تمدن بزرگ، فشار بزرگ/ پرده چهارم: تبخیر یک رویا

آرمین زنبوری
۱۸ دی ۱۳۸۹ | ۱۵:۵۶ کد : ۷۰۴۶ جراحی‌های بزرگ اقتصاد ایران
بسیاری از اقتصاددانان بر این گمان‌اند که در پس اندیشه تمدن بزرگ نوعی استراتژی اقتصادی نهفته بود، که به نظریه «فشار بزرگ» شهرت دارد. بنابراین نظریه کشورهای جهان سوم گرفتار چنبر دور باطل فقرند.در این گونه کشورها، دولت باید در سطحی وسیع و همه جانبه به صنعتی کردن کشور همت کند.
تمدن بزرگ، فشار بزرگ/ پرده چهارم: تبخیر یک رویا
تاریخ ایرانی: چهارمین جراحی اقتصادی در آخرین سال‌های پهلوی دوم و یکی از مهمترین جراحی‌های اقتصاد کشورهای در حال توسعه در سال‌های اوایل دهه 50 رخ داده است. افزایش قیمت نفت جهانی و سرریزکردن درآمد حاصله از آن، خونی در رگ اقتصاد نفتی ایران کرد که در نهایت به سرنوشت نافرجامی مبدل شد.ایران که تا پیش از آن اقتصاد نسبتا رو به رو جلویی داشت و آرام آرام پایه‌های یک اقتصاد نیمه مدرن را بنیاد می‌گذاشت، ناگهان با افزایش قیمت نفت به تب و تاب افتاد. جامعه و روابط سنتی با چرخش ناگهانی یک اقتصاد تماما مدرن و عنان گسیخته، نفس شهروندان را به شماره انداخت. این فضاهای شتاب آلود و سردرگم حتی تا بالاترین سطح مدیریتی هم نفوذ کرد.

 

عبدالمجید مجیدی می‌گوید: «من‌ درست‌ یادم‌ هست‌. یک‌ سال‌ قبل‌ از اینکه‌ حکومت‌ هویدا برود، جلسه‌ای‌ حضور اعلیحضرت‌ تشکیل‌ دادیم‌ که‌ در آن‌ جلسه‌ اعلیحضرت‌ بودند و هویدا هم‌ بود. اصیفاء، وزیر مشاور بود و هوشنگ‌ انصاری‌، وزیر امور اقتصادی‌ و دارایی‌، حسنعلی‌ مهران‌، رئیس‌ بانک‌ مرکزی‌، بود و من‌ ‌ وزیر مشاور و رئیس‌سازمان‌ برنامه‌ بودجه‌ بودم‌... مشکلات‌ دیگر رو آمده‌ بود. گرفتاری‌های‌ واقعاً سخت‌ و لاینحلی‌ به‌ وجود آمده‌ بود. خیلی‌ اعلیحضرت‌ مغموم‌ و افسرده‌ بودند. خیلی‌ روحیه‌ دلتنگی‌ داشتند.فرمودند، "چه‌ طور شد یک‌ دفعه‌ به‌ این‌ وضعیت‌ افتادیم‌؟"خوب‌، آقایان‌ همه‌ ساکت‌ بودند. من‌ گفتم‌، قربان‌ اجازه‌ بفرمایید به‌ عرضتان‌ برسانم‌. ما درست‌ وضع‌ مردمی‌ را داشتیم‌ که‌ در دهی‌ زندگی‌ می‌کردند و زندگی‌ خوشی‌ داشتن‌ و منتهی‌، خوب‌، گرفتاری‌ این‌ را داشتن‌ که‌ خشکسالی‌ شده‌ بود و آب‌ کم‌ داشتن‌ و آنقدر آب‌ نداشتند که‌ بتوانند کشاورزی‌ بکنند. خوب‌، هی‌ آرزو می‌کردند که‌ باران‌ بیاید. یک‌ وقت‌ سیل‌ آمد. آن‌ قدر باران‌ آمد که‌ سیل‌ آمد. زد تمام ‌خانه‌ و زندگی‌ و زمین‌های‌ مزروعی‌ اینها همه‌ را خراب‌ کرد. آدم‌ها خوشبختانه‌ زنده‌ ماندن‌ و توانستند جانشان‌ را به‌ در ببرند. ولی‌ زندگیشان‌ از همدیگر پاشید و اصلاً معیشتشان‌ به‌ هم‌ ریخت‌. ما هم‌ درست‌ همین‌ وضع‌ را داریم‌. ما مملکتی‌ بودیم‌ که‌ داشتیم‌ به‌ خوشی‌ زندگی‌ می‌کردیم‌. خوب‌، پول‌ بیشتری‌ دلمان‌ می‌خواست‌. درآمد بیشتری‌ دلمان‌ می‌خواست‌ که‌ مملکت‌ را بسازیم‌. یک‌ دفعه‌ این‌ درآمد نفت‌ که‌ آمد مثل‌ سیلی‌ بود که‌ تمام‌ زندگی‌ ما را شست‌ و رفت‌.» اعلیحضرت‌ خیلی‌ هم‌ از این‌ حرف‌ من‌ خوشش‌ نیامد و ناراحت‌ شدند و پا شدند جلسه‌ را تمام‌ کردند و رفتن‌ بیرون‌. همه‌ هم‌ به‌ من‌ اعتراض‌ کردند که‌ این‌ چه ‌حرفی‌ بود که‌ زدی‌؟ گفتم‌، آقایان‌، این‌ واقعیت‌ است‌. بایست‌ به‌ اعلیحضرت‌ بگوییم‌. این‌ درآمد نفت‌ است‌ که‌ پدر ما را درآورد. ببینید، حتی‌، بحث های‌ این‌طوری‌ هم‌ داشتیم‌ دیگر. توجه‌ می‌کنید.» (1)

 

ماجرای نفت و رونق آن در سال‌های نخستین دهه پنجاه، امروزه یکی از مهم‌ترین نمونه‌های اقتصادی در تاریخ اقتصادی جهان شده است. کمتر نویسنده تاریخی، سیاسی و اقتصادی در جهان وجود دارد که وقتی به سال‌های دهه پنجاه شمسی ایران نزدیک می‌شود به این واقعه هولناک اشاره نکند، اما در ایران شاید به جهت متغیرهای متعددی که در سقوط رژیم پهلوی نقش داشته کمتر آن را به عنوان تنها عامل یا مهم‌ترین عامل سقوط رژیم پهلوی دانسته‌اند، اما واقعیت این است که با افزایش درآمد نفت، توسعه اقتصادی ایران نیز شتابی سرسام آور پیدا کرد.

 

با آنکه از سال 1347 تا 1351، تولید بخش صنعت سالانه 14 درصد رشد داشته، اما جهش بزرگ هنوز در پیش بود. از آذرماه 1351، قیمت نفت خام به سرعت رو به افزایش گذاشت. ظرف یک‌سال بهای یک بشکه نفت‌خام از پنج دلار به نزدیک دوازده دلار رسید، درآمد ایران هم، به موازات آن افزایش یافت. برنامه اقتصادی مملکت همه در پرتو ارقام جدید درآمد مورد تجدید‌نظر قرار گرفت. از همین زمان بود که شاه هم به تدریج اشاراتش را به «تمدن بزرگ» آغاز کرده بود. وعده می‌داد که ایران پیش از پایان قرن، پنجمین کشور صنعتی جهان خواهد شد. می‌گفت ژاپن را پشت‌سر خواهد گذاشت و برای همیشه از دایره فقر و فلاکت و عقب‌ماندگی واخواهد رهید. حتی پیش از جهش ناگهانی قیمت نفت هم البته به آینده ایران سخت خوش‌بین بود. در سال 1345 به آورل‌هاریمن گفته بود: «در بیست سال آینده، تنها ژاپن و ایران می‌توانند به مرحله‌ای از رشد کنونی کشورهای اروپایی برسند.» در عین حال، به سرافرازی گفته بود: «ایران حتی از ژاپن نیز منابع طبیعی بیشتری دارد.»

 

بسیاری از اقتصاددانان بر این گمان اند که در پس اندیشه تمدن بزرگ نوعی نظریه و استراتژی اقتصادی نهفته بود، که به  نظریه «فشار بزرگ» شهرت دارد. بنابراین نظریه کشورهای جهان سوم گرفتار چنبر دور باطل فقرند. تنها از یک راه نمی‌توان از این دایره ادبار و فلاکت وارهید؛ در این گونه کشورها، دولت باید در سطحی وسیع و همه جانبه به صنعتی کردن کشور همت کند. البته منادیان این نظریه اغلب می‌دانند که در هر کشور، ضرباهنگ این فشار بزرگ بالمال تابع توانمندی‌های جذب اقتصادی در آن کشور است. شاه از سویی خواستار این فشار بزرگ بود، اما از سوی دیگر، مفاهیم مزاحم و مبهمی ‌چون توانمندی‌های جذب اقتصادی را برنمی‌تابید. ولی واقعیت‌های اقتصادی سرسخت‌اند؛ حتی از فرامین شاهانه هم تبعیت نمی‌کنند.

 

اعضای ارشد سازمان برنامه و بودجه خواستار آهنگ افزایشی معقول و متوسط بودند. آنها روبنای ضعیف و شکننده ایران را مانع از سرمایه‌گذاری‌های بیشتر می‌دانستند و معتقد بودند افزایش ناگهانی بودجه دولتی بالقوه خطرناک است و ورود ناگهانی حجم بیشتری از کالاها صرفا به گره‌های زیر‌بنایی بیشتر و خطرناک تری دامن خواهد زد. الکس مژلومیان یکی از کارشناسان خبره سازمان برنامه و بودجه در دوره پهلوی که بعدها در دوره انقلاب هم سمت‌هایی در این سازمان داشت حتی پا از این هم فراتر گذاشت و ادعا کرد که اگر دولت همه درآمد حاصله از نفت را هزینه کند، در ایران انقلاب خواهد شد. با این همه شاه نسبت به این انتقادات بی‌تفاوت بود. او زمان را بسیار کوتاه می‌دید و خواهان آن بود که ایران را از وضعیت فلاکت باری که در سال‌های دهه 30 و 40 در سیمای آن آشکار بود برهاند. او هر آنچه که «بزرگ» و «مهم» و «پرافتخار» جلوه می‌کرد برای ایران می‌خواست. در عین حال تکبر و خودخواهی در او به حد فزآینده‌ای رشد کرده بود. بعدها رییس بانک مرکزی ایران در فرانسه در مورد منویات و رویاهای او گفته بود: «ایشان به طور کلی علاقه‌مند بودند به طرح‌های به اصطلاح چشمگیر، به طرح‌های بسیار بزرگ، به طرح‌هایی با مدرن‌ترین تکنولوژی ولو اینکه اجرای این طرح‌ها گرفتار‌آمیز باشد، یا سختی‌هایی داشت و گرفتاری‌هایی به وجود می‌آورد. ایشان رشته‌های معمولی و فعالیت‌های کوچک را آن طوری که بایستی به آن توجه بشود در نظر نمی‌گرفتند. علاقه به کشاورزی داشتند و در کشاورزی هم به فکرشان رفته بود که شاید بهترین راه‌حل کشت و صنعت است باز هم طرح‌های بزرگ باشد. در صورتی که نصف افراد کشور در کشاورزی فعالیت می‌کردند و کمکی کوچک به آنها ممکن بود قدرت و تولید کشاورزی را خیلی بالا ببرد، اما مدت‌ها طول کشید که ایشان متوجه شدند کشت و صنعت با آن ترتیبی که در آمریکا وجود دارد به مصلحت ایران نیست. ایشان علاقه‌مند بودند صنایع بسیار بزرگی در اشل (مقیاس) صنایع ژاپن، آمریکا و آلمان در ایران به وجود بیاید. ما که فعالیت خودمان را به تدریج از کوچک شروع کرده بودیم و توسعه داده بودیم هم در رشته اتومبیل سازی، تولیدات ما در چهار پنج کارخانه‌ای که داشتیم به حدود صد و پنجاه تا 200هزار واحد رسیده بود.» (2)

 

سیاست تثبیت قیمت‌ها، واردات فزآینده، تبلیغ زندگی تجملاتی و دیگر بریز و بپاش‌ها این سرعت را هر روز بیش از گذشته می‌کرد. عجله شاه در این زمینه‌ها و بی اعتنایی‌اش به قوانین اقتصادی از سویی برخاسته از طبعش بود. از سوی دیگر، ریشه در این واقعیت داشت که او تحصیلات دانشگاهی نداشت. آن چه از اقتصاد می‌دانست به تجربه و در عمل دریافته بود. در مقابل هویدا، هم به لحاظ تحصیلاتی که داشت و هم به اعتبار طبع محتاطش، قاعدتا نمی‌بایست سیاست اقتصادی شاه را بپذیرد، اما رویا و سودای قدرت و وفور و رونق پول نفت شاید هر قدرتمندی را به وسوسه بیاندازد.

 

جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانتاباربارا و نویسنده کتاب «مقاومت شکننده» در برابر این‌ تفسیر، به نگاه کامل‌تری از این دوره دست یافته و می‌گوید: بسیاری‌ از کارشناسان‌ مسائل‌ ایران، بر منشاء‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ انقلاب‌ ایران‌ تاکید می‌کنند. او بر وجه نظریه آراء آبراهامیان تاکید دارد: «شاید نظر آبراهامیان‌ به‌ این‌ نمونه‌ آرمانی‌ از همه‌ نزدیکتر باشد که‌ می‌گوید: انقلاب‌ حاصل‌ جدایی‌ تحول‌ سیاسی‌ از تحول‌ اقتصادی‌ بود. شکست‌ نظام‌ پهلوی‌ در ایجاد تعدیل‌های‌ سیاسی‌ متناسب‌ با دگرگونی‌های‌ اقتصادی‌ و اجتماعی، بناچار پیوند میان‌ ساختارهای‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ را گسست، راه‌ سوق‌ یافتن‌ نارضایتی‌های‌ اجتماعی‌ به‌ درون‌ نظام‌ سیاسی‌ را سد کرد. بر فاصله‌ میان‌ نیروهای‌ اجتماعی‌ جدید و محافل‌ حاکم‌ افزود و از همه‌ این‌ها مهم‌تر، پل‌های‌ معدود و گذشته‌ میان‌ نیروهای‌ اجتماعی‌ سنتی‌ و فاصله‌ بازاریان‌ را با نظام‌ سیاسی‌ فرو ریخت.» (3)

 

در هر حال، افزایش رشد نقدینگی در داد‌و‌ستدهای بازار ملی و نیز افزایش تورم می‌تواند بر بخشی از شریان‌های حیاتی کشور تاثیر متفاوتی بگذارد. قطع و وصل پاره‌ای از این شریان‌ها می‌تواند چندان تاثیر بسزایی در زندگی و دیگر امورات مردم آن هم در کوتاه‌مدت ننهد، اما پیش‌بینی و محاسبه آن بسیار پیچیده و نامحتمل می‌نماید، اما به طور قطع می‌توان اذعان کرد کمتر تحولاتی درجهان روی داده که در آن تورم و رشد نقدینگی نقش مثبتی ایفا نموده باشند. قدر مسلم این که جامعه اقتصادی ایران بخش عمده‌ای از منفذ‌های تنفسی خود را از دست داده و با تعداد کم شماری از این منفذها به حیات خود ادامه می‌دهد.

 

 

منابع:

 1ـ مجیدی، مجید خاطرات‌ شفاهی هاروارد، نشر نی، ص‌174ـ175

2ـ محمد یگانه، تاریخ شفاهی‌هاروارد، حبیب لاجوردی، نشر ثالث، ص226، چاپ 1383

3ـ تحولات‌ اجتماعی‌ ایران، مقاومت‌ شکننده، جان فوران، ترجمه احمد تدین، موسسه فرهنگی رسا، ص 534

 

 

 

کلید واژه ها: تمدن بزرگ عبدالمجید مجیدی قیمت نفت هویدا


نظر شما :