احمدینژادیها و جشن «سپاس شهنشاها»
این اولین بار نیست که عبدالرضا داوری این موضوع را پیش میکشد. البته سالها و شاید قریب سی سال در سطح رسمی این موضوع مسکوت بود و بر پایۀ توافقی نانوشته چون دو نماد چپ و راست سنتی در این تصویر حضور داشتند زیاد به آن پرداخته نمیشد.
پیش از این در دوران مدیریت علیاکبر جوانفکر بر روزنامه ایران و پس از انشعاب «احمدینژاد – رحیم مشایی» از جناح راست و در پاسخ به انتقادات حزب مؤتلفه از برکشیدۀ خودشان و در واکنش به سرکشیهای احمدینژاد ۹۰ به بعد اما به تصور خود این برگ را رو کردند. حال آن که موضوع تازهای نبود و کشف تازهای به حساب نمیآمد و میتوان حدس زد چرا آقای داوری دوباره اقدام به انتشار آن کرده است.
اصل ماجرای تاریخی از این قرار است که پس از روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا و در دی ۱۳۵۵ خورشیدی رژیم شاه تحت فشار قرار گرفت تا زندانیان شاخص سیاسی را آزاد و فضا را باز کند.
توجیه شاه و ساواک این بود که اینان زندانیان سیاسی نیستند، متهمان امنیتیاند و مذهبی هم نیستند و مارکسیستاند و اگر هم تظاهر مذهبی دارند مارکسیست اسلامیاند و مراد او از این عنوان نیز اعضای سازمان مجاهدین خلق بود.
گزارشهای مجامع حقوق بشری اما نشان میداد ادعای رژیم دربارۀ مارکسیست یا مارکسیست اسلامی بودن همۀ زندانیان سیاسی و به قول خودشان امنیتی درست نیست. طیف زندانیان سیاسی متنوع بودند هم شامل مارکسیستها میشد (چریکهای فدایی، پیکاریها و تودهایها و غیرسازمانیها) و هم مجاهدین خلق (که نیروهای مذهبی آنها را به التقاط در افکار متهم میکردند و هم ساواک و شاه لقب مارکسیستهای اسلامی را برای آنان ابداع کرده بودند) و هم روحانیون سیاسی و بازاریان متمایل به مؤتلفه را دربرمی گرفت.
در این فضا ثابتی مشهور به مقام امنیتی پیشنهاد داد چهرههای شاخص مذهبی که ربطی به اندیشههای مارکسیستی یا فعالیتهای مسلحانه ندارند آزاد شوند.
یگانه شرطی که گذاشته شد اما شرکت در جشن ۶ بهمن بود. در زندان و بیرون بحث درمیگیرد و به این نتیجه میرسند که فضای بیرون به نفع مارکسیستهاست و ارتباط مذهبیها با مبارزین کمرنگ و حتی قطع شده و قرار میشود این چهرهها درخواست عفو را بپذیرند تا آزاد شوند. خاصه این که هیچ کدام در حد و اندازۀ محبوبترین و مشهورترین روحانیون سیاسی - آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری - نبودند تا به جامعه شوک وارد شود و اساسا فضای سال ۵۵ خورشیدی به خاطر رونق و شکوفایی اقتصادی پس از ۵۱ و آزادیهای اجتماعی و مدرنیزاسیون جامعه کاملا تغییر کرده بود. (بهزاد نبوی جایی گفته است من سال ۵۵ باور نمیکردم ممکن است دو سال دیگر انقلاب شود چون توسعه اقتصادی و رشد درآمدها و تغییر چهرۀ شهرها بهگونهای بود که انگار براندازی رژیم دیگر شدنی نیست.)
هرچند نویسندۀ این سطور روایتهای آقای اسدالله بادامچیان را مانند دیگر چهرههای سیاسی با اطمینان کامل ارزیابی نمیکند و اصطلاحا «قول سدید» نمیداند اما این ماجرا از زبان او و در گفتوگویی چندی قبل او با خبرآنلاین از این قرار روایت شده است: «ساعت ۸ صبح آمدند ما را از اتاقی به اتاق دیگر در طبقه سوم کمیته مشترک بند ۶ بردند. در آنجا آقایان حبیبالله عسگراولادی، مهدی کروبی، شیخ قدرتالله علیخانی و... را دیدیم، آنها را از اوین به آنجا آورده بودند، ما از این دیدار خوشحال و خشنود شدیم. آن روز یک مدال که خاطرم نیست، احتمالاً تمثال تاج شاهنشاهی روی آن حک شده بود به ما دادند که به سینه هایمان بزنیم.
این موضوع خیلی به ما سنگین آمد. مخصوصا به شهید عراقی برخورد. او معتقد بود این اقدامات به مبارزه آسیب میزند و نباید انجامش داد ولی علما نظرشان این بود که تکلیف شرعی شما این است و در نهایت ما یک روز بعدازظهر در اتاق چهار بند یک اوین نشسته بودیم. بنده، عسگراولادی، عراقی، کچوئی و لاجوردی. آنجا بحث شد در این شرایط تکلیف شرعی ما چیست؟ آقای عراقی گفت: ما اگر این کار را بکنیم، آبروی زندانیان مسلمان میرود. بعد هم مجاهدین و رژیم از این امر سوءاستفاده میکنند...
در آن روز آقای عسگراولادی، عراقی، کروبی و مرحوم آقای انواری ، حاج حیدری را به زندان قصر و بعد آنها را در سالن و پراکنده از هم مینشانند. یعنی آقای انواری و کروبی در جلو، آقای عسگراولادی و آقای حاج حیدری در سمت چپ، سمت راست هم شهید عراقی نشسته و یک مامور هم بالای سرش است...
در آنجا یک کمونیست مدح شاه را میگوید. بعد در آخر میگوید: شاهنشاه ما از شما سپاس میکنیم که ما را عفو کردید و ما از این پس میخواهیم به کشور خدمت کنیم. در همین اثنا در ۳ تا ۴ دقیقه رژیم از این صحنهها فیلمبرداری میکند. در این وضعیت آقای انواری بلند شده است. بقیه هم دیگر را نگاه میکنند که بلند شویم و داد بزنیم یا اینکه بنشینیم. بعد همین صحنهها را در تلویزیون نشان دادند. در داخل زندان هیاهو شد.»
چنان که آقای بادامچیان در این گفتوگو اظهار داشته است اصل ماجرا را تکذیب نمیکند - و تکذیبکردنی هم البته نیست - اما دلایلی برای آن میآورد. چند نکته اما به این بهانه قابل ذکر است:
۱. امام خمینی در سازشناپذیری شهرۀ خاص و عام بود و مهمترین وجه اختلاف و تفاوتشان با آیتالله سید کاظم شریعتمداری یا مهندس بازرگان هم در این بود که مصالحه با شاه را غیرممکن میدانستند و به کمتر از براندازی رضایت نمیداد. اگر شرکت در جشن سپاس به منزله رویگردانی از شیوۀ مبارزۀ مورد قبول رهبر فقید انقلاب بود قطعا واکنش نشان میداد و حتی این افراد را طرد میکرد اما به گواه سالهای بعد به قدر ذرهای از اعتماد و علاقۀ امام به آن چهرهها کم نشد.
کمااینکه مهدی کروبی ابتدا نماینده امام در کمیته امداد و سپس با اختیار تام رئیس بنیاد شهید و بعد هم امیرالحاج و سرپرست حجاج شد و ۱۰ سال بعد از پیروزی انقلاب و در ماههای آخر عمر نیز امام تعبیر «دوست خوبم، کروبی» را دربارۀ او به کار برد. (در حکم انتصاب میرحسین موسوی به ریاست بنیاد جانبازان در سوم آذر ۱۳۶۷: از زحمات دلسوزانه و مخلصانۀ دوست خوبم حجتالاسلام آقای کروبی تشکر میکنم.)
به حاج مهدی عراقی هم بسیار اعتماد داشت و از ترور او بسیار متاسف شد. عکسی که مهدی عراقی را با آستین کوتاه نشسته در کنار امام نشان میدهد در زمرۀ تصاویر مشهور انقلاب است. حاج حبیبالله عسگراولادی نیز مورد اعتماد بود و البته آیتالله انواری. بنابراین میتوان حدس زد که این اقدام که مورد تأیید آیتالله مهدوی کنی هم بوده از نظر امام مردود نبوده است.
۲. چنان که اشاره شد موضوع و عکس تازهای نیست که کشف شده باشد. منتها چون طیف متنوعی در آن حضور داشتند و مبارزین سیاسی حاضر در تصویر با گروههای مختلف، روابط نزدیک داشتند و انگار توافقی نانوشته صورت پذیرفته بود که کسی به این قضیه کار نداشته باشد. جالب این که گروههای چپ نیز زیاد روی این قضیه مانور ندادند. هم کروبی و هم عسگراولادی و هم انواری و بیش از همه حاج مهدی عراقی محبوب بودند و مجاهدین و تودهایها دلیلی نمیدیدند آنان را تخریب کنند. ورود دیرهنگام احمدینژادیها به این قضیه احتمالا میتواند به خاطر این باشد که چندان ریشه و سابقهای در آن سالها ندارند.
۳. آقای عبدالرضا داوری تاریخ عکس را ۱۵ بهمن ۱۳۵۵ اعلام کرده است. ممکن است زمان انتشار عکس ۱۴ بهمن باشد ولی خود مراسم مربوط به ۶ بهمن - سالروز انقلاب شاه و ملت - است.
نویسنده این سطور اول بار تصویر و گزارش کامل آن را بعدها در کتابخانۀ دانشگاه شهید بهشتی در شمارۀ نوروزی مجله «تلاش» اسفند ۱۳۵۵ یا فروردین ۱۳۵۶ دیده و البته در آن زمان به جای تاریخ هجری خورشیدی از تاریخ شاهنشاهی استفاده میشد (۲۵۳۶ و ۲۵۳۵). مجله تلاش با حمایت مستقیم امیرعباس هویدا نخستوزیر و با بودجه یکی از شرکتهای نفتی و به قصد جلب روشنفکران منتشر میشد.
۴. این انتقاد البته وارد است که نمیتوان رفتاری از خود را در مقطعی و دربارۀ خود توجیه کرد و به دیگران که رسید ناروا شمرد. شاید یکی از دلایل رواداری و تسامح مرحوم عسگراولادی و کروبی در قبال دیگران همین باشد که شرایط مختلف را درک میکردند.
۵. مهمترین پرسش و انگیزۀ این گفتار اما این است که انتشار دوبارۀ این تصویر و همزمانی آن با تحرکات و تحریکات اخیر محمود احمدینژاد و طرح ادعای ۲۰ برابر شدن یارانه نقدی درحالیکه دولت در همین مبلغ هم مانده و به شدت در مضیقۀ مالی است تنها یک مفهوم دارد. این که احمدینژاد و دوستان میخواهند خود را فراتر از تقسیم به چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالی نشان دهند و یکی از شعارهای اعتراضی دیماه ۹۶ در ردّ توأمان اصولگرایان و اصلاحطلبان را مصادره کنند.
یکی از تفاوتهای عوام و نخبگان در «تفکیک» است. شهروندان عادی علاقه به تفکیک ندارند و همه را مثل هم میدانند. احمدینژاد هم مایل است خود را جدای این تقسیمبندیها تصویر کند و به این انگاره دامن بزند که دست همه در یک کاسه است و او و دوستان او بیرون و فارغ از این مناسبات هستند و حاکمیت را هم قانع کنند حال که مردم به تعبیر آنان از هر دو سو سرخورده شدهاند به جای این که به براندازان بیرونی بگروند بهتر است به آنان توجه نشان دهند. سال ۸۴ هم برخی از هواداران او شعار میدادند: چپ، راست، کارگزار علیه خدمتگزار.
وجه دیگر قضیه این است که شاید فردی که در همان بهمن ۵۵ زیر شکنجه بوده و آخ هم نگفته حق اعتراض یا طعنه داشته باشد اما از کسانی که اصلا در بازی نبودند کمتر پذیرفته است.
با این حال این عکس واقعیت دارد و قابل کتمان نیست و اگر ایرادی هست به این است که داستان را کامل باید روایت کنند. مثلا اگر مردم بدانند مرحوم حاج مهدی عراقی هم بوده قضاوتشان تعدیل میشود.
ضمن این که در فضای کنونی که مردم ما مداراجو و طرفدار گفتوگو در سیاست هستند اتفاقا این اقدام را نقطه منفی در کارنامۀ کروبی و عسگراولادی نمیدانند و اساسا نسل کنونی با قهرمانبازیهای سابق زیاد میانهای ندارد.
منبع: عصر ایران
نظر شما :