویه، مردم را در مجموع نسبت به ارزشهای اسلامی بیتوجه کرد و پس از چند صد سال، آنان را درباره گذشتهشان به تردید انداخت، همین تجربه عملی شد. یعنی اینکه باستانگرایی آغاز شد؛ ولی از آنجایی که خودش فی حد نفسه ارزشی برای مطرح کردن نداشت، راه را برای هجوم غرب و تجدد فراهم کرد.» آیا چنین تحلیلی از دلایل بازگشت به کوروش میتواند تصویرگر واقعیت باشد؟
قدرتهای بزرگ الزاماً کوروش را به منظور ساختن جایگزینی برای مفاهیم دینی بکار نگرفتهاند. آنان از هر عاملی که بتواند موجبات سلطه را فراهم کند، استفاده کردهاند. این عامل ممکن است خاستگاهی ملی یا قومی یا زبانی و یا حتی دینی داشته باشد. قدرتهای بزرگ از هر پدیدهای که بتواند موجب تحریک و تأیید افکار عمومی شود، استفاده کردهاند.
با وجود روایات مثبتی که به نقل از مورخینی چون ریچارد فرای درباره کوروش وجود دارد، بعضاً دیده شده که منابع خارجی نیز تصویری ناخوشایند از کوروش ارائه دادهاند. همچون مقالهای که سال گذشته در مجله اشپیگل به چاپ رسید و طی آن نویسنده مقاله، ماتیاس شولتس، کوروش را پادشاهی مستبد معرفی کرد که به کشورهای مختلف حمله میکرد، مخالفان خود را به طرز وحشیانهای شکنجه میداد و گوشها و بینی آنها را میبرید. نویسنده حتی ادعا کرده بود که در منشور کوروش هیچ مطلبی درباره حقوق بشر نوشته نشده است. نویسنده این مقاله در تلاش برای اثبات ادعاهای خود به نقل قولها و تحلیلهایی از دکتر کلاوس گالاس (باستان شناس سرشناس آلمانی) و پروفسور یوزف ویزهوفر (پژوهشگر و استاد تاریخ ایران باستان) و دکتر هانس پیتر شاودیگ (باستان شناس و پژوهشگر تاریخ مشرق زمین) استناد و سازمان ملل را به سهلانگاری در یافتن حقیقت منشور کوروش متهم کرده بود. انتشار چنین مطالبی در رسانههای خارجی به چه معناست؟ آیا احیای نام کوروش به عنوان پادشاهی عادل میتواند به ارتقای جایگاه ایران کمک کند و از همین است که کشورهای دیگر برای جلوگیری از آن به "جعل تاریخ" و رد "واضحات" دست میزنند. یا این مطالب ریشه در واقعیت دارد و تصویر مثبت از کوروش افسانهای بیش نیست؟
چنین نقد و بررسیها در زمینه دستیابی به واقعیتهای زندگی کوروش بسیار گسترده و فراوان است. هیچکدام از آنها واقعیت محض یا کذب محض نیست و همگی کوششی برای دستیابی به واقعیتی است که فعلاً مبهم و دور از دسترس است. اما از آنجا که ما اهل مطالعه و کتابخوانی نیستیم، تا زمانی که چنین نظراتی در رسانههای عمومی منتشر نشود، از آن بیخبر میمانیم و تصور میکنیم که وجود خارجی ندارند. پژوهشگران میکوشند تا با بررسی اسناد تاریخی و حتی نقد آن اسناد، هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک شوند. اما از آنجا که آن دسته دوم که از آنان یاد کردم (یعنی آنان که کوروش را تبدیل به ابزاری برای سلطه و یا برای خلسه عاطفی خود کردهاند) تصور میکنند که محققان میباید در خدمت آنان باشند و آن چیزی را بگویند و بنویسند که باب میل آنان است، سخنان ناقدانه را تحمل نمیکنند. این گروه به دلیل اینکه اطلاعات و مطالعه کافی برای بحث و گفتوگو ندارند، در چنین مواقعی شروع به فحاشی و تهمتزدن میکنند که مبادا مریدان خود را از دست بدهند و یا اینکه اختلالی در حالت خلسه و خماریاشان ایجاد شود.
آنچه که ماتیاس شولتس در هفتهنامه اشپیگل- چاپ آلمان- نوشت، در واقع اعتراض و واکنش به متنی قلابی از منشور کوروش است که در سالهای اخیر به فراوانی منتشر شده و نسخهای تحریف شده از متن واقعی منشور است. این روش سنجیدهای نیست که ما هم متنی قلابی تهیه و منتشر کنیم و هم با فحاشی و تهمت به مقابله با معترضان برویم. این متن قلابی در سخنرانی بلندپایهترین شخصیت دولتی در مراسم افتتاح نمایشگاه کوروش خوانده شد و اسباب حیرت همگان را فراهم آورد.
احیای نام کوروش و یا هر شخصیت دیگری نمیتواند منجر به ارتقای جایگاه ایران شود. اصولاً جایگاه کشورها را وضعیت تاریخی آنان نمیسازد، بلکه تواناییهای علمی، فنی و اقتصادی امروزین آنان میسازد. جایگاه کشورها بر اساس نیازمندیهای دیگران به آن کشور و نیز تأثیر سازنده و مفیدی که در جهان امروز دارد، سنجیده میشود. کشوری که کالایی فکری یا مادی برای عرضه به دنیای امروز نداشته باشد و صرفاً "گیرندهٔ همه چیز" باشد، کمترین جایگاهی در جهان نخواهد داشت، حتی اگر هزاران کوروش واقعی با همان توصفهای تخیلی داشته باشد.
اما درباره آقای ریچارد فرای عرض کنم که من از ایشان بهرغم زحماتی که برای شناخت و معرفی شفاهی فرهنگ ایران کشیده است، نظریهای نوین و کتابی پژوهشی- چه در مورد کوروش و چه در زمینهای دیگر- ندیده و نخواندهام. تصور میکنم شهرت ایشان- مانند چند نمونهٔ مشابه دیگر- بیشتر بخاطر "خوش مشربی"، روابط نیکو و کوشش دائمی ایشان برای نزدیکی با دولتهای وقت در ایران و گرفتن امتیازات بوده است (برای نمونه هبه یک اثر تاریخی ثبتشده در فهرست آثار ملی و متعلق به ملت ایران. کاری که هم برای دهنده و هم برای گیرنده زشت و ناپسند بود.)
گذشته از تمامی مباحثی که مطرح شد، از دیدگاه شما چطور میتوان (و باید) با کوروش به عنوان پدیدهای تاریخی مواجه شد. به بیان بهتر به عنوان یک ایرانی در هزاره سوم از چه طریقی باید با کوروش (و کدام کوروش) مواجه شویم تا داشتن او در تاریخ سرزمینمان ارزشی افزوده برای آینده داشته باشد. نظر شما چیست؟
کوروش مانند هر پدیده تاریخی دیگر نیازمند شناختن است، شناختی واقعگرایانه و نقادانه. برای شناخت گذشتههای دور هیچ شخصیت یا واقعهای اولویت ندارد و همگی از جایگاهی یکسان برخوردار هستند. به شناخت کوروش همانقدر نیازمندیم که به شناخت تمامی دیگر شخصیتهای تاریخی. چه شخصیتهای نیکنامی (همچون مزدک و یزدگرد بزهگر) که نامشان در تاریخنامههای مجعول به بدی یاد شده و چه شخصیتهای بدنام و ویرانگری (همچون اردشیر بابکان و انوشیروان عادل) که نامشان در تاریخنامههای دستکاریشده به نیکی یاد شده. شناخت تاریخ میتواند ما را به "درسهای تاریخی" و "تجربه تاریخی" رهنمون سازد. اما خیالپردازی نه تنها ما را از شناخت دور میکند که موجب آسیبهای بیشتر و تکرار رویدادهای ناگوار گذشته میشود. ملتی که تاریخ خود را آنچنان که بوده است، بشناسد و از آن درس بگیرد، چشماندازی روشن در پیش رو دارد. اما ملتی که به تاریخ نه آنچنان که بوده، بلکه آنچنان که دوست دارد بوده باشد، نگاه کند؛ محکوم به روزگار و سرنوشتی تیره و تار و تکرار چرخهای عبث از وقایع ناگوار و رنجهای بیشمار است.
نظر شما :