بررسی نامه صدام به مقام معظم رهبری در گفتوگو با میرهاشمی
گفتوگوی گروه تاریخ "خبرآنلاین" را به این مناسبت میخوانید:
***
همان طور که میدانید، صدام در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۹ نامهای به سران نظام جمهوری اسلامی نوشت تا "صلح مورد علاقه دو کشور" محقق شود. به نظر شما انگیزه اصلی او از نوشتن این نامه چه بود؟
صدام در آن زمان در صدد حمله به کویت بود و میخواست خیالش از جانب مرزهای شرقی عراق آسوده باشد. او با این نامه میخواست خواستههای ایران را تامین کند؛ چرا که در فاصله سالهای ۶۷ تا ۶۹، بسیاری از مسائل اصلی مربوط به جنگ، از جمله تبادل اسرا و پذیرش معاهده ۱۹۷۵ که مبنای تعیین حدود مرزی ایران و عراق بود، حل نشده بود.
در قطعنامه ۵۹۸ تکلیف این مسائل روشن نشده بود؟
در قطعنامه ۱۹۷۵ تکلیف این امور روشن شده بود ولی وقتی که صدام گفت قطعنامه ۱۹۷۵ را نمیپذیرد، در واقع میخواست قراردادهای قبل از معاهده ۱۹۷۵ را مبنای روابط دو کشور قرار دهد؛ قراردادهایی که در آنها مسائل فیمابین دو کشور به نفع عراق حل شده بود. اما قرارداد ۱۹۷۵ تا حد زیادی به نفع ایران تنظیم شده بود.
قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر در قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل به رسمیت شناخته شده بود؟
قطعنامه ۵۹۸ آخرین قطعنامهای بود که از طرف شورای امنیت سازمان ملل درباره پذیرش آتش بس و حل و فصل کردن جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه متضمن بازگشت دو کشور به مرزهای بینالمللی بود. طبیعتاً بازگشت به مرزهای بینالمللی نیز باید بر اساس قانونی خاص شکل میگرفت. قانون آن زمان نیز همان قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بود. با توجه به اینکه صدام در زمان جنگ میگفت که قرارداد ۱۹۷۵ را نمیپذیرد، پس منطقاً بعد از برقراری آتش بس، از نظر او "مرزهای بین المللی" نامشخص بود اما از نظر ما تاکید بر "بازگشت به مرزهای بینالمللی" در قطعنامه ۵۹۸، با توجه به قرارداد ۱۹۷۵، مدلول عملی روشنی داشت.
حرف صدام در این نامه این بود که تازه باید تکلیف مرزهای ایران و عراق روشن شود؟
نه. صدام در این نامه میگوید که من قرارداد ۱۹۷۵ را میپذیرم.
صدام در جایی از نامه به "صلح قابل اجرا و فراگیر" اشاره میکند. منظور او از این عبارت چه بود؟
از زمان پذیرش ۵۹۸ تا زمان ارسال این نامه، در واقع شرایط "نه جنگ نه صلح" بین ایران و عراق حاکم بود. هنوز اسرا مبادله نشده و بعضی از مناطق هم تخلیه نشده بودند. چنانکه گفتم، صدام میخواست به کویت حمله کند و به همین دلیل به دنبال صلحی پایدار با ایران بود.
یعنی این نامه فتح بابی شد برای آزادی اسرا؟
بله، با این نامه نگاریها آزادی اسرا آغاز شد.
چرا تا پیش از این نامه صدام، مقامات ایران نامهنگاری برای آزادی اسرا را شروع نکرده بودند؟
کمیسیونهایی برای آزادی اسرا تشکیل شده بود اما اراده آزادی اسرا به صورت جدی در کشور عراق وجود نداشت. آنها به دنبال امتیاز گرفتن از ایران بودند. تا آن زمان مذاکرات مربوط به آزادی اسرا در جریان بود ولی این مذاکرات بسیار طولانی شده بود. مقامات کشور ما منتظر بودند که این مذاکرات به نتیجه برسد.
یعنی اگر صدام نمیخواست به کویت حمله کند، اسرای ایرانی خیلی دیرتر آزاد میشدند؟
نمیتوان نظر قطعی داد که این امر چقدر دیگر طول میکشید ولی حتما در روند آزادی اسرا تاثیر میگذاشت.
صدام در یکی دو جای نامهاش به صلح عراق و ایران در کنار صلح "امت عرب و ایران" اشاره میکند. یعنی تلویحاً تهدید میکند که اگر مساله شما با عراق حل نشود، مسالهتان با جهان عرب حل نشده است. به نظر شما انگیزه او از این طرز حرف زدن چه بود؟
در چنین نامههایی قطعاً بلوفهای سیاسی هم وجود دارد. چنانکه میدانید، در جنگ ایران و عراق به غیر از سوریه و در آغاز لیبی و تا حدودی هم الجزایر، بقیه کشورهای عربی از عراق پشتیبانی میکردند. صدام در این نامه به حمایت کشورهای عربی از خودش اشاره میکند و در واقع میخواهد بگوید که من به نمایندگی از سایر کشورهای عربی با شما وارد جنگ شدم. حالا بگذریم که در همان زمان در حال برنامه ریزی برای حمله به کویت بود! باید افزود که در همان مقطع زمانی مشکل صدام با کشورهای حوزه خلیج فارس شروع شده بود. بدهیهای عراق به کشورهای عربی، یکی از دلایل مشکل صدام با سران این کشورها بود.
صدام در این نامه میگوید "عوامل دست اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق در گذشته" ممکن است باز هم برای شروع جنگی دوباره بین این دو کشور تلاش کنند. منظورش آمریکا و جهان غرب بود؟
همه حرفهای صدام در این نامه نمیتواند صادقانه باشد. صدام میخواست مساله مهم جنگ ایران و عراق را حل و فصل کند و داوری آیندگان هم برایش اهمیت داشت. بنابراین به نکاتی اشاره میکرد که لااقل همه آنها صحت نداشت. شاید اشاره او به کشورهای غربی بوده باشد.
چون که مخاطبش مقامات ایران بود که ضد غرب به شمار میرفتند، چنین نکاتی را در نامهاش مطرح کرده است؟
میتوان چنین برداشتی هم از این جملات او کرد. در واقع او میخواهد بگوید ما و شما توسط دیگران وارد جنگ شدیم.
نشانههای آغاز تیرگی روابط عراق با آمریکا و جهان غرب نیز در این نامه مشهود است؛ زیرا صدام به «تهدیدهای برخی ابرقدرتها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب» هم اشاره میکند.
عراق در طول جنگ با ایران به تجهیزات بسیار پیشرفتهای دست یافت و به لحاظ نظامی تجربه بسیار زیادی کسب کرد و استعداد نیروهایش را در مقایسه با سایر کشورهای خاورمیانه، به سطح بسیار بالایی رساند. بنابراین از حیث تهدید نظامی میتوانست کشور بسیار خطرناکی باشد؛ مثل آلمان که پیش از جنگ جهانی دوم دائماً در حال توسعه نظامی بود. به هر حال از نظر کارشناسان نظامی، کشوری که در فرایند توسعه نظامی قرار دارد، حتما در جایی از نیروی نظامیاش استفاده میکند. شاید غربیها چنین خطری را از ناحیه صدام احساس میکردند و شاید حتی نگران بودند که ایران و عراق به یکدیگر نزدیک شوند.
به نظر شما، در مجموع واکنش قامات ایران به نامههای صدام چطور بود؟
تا جایی که من اطلاع دارم، ما هیچ وقت به صدام اعتماد نکردیم؛ چرا که او را فرد صادقی نمیدانستیم. اما از فرصتهایی که برای حل و فصل مسائل مابین ایران و عراق پیش میآمد، استفاده میکردیم. به نظر من رهبران جمهوری اسلامی اعتمادی به صدام نداشتند. البته در داخل کشور ما، رویکردهای دیگری هم نسبت به صدام وجود داشت.
در آغاز دهه ۱۳۷۰ که صدام با آمریکا و سایر کشورهای غربی درگیر جنگ شد، جناح چپ در ایران واقعاً خواستار همراهی ایران با صدام در آن جنگ بود؟
بله.
اما اعضای این جناح مدعیاند که چنین موضعی نداشتند.
به هر حال اسناد سخنان آنها موجود است و میتوان به این اسناد مراجعه کرد. البته موضع آنها در قالب یک بیانیه رسمی مطرح نشد ولی حرفهایی زدند که بیانگر چنین موضعی است. جناح چپ در آن زمان معتقد بود از آنجا که ما با آمریکا مشکل دائمی داریم، هر جا که بتوان با این کشور درگیر شد، باید این کار را انجام داد. بنابراین جنگ آمریکا و عراق را هم یک فرصت برای ایران میدانست.
صادق خلخالی هم در سال ۸۲ از صدام تعریف کرده و گفته بود: "این صدام آدم جالبی است."
خود آقای خلخالی هم آدم جالبی بود (خنده). در آن زمان با توجه به تبیلغاتی و تصوری که از صدام در جامعه ما وجود داشت، تقابل صدام و امریکا برای خیلیها قابل تصور نبود. بنابراین وقتی که صدام با آمریکا درگیر شد، طبیعی بود که این اتفاق برای خیلیها جالب باشد.
صدام پیشنهاد "ملاقات در مکه مکرمه" را به رهبری و ریاست جمهوری ایران میدهد که با استقبال مقامات ایرانی مواجه نمیشود.
بله، مقامات کشورمان ترجیح میدادند که حل و فصل مشکلات ایران و عراق از طریق مکانیسمهای حقوقی و راهکارهای مشخص شده از سوی سازمان ملل پیگیری شود.
با توجه به ژستهای مذهبی صدام در این نامه، این سئوال هم قابل طرح است که او آدم مذهبیای بود؟
رفتارش این را نشان نمیداد. حزب بعث در عراق اندیشه ناسیونالیستی داشت ولی سعی میکرد از عناصر مذهبی نیز در اندیشه ناسیونالیستیاش استفاده کند و بویژه از سال ۱۳۶۱ به بعد، مقولات مذهبی را در ایدئولوژی خودش به نحو پررنگ تری مطرح میکرد.
با توجه به تبیلغاتی که در طول جنگ در کشور ما علیه صدام شده بود، نامه نگاریهای محترمانه مقامات کشورمان با صدام، چه واکنشی در افکار عمومی و بویژه در میان نیروهای حزباللهی پدید آورد؟
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، جامعه ایران به تدریج از فضای جنگ فاصله میگیرد. پس از انتشار نامهای که امام درباره جنگ نوشت، واکنشهای منفی رزمندگان تا حدودی از بین رفت. ضرورتهایی که امام خمینی در آن نامه ذکر میکند، رزمندگان را به این نتیجه میرساند که مصلحت کشور در پذیرش این قطعنامه است. دوران بازسازی شروع شده بود و این امر در سطح جامعه تبلیغ میشد که بازسازی جامعه نیازمند صلح و آرامش است. بنابراین آن حساسیتهای اولیه کمتر شده بود. ممکن است برخی از رزمندگان در محافل خودشان چنین انتقادی کرده باشند که صدامی که تا دیروز کافر بود حالا برادر شده است ولی در سطح جامعه، واکنش منفیای به عباراتی که در این نامهها به کار برده میشد، وجود نداشت.
نظر شما :