حکومت از مرده مصدق هم وحشت داشت

عبدالله انوار - پژوهشگر تاریخ و کتاب‌شناس
۱۴ اسفند ۱۳۹۶ | ۲۰:۱۶ کد : ۶۲۱۵ دیگر رسانه‌ها
بعد از وقایع ۲۸ مرداد، دکتر محمد مصدق در یک دادگاه فرمایشی محکوم به تبعید در احمدآباد شد، به یاد دارم که دو بار برای شنیدن اظهاراتش به دادگاه رفتم، او تقریباً با بی‌اعتنایی با دادگاه نمایشی پهلوی برخورد کرد و مرتب خطاب به رئیس دادگاه می‌گفت؛ این مرد مرا محاکمه نمی‌کند بلکه این استعمار جهانی است که مرا محاکمه می‌کند.

 

مصدق زمانی که به احمدآباد تبعید شد، نگذاشتند به جز خانواده‌اش کسی به دیدنش برود، اما گاهی خبرهای کوتاهی می‌رسید. حصر و تبعید مصدق باعث شد که دوست و دشمن درباره او بیشتر تأمل کنند. مردی که در نهایت پاکی حکومت کرد و ناجوانمردانه و با توطئه از کار برکنار شد.

 

چند سال در تبعید گذشت تا اینکه خبر فوتش به گوش مردم رسید. حکومت شاه از خبر مرده مصدق هم می‌ترسید و اجازه نداد که مردم عزاداری کنند. حتی گفته شد که سیدضیاءالدین طباطبایی از شاه خواسته بود که اجازه دهد که برای مصدق مجلس یادبود و ختم گرفته شود. اما شاه با این خواسته مخالفت کرده بود.

 

البته خبر درگذشت مصدق به‌ سرعت در تهران پیچید و مردم را غمگین و عزادار کرد و همه جا سخن از مصدق بود. با اینکه حکومت اجازه برپایی مراسم را نداد اما می‌شد از وضعیت شهر و مردم تهران دریافت که برای درگذشت مصدق سوگوار هستند. روز بعد از آن اجازه داده شد که درگذشت دکتر مصدق در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار به‌ صورت خبری کوتاه منتشر شود. به این صورت مردی که برای نسل ما نماد مبارزه با استعمار انگلیس و پاکی و وطن‌دوستی بود، در تبعید درگذشت بدون اینکه بتوانیم درست و حسابی و در شأن او با وی وداع کنیم. سال‌ها بعد هم این مجال را پیدا نکردیم.

 

من مطمئن هستم که اگر به گذشته برگردم، دوباره دل به مصدق می‌بندم، سیاستمداری که پاک و وطن‌دوست بود و تمام مدتی که حکومت را در دست داشت، یک بار حقوقی دریافت نکرد و زندگی خود را هم به باد داد. عاقبت مردی که می‌خواست ایران و ایرانی اختیار خودش را داشته باشد، سرنگونی با کودتا و تبعید در احمدآباد و مرگ در سکوت بود، سکوتی که نشان داد، حکومت حتی از جنازه مصدق هم ترس دارد.

 

این برخوردها متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی نیز کم و بیش ادامه یافت، عده‌ای سعی کردند که با ایجاد هیاهو و روایت‌های نادرست شخصیت و رویه مصدق را کمرنگ و گاه پراشتباه نشان دهند، در حالی که این‌طور نبود و به مرور و با انتشار اسناد و مدارک مشخص شد که مصدق سیاستمداری بود که طبق آنچه می‌گفت وطنش را دوست داشت و برای آبادی ایران و سرافرازی ایرانی حکومت کرد و در همین راه با استعمار و استبداد داخلی و خارجی درافتاد.

 

مصدق در زمانه خود نیز به ‌درستی شناخته نشد، پیرمرد با فشار و درگیری که در اداره کشور و بحث نفت داشت، توانست دو سال و اندی حکومت ملی را پشت سر بگذارد، سال‌هایی که در تاریخ ایران هنوز هم از آن به‌ عنوان برگ‌های درخشان یاد می‌شود، حکومت او را بیگانگان و خودفروختگان داخلی تاب نیاورده و عاقبت شد آنچه نباید بشود.

 

مصدق قبل از فوت به علت بیماری چند روز در بیمارستان بستری شد، اما به‌ جز بستگان درجه یک، اجازه ندادند کسی به ملاقاتش برود. بیماری مصدق پیشرفته بود و امیدی به زنده بودنش نبود، برای همین فرزندانش اصرار کردند که برای درمان به خارج از ایران برده شود، اما خودش مخالفت کرد و خواست تا روزهای پایانی عمرش در ایران باشد.

 

لحظات پایانی عمر مصدق در حالت ممنوعیت خبری و دور نگه داشتن مردم از وضعیتش سپری شد. روزی که خبر درگذشت مصدق رسید، با وجود ممنوعیت برگزاری مراسم و فشار حکومت محمدرضاشاه، مردم سوگوار مصدق بودند و این حس و حال را می‌شد در چهره شهر تهران حس کرد. اما با فوت مصدق، ماجرا تمام نشد و با وجود فشار دستگاه برای کمرنگ شدن یاد و نام مصدق، گذشت زمان نشان داد که با وجود همه شایعه‌پراکنی‌ها و اخبار دروغ، او ماند و دیگران محو شدند.

 

مصدق مردی بود که ایرانیان دوستش داشتند و برایش از اعماق وجود احترام قائل بودند، این حس بعد از پیروزی انقلاب و مراسمی که در احمدآباد برگزار شد، کاملاً قابل لمس بود. مصدق برای من، همسالان و آیندگان سیاستمداری بود که در نهایت پاکدستی همه دارایی و اموالش را برای وطن‌دوستی‌اش خرج کرد و تا پایان عمر پای ملی کردن صنعت نفت ایستاد و از خواسته‌های مردم با همه فشارها عقب‌نشینی نکرد.

 

اگرچه در گذشته و حتی امروز عده‌ای به همین ملی شدن نفت نیز عیب و ایراد می‌گیرند، باید در پاسخ این منتقدان بگویم آن‌ها کسانی هستند که از تاریخ به ‌درستی خبر ندارند و این افراد باید بروند و همه آنچه گذشت را به درستی مطالعه کنند، بعد از خوب و بد بودن مصدق و ملی شدن نفت سخن بگویند. امروزه با همه آنچه گذشت، پاکدستی و بی‌اعتنایی مصدق به مال و اموال، گوهر کمیابی است که سخت می‌توان آن را در میان همه سیاستمداران جُست.

 

مصدق مردی بود که معتقد به قانون بود در حالی که می‌توانست بسیاری از مخالفان و توطئه‌گران را حذف کند، اما تلاش کرد که بر اساس قانون حرکت کند و کشور را بر اساس دموکراسی هدایت و اداره کرد. اما نتوانستند حضور وی را تحمل کنند و با یک کودتای امریکایی - انگلیسی و با همکاری عوامل داخلی وی را از کار برکنار کردند تا مصدق برای همیشه در گوشه ذهن ایرانیان به شکل یک افسانه ناتمام بماند.

 

باید از مصدق نوشت تا نسل امروز و آینده بدانند که وقتی یک سیاستمدار پاک و وطن‌دوست بر ایران حکومت کرد و دشمنان داخلی و خارجی دست به دست هم دادند او نتواند آن‌گونه باشد که بود. با وجود فشار و تحریم، تورمی ایجاد نشد زیرا مصدق مردی پاکدست بود و نگذاشت که فشار زیادی به مردم و معیشت آن‌ها وارد شود و اجازه داد که هر وقت مردم ناراضی بودند به خیابان بیایند و حرف خود را بزنند. آری حکومت مصدق با آزادی مردم برپا بود و با حسرت مردم از ادامه چنین دولتی به ‌پایان رسید.

 

 

منبع: روزنامه ایران - ۱۴ اسفند ۱۳۹۶

کلید واژه ها: مصدق عبدالله انوار


نظر شما :