رفیقدوست: خودروی حامل امام مفقود شد/ به دادگاه کرباسچی نامه نوشتم/ امام موسی صدر به دهان قذافی زد
وزیر سپاه در سالهای ۶۱ تا ۶۴ میگوید: یک سال پیش از انقلاب بازداشت و در مهرماه ۵۷ آزاد شدم. پس از آن مسئول تدارکات راهپیماییهای ایام محرم و اربعین، مراسم استقبال و حفاظت شخصی از امام (ره) بودم، بعد هم که سپاه تشکیل شد تدارکاتچی سپاه شدم و هنوز هم تدارکاتچی هستم.
«محسن رفیقدوست» وزیر سپاه پاسداران دولت سوم جمهوری اسلامی ایران و رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان پیشین میافزاید: از ۱۱ سالگی با مسائل سیاسی آشنا شدم و در جلسات فدائیان اسلام شرکت میکردم پس از آن، دوره کوتاهی با جبهه ملی آشنا شدم و با تشکیل نهضت آزادی به این تشکل پیوستم تا اینکه نهضت امام (ره) شروع شد. چون مقلد آیتالله بروجردی بودم با درگذشت وی از چند نفر مانند آیتالله مهدویکنی، محمدرضا غروی و سیداصغر آلاحمد تحقیق کردم هر سه آنها حاجآقا روحالله را معرفی کردند.
رفیقدوست در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی به ایرنا میگوید: آن زمان در منزل آیتالله کاشانی رفتوآمد داشتم. روزی از نزدیکان کاشانی پرسیدم پس از فوت ایشان از چه کسی تقلید کردید؟ گفت کاشانی پیش از درگذشت در بستر بیماری گفته بود در قم یک حاجآقا روحالله هست از او تقلید کنید. بنابراین از سال ۴۰ مقلد امام (ره) بودم و وقتی امام (ره) از مردم دعوت کرد من به نهضت ایشان پیوستم و هنوز هم پیوندم با امام (ره) قطع نشده است.
از پیش از انقلاب تا به امروز «تدارکاتچی» هستم. پس از تبعید امام (ره) در سال ۴۳ «بگیر بگیر عجیبی بود و خیلیها را گرفتند» افرادی که بازداشت میشدند حجرهدار بودند و وضع مالی خوبی داشتند اما همه اینطور نبودند. برای کمک به خانواده افراد بیبضاعت بازداشتی، حساب جاری در بانک صادرات «چهل تن» بازار باز کردیم و به متدینین گفتیم کمک کنند. آخر ماه این پولها را در پاکت میگذاشتیم و خیلی آبرومندانه به خانواده آنها میدادیم. در سال ۱۳۵۵ بازداشت و در مهرماه ۵۷ آزاد شدم. پس از آن مسئول تدارکات راهپیماییهای ایام محرم و اربعین، مراسم استقبال و حفاظت شخصی از امام (ره) بودم. بعد هم که سپاه تشکیل شد و تدارکاتچی سپاه شدم و هنوز هم تدارکاتچی هستم.
گویا با طیب حاجرضایی آشنایی داشتید؟
با هم همکار بودیم و حجره ما ۱۵-۱۰ حجره با هم فاصله داشت. طیب آدم خاصی بود و در مورد گذشته وی باید با احتیاط حرف زد. طیب به همراه «شعبون بیمخ» (شعبان جعفری)، «ناصر جیگرکی»، «امیر انگوری» و «رمضون یخی» جزو گردنکلفتهای جنوب تهران و اهل دعوا و چاقوکشی بود. پیش از ماه محرم سال ۴۲ شهید عراقی ملاقاتی با او داشت و «دم شهید عراقی، طیب را میگیرد.» عَلَمی که طیب بلند میکرد جزو بزرگترین علمهایی بود که کسی توان بلند کردنش را نداشت. شهید عراقی از طیب میخواهد یک عکس امام را به عَلَم و عکس دیگر را به بغل منبر تکیه بچسباند و او هم این کار را انجام میدهد.
در ماجرای پانزدهم خردادماه یکی از محرکان کسبه میدان بودم و مردم را به سمت خیابان ری برای حضور در تظاهرات حرکت میدادم. بالای یکی از ماشینهایی که باقالی و کاهو حمل میکرد رفتم و فریاد زدم مرجع تقلید ما را گرفتهاند. پایین آمدم یکباره به طیب برخوردم. او که دم در ایستاده بود جلوی من را گرفت و گفت «پسر میرزا عبدالله نرو، بیرون مردم را میکشند.» طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی نه نسبت خویشی با هم و نه دخالتی در این ماجرا داشتند. رضایی هجدهم خردادماه از گرگان برگشته بود و ارتباطی با تظاهرات نداشت. طیب را خیلی شکنجه کردند و به او گفتند بگو از خمینی(ره) پول گرفتهای تا آزادت کنیم و او در پاسخ میگفت «با امام حسین(ع) درنمیافتم.» درجهداران و افسرانی که شکنجه طیب را دیده بودند پس از انقلاب میگفتند به قدری او را کتک زده بودند که بدنش پوست انداخته بود. او یک کلمه به نفع رژیم صحبت نکرد و با تحولی که در او ایجاد شده بود شهید شد. پس از شهادت طیب، امام(ره) دستور دادند همه طلبههای قم برای او یک روز روزه بگیرند و یک هفته نماز بخوانند و به این ترتیب «امام(ره) حسابهای او را صاف کرد.» در جریان کودتای ۲۸ مردادماه دو نفر خیلی فعال بودند یکی طیب و دیگری شعبون بیمخ بود. بعدها به آنها لقب «تاجبخش» دادند. طیب از آن موقع به بعد اسلحه کمری حمل میکرد اما ۱۰ سال بعد این تحول در او رخ داد.
انقلاب اسلامی در چهار دهه گذشته همواره زیر فشار و تحریم استکبار بوده است. امروز نیز دشمن با توسل به تحریم قصد درهم شکستن پایداری مردم ایران را دارد، با توجه به تجارب گذشته به ویژه دوران دفاع مقدس چگونه میتوان تهدیدات را به فرصت تبدیل کرد؟
وقتی انقلاب پیروز شد دشمنان علاوه بر محاصره، ترفندهای مختلفی برای مقابله با انقلاب اسلامی به کار بردند. بیش از ۷۰ گروه ضد انقلاب تشکیل دادند و اطراف ایران را ناامن کردند و با کودتا و تحمیل جنگ قصد داشتند اراده مردم را متزلزل کنند. در جنگ از ۳۴ کشور غنیمت و از ۱۱ ملیت اسیر گرفته بودیم در حالی که هیچ کشوری حاضر نبود به ما سلاح و مهمات بفروشد. به همین دلیل سعی کردیم با واسطه اقلام مورد نیاز را تامین کنیم. دلالهای اسرائیلی خیلی دوست داشتند به ما اسلحه و مهمات بفروشند اما هرگز نخریدیم. آن زمان به این نتیجه رسیدیم ماهیت انقلاب بهگونهای است که منافع استکبار را تهدید میکند بنابراین برای دفاع از کشور باید روی پای خود میایستادیم. در همان دوران دفاع مقدس خودکفایی را شروع کردیم تا اینکه در پایان جنگ از نظر دفاعی خودکفا شدیم و امروز هم از نظر نظامی در جایگاهی هستیم که میگویم گزینه نظامی علیه ایران تنها یک شوخی است. هر کشوری حتی آمریکا از نظر نظامی مقابل ما شکست خواهد خورد. ایران سالها بدون اتکا به خارج میتواند بجنگد. امروز در برخی از سلاحهای دفاعی با آمریکا پهلو میزنیم و در بعضی از تجهیزات خاص حتی از آنها جلوتر هستیم. همیشه وقتی از من سؤال میکردند که «برجام» به چه درد ما خورده است میگفتم برجام دو فایده بزرگ داشت، نخست اینکه همه دنیا از جمله سازمان ملل قدرت صلحآمیز اتمی ایران را به رسمیت شناخت و دیگر اینکه، اجماعی که علیه ایران ایجاد شده بود را شکست. زمانی که برجام امضا شد دو تن از سفرای کشورهای بزرگ پیش من آمدند و گفتند از ابتدا اشتباه کردیم آنطور در دامان آمریکا قرار گرفتیم دیگر آن اجماع علیه ایران شکل نخواهد گرفت. علت اینکه آمریکا، هشت کشور را از تحریم خرید نفت از ایران معاف کرده، این است که این کشورها زیر بار نمیرفتند. آنها اعلام کردند پالایشگاههای ما بر اساس نفت ایران است و برای ما صرف نمیکند که نفت دیگران را بخریم.
تحریمهای امروز تفاوتهای دیگری هم دارد، در سالهای نخستین انقلاب اسلامی رتبه علمی ایران در دنیا ۱۴۳ بود و الان در رتبه ۱۴ هستیم، البته متاسف هستم که این رتبه ۱۴، دو سه سالی است که تکرار میشود چون باید به زیر ۱۰ میرسیدیم. از سالی که مقام معظم رهبری به دانشجویان گفتند بروید و تولید علم کنید، دانشجویان حرکت کردند، ظرف ۱۵ سال رتبه ما به ۱۴ رسید و امروز بسیاری از ابداعات و اختراعات علمی کشور بلافاصله در دنیا ثبت و مورد استفاده قرار میگیرد. در بخش دارویی جهش غیرقابل تصور داشتهایم، داروی «اماس» و برخی داروهای ضدسرطان در ایران تولید میشود. کشوری که از نظر راهبردی و ژئوپلیتیکی و نیروی انسانی وضعیت خاصی دارد به دنیا نیازی ندارد. هر جایی که کمبود داشتیم بخاطر این است روی آن متمرکز نشدهایم. «وقتی توانستیم ظرف چند سال از نظر دفاعی خودکفا شویم در دانههای روغنی هم میتوانیم خودکفا شویم، همت کردیم در گندم خودکفا شدیم، در مساله گوشت هم میتوانیم به خودکفایی برسیم.»
چگونه توانستیم زمان جنگ نیازهای دفاعی خودمان را تامین کنیم؟
سال ۶۴ وزیر سپاه بودم قیمت نفت به بشکهای ۸ دلار و درآمد ارزی ایران به ۶ و نیم میلیارد دلار رسید. ۴ میلیارد برای گندم و مواد غذایی و ۲٫۵ میلیارد هم برای دفاع مقدس اختصاص یافته بود. فرمانده سپاه پاسداران برای عملیات کربلای چهار و پنج، ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره میخواست که تامین آن دستکم به ۳ میلیارد دلار ارز و ۱۸ ماه زمان نیاز داشت البته اگر بازارش را پیدا میکردیم. آن زمان بیشتر اقلام مورد نیاز خودمان را از کشورهای بلوک شرق و یا چین تامین میکردیم. ارزی که برای این کار اختصاص دادند ۴۰۰ میلیون دلار بود که با این بودجه ظرف چهار ماه باید وسائل مورد نیاز را آماده میکردیم. با بکارگیری همه امکانات دولتی و خصوصی کار را آغاز کردیم به همه کارخانههایی که میتوانستند ریختهگری کنند، مثل ایرانخودرو، سایپا و تراکتورسازی تبریز و پارس گفتیم یک ماه ماشین نسازند. آنها ظرف یک ماه ۱۲ میلیون پوکه ریختند. به سه هزار تراشکار در سراسر کشور به هر کدام یک دستگاه کپی تراش دادیم و گفتیم غیر از دستمزد این دستگاه را هدیه میدهیم، به قول رئیس اتحادیه تراشکاری ایران، این صنعت یکباره به اندازه ۱۰ سال رشد کرد. ظرف چهار ماه این مهمات را ساختیم و تحویل دادیم و در کربلای ۵ دشمن را به زانو در آوردیم و به قول یک سرتیپ عراقی آتشی که ایرانیها روی سر عراقیها ریختند مانند جهنم بود چون خواستیم انجام دادیم.
با هزار ترفند ۱۰ موشک «اسکات بی» از لیبی آوردم، وقتی به آن کشور میرفتم مرحوم هاشمی رفسنجانی گفت این خیلی بد است که تهران زیر موشک و بمباران هواپیماهای عراقیها باشد و ما نتوانیم هیچ کاری کنیم، از مردم خجالت میکشم. همان زمان با این دید که باید خودمان موشک بسازیم. یکی از موشکها را برای مهندسی معکوس و کپیسازی در فرودگاه به گروه شهید طهرانی مقدم دادم. پس از مدتی موشکهایی با برد ۷۰ و ۱۴۰ کیلومتر ساخته و استفاده کردیم. با بهرهگیری از نخبگان و فارغالتحصیلان دانشگاه امروز یکی از صنعتهای پیشرفته کشور که خار چشم دشمن است، صنعت موشکی محسوب میشود. یکی از موضوعاتی که برای ما قابل مذاکره نیست قدرت موشکی ایران است. در این زمینه همپایه روسیه و آمریکا هستیم، یعنی آنچه که هدف از داشتن موشک دفاعی بود را به دست آوردیم.
اگرچه در آن مقطع مشکلات زیادی داشتیم اما همراهی همه بخشها باعث شد بتوانیم به دستاوردهای بزرگی برسیم، متاسفانه امروز همدلی کم شده است، مقایسه شرایط آن روزها با وضعیت فعلی چه درسهایی به ما میدهد؟
دولتها برای رسیدن به اهدافشان چهار وظیفه برنامهریزی، هدایت، کنترل و حمایت برعهده دارند. همه کارها را دولت انجام نمیدهد. کشورهایی موفق هستند که دولت برنامهریز و ناظر است و مردم بدون دخالت حکومت در اقتصاد فعال هستند. اکنون هم اگر دولت همه قوانین دست و پاگیر سر راه کسبوکار مردم را کنار بگذارد، موفق میشود. از زمانی که وزیر بودم در دولت بحث «دولتی - مردمی» مطرح بود، خدمت امام (ره) رسیدم و پرسیدم باید صنعت، تجارت و کشاورزی دست دولت یا مردم باشد، امام (ره) با تاکید بر اینکه باید این امور دست مردم باشد، گفتند «زندگی مردم را دست کارمند ندهیم» امروز در کشور ما زندگی دست کارمندان است. پولی را که باید خرج کارهای عمرانی شود حقوق کارکنان دولت میشود، کارمندان هم اغلب زندگی خوبی ندارند و به سختی زندگی میکنند. اما اگر نیمی از آنها به دنبال کارهای دیگر بروند وضعیت بهتری خواهند داشت. دولت باید برخی مراکز تولیدی را مجانی به کارمندانش بدهد. روزی از «ماهاتیر محمد» نخستوزیر وقت مالزی پرسیدم، چگونه موفق شدید، گفت از همان ابتدا اجازه ندادم دولت در اقتصاد دخالت کند و کار را به مردم سپردم. دولت مالیات نمیدهد ولی مردم مالیات میدهند. الان هم اگر بخواهیم از تحریمها عبور کنیم چارهای جز واگذاری بخشهای مختلف اقتصادی به مردم نداریم. در مسکن مهر دیدیم چه شد. چند نفر از همکاران سابقم که از بنیاد خارج شده بودند و در بخش خصوصی فعالیت میکردند میگفتند مسکن مهر به علت اینکه «دولتیساخت» بود بزودی به بافت فرسوده شهرها تبدیل میشود. در زلزله استان کرمانشاه دیدیم چطور واحدهای مسکن مهر فروریخت.
در زمان جنگ به ما حتی سیم خاردار هم نمیدادند، سؤالم این است، ۱۰ موشک اسکات بی را چگونه از لیبی گرفتید، ارتباطات شخصی شما با قذافی چقدر مؤثر بود؟
وقتی که انقلاب پیروز شد ابتدا سوریه و سپس لیبی ما را به رسمیت شناختند. «معمر قذافی» معتقد بود ایران یک قدرت مردمی، ضد استعماری و استکباری به وجود آورده است. زمانی که کمیتهها را با شهربانی و ژاندارمری ادغام کردیم با ما قهر کرد، میگفت کمیتهها کشور را اداره میکنند و نباید کنار گذاشته شوند. قذافی طرفدار ایران بود و یکی از عواملی که باعث برقراری رابطه ایران با لیبی شد من بودم. ارتباط مستمری داشتم و سالی یکی دو بار به آنجا سفر میکردم. تقریباً رابطه شخصی من با قذافی، «عبدالسلام جلود» و سران لیبی عامل موثری بود که پذیرفتند به ما سلاح بدهند. در شرایطی که غرب ما را تحریم کرده بود بخشی از نیازهای دفاعی خودمان را از لیبی میگرفتیم.
وقتی به کشورهای شرقی مراجعه میکردیم میگفتند تا سال آینده سلاحها را به عراق فروختهایم. بعدا اعلام کردند که شوروی مانع فروش سلاح است. داستان سیم خاردار هم این بود که ارتش از یوگسلاوی ۶ ماشین سیم خاردار خرید اما این محموله در آذربایجان (شوروی) دو سال توقیف شده بود. کشورهای بلوک شرق چون نیاز به ارز داشتند میگفتند از طریق سوریه یا لیبی از ما اسلحه بخرید. به این دلیل خریدهای اولیهای از سوریه و لیبی انجام دادم. با هیاتی از آنها میرفتیم کشور مورد نظر، آنها مذاکره میکردند و آنچه را که میخواستیم سفارش میدادند ولی ظاهرش این بود به لیبی و سوریه فروختهاند. اوایل جنگ نیروی دریایی مشکل پیدا کرد، میدانستیم نیروی دریایی ما کاملا شبیه نیروی دریایی لیبی پیش از قذافی است. آنها ناوگانی شبیه ناوهای ببر و پلنگ ما داشتند اما پس از روی کار آمدن قذافی این ناوها را کنار گذاشته بودند. به خواست مرحوم هاشمی به لیبی رفتم و تمام قطعات نیروی دریایی آن کشور را با خود آوردم و نیروی دریایی ارتش را راه انداختم. در آن سفری که برای تهیه موشک به لیبی رفته بودم نخست با جلود ملاقات و با پرخاش گفتم چرا دروغ میگویید که از ما حمایت میکنید، ما موشک میخواهیم، سپس در ملاقات با قذافی، او پذیرفت ۱۰ فروند موشک اسکاد بی به ما بدهد در حالی که آن موشکها با صرف یک هزار میلیارد تومان هم نمیشد تهیه کرد.
در ملاقات با قذافی و جلود از سرنوشت امام موسی صدر سؤال کردید؟
از همان ابتدا که برای مذاکره به لیبی رفتم هیچ وقت از قضیه امام موسی صدر فارغ نبودم، مخصوصا اینکه آنها موضوعی را مطرح میکردند که مستمسک خوبی بود تا این قضیه را مطرح کنم. از روزی که حزبالله تشکیل شد قذافی عاشق این بود با آنها ارتباط برقرار کند. او معتقد بود حزبالله بهترین سازمانی است که میتواند با کمک لیبی منطقه را بگیرد. زمانی که میگفت «ارتباط ما را با حزبالله برقرار کنید، میگفتم حزبالله دنباله امام موسی صدر است، به محض اینکه تکلیف صدر را معلوم کنید، خودشان سراغت میآیند.» اگر از ایران فردی برای پیگیری قضیه امام موسی صدر به لیبی میرفت کسی به او اعتنا نمیکرد. یکی از سفرا میگفت پس از مدتها معاون وزیر امور خارجه لیبی وقت ملاقات داد، رفتم دفترش و پس از احوالپرسی از سرنوشت امام موسی صدر پرسیدم، او بلافاصله در را نشان داد و گفت بفرمایید بیرون! «در عالم رفاقت مرتب این قضیه را مطرح میکردم، آنها اینطوری مطرح میکردند که اولا دلیل اینکه باید امام موسی صدر را اینجا کشته باشیم چیست؟ ما او را دعوت کردیم و او مهمان ما بود. دوم، امام موسی صدر دشمنهای شناخته شده علنی زیادی دارد و ما مدرک داریم که او از اینجا به ایتالیا رفته، البته دروغ میگفتند.» پس از داستان شورش مردم لیبی و کشته شدن قذافی، ماجرایی شنیدم که با شناختی که از قذافی داشتم تصور میکنم میتواند دلیل دشمنی قذافی با صدر باشد. کسی که این ماجرا را برای من نقل کرد، میگفت روزی در جلسهای سه نفره میان امام موسی صدر، قذافی و حافظ اسد چایی بردم، «صدر یک مجله لوله شده در دستش داشت، قذافی یکباره اهانتی به حضرت امیر(ع) میکند، امام موسی صدر با همان مجله محکم بر دهان قذافی زده و جلسه را ترک میکند، همین دلیل کافی بود که نقشه کشتن امام موسی صدر را بکشد.» اما هنوز سرنوشت وی معین نشده است و خیلیها در پی پیدا کردن او هستند البته «با خویی که از او میشناسم بعید است.»
گفتید زمان جنگ، اسرائیل هم پیشنهاد فروش اسلحه به ما داده بود، این موضوع به کجا انجامید؟
اوایل غیر از چند تن مانند شهید کلاهدوز، مابقی ما از دانشگاه، بازار، سر کار و کارخانه به سپاه آمده بودیم. دلالها میگفتند چه میخواهید، بچهها هم ناشیانه یک لیست تهیه میکردند تا دلالها آن را تامین کنند. به نظرم رسید این یکی از «کلکهای بزرگ دشمن» است چون اقلامی که سفارش میدادیم یکباره نایاب میشد. لذا با برادران جلسه گذاشتم و گفتم از این پس هر کس آمد و گفت چه میخواهید، بگویید چیزی نمیخواهیم و باید از آنها در مورد «۴ چ» سؤال کنید «چی داری، چندتا داری، چند میدهی و چه جوری میدهی، آنها بگویند چه دارند» بعد کار را شروع کردیم. در مراجعات متوجه شدیم یکی از واسطهها از طرف اسرائیل است. آنها خیلی دلشان میخواست به ما اسلحه و مهمات بفروشند، به لطف خدا سلاحی نخریدیم و درخواست آنها را رد کردیم.
ماجرای سوءقصد به شما در سال ۱۳۷۷ چه بود؟
این سوءقصد به شیوه حساب شده و دقیقی انجام گرفت. مشاهدات مردمی نشان میداد ضاربان با یک خودروی پژو و دو دستگاه موتورسیکلت به همراه سلاح دوربیندار لیزری دست به این اقدام زدند. هدفگیری آنها به اندازهای دقیق بود که نخستین گلوله آنها آستین دست (راست) من را سوراخ کرد. پس از اصابت نخستین گلوله به آستینم، بلافاصله روی زمین نشسته و دمر افتادم و با سینهخیز جایی پناه گرفتم سپس آنها پنج گلوله دیگر را شلیک کردند. کارشناسان و همچنین شهید صیاد شیرازی پس از بررسی محل حادثه گفتند اگر روی زمین نمینشستی گلولهها قسمتهای حساس بدنت را نشانه میگرفت. بلافاصله اعلام کردند سوءقصد کار منافقین نیست. گفتم شیوه ضاربان شبیه منافقین است. ۳ روز پس از بازداشت آن برادر جانباز، اعلام کردند این فرد نمیتواند ضارب باشد. سوءقصدکنندگان چند نفر بودند با موتورسیکلت به محل حادثه آمده و پس از تیراندازی سوار خودروی پژو شدند و محل را ترک کردند «لذا ... قسمت نشد که شهید شویم.»
اینکه نظام تصمیم گرفت بخش مستضعفان و جانبازان از هم جدا شوند به این دلیل بود که خدمات بهتری به جانبازان ارائه شود؟
جانبازان و خانواده شهدا باهم زیر نظر بنیاد شهید بودند، اواخر سال ۶۷ امام (ره) تصمیم گرفتند جانبازان را جدا کنند و بنیاد مستضعفان را مسئول اداره آنها کرد. پس از ۶-۵ ماه مسئول بنیاد شدم. زمانی که به آنجا رفتم ۲۵ هزار جانباز پرونده داشتند که این پروندهها همگی مربوط به جانبازان در ۳۰۰-۲۰۰ گونی در طبقه منفی ۲ بنیاد نگهداری میشد. اوایل سال ۶۹ اعلام کردیم هرکس که در جنگ صدمه دیده و مدعی است که جانباز است برای ارائه درخواست به چند دانشگاه برود و فرم پر کند و یک ماه هم فرصت دادیم. وقتی پروندهها را جمع کردیم تعداد پروندههای جانبازان از ۲۵ هزار جانباز تحت پوشش به ۱۲۵ هزار پرونده افزایش یافت. زمانی که به بنیاد رفتم بودجه این نهاد سه میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان بود. قرار بود یک میلیارد و نیم را خود بنیاد تامین کند و مابقی را دولت بدهد. همان موقع به «آقای مسعود روغنی زنجانی» (رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت) گفتم همین بودجه را بده، گفت حالا که آمدهای این بودجه را نمیدهیم. به مرحوم هاشمی گفتم او هم کاری نکرد. آن زمان بنیاد با همه عظمتی که داشت «زیانده» بود و حتی قادر نبود سهم بودجه خودش را تامین کند. همزمان با بالا بردن تعداد جانبازان، درآمد این نهاد را افزایش دادم به طوری که در پایان مسئولیتم به ۹۰ میلیارد تومان سود رسیده بود «اما نیاز جانبازان همیشه از توان بنیاد بیشتر بود» به طوری که همیشه کمبود احساس میشد. سال ۷۶ نامهای به مجلس نوشتم و گفتم تصورات نمایندگان از داراییهای بنیاد با واقعیت همخوانی ندارد. مجلس تصور میکرد همه املاک تصرف شده به بنیاد مستضعفان رسیده است. در یک جلسه غیرعلنی گفتم بیشتر دارایی سازمان صنایع ملی به همراه صنایع خودروسازی، کشتیسازی آریا، هواپیماسازی آسمان و... توسط دولت موقت در تیرماه سال ۱۳۵۸ ملی اعلام و از بنیاد گرفته شده است، سرانجام به جای آن یک مشت کارخانه مثل نوشابه زمزم را به بنیاد دادند که آن هم زیانده بود. تنها یک کارخانه برای بنیاد سوددهی داشت که آن هم کارخانه ریسندگی «تبد» بود.
بنابراین به نمایندگان مجلس گفتم دارایی بنیاد همین است نه آنچه شما فکر میکنید. در ضمن «مساله جانباز مساله بنیاد نیست و شما باید کمک کنید» چهار ماه اول (سال ۱۳۷۸) مسئولیتم برای بنیاد بودجه گذاشته بودند. سال بعد گفتند نهادی که توسط دولت بودجه داده میشود چرا توسط دولت اداره نشود؟ با ایجاد بنیاد شهید و ایثارگران مسئولیت اداره جانبازان را از بنیاد جدا کردند. خلاف گفته شما وقتی با جانبازان مواجه میشوم، اکثریت از دوران مدیریتم راضی هستند و خیلی از آنها به ملاقاتم میآیند. «ولی با کمال شهامت میگویم نتوانستم آنچه حق آنها بوده را اجرا نمایم و در حد توانم خدمت کردم.»
بیشتر خودتان را متمایل به کدام جریان سیاسی میدانید؟
«کسی مثل آقای احمدینژاد خودش را به اصولگراها منتسب میکند قبل از کاندیدا شدن تا روزی که سر کار بود دائماً در مخالفت با او مصاحبه و سخنرانی کردم و او را شخص نامناسبی برای این کار میدانستم و هنوز هم میدانم. از آن طرف میگفتم اصلاحطلبها را دو دسته میکنم اصلاحطلب ولایتی و اصلاحطلب برانداز. در سخنرانیهایم میگفتم که عارف، جهانگیری، زنگنه، آخوندی و حجتی اصلاحطلب ولایتی هستند، مخالفتی با آنها ندارم چون ملاک من ولایت است.»
در زمان رئیسجمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی چند نفر از کارگزارانی ها که بعدها اصلاحطلب شدند، پیشم آمدند. حرفی زدند که درست بود، آنها گفتند میدانید وقتی برای یکی از اصولگرایان مشکلی پیش میآید هیچ کاری برایش انجام نمیدهید ولی ما اصلاحطلبان وقتی به مشکلی برمیخوریم همگی بسیج میشویم. به آنها گفتم با نامهای که به دادگاه کرباسچی نوشتم بیشتر از شما به کرباسچی کمک کردم و او را از اصلیترین اتهامش تبرئه کردم، «فکر میکنید اصولگرا هستم خیر، من خود اصولگرایی هستم. اصولگرایی یعنی معتقد به ولایتفقیه مطلقه و خیلیها این مطلقه را نمیدانند.»
وقتی قانون اساسی را نوشتند این قانون توسط مرحوم آیتالله مهدویکنی خدمت امام (ره) ارائه شد. دو روز بعد امام (ره) وی را خواستند و پرسیدند، ولایت فقیه کجای قانون اساسی آمده است؟ مهدویکنی گفت در اصول ۱۱۰ و پنجم آمده است، امام (ره) فرمودند در این اصول ولایت فقیه را محدود کردهاید. کشور باید قانون اساسی داشته باشد و مردم به آن رای دهند، اما هر زمان که احساس تکلیف کنم «اعمال ولایت» میکنم. در زمان جنگ چند بار رفتم از ایشان اعمال ولایت گرفتم. مثلا میخواستیم ۶ لشکر از کرمانشاه به اهواز ببریم دولت توانی نداشت. چون زمان کمی داشتیم مجبور بودم خودروهای مردم را بگیرم. دادستان وقت گفت چون این تصرف اموال مردم است به اعمال ولایت نیاز دارد. رفتم خدمت امام و گفتم باید یک هزار کمرشکن از مردم بگیریم و با آنها تانک، نفربر، لودر، بولدوزر و گریدر را از کرمانشاه به اهواز بفرستم. ایشان فرمودند به چهار شرط اجازه میدهم نخست این که، به اندازه نیاز بگیرید، دوم اینکه، اگر راننده نیامد او را با اجبار نبرید، سوم بیش از حد معمول به او کرایه بدهید و شرط چهارم این که اگر هم وسیله او خراب شد به بهترین شکل جبران کنید. وقتی از امام (ره) اجازه گرفتم شهید صنیعخانی مدیر ترابری سپاه را مامور این کار کردم. قرار شد در پلیس راههای کشور هر تریلی و کمرشکنی که رد میشد شمارههایش را برداریم. به راننده تریلی میگفتیم به کرمانشاه میروی، بارت را خالی میکنی و به جایش تانک یا نفربر بار میزنی و میبری اهواز و در آنجا با نامهای که دادهایم شماره و کرایهات را تحویل میگیری. یک بار خدمت امام (ره) رسیدم و گفتم برای ادامه جنگ پول میخواهم و دولت توان تامین بودجه را ندارد. ایشان به بانک مرکزی دستور دادند پول در اختیار ما قرار بدهند. من به این ولایت فقیه اعتقاد دارم. آقا هم به این گونه مسائل ورود میکنند «شاقول و میزان الحراره من ولایت است هر کس با ولایت خوب است من هم با او خوب هستم و برعکس.»
ماجرای نامهای که به دادگاه «غلامحسین کرباسچی» نوشتید چه بود؟
زمانی که در بنیاد بودم با احکامی مواجه میشدم که در آن دادگاه نوشته بود اموال «عبدالعلی فرمانفرمایان» تا بستگان درجه سوم وی مصادره شود اما مشخص نکرده بود این اقوام چه کسانی و یا اموال چه هستند. از ثبت احوال لیست اقوام را گرفتم بعد با ثبت قرارداد بستم تا اسم افراد را به ما بگوید اما ثبت نتوانست نیاز ما را تامین کند لذا با شهرداری تهران قرارداد بستم. آن زمان تهران ۱۹ منطقه داشت، گفتم عصرها کارمندان بخش املاک شهرداری نقشه مناطق را بررسی کنند و ببینند سال ۵۷ چه املاکی به نام کدام اشخاص بوده است. آنها لیست میدادند و من هم سر ماه به آنها حقوق میدادم. «شاید اندازه یک میلیارد تومان حقوق دادم» کرباسچی پیشم آمد و گفت چند تن از شهرداران مناطق، معاونتهای آن و... زحمت کشیدهاند به آنها کمک کن من هم پذیرفتم. قرار بر این شد کرباسچی لیست بدهد تا من به آنها «تویوتا» با دو میلیون تومان تخفیف بدهم.
یکی از اتهامات کرباسچی نامعلوم بودن سرنوشت ۱۸۰ میلیون تومان بود. «بهمن کشاورز» وکیل مدافع کرباسچی گفت اگر این موضوع را برای دادگاه بنویسی برای کرباسچی خوب خواهد شد. من هم نامهای صد برابر قویتر از متنی که کشاورز تنظیم کرده بود بر اساس واقعیت نوشتم. کشاورز گفت این برای خودت سند اتهامی میشود البته همینطور هم شد و رفتم و بعداً پاسخ دادم. بنابراین «با آن کاری که شهرداری کرد بیش از یک هزار میلیارد تومان در تهران املاک پیدا کردیم که سراغ آنها نرفته بودند املاک گرانقیمت و خوب». محسنی اژهای به خاطر آن نامه از من گلهمند بود اما «خاصیت مردانهگریام به کار آمد و آن نامه را نوشتم.»
چطور میتوانیم جلوی تندرویها را بگیریم چون افراط و تفریط در جاهایی به نظام ضربه زده است.
امیرالمومنین (ع) میفرمایند، چپ و راست گمراهی و تنها راه وسط (میانه) راه درست است. از نظر من راه وسط یعنی ولایت فقیه. آنهایی که هماکنون در جامعه در قالب چپ یا راست جلوتر از رهبری حرکت میکنند به انقلاب لطمه میزنند و «مخل ترقی انقلاب هستند و اشتباه میکنند» از امام (ره) و از مقام معظم رهبری نباید جلوتر رفت. یکی از موضوعاتی که خیلی دربارهاش صحبت میکنم برخورد با شخصیتی است که از دنیا رفته است مثل مرحوم هاشمی رفسنجانی. «زمانی جناح چپ با ایشان چکار کرد! همین چپیها [به او] عالیجناب سرخپوش [میگفتند]، اینوریها چکار کردند مداحها و غیرمداح ها. ولی همیشه نگاه میکردم آقا چه میکنند. با آقای رفسنجانی و هم با آقا رفیق نزدیک بودم لذا میرفتم. بعضی اوقات که به آقای هاشمی انتقاد میکردم میرفتم با وی بحث میکردم. [او میگفت] اولا مقام معظم رهبری در رهبری بدیل ندارند و دوم اینکه آنجایی که نظرات من نسبت به آقا تفاوت دارد سکوت میکنم» دیدم آقا، آیتالله هاشمی را برای ۵ سال دیگر به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند «آقایی که من میشناسم با پسرانش هم رودربایستی ندارند چه برسد به آقای هاشمی، واقعا از هیچ کس هم نمیترسند و با اعتقاد، وی را به این سمت برگزیدند.»
روایت است در جلسهای که حضرت علی (ع) حضور داشتند. دیدند که فقط رد پای یک نفر است. وقتی رفتند داخل مسجد دیدند که سلمان هم آنجاست. به سلمان گفتند که باران آمده بود و فقط رد پای یک نفر آنجا بود. گفت من پایم را جای پای حضرت علی (ع) میگذاشتم، لذا نباید برای اطاعت از رهبری جای پا بگذاریم، جلوتر هم نرویم.
زمان بوش پسر، در دبی با یکی از مسئولان سطح بالای آنجا صحبت میکردم میگفت رئیسجمهوری آمریکا یک هیات ۵۰ نفره از ملیتهای مختلف که یکی از آنها اماراتی است، مامور کرده است فقط روی رهبری ایران کار کنند و ایشان را بشناسند و راههای نفوذ در ایشان را پیدا کنند. اخیراً راجع به تحریمها خواندم با سخنرانیهای مقام معظم رهبری همه رشتههای ترامپ پنبه میشود یعنی دنیا روی ایشان حساب میکند.
دو هفته پیش مراسم سالگرد مرحوم «حبیبالله عسگراولادی» بود. نکتهای را «محمدنبی حبیبی» گفت که قبلا هم شنیده بودم. در فضای خفقان رژیم شاه در سال ۴۱ امام (ره) به آقای عسگراولادی فرموده بودند ما سه برنامه داریم. نخست، اسلامی کردن ایران، دوم اسلامی کردن جهان اسلام و سوم جهانی کردن اسلام. خود ایشان پس از ۱۶ سال ایران را اسلامی کرد. با تشکیل حزبالله در لبنان، امام شروع به اسلامی کردن کشورهای منطقه کرد امروز هم عراق، سوریه، یمن، تونس و مصر... را میبینید. هماکنون مقام معظم رهبری راه امام (ره) را میپیمایند و با همان صلابت امام (ره) مقابل آمریکا ایستادهاند. وقتی وزیر بودم یک روز با «محمدجواد لاریجانی» قائممقام وقت وزارت امور خارجه ملاقات داشتم. او میگفت از سفیر سوئیس که حافظ منافع آمریکا در ایران است پرسیدم دشمنی آمریکا با ما تا کی ادامه دارد، پاسخ داد شما هیمنه و سیطره آمریکا در منطقه را به لجن کشیدهاید، آمریکا در پی جبران است کشوری که ذات استکباری و استعماری دارد هیچ وقت با شما سازش نمیکند. خروج آمریکا از برجام، سبوعیت این کشور را نشان داد.
سرنوشت خودروی بلیزر حامل امام چه شد؟
متاسفانه به علت «بیعرضگی ما مفقود شد» مالک بلیزر «علی مجمعالصنایع» پس از مدتی وضع اقتصادیش بد شد و خودرو را به شخص دیگری فروخت. او هم به نفر دوم و خریدار بعدی هم به نفر سوم فروخت تا آنجا را پیگیری کردیم. نفر سوم میگفت نمیدانم به چه کسی فروختم. البته احتمالات زیادی در این مورد بود مثلا کسی آن را خریده و پنهان کرده است و میخواهد بعدها گرانتر بفروشد یا منافقین خریده و از بین بردهاند در این مورد حرفهای زیادی زده میشود.
یکی از انتقادها به شما این است که پای برخی شرکتهای آمریکایی چون کوکاکولا را به ایران باز کردید.
برای نخستین بار است این حرف را میشنوم. کوکاکولا برای بنیاد نبود و آقایی اهل مشهد با آنها قرارداد بسته بود. هماکنون کوکاکولای اصل را شرکت «خوشگوار» تولید میکند. قبل از ورود من به بنیاد عصاره زرد را ساخته بودند و عصاره سیاه را از جاهای مختلف تهیه میکردند. در این خصوص آمریکاییها از خدا میخواستند با آنها ارتباط برقرار کنیم. عدهای را مامور کردم در نهایت آن عصاره را تهیه کردند و اصولاً زمزم هیچ ارتباطی با پپسی کولا ندارد.
منبع: ایرنا / گفتوگو از: داریوش غفاری و کوروش خدابخشی
نظر شما :