حجتالله اصیل: بهار نخستین شاعر روشنفکر ایران بود
لطفاً ابتدا درباره جایگاه محمد تقی بهار در تاریخ شعر معاصر ایران توضیح بفرمایید.
شاید بهترین صفتی که من میتوانم برای بهار ذکر کنم، «شاعر روشنفکر» باشد. بهار علاوه بر اینکه شاعر بزرگی است، ادیب و روشنفکر بزرگی هم است. او از انقلاب مشروطیت تا آخرین سال زندگیاش، به رغم تمام زجرهایی که کشید، تبعیدهایی که رفت و زندانهایی که متحمل شد، پرچم مبارزه را بر زمین نگذاشت. بهار روشنفکر بزرگی بود. او آخرین و بزرگترین شاعر کلاسیک معاصر است. علیرغم اینکه خیلیها جامی را خاتمالشعرا میدانند، من تا جایی که به شعر کلاسیک مربوط است، بهار را خاتمالشعرا میدانم.
یعنی بهار را بالاتر از شهریار و رهی معیری و سایه میدانید؟
اجازه بدهید بین این افراد درجهای قائل نشویم. ولی شاید بتوان از نظر تنوع موضوعی اشعار و شعرهای زندهای که مخصوصاً در عصر خودش بسیار موثر بودند، بهار را بالاتر از دیگران دانست. اما من نمیخواهم بر روی این مدعا اصرار کنم که جایگاه بهار از شهریار یا امیری فیروزکوهی و دیگران بالاتر است. به هر حال بهار شاعر بزرگی است و من، چنانکه گفتم، او را خاتمالشعرا در شعر کلاسیک میدانم.
ما قبل از بهار پدیده «شاعر روشنفکر» را در جامعه خودمان نداشتیم؟
روشنفکری در ایران پدیدهای جدید است. این پدیده از غرب وارد ایران شد. ما قبل از مشروطه هم روشنفکرانی مثل آخوندزاده و میرزا ملکم خان داشتیم اما آنها شاعر نبودند. بعد از مشروطیت، روشنفکری در ایران جدیتر میشود و ابعاد وسیع تری پیدا میکند؛ زیرا مسائل متنوعتر و پیچیده تری در جامعه ایران پدیدار میشود. مسائلی مثل آزادی، ناسیونالیسم، اختلاف طبقاتی و حقوق زنان، قبل از مشروطیت هم کمابیش مطرح بودند ولی در دوران انقلاب مشروطه، این مسائل به شکل بسیار جدی تری مطرح میشوند و در «شعر مشروطه» هم انعکاس تام و تمامی مییابند.
ما تا پیش از مشروطه، چنین مفاهیمی در شعرمان نداشتیم. بهار یکی از بزرگترین شاعرانی است که درباره این مفاهیم داد سخن سر میدهد و به همین دلیل به حق او را «شاعر آزادی» لقب دادهاند. ما تا قبل از مشروطه «شاعر روشنفکر» نداشتیم و بهار اولین نمونه چنین پدیدهای در جامعه ایران بود. البته در کنار بهار میرزاده عشقی، فرخی یزدی و عارف قزوینی هم بودند اما بهار به دلیل فضل بیشتر و مقام بالاتر در شعر و سیاست، برجستهتر از دیگران بود.
پیوند شعر و سیاست که جنبه نوآورانه کار بهار بود، با اعتراض شاعران و ادیبان سنتی آن زمان مواجه نمیشد؟
نه. ما در عصر مشروطه دو دسته شاعر داشتیم. شاعران نوپرداز و شاعران سنتگرا. البته نوپردازان در مفاهیم نوپرداز بودند نه در قالب شعر. کسانی مثل بهار، میرزاده عشقی و فرخی یزدی نوپردازانی منتقد بودند که با مفاهیم جدید سر و کار داشتند و در پی نوآوری بودند. اینها حتی تلاش کردند شعر نو بوجود بیاورند ولی در نهایت قرعه نوآوری به نام نیما زده شد. شاعران قبل از نیما نتوانستند از قالبهای کهن فراتر روند. شاعران سنتگرا در آن دوران اصلاً جلوهای نداشتند.
به هر حال در آن دوران به شعر بهار و امثال او اعتراض جدیای نشد؛ زیرا در عصر مشروطه، نوآوری و نگاه کردن به افقهای نو چنان در فضای شعر ایران غالب بود که ظاهراً کسی در حوزه شعر یارای ایستادن در برابر این جریان روشنفکری را نداشت. به همین دلیل، این چند تا شاعر تا کودتای ۱۲۹۹ یکه تاز باقی ماندند. پس از آن البته فضا تا حدی تغییر کرد؛ چرا که در دوره حکومت رضاشاه میرزاده عشقی و فرخی یزدی کشته شدند و اشرفالدین حسینی در ۱۳۱۲ در تیمارستان درگذشت.
به نظر شما محمد تقی بهار تا چه حد تجدد و مدرنیته را میشناخت؟
خوب میشناخت. بهار در جایی میگوید: «یا مرگ یا تجدد». بهار در اینجا در واقع میگوید ما باید سراپا نو شویم. یعنی در تمام ارکان زندگیمان باید نو شویم.
اینکه همان حرف تقیزاده است که میگفت ما باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم. آیا بهار هم مثل تقیزاده غربگرا بود؟
بهار در یکی از قصایدش میگوید حواسمان جمع باشد که فریب غرب را نخوریم. البته ما نباید این نکته را فراموش کنیم که شاعر در شعر خودش اصولاً محقق به آن معنایی که ما انتظار داریم، نیست. یعنی این گونه نیست که یک فکر منسجم یکنواخت را دنبال کند و به نتیجهای واحد برسد. شاعر گاهی دستخوش احساسات میشود.
پس میتوان گفت که این دو حرف بهار متناقضاند. از یکسو میگوید ما باید تماماً غربی شویم و از سوی دیگر هشدار میدهد که مبادا به دام غرب بیفتیم.
بهار میگوید پدیدههای نو را با اصالت ایرانی خودمان بپذیریم. نوگرایی به نظر من هیچ مغایرتی با حفظ اصالت ملی ندارد. او میگوید ما باید ایرانی نوگرا باشیم.
بهار مذهبی هم بود؟
بله، بهار آدمی مذهبی بود. او در دیوانش در منقبت پیامبر اسلام و ائمه شیعه، اشعار فراوانی دارد. او مسلمانی معتقد بود. البته مسلمان معتقدی که با نگاه نو به جهان مینگرد.
یعنی قائل به جدایی نهاد دین از نهاد دولت بود؟
بله، در زمان مشروطیت اساساً چنین نگاهی رایج بود. البته روشنفکران مشروطه چندان به این موضوع نمیپرداختند. یعنی فکر میکردند که تعارضی بین دین و سیاست وجود ندارد. یعنی حساسیت ویژهای بر روی جدایی دین از سیاست نداشتند. بهار از بعضی گروهها انتقاد میکرد و میگفت اینها به هر چیز نویی ایراد میگیرند.
بهار کتابی با عنوان «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» دارد. به نظر شما، دانش سیاسی بهار در چه حد بود؟
ما در دوران مشروطیت با مفهوم آزادی به معنای جدید آن آشنا شدیم. بهار در یکی از اشعارش صریحاً میگوید آزاد زندگی کن و مانع آزادی ما هم نشو. این حرف نشان میدهد که بهار با افکار منتسکیو درباره آزادی کاملاً آشناست. منتسکیو میگوید حد آزادی آنجاست که آزادی دیگران نقض شود. بهار هم این حرف را میگوید. علاوه بر این، بهار رابطه آزادی با آبادانی، پیشرفت، فعالیت و خلاقیت را به خوبی میشناخت. بنابراین به نظر من، بهار سیاستمدار آگاهی بود.
رابطه بهار و محمد علی فروغی چطور بود؟ چون فروغی یکی دو بار در تنگناهای سیاسی به کمک بهار آمد.
بهار آدم سرشناسی بود و فروغی هم یکبار او را از تبعید خلاص کرد. وقتی که بهار در دوران رضاشاه کارش به حبس و تبعید شد، فروغی جزو کسانی بود که به بهار کمک میکند تا خردک قصیدهای بگوید و خودش را از آن مخمصه عجیب نجات دهد.
همان قصیدهای که برای جمهوریت گفته است؟
نه، قصیدهای سرود که در آن دوره رضاشاه را با دوران قبل مقایسه میکند و حکم به ترقی ایران در زمان رضاشاه میدهد. البته بهار مجبور به سرودن این قصیده شد. یعنی به او گفتند چنین شعری بگو و او هم در نهایت از سر استیصال این توصیه را پذیرفت. خودش در اصفهان در تبعید بود و قرار بود که او را به یزد تبعید کنند. زن و بچهاش هم با مشکل معیشتی روبرو بودند و نان شبشان را هم نداشتند؛ به گونهای که مجبور شدند کبوترهای بهار را، که بهار خیلی به آنها علاقه داشت، بفروشند تا زندگیشان بگذرد. این وضع وخیم باعث شد که بهار آن قصیده اجباری را بگوید.
بهار و فروغی دوستی خاصی با هم داشتند یا اینکه فروغی به دلیل جایگاه ویژه بهار در شعر و سیاست ایران، از او حمایت میکرد؟
بهار رجل سیاسی مهمی بود و ممکن است بین او و فروغی مراوده و دوستی هم بوده باشد اما بعید است که دوستی گرم و صمیمانهای بین آنها بوده باشد. من در آثار بهار اشاره به چنین چیزی یا سرودن شعری برای فروغی را ندیدهام. رابطه بهار با قوام السلطنه خیلی گرمتر از رابطهاش با فروغی بود. حتی وزیر کابینه قوام هم شد.
حتی عضو حزب قوام السلطنه (حزب دموکرات) هم بود.
بله. بهار به تشویق حیدر عمو اوغلی عضو شاخه خراسان حزب دموکرات شده بود. بهار در سال ۱۳۲۳ به دعوت دولت شوروی به آذربایجان میرود و در جشن بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اکتبر شرکت میکند. در آنجا قصیدهای یوتوپیایی با عنوان «هدیه باکو» میسراید. در این شعر، بهار از شوروی ستایش میکند و میگوید در این کشور همه شغل دارند و بهداشت مجانی است و... خلاصه میگوید شوروی یک یوتوپیا است. من در کتاب «آرمانشهر در اندیشه ایرانی»، این شعر بهار را جزو یوتوپیاهای سوسیالیستی آوردهام.
یعنی شما میفرمایید بهار سوسیال دموکرات بود؟
بله. اما چون خیلی آن را در آثارش تبلیغ نکرده است، ما به درستی نمیدانیم که بهار تا کی به صورت محکم و استوار چنین عقیدهای داشت. اما به هر حال گرایش به عدالت اجتماعی همیشه در اندیشه بهار وجود داشت.
سابقه دوستی بهار و قوامالسلطنه به چه زمانی برمی گردد؟
به همان زمان مشروطیت بازمی گردد. دختر بهار هم در خاطراتش میگوید که پدرم مرا به خانه قوام فرستاد و قوام به من چنین گفت و چنان گفت.
بهار یک قصیده هم خطاب به محمدرضا شاه سروده و او را اندرز داده است.
بله. بهار در آن قصیده میگوید قلم از نوک خنجر تیزتر است و آزادی قلم به مردم بده. در واقع میتوان گفت نصیحت محمدرضا شاه از سوی بهار، تکرار همان نصیحت بهار به محمدعلی شاه است. بهار در آن قصیده، محمدعلی شاه را از پیمودن راه خطا نهی میکند.
انگار بهار در فردوسیشناسی هم دستی داشت.
قصیده درباره فردوسی سروده است. بهار محقق ادبی بزرگی بود و مسلماً با فردوسی هم آشنا بود. به هر حال او عاشق شعر خراسانی بود و از فردوسی هم تاثیر پذیرفته بود.
بهار در اواخر دهه ۱۳۲۰ یکی از پایهگذاران «جمعیت ایرانی هوادار صلح» بود. چرا این جمعیت را تاسیس کرد؟
این کار برخاسته از چپگرایی بهار بود؛ چرا که «جمعیت ایرانی هوادار صلح» تشکلی چپگرا بود. به هر صورت گرایشهای دموکراتیک بهار در ایجاد این جمعیت موثر بود.
بهار در ۱۳۳۰ درگذشت. آیا موضعی در قبال ملی شدن صنعت نفت از او دیدهاید؟
نه. من در اشعار او چنین چیزی ندیدهام. مثلاً دهخدا مستقیماً از مصدق دفاع میکند و از مردم میخواهد که به او رای دهند اما تا جایی که من میدانم، بهار چنین کاری نکرد. شاید دلیل عدم حمایت بهار از مصدق این بود که او هوادار قوامالسلطنه بود. البته من در این باره حکم قطعی صادر نمیکنم.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :