ماجرای توصیه امام به خاتمی، دعایی و مهاجری: چرا هر روز عکس مرا منتشر میکنید؟
با این حال روز خبرنگار و البته تماسهای مداوم هر روزه، در نهایت انگیزهای شد تا به ایسنا بیاید و در گفتوگویی، از سالها فعالیت خود در روزنامه جمهوری اسلامی، خط مشی اعتدالی این روزنامه، واکنشها و گلههایی که در این سالها با آنها دست و پنجه نرم کرده است، نقش صداوسیما در فضای رسآنهای امروز و کمرنگ شدن تصاویر و سخنان امام خمینی (ره) در این رسانه و... سخن بگوید.
مشروح این گفتوگو به شرح زیر است:
شما از چه سالی در روزنامه جمهوری اسلامی حضور دارید؟
روزنامه جمهوری اسلامی در ۹ خردادماه سال ۵۸ کار خود را آغاز کرد. در آن زمان هیچ روزنامه جدیدی که مولود انقلاب و بعد از انقلاب باشد، هنوز وجود نداشت و فقط روزنامهها، مجلات و نشریاتی که از پیش وجود داشتند، فعالیت میکردند. حزب جمهوری اسلامی که در بهمن ۵۷ و چند روز پس از پیروزی انقلاب اعلام موجودیت کرد، به دنبال این بود که ارگانی داشته باشد و این ارگان هم روزنامه جمهوری اسلامی شد. از همان ابتدا آقای مهندس موسوی مدیرمسئول و سردبیر روزنامه شد. آقای موسوی پیش از این نیز در مسائل سیاسی و مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب فعالیت داشت و با آقای شهید بهشتی هم آشنا بودند و در تدوین اساسنامه حزب نیز همکاری داشتند. ایشان به مدت دو سال تا هفتم تیر سال ۶۰، یعنی همان روز حادثه حزب که آقای بهشتی و برخی دیگر از اعضای حزب شهید شدند، مدیریت و سردبیری روزنامه را برعهده داشت.
اما همان روز حادثه قبل از انفجار، از آنجا که آقای موسوی برای وزارت خارجه کاندیدا شده بود، به من پیشنهاد شد که به جای ایشان مسئولیت روزنامه را بر عهده بگیرم؛ البته من نیز در این دو سال از بیرون با روزنامه همکاری داشتم و آقای موسوی را هم در شورای مرکزی حزب میدیدم. بر همین اساس هم قبل از وقوع حادثه من به عنوان مدیرمسئول به پیشنهاد آقای بهشتی و رأی هسته مرکزی حزب انتخاب شدم؛ البته پس از حادثه مجروح شدم، مدتی در بیمارستان بودم و آقای موسوی هم به وزارت خارجه رفته بود و به همین خاطر در این مدت دوستان دیگر روزنامه را اداره میکردند، تا من آمدم و مشغول شدم.
بنابراین من از تیرماه سال ۶۰ در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول شدم و تا الان نیز همچنان هستم؛ البته این بودنم تا الان علیرغم میل خودم است. چون معتقدم هر کسی دورهای را باید بگذارند و نباید طولانیمدت در جایی حضور داشته باشد. به همین دلیل هم چند بار با آقای خامنهای صحبت کردم که تغییراتی را نه فقط در روزنامه جمهوری اسلامی، بلکه در روزنامههای کیهان و اطلاعات هم ایجاد کنند؛ البته شرایط روزنامههای کیهان و اطلاعات با جمهوری اسلامی متفاوت است. روزنامههای کیهان و اطلاعات از اموال مصادرهای هستند و به ولایت فقیه تعلق دارند و در واقع حکومتی هستند. اما روزنامه جمهوری اسلامی جزو اموال شخصی بخش خصوصی محسوب میشود.
زمانی که فعالیت حزب در سال ۶۶ متوقف شد، قرار شد که روزنامه جمهوری اسلامی به عنوان یک روزنامه بخش خصوصی به فعالیت خود ادامه دهد. از آنجا که از همان ابتدا صاحب امتیاز روزنامه آقای خامنهای بودند، ما تا اوایل رهبری آقای خامنهای اسم ایشان را به عنوان صاحب امتیاز در روزنامه ذکر میکردیم. وقتی ایشان پس از رحلت امام(ره) به تازگی رهبر شده بودند، طی صحبتی به ایشان گفتم که ممکن است گاهی در روزنامه اشتباهی صورت بگیرد، نباید این اشتباهات به نام رهبری تمام شود؛ اگر شما موافق باشید، اسم شما را دیگر در روزنامه ذکر نکنیم. با موافقت ایشان، با وزارت فرهنگ و ارشاد صحبت کردم و قرار شد در اسناد وزارت ارشاد اسم آیتالله خامنهای به عنوان صاحب امتیاز باشد، اما اسم ایشان در روزنامه ذکر نشود و فقط اسم مدیرمسئول منتشر شود.
با وجود اینکه روزنامه جمهوری اسلامی طی این سالها مدیریت ثابتی داشته است، به نظر میرسد روزنامه در این سالها دورههای هیجانی زیادی را پشت سر نگذاشته و دچار فراز و نشیب نشده است. گویا از ابتدای کار در عین پایبندی به ایدئولوژی طراحیشده، یک مشی اعتدالی را نیز در پیش گرفته است؛ این رویکرد یک ایده فکر شده بوده و شما در این ۳۷ سال این منش را در نظر گرفته بودید، یا اینکه در گذر زمان به آن رسیدید؟
من حدود ۱۰ سال قبل از پیروزی انقلاب فعالیتهای جمعی و علمی با آیتالله بهشتی داشتم. زمانی که آقای بهشتی در آلمان بود و مرکز اسلامی هامبورگ را اداره میکرد، فعالیتهای تبلیغی و دینی زیادی در اروپا داشت. آقای بهشتی اواخر دهه ۴۰ به ایران آمد، چند نفری را در قم در نظر گرفت که دانشآموخته حوزه باشند و از سطح علمی قابل قبولی برخوردار باشند؛ تا آنها را برای تبلیغات دینی در چهار گوشه دنیا تربیت کند. یکی از این افراد، من بودم. این کار حدود ۱۰ سال طول کشید تا اینکه سال ۵۷ در روزهای پیروزی انقلاب به دلیل فعالیت زیاد آقای بهشتی، این پروژه قطع شد. این دوران همکاری علمی با آقای بهشتی و استفاده علمی از ایشان به استفاده اخلاقی نیز منجر شد. آقای بهشتی آدم معتدلی بود و به طور طبیعی من این ویژگی را از ایشان گرفتم. در واقع این روحیه اعتدالی از اول در بنده وجود داشت و اگر شما این برداشت را از مشی روزنامه دارید، به همین دلیل است.
البته سالهای اول روزنامه را نمیتوان با این سالها مقایسه کرد. شاید در سالهای اول اعتدال ما مقداری مخدوش بود. شرایط سالهای نخست پس از انقلاب، هیجانات و ایجاد برخی حرکتها در عملکرد روزنامه مؤثر بود. شما که اهل رسانه هستید میدانید که کار روزنامهنگاری فردی نیست و جمعی است. درست است که یک نفر خط مشی رسانه را تعیین میکند، اما چون عدهای در روزنامه مشغول کار هستند، به طور طبیعی ممکن است این افراد گاهی از چارچوبها خارج شوند. در مجموع در همه این سالها یک خط و مشی اعتدالی با فرازونشیبهای کم در روزنامه جمهوری اسلامی وجود داشته و این میراثی است که ما از آیتالله بهشتی داریم.
روزنامه جمهوری اسلامی همواره روحیه انقلابی خود را در این سالها حفظ کرده است. شاید یکی از حرکتهای اولیه در این راستا، ایجاد ستون «جهت اطلاع» بوده است. بسیاری اوقات موضع روزنامه در این ستون مشخص میشد که همواره منتقد دولتها بود و به عنوان یک ارزیاب، به تحولات سیاسی و اجتماعی نگاه و قضاوت میکرد. این نگاه انتقادی در دوره آقای خاتمی در حوزه فرهنگی و دوره آقای احمدینژاد بعد از ایجاد محدودیتهای رسآنهای بسیار پررنگتر شده بود. در این باره هم توضیح بدهید.
دقیقا یادم نیست که این ستون از چه سالی در روزنامه ایجاد شد، ولی عمر طولانی دارد و در دوره مدیرمسئولی من ایجاد شد. ما احساس کردیم مردم دیگر حوصله خواندن مطالب طولانی را ندارند و با مطالب کوتاهتر میتوانند آنچه میخواهند را دریافت کنند. بر همین اساس ما ستون «جهت اطلاع» را طراحی کردیم که اتفاقا نقش خیلی مهمی در کوتاه کردن اطلاعرسانی در رسانهها داشته است و به مرور با همین نام در خیلی از رسانههای دیگر مثل صداوسیما دنبال شد؛ البته بعضی هم با نامهای دیگر این سبک را ادامه دادند. این ستون بسیار پرنفوذ بود و هنوز هم هست. گاهی یک «جهت اطلاع» چند خطه به اندازه یک گزارش نیمصفحهای کار کرده است. اگر این روزها فضای مجازی بازار روزنامهها را سرد کرده، اما خبرهای اختصاصی «جهت اطلاع» باز هم کار خودش را انجام میدهد. احساس میکنم و اطلاع دارم مخاطبان روزنامه اغلب دو بخش را بیشتر دنبال میکنند؛ یکی ستون «جهت اطلاع» و دیگری، سرمقالهها. سرمقاله روزنامه هم این ویژگی را دارد که از همان ابتدا و بدون هیچ وقفهای وجود داشته و همچنان نیز ادامه دارد. همانطور که میدانید لزوما همه روزنامهها سرمقاله ندارند و فقط بعضی دارای سرمقاله هستند و بعضیها هم سرمقاله مستمر یعنی هر روزه دارند. نمیدانم که آیا روزنامه جمهوری اسلامی مبتکر سرمقاله مستمر بوده یا نه اما به هرحال یکی از پیشگامان این سبک بوده است. ما سعی میکنیم سرمقالهها متناسب با مسائل روز باشد؛ البته گاهی که مسائل روز متعدد میشود طبیعی است که اگر بخواهیم در قالب سرمقاله به آنها بپردازیم با چند روز تاخیر همراه میشوند. بر همین اساس دو بخش برای مقاله در نظر گرفتهایم که یکی همان سرمقاله است و دیگر در بخش مقابل در سمت راست روزنامه است که خودمان به آن میگوییم «چپ مقاله».
آیا نقدهای منتشر شده در روزنامه جمهوری اسلامی را به بیت رهبری میتوان نسبت داد؟ شما زمانی نقدی را نسبت به وضعیت حجاب در ستون «جهت اطلاع» منتشر میکردید و همان روز نیروی انتظامی اعلام میکرد که عملیات گستردهای را در راستای مبارزه با بدحجابی آغاز کرده است. آیا تلقی این است که نقدهای شما اعلام موضع رسمی است یا به خاطر اینکه نقد یک روزنامه مهم است، برخی رفتارشان را تغییر میدهند؟
این سؤال را باید دیگران جواب بدهند. ما هیچگاه برای انتشار مطلب هماهنگی با بیت رهبری، نیروی انتطامی و جاهای دیگر نداشتهایم و الان هم همینگونه است. یکی از خصوصیات روزنامه جمهوری اسلامی و خود من این است که مهمترین ویژگی روزنامهنگاری را استقلال میدانم. اگر روزی به آنجا برسم که در روزنامه بگویند این مطلب را بنویسیم یا ننویسیم، دیگر در روزنامه نخواهم بود. ما هیچوقت دستوری کار نکردهایم و کار هم نمیکنیم. کار خودمان را انجام میدهیم و البته طبیعی است که گاهی هم ممکن است اشتباه کنیم. اما هر آنچه را خودمان میفهمیم بیان میکنیم و هیچ هماهنگی با جایی نداریم.
به عنوان مدیر مسئول روزنامه چند درصد از سرمقالهها را خودتان مینویسید؟
معمولا سرمقالهها از من است؛ برخی را با اسم مینویسم و برخی را بدون اسم؛ به عنوان مثال، سرمقاله امروز (دوشنبه ۱۵ مرداد ۹۷) روزنامه درباره کارهای خلاف برخی از ائمه جمعه است. در این سرمقاله به شورای سیاستگذاری گفتهام فکری بکنید و آدمهای خوشفکر و غیروابسته به جناحها را به عنوان امام جمعه انتخاب کنید. این را خودم نوشتم و اسم هم ندارد. به طور طبیعی مسئولیت سرمقاله و کلیه مطالب روزنامه با مدیرمسئول است، حالا با اسم یا بدون اسم.
پیش آمده که مطالب دریافتی هم در بخش سرمقاله منتشر کنید؟
بله اتفاق افتاده؛ زیاد نیست ولی درصد کمی این اتفاق افتاده است.
بعضا سرمقالههای شما صراحت لهجه دارند و گاهی حتی از برخی مرزها در ایراد انتقاد و نصایح نیز گذشتهاند. آیا از سوی نهادهای حاکمیتی و دولتی به شما تذکر داده میشود؟ اینکه شما را مجاب کنند دیگر به این انتقادها تداوم نبخشید یا برای اصلاح آنها مطلب دیگری را منتشر کنید؟ به طور کلی اینچنین فشارهایی چقدر از کار روزنامهنگاری شما را تشکیل میدهد؟
این فشارها وجود داشته است و الان شاید کمتر شده باشد. ولی هیچگاه شخصا تحت تاثیر این فشارها قرار نگرفتهام و هیچ یک از کارهایم تحت تاثیر این فشارها نوشته نشده است. نمونههایی از این فشارها را به یاد دارم که به چند مورد آن اشاره میکنم.
اواخر دهه شصت و در زمان نخست وزیری آقای موسوی، دولت تصمیم گرفت ایرانیان خارج از کشور را دعوت کند که به کشور بیایند و آنها را در شهرهای مختلف بگردانند تا ببینند که ایران چه وضعیتی پیدا کرده است؛ در واقع هدف این بود که ایرانیان خارج از کشور را جذب کنند. منتهی در این طرح هیچ تفکیکی برای ایرانیان خارج از کشور قائل نشده بودند. من و آقای موسوی غیر از اینکه مدتی با هم همکار بودیم و من به جای ایشان در روزنامه رفته بودم، رفتوآمد خانوادگی هم داشتیم و هنوز هم این دوستی ما برقرار است، هرچند که دیگر امکان دسترسی به ایشان نیست.
به هر حال آن زمان رعایت این دوستی را نکردم و در مقالهای انتقادی نوشتم که شما نمیتوانید این طرح را بدون تفکیک انجام دهید. افرادی هستند که زمان جنگ مملکت را رها کردند و رفتند و به کشور ضربه زدند. نمیشود که شما آنها را برگردانید به کشور، امکانات در اختیار آنها بگذارید و آنها را بگردانید! ما که میدانیم دل آنها با ما، مملکت و ملت نیست. همین انتقاد باعث شد این برنامه تعطیل شود. البته ما نمیخواستیم این برنامه کلا تعطیل شود، میخواستیم حساب و کتابی وجود داشته باشد و این طرح روی روال درست اجرا شود. اما پس از انتشار این مطلب آقای موسوی از من گله کرد که شما نگذاشتید کار ما انجام شود. من نیز در پاسخ گفتم کار شما یا درست است یا غلط؛ اگر غلط است که خوب کردیم نگذاشتیم و اگر درست است شما به ما چی کار دارید؟ ما فقط نظرمان را نوشتیم. به هر حال ادامه پیدا نکردن طرح به این معنا بود که انتقادهای ما وارد بود. اما ایشان در قامت یک دوست از من دلخور شد.
نمونه دیگر مربوط به آقای منتظری است. بعد از جنگ این صحبت از سوی دولت مطرح شد که کوپن باید ذره ذره برچیده شود. آقای منتظری نامهای به آقای مهندس موسوی نوشت و انتقادهای تندی به ایشان کرد که نباید این کار انجام شود. من تشخیص دادم که کار دولت درست است و انتقاد آقای منتظری وارد نیست. لذا مقالهای تحت عنوان «نامه» نوشتم و توضیح دادم که آقای منتطری انتقاد شما درست نیست و دولت درست عمل میکند و بگذارید دولت کار خودش را انجام بدهد. انتشار این مطلب باعث شد که خیلی به آقای منتظری بربخورد. در آن زمان ایشان هنوز قائم مقام رهبری بود و هم خودش از من گله کرد و هم دوستانی که با ایشان مرتبط بودند تماسها زیادی گرفتند و فشارهای زیادی را به من وارد کردند. حتی در بازار تهران عدهای تصمیم گرفتند علیه روزنامه جمهوری اسلامی راهپیمایی کنند که وقتی امام(ره) متوجه شدند، پیام دادند این کار را نکنید. خیلی کارهای دیگر نیز علیه روزنامه انجام شد و ۹۰ نماینده در مجلس علیه روزنامه نامه نوشتند. اما وقتی این حرفها به من زده شد، گفتم که از آقای منتظری تعجب میکنم که مدام در صحبتهایشان میگویند انتقاد انتقاد انتقاد. ما هم انتقاد کردیم، پس چرا ناراحت شدید؟ به هر حال من عقبنشینی نکردم و همان خط را ادامه دادم.
آیا هنوز هم کسی هست که به خاطر مطالب تند شما تماس بگیرد و گله کند؟ به عنوان مثال آیا آقای علمالهدی تاکنون به شما گله کرده است؟
بعضیها با واسطه گله میکنند، ولی مستقیما آقای علمالهدی چیزی به من نگفتهاند. البته ما این موضوع را رعایت میکنیم که به کسانی که قبولشان نداریم یا میخواهیم از آنها انتقاد کنیم، هیچگاه اهانت نمیکنیم. اینگونه نیست یک روز بگوییم «حضرت آیتالله العظمی» و یک روز بگوییم «آقای میرزا»! اگر عنوانی برای کسی قائل هستیم، در انتقاد و تعریف از همان استفاده میکنیم. احترام افراد را حفظ میکنیم و بد و بیراه به کسی نمیگوییم. من به یاد ندارم ما در روزنامه جمهوری اسلامی به کسی اهانت کرده باشیم.
به طور کلی هنوز هم واکنشها وجود دارد، منتهی الان بیشتر جنبه جناحی پیدا کرده است و کسانی که خوششان نمیآید که به جناح خاصی انتقاد میکنیم با نامه یا تلفن از ما گله میکنند. روزنامه جمهوری اسلامی این ویژگی را داشته و دارد که هیچگاه وابسته به جناح اصولگرا و اصلاحطلب نبوده است. رهبری تعبیری داشتند که میتوان اصولگرای اصلاحطلب یا اصلاحطلب اصولگرا بود؛ یعنی اصولگرا هم باید دنبال اصلاحطلبی باشد و اصلاح طلب هم باید اصولگرا باشد. این دو اصطلاح هر دو مقدس و خوب هستند. اگر اینگونه فکر کنیم میشود اعتدال؛ و ما در روزنامه جمهوری اسلامی این مشی را داریم. هیچ وقت وابسته به دولتها از اصلاحطلب تا اصولگرا نبودهایم و هر وقت انتقادی داشتیم آن را مطرح کردیم. این رویکرد را همه میدانند و به همین خاطر هم گاهی که به منافعشان لطمه میخورد اعتراض میکنند؛ این درحالی است که کار رسانه انتقاد است. اگر رسانهای فکر کند که نباید به او اعتراضی شود، یعنی خیلی خنثی است ولی ما همیشه منتظر اعتراض هستیم.
آیا تاثیر انتقادهایی که به مسئولان وارد میکنید، در سالهای اخیر کمتر شده است؟ به تعبیری فکر نمیکنید برخی از مسئولان نسبت به انتقادها مقاوم شدهاند؟
انتقاد اگر منصفانه باشد، نباید اصلا به آن ایراد گرفت. انتقاد حق همه است و رسانهها حق بیشتری دارند، چون نماینده و زبان مردم هستند. پوست مسئولین همانند پوست کرگدن شده است و انتقادها دیگر تاثیری ندارد؛ البته همه نه، ولی اغلب اینگونه شدهاند. هفته گذشته مطلبی داشتیم درباره اینکه هیچ اشکالی ندارد رئیسجمهوری به مجلس برود و به سؤالها پاسخ بدهد. روز بعد دیدیم که ایشان خودشان گفتند که با وجود اینکه سؤال را قبول ندارند، به احترام مجلس شورای اسلامی در جلسهای به مجلس میرود و حرفهایش را میزند.
یکی از روحانیون شاخص، مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که شما در دو دهه اخیر رویکرد ثابتی به ایشان داشتید. حتی زمانی که ایشان در حمایت همهجانبه نبود، شما حرمت ایشان را نگاه میداشتید و گاهی مطالبی در دفاع نیز منتشر میکردید. درباره این رویکرد روزنامه نیز توضیح بدهید.
آقای هاشمی رفسنجانی حق بزرگی به گردن انقلاب، نظام و ملت دارد. واقعیت این است قدر آقای هاشمی در کشور دانسته نشد. من با توجه به شناختی که از ایشان داشتم، همیشه سعی کردم از ایشان دفاع کنم. البته انتقاد هم میکردم. خصوصیت من این است هیچ گاه کسی را مطلق نمیبینم. در آرشیو روزنامه مقالات انتقادی درباره آقای هاشمی داریم که وقتی ایشان در اوج قدرت و رئیس جمهوری بود، منتشر کردیم. به عنوان مثال آن زمان در سفری به قم دیدم که ساختمانهای زیادی در حال ساخت است. مقالهای در این باره نوشتم و گفتم که این چه وضعیتی است؟ مردم فقیر هستند و شما مشغول ساختمانسازی؟ و به دولت تاختم که چرا اجازه میدهید این کارها انجام شود. چند روز بعد رفتم پیش آقای هاشمی و ایشان گفت که خوب علیه ما مقاله مینویسی! گفتم این شرایط را دیدم و حق من انتقاد است. گفت که «این دستگاهها به من ربطی ندارد و زیرمجموعه رهبری هستند. البته من میدانم چون شما به رهبری نمیتوانید چیزی بگویید، به ما گفتید.»
همچنین زمانی آقای ولایتی که وزیر امور خارجه بود، میخواست جهت شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها به مصر برود؛ در حالی که آن زمان ما اصلا با مصر رابطه نداشتیم. من چند مقاله نوشتم در نقد این کار و گفتم آقای ولایتی نباید برود و میتواند حافظ منافع ما در مصر را برای شرکت در این کنفرانس بفرستد، ولی در حد وزیر خارجه نباید باشد. بعد از انتشار مطلب خیلیها گله کردند که چرا این حرفها را زدید. اما من گفتم هر وقت ما مقالهای نوشتیم، شما ببینید که غلط یا درست است؛ اگر درست است که ادامه بدهید و اگر غلط است، به ما جواب بدهید. چه زمانی شما به ما جواب دادید و ما در روزنامه منعکس نکردیم؟
اما در سالهای اخیر و بویژه پس از انتخابات سالهای ۸۴ و ۸۸ از آقای هاشمی رفسنجانی حمایت کردید و حتی دیگران را مورد انتقاد قرار دادید که چرا حرمت ایشان را رعایت نمیکنید.
در این سالها ایشان مسئولیت اجرایی نداشت و واقعا غیرمنصفانه مورد حمله قرار میگرفت. حتی در مواردی که خیلی روشن بود حرفها و مواضع ایشان درست است، اما باز به ایشان ظلم میشد. ما یکی از وظایف دینی و اخلاقیمان این است که از مظلوم دفاع کنیم. روزنامهها یا نباید منتشر بشوند یا وقتی میشوند این وظیفه را باید حتما رعایت بکنند. اگر روزنامهای منتشر میشود و مظلومی را در هر لباسی و در هر جایی ببیند و از او دفاع نکند، به وظیفه خود عمل نکرده است.
گاهی مواردی بود که به مسائل مملکتی مربوط نبود و بیشتر مربوط به خود ایشان بود. این موارد را با خودشان در میان میگذاشتم که بعضی حرفها را نزنند و اغلب وقتی حضوری همدیگر را میدیدیم من اینچنین توصیههایی را مطرح میکردم و ایشان هم آدمی با سعه صدر بود و قبول میکرد. یادم است در زمان ریاست جمهوریشان برای سخنرانی به بوشهر رفته بود و حرفی زد که عدهای به دنبال آن دست و برخی هم صلوات فرستادند. ایشان هم گفت عیب ندارد، کف بزنید. وقتی به تهران آمدند به ایشان گفتم در قرآن برای ذکر صلوات دستور داده شده است ولی برای کف زدن نه. من نمیگویم کف زدن بد است، اما اینکه شما به عنوان یک رئیسجمهوری روحانی در یک سخنرانی بین صلوات و کف زدن، کف زدن را انتخاب کنید کار درستی نیست. یعنی در مقابل صلوات، شما کف زدن را ترجیح دادید.
قطع، صفحهبندی و رنگ روزنامه در این سالها تقریبا ثابت بوده است. آیا این موضوع به همان منش انقلابی برمیگردد یا برای تغییر ضرورتی ندیدهاید؟
این سوالی است که خیلی از ما پرسیده میشود. شما که اهل رسانه هستید حتما میدانید روزنامههای معروف دنیا با همین قطع منتشر میشوند. همین الان اگر معروفترین روزنامههای آمریکا، اروپا و بویژه مصر را که ببینید، با همین قطع منتشر میشوند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما این قطع را ترک بکنیم. این یک قطع جاافتاده قدیمی و سنتی است. البته به این معنا نیست که با قطعهای کوچک مخالفیم. حتی ما زمانی تصمیم گرفتیم اگر بشود روزنامه در دو نوبت یکی با قطع کوچکتر و یک نوبت را هم با همین قطعی که داریم منتشر کنیم ولی شرایط اقتصادی کشور اجازه نداد. بنابراین با قطع کوچک مخالفتی نداریم ولی این قطعی که داریم از متداولترین قطعهای دنیاست و مشکلی هم ندارد.
از طرفی طبیعتا ما خیلی دلمان میخواست تمام صفحاتمان رنگی باشد، منتهی خرج این کار بسیار زیاد است. به همین دلیل فقط بعضی صفحات را رنگی میکنیم که هم صفحه اول جلوهای داشته باشد و هم برای آگهیها این موضوع را در نظر میگیریم. همچنین شمایلی که روی لوگوی روزنامه وجود دارد، یعنی همان قطره خونی که به ابتکار آقای موسوی، به یادگار از حادثه هفتم تیرماه و به احترام به آقای بهشتی و شهدای این حادثه روی روزنامه مانده است، از دیگر ویژگیهای روزنامه جمهوری اسلامی است.
سخنان امام(ره) هم که در گوشواره سمت چپ روزنامه منتشر میکنیم، فلسفهای دارد. زمانی حاج احمدآقا به من تلفن زدند که امام(ره) میخواهند شما، آقای محمد خاتمی (سرپرست وقت روزنامه کیهان) و آقای دعایی (مدیر مسئول روزنامه اطلاعات) را ببینند؛ یعنی مدیران مسئول روزنامههای مطرح آن دوره. اتفاقا من هم کاری خصوصی با امام(ره) داشتم که قرار شد پس از برگزاری این جلسه جداگانه با ایشان در میان بگذارم.
چند روز بعد که برای این دیدار نزد امام(ره) رفتیم، ایشان حرفهای بسیار مهمی به ما زدند و گفتند این جلسه را برگزار کردیم برای اینکه به شما بگویم برای چه تیتر اول هر روز روزنامههای شما من هستم و عکس مرا منتشر میکنید. این همه افراد در این مملکت خدمت میکنند، چرا به یک طبیب که کار میکند و افراد را معالجه میکند یا یک دهقان زحمتکش نمیپردازید؟ ما حرفی در جواب ایشان نداشتیم و گفتیم چشم.
حدود یک هفته بعد دیدم از تلویزیون خبری پخش شد که آقای محمد هاشمی، رئیس وقت رادیو تلویزیون با امام(ره) دیداری داشتند. احتمال دادم که این دیدار نیز همانند دیدار ما با ایشان بوده باشد ولی در صحبتهای مطرح شده در تلویزیون این نکته عنوان نشده بود. به همین خاطر با آقای هاشمی تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما درخواست دیدار داده بودید و گفتند نه، امام ما را خواسته بودند. گفتم به غیر از حرفهایی که پخش کردید مطلب دیگری هم بود؟ که آقای هاشمی توضیح دادند، اصل مطلب چیز دیگری بود. امام به ما گفتند من هر وقت تلویزیون را روشن میکنم تصویر خودم را میبینم، چرا دیگران را پخش نمیکنید؟ و من در پاسخ گفتم اگر ما تصویر شما را از تلویزیون پخش نکنیم یا کمتر پخش کنیم، مردم اینجا را روی سر ما خراب میکنند و آجرهای ساختمان صداوسیما را درمیآورند و ما را بیرون میکنند. امام جملهای در جواب آقای هاشمی گفتند که خیلی مهم است و راز و رمز همه موفقیتهای امام در این جمله است که «رابطه ما با مردم برای قبل از رادیو و تلویزیون است»؛ یعنی اینکه رادیو و تلویزیون باعث نشده که ما با مردم ارتباط برقرار کنیم. ما به دلایل دیگری با مردم مرتبط بودهایم و اخبار تلویزیون بعد از این ارتباط آمده است.
من از آن زمان که این دیدار صورت گرفت و امام این تواضع را به خرج داد و از آنجایی که در زمان رهبری امام خلاف دستور او بود، پس از رحلت او سمت چپ صفحه اول روزنامه را به صحبتهای امام اختصاص دادیم. سعی ما این است که در هر زمانی به تناسب نیاز صحبتی از امام را بیاوریم.
در صحبتهایتان به صداوسیما و صحبتهای امام(ره) درباره این رسانه اشاره داشتید. ایشان همیشه از صداوسیما به عنوان یک دانشگاه یاد میکردند. فکر میکنید در این سالها صداوسیما چقدر به این نگاه امام(ره) نزدیک شده است؟ ضمن اینکه به نظر میرسد به طور کلی در سالهای اخیر امام خمینی(ره) از صداوسیما حذف شدهاند.
در جواب سؤال اول باید بگویم امام(ره) بزرگترین رسانهای بود که ما در عمر خودمان دیدیم. ایشان خودشان، قلمشان، سیره عملیشان، بیانشان و شیوه زندگیشان یک رسانه بود. ایشان با عمل خودشان توانست خیلیها را از رسانهها و روزنامهها گرفته تا رادیو و تلویزیون هدایت کند. ایشان به تلویزیون در چارچوبها و اصول آزادی عمل میدادند و به همه رسانهها گفتند که اینقدر مرا مطرح نکنید؛ یعنی رسانهها را انحصاری من نکنید. همه سهم دارند و همه باید مطرح شوند و برای این موضوع هم بسیار تلاش کردند. اینکه افراد مختلف به تلویزیون بیایند و نظر بدهند و هم اینکه اخبار تلویزیون افراد مختلف پخش شود و فقط مخصوص عدهای خاص نباشد. امام(ره) به طور کلی با انحصار در همه زمینهها مخالف بودند. این کار بزرگی که آن زمان امام(ره) انجام دادند و در عمل و گفتار سعی کردند رادیو و تلویزیون را به معنای واقعی ملی و متعلق به همه باشد و فقط در اختیار یک قشر نباشد. البته شما برای پیدا کردن جواب سوالتان باید در کنار امام(ره) افراد دیگر را هم ببینید؛ یعنی کسانی که رادیو و تلویزیون را مدیریت میکنند؛ مدیریت خیلی مهم است. مدیریتهای رادیو و تلویزیون باید سعه صدر و تفکری داشته باشند که با نگاه امام(ره) منطبق باشد. به هر حال وقتی امام(ره) آنها را دعوت میکند و با آنها صحبت میکند، یعنی این نگاه وجود نداشته است. به همین خاطر هم امام(ره) از آنها خواستند که نگاهشان را تغییر دهند و نگاهی وسیع و همهجانبه داشته باشند و انحصاری نباشند.
ما هیچگاه ندیدم که امام(ره) بگوید چرا حرف فلانی را پخش کردید یا حرف فلانی یا فلان جمع را پخش نکنید. این در حالی است که الان رادیو و تلویزیون خیلی بسته شده است. در واقع تلویزیون با امام خداحافطی کرده است. ممکن است جملهای از ایشان را قبل از خبر و یا در رادیو پخش کنند، اما به همینها اکتفا میکنند. اگر هم بخواهند جایی از از تصاویر و جملات امام(ره) استفاده کنند، در راستای مقاصد خودشان است و در واقع جناحی این کار را انجام میدهند.
به نظرتان پخش نکردن یا کمتر پخش کردن تصاویر و سخنان امام(ره) با چه نیتی است؟
به این خاطر که اگر حرفهای اساسی امام پخش شود، نگاهها به رادیو و تلویزیون و حکومت و خیلی از افراد تغییر میکند و در واقع از پخش حرفهای امام(ره) میترسند. اگر صحبتهای ایشان پخش شود، نظر مردم به رادیو و تلویزیون عوض میشود؛ چون فکر میکنند پس چرا تلویزیون خلاف این صحبتها عمل میکند؟ این در حالی است که رادیو و تلویزیون باید مظهر نقد در جامعه باشد و همه بتوانند حرفشان را در این رسانه بزنند. نظام جمهوری اسلامی قدرت دارد و قدرت آن هم پشتوانه مردمی است. اگر رادیو و تلویزیون بخواهد این پشتوانه مردمی را حفظ کند باید بگذارد مردم حرف بزنند و طبیعتا حرفهایی که اشتباه باشد جواب هم دارد.
شما به یاد ندارید در دو سال اول انقلاب مناظرههایی از تلویزیون پخش میشد؛ البته شاید به مناسبتهایی این مناظرهها را دیده باشید که البته الان دیگر یا پخش نمیشوند یا خیلی کمتر شده است. به عنوان مثال آقای بهشتی با آقای کیانوری، دبیرکل حزب توده که حزبی کمونیستی، الحادی و با تفکر فلسفی ماتریالیستی است با هم مناظره میکردند. اولا که آن زمان این حزب با وجود اینکه پیش از انقلاب اجازه فعالیت نداشت، در ایران فعال بود. آقای کیانوری پیشنهاد مناظره با آقای بهشتی را مطرح کردند. من در شورای مرکزی حزب به آقای بهشتی گفتم شما نپذیرید و اگر میخواهید این کار را انجام دهید، فرد دیگری را بفرستید که در حد او باشد، اما آقای بهشتی گفتند او از من دعوت کرده است و اگر نروم به او بیاحترامی کردهام. ما در دو سال اول انقلاب به برکت همین مناظرهها خیلی به نفع جا انداختن افکار انقلابی، خط امام و اسلام سود بردیم. مردم پای صحبتهای آقای بهشتی و آقای کیانوری نشستند و خودشان آقای بهشتی را انتخاب کردند.
علت این امر شاید آن باشد که دیگر آن اطمینان وجود ندارد.
به دلیل عملکردها بله. به دلیل عملکردها دیگر این اطمینان را ندارند. اما بحث فکری جدای از اجراست. حداقل تلویزیون میتواند دانشمندان صاحبنظر را با افکار مختلف به نوبت در تلویزیون بیاورد تا با هم بزنند و حتی حرفهای مخالف تفکر نظام را هم مطرح کنند تا مردم خودشان انتخاب کنند. من مطمئن هستم مردم تفکر اسلام و انقلاب را انتخاب میکنند. برای اینکه منطق و استدلال داریم ولی رادیو و تلویزیون این کار را انجام نمیدهد. اگر به افرادی که به عنوان صاحبنظر در مسائل سیاسی و منطقهای در رادیو و تلویزیون صحبت میکنند، دقت کنید، متوجه میشوید آنقدر تعداد این افراد محدود است و آنقدر به واسطه حضور مکرر شناخته شدهاند که دیگر از پیش میدانیم چه کسانی میخواهند حرف بزنند و حتی چه میخواهند بگویند؛ حرفها هم حرفهایی است که خود رادیو و تلویزیون در دهان این افراد میگذارد و آنها هم میگویند. در واقع یا اینها حرف خودشان نیست یا اگر هم حرف خودشان است حرف جدید و مهمی نیست. در حالی که ما در این مملکت هزاران هزار صاحب نظر داریم. اگر آنها را بیاوریم و حرف بزنند، ضرر نمیکنیم و اتفاقا استفاده هم میکنیم. آنگاه به جای آنکه مردم به بیبیسی و تلویزیون آمریکا و دیگر شبکههای ماهوارهای گوش کنند، به سراغ رادیو و تلویزیون خودمان میآیند.
آخرین حضور شما در تلویزیون چه زمانی بوده است؟
من از زمان آقای ضرغامی تاکنون به تلویزیون نرفتهام؛ البته این موضوع شاید تقصیر تلویزیون نباشد و بنده خودم نرفتهام. در واقع آنها خواستند و من نرفتم. علت هم این بوده که گفتم اگر بیایم حرفهایی میزنم که برای شما سنگین است و آنها هم دیگر دنبال نکردند. آقای ضرغامی چند بار با من تماس گرفتند که برای موضوعی به تلویزیون بروم و من هم گفتم که اگر بیایم این حرفها را میزنم. او گفت کمی رعایت کنم و من گفتم نه و او هم دیگر دنبال نکرد؛ البته برخی بخشها مصاحبههایی را تقاضا میکنند و من هم قبول میکنم. به عنوان مثال سال گذشته با رادیو معارف مصاحبهای مفصل درباره چهلمین سال انقلاب داشتم و خبر ندارم پخش کردند یا نه. وقتی مصاحبه تمام شد از آنها پرسیدم آیا میتوانید این حرفها را پخش کنید و آنها هم گفتند از نظر ما که مصاحبهکننده هستیم، قابل پخش است، ولی تصمیمگیرنده باید نظر بدهد.
به نظر میرسد که خط قرمزهای رادیو و تلویزیون با هم متفاوت است. به نظر شما این تضاد نشأت گرفته از چیست؟ آیا به ضریب نفوذ تلویزیون مربوط میشود؟
برداشت من هم مثل شما این است که چون ضریب نفوذ تلویزیون بیشتر است، محدودیتهای بیشتری نسبت به رادیو دارد؛ البته شاید به مدیران هم مربوط شود. شاید کسانی که در رادیو هستند، فکر بازتری داشته باشند. اینها را باید کسی نظر بدهد که اطلاعات قویتری داشته باشد.
در خاطراتتان اشاره کردید که امام(ره) در جلسهای از سه مدیرمسئول وقت دعوت کردند. در این ۳۷ ساله موقعیت ارتباطی شما با دو روزنامه دیگر «کیهان» و «اطلاعات» چگونه بوده است؟ آیا با هم رقابت دارید؟ اگر دارید این رقابتها تاکنون به تضاد انجامیده است؟ یا اینکه اصلا با هم قهر هستید؟
وقتی آقای خامنهای رهبر شدند، هنوز رئیسجمهوری نیز بودند. ایشان از ما مدیران روزنامههای اصلی آن زمان که ۷ یا ۸ نفر بودیم برای حضور در جلسهای دعوت کردند. در این جلسه گفتند که وضعیت من با امام(ره) فرق میکند و شما باید به من کمک کنید؛ کمکتان هم به این صورت باشد که هفتگی با هم جلسهای داشته باشید و همفکری کنید تا به نظام کمک کنید و بتوانیم اهداف نظام را پیش ببریم و ما هم گفتیم چشم. از اتاق ایشان که بیرون آمدیم، به دفتر آقای میرمحمدی، رئیس دفترشان در ساختمان ریاست جمهوری رفتیم و اولین جلسهمان را همان موقع تشکیل دادیم.
آقای شریعتمداری (کیهان)، آقای کرباسچی (همشهری)، آقای سیدهادی خامنهای (جهان اسلام)، آقای دعایی (اطلاعات)، آقای موسویخوئینیها (سلام)، آقای صفیزاده (ابرار)، آقای نبوی (رسالت) و آقای ربیعی (کار و کارگر) هم در این جلسات حضور داشتند. این جلسات تا اول دولت آقای احمدینژاد همچنان برگزار میشد. یکی از برکات آقای احمدینژاد این بود که این جلسات را هم به هم زد؛ چون آنقدر اختلاف در رسانهها و افکار عمومی ایجاد کرد که این جلسهها خود به خود کنسل شد.
جسلهها هر هفته پیش از ظهر در دفتر یک روزنامه برگزار میشد و بعد از جلسه نماز میخواندیم و میرفتیم. جلسات خیلی خوبی بود و واقعا به رسانهها و نظام کمک میکرد. حتی بعد از منحل شدن جلسات اگر ارتباطی فردی میان مسئولان روزنامهها وجود داشت، از سال ۸۸ همینها هم قطع شد. طوری این تضادها بیشتر شد که گاهی دیگر اصلا امکان صحبت کردن وجود نداشت. من هم دلم نمیخواست با همکارانم با دعوا مواجه شوم و لذا برخی ارتباطها قطع شد. حتی گاهی میدیدم که برخی به ما در روزنامه جمهوری اسلامی بیمهری میکنند و برخی انتقادهای ما را به جای دیگری نسبت میدهند و علیه ما حرفی منتشر میکنند، اما ما هیچ وقت جواب نمیدهیم، چون معتقدیم رسانهها نباید با هم دعوا کنند، حتی اگر تفکراتشان با هم متفاوت است. الان سالهاست که دیگر ارتباطی میان بسیاری از ما وجود ندارد؛ البته برخی افراد هنوز ارتباطاتی دارند؛ مثلا من و آقای دعایی ارتباطات قوی و خوبی داریم. منتهی به صورت فردی است.
در سالهای اخیر حضور شما در محافل رسانهای بسیار کم شده است. این یک منش فکری است یا بنا به اقتضائات زمان در این محافل حضور نمییابید؟
من آدم غیر معاشرتی نیستم، اما این جلسات را خیلی مفید نمیدانم. حتی گاهی شورای امنیت ملی برای برخی مسائل مهم مملکتی دعوت میکند، احساس میکنم که اگر در این جلسات شرکت کنم، باید چند ساعتی را به حرفهایی گوش کنم که میدانم و در نهایت یا نتیجهای مطرح نمیشود یا اگر مطرح میشود، عدهای گوش نمیکنند. در واقع احساس بطالت به آدم دست میدهد، به همین دلیل هم اغلب شرکت نمیکنم. گاهی شورای امنیت ملی در نامهای به مدیران مسئول رسانهها موضعی را اعلام میکند و فردا میبینیم که خلاف آن موضع در روزنامهای مطلبی منتشر میشود، به همین دلیل هم به نظر میرسد که این جلسات فایدهای ندارد.
شما عمری را در رسانه گذراندهاید، اگر به قبل برگردید، ممکن است که تجدید نظر کنید و به عنوان یک روحانی به فعالیت دینی خودتان ادامه بدهید؟
من همیشه به این موضوع فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که اگر ۲۰ سال قبل پختگی امروز را داشتیم، بهتر کار میکردیم. بالاخره وقتی فردی در رشتهای مشغول به کار میشود، تجربیات و پختگی را به دست میآورد. بر خلاف نظر عدهای که میگویند وقتی آدم جایی زیاد بکند ابتکار و خلاقیتش را از دست میدهد، که البته تا حدودی هم این موضوع درست است، باور دارم که این افراد تجربیاتی به دست میآورند که با این تجربیات کارها بهتر پیش میرود.
اگر به روزنامههای مطرح دنیا از آمریکا و اروپا گرفته تا آسیا سر بزنید، متوجه میشوید مسئولان، نویسندگان و خبرنگاران آنها آدمهایی با موهای سفید هستند. این به این معنی نیست که جوانان نباید باشند، بلکه به این معنی است که قدیمیها باید تجربیات خودشان را در اختیار بگذارند و از آنچه در طول این سالها آموختهاند، بهره ببرند و به رسانهای که در آن کار میکنند کمال بدهند. رسانه بازنشستگی ندارد و باید از تجربیات افراد قدیمی برای به کمال رسیدن استفاده کرد. در جواب سؤال شما عرض میکنم ما که همواره رو به کمال بودهایم، اما ای کاش آنچه را که الان از عالم رسانه و ارتباط آن با مردم میفهمیم، ۲۰ سال پیش میفهمیدیم، تا میتوانستیم بهتر کار کنیم.
منبع: ایسنا
نظر شما :