بازگشت فردوسی
عباس عبدی
قدیمیترین خاطرهای که از فردوسی دارم مربوط به اواسط دهه ۱۳۴۰ خورشیدی است که دبستان میرفتم. در آن زمان هرازگاهی یک نفر نقّال بود که به محله ما میآمد و پردهای را آویزان میکرد که تصاویر متداخلی از انواع قهرمانان و نقشآفرینان شاهنامه روی آن کشیده شده بود و نقال با آن شمایل خاص و با آن صدای رسا، شروع به داستانسرایی میکرد و قصههای شاهنامه را با نظم و نثر و آب و تاب فراوان بیان مینمود، و پس از نیم ساعتی کمتر و بیشتر بساطش را جمع میکرد و هر کس به فراخور خودش کمکی به او مینمود.
این وضع گذشت و دهه پنجاه شد، دیگر از نقالها خبری نبود. شاید کسبوکارهای بهتر بوجود آمده بودند، شاید هم گرایشهای باستانی محمدرضاشاه و نیز جشنهای ۲۵۰۰ ساله باعث واکنش مردم شد و این فرهنگ را لکهدار کرد و شاید هم رواج گرایش انترناسیونالیستی و نیز رشد اسلام انقلابی و ایدئولوژیک موجب کاهش علاقه به این تصویرسازی از ایران باستان شد.
این تحول جدی بود. مطالعهای که بنده درباره نامگذاری کودکان تهرانی داشتم، نشان میداد که از سال ۱۳۴۶ به بعد و به مرور زمان نسبت انتخاب اسامی با گرایش ملی - باستانی رو به کاهش بوده است. در سال ۱۳۴۶ بیش از ۱۵ درصد اسامی پسران متولد تهران با گرایش ملی باستانی بود، ولی این رقم در سال ۱۳۵۶ به کمتر از ۶ درصد رسید که افت چشمگیری است. در این فاصله فردوسی به فراموشی سپرده شد. نه چپ مارکسیستی با آن خوب بود و نه مذهبی انقلابی، هر چند شاه و پدرش کوشیدند که شاهنامه و فردوسی را منبع و پایه نوعی از هویت برای ایرانیان کنند.
تا اینکه با افول گرایشهای ایدئولوژیک دوباره گرایش به ملیگرایی رواج یافت. از ۵ درصد نامهای پسران متولد تهران در سال ۱۳۷۵ که دارای نامهای ملی - باستانی بودند، در سال ۱۳۹۴ به ۱۴ درصد رسید، یعنی طی دو دهه نسبت آنها ۳ برابر شده است، و شاید بتوان مدعی شد گرایش به آن فرهنگ ملی که در شاهنامه فردوسی بازتاب داشته است دوباره بازگشته است.
ولی این بازگشت فردوسی تا حدودی میتواند محل تأمل باشد. بازگشت فردوسی در وجه ایرانگرایی طبعاً مثبت و سازنده است. ولی در صورتی که وجه کینخواهی که تِرم مهمی در شاهنامه و مبنای جدالهای قهرمانان آن است و نیز اگر برخی اشارههای برتری نژادی در شاهنامه برجسته شود، از آن بدتر اینکه فردوسی مستمسکی برای یک گرایش علیه دیگران تلقی شود، در این صورت باید انتظار داشت که نتایج مفیدی بر این بازگشت مترتب نشود، سهل است که منشاء شکاف و نقار خواهد شد.
همانطور که همه گذشتگان و افکار آنان بازخوانی انتقادی میشوند و حتی تعابیر و تفاسیر جدیدی از آنان ارائه میشود یا بخشی را برجسته کرده و بخشی را نادیده میگیرند، این مسأله میتواند در مورد فردوسی نیز رخ دهد، در این صورت بهتر میتوان میان نیاز امروز نسل جوان و جامعه ایران به وحدت ملی و حتی تمدنی با فردوسی رابطه برقرار کرد. بویژه آنکه فردوسی میتواند مبنای تفاهم فرهنگی منطقهای میان حوزه تمدن ایرانی باشد. ظرفیتهای فیلمسازی و تئاترهایی که از شاهنامه وجود دارد میتواند جذاب باشد.
چندی پیش خلاصه یکی از این فیلمها که به نظرم در تاجیکستان ساخته شده بود را دیدم که جالب و جذاب بود. آنچه که قطعیت دارد و از روی نامگذاری کودکان میتوان به قطعیت رسید این است که گرایش به سوی فرهنگ و قهرمانان ملی و باستانی بیشتر شده است. رواج نوعی ملیگرایی مثبت نیز دیده میشود و جالب اینکه این گرایش به این ملیگرایی در نامگذاری همراه با نوآوری مفهومی و مصداقی است که مجال بحث آن جای دیگری است، بنابراین اگر فردوسی و شاهنامه را در این قالب بتوان بازسازی کرد و به صحنه ادبی و حتی اجتماعی برگرداند، قدم مثبتی خواهد بود.
منبع: روزنامه شهرآرا
نظر شما :