توفیق پس از چهل سال منتشر شد

۱۹ فروردین ۱۳۹۰ | ۰۴:۱۲ کد : ۶۱۴ از دیگر رسانه‌ها
توفیق پس از چهل سال منتشر شد
تاریخ ایرانی: توفیق، هفته‌نامه‌ فکاهی و سیاسی که محمدعلی جمال‌زاده آن را در حکم آئینه‌ای دانسته که در آن چهره عامیانه معشوقه‌اش (زبان فارسی) را می‌بیند و نشریه‌ای که پس از نیم قرن فعالیت از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۵۰ هجری شمسی در آن زمان به دستور هویدا نخست وزیر وقت توقیف و چند ماه بعد امتیاز آن لغو و چاپخانه آن تعطیل شد، پس از چهل سال و این بار به شکل مجموعه‌ای کم نظیرتحت عنوان «دفترهنر، ویژه توفیق» به همت بیژن اسدی پور، طراح و طنزنویس ساکن شمال کالیفرنیا همزمان با نوروز منتشر شد.

 

توفیق، نشریه فکاهی که با شعارطنزآمیز «بخند تا دنیا به ریشت نخندد» پای گرفت و از پس از آغاز دوران آزادی مطبوعات در دهه ١٣٢٠ تبدیل به یکی از منتقدین دستگاه حاکمیت شد این بار موضوع بیستمین شماره «دفترهنر» نشریه مستقلی است که هرسال با یک موضوع خاص در رابطه با هنر و هنروران ایرانی منتشر می‌شود و در آن نگاهی پژوهشگرانه و چندجانبه به افراد و مسائل شده و علاوه برآن هربار شرح احوال، گزیده ای از طرح‌ها و کاریکاتورها، عکس‌هایی هرگز دیده نشده از آلبوم‌های خصوصی و مقالات منحصر به فردی که به صورت اختصاصی برای دفتر هنر تهیه شده است در آن گنجانده می‌شود. 

 

این بار"بیژن اسدی پور" که خود درنوجوانی از طنزپردازان توفیق بوده است، به یاد نویسندگان هم دوره خود از جمله عمران صلاحی و پرویز شاپور، دست به پژوهشی گسترده و به نهایت تخصصی در گردآوری مجموعه‌‌ای کم نظیر زده است. تخصصی به این دلیل که او به عنوان جوان‌ترین بازمانده جمع نویسندگان توفیق با جزئیات کار یکایک همکاران خود تا حدود زیادی آشنایی دارد، طنز و شیوه‌های مختلف آن و سبک کار این پایه‌گذاران طنز مطبوعاتی و همکاران پیشکسوت خود در "توفیق" را می‌شناسد. او پیش از این نیز ویژه‌نامه طنز دفتر هنر را عرضه کرده است و با عمران صلاحی در کار نوشتن کتاب "طنزآوران امروز ایران" همکاری داشته است: «از تصادف روزگار در آن موقع‌ها هیئت تحریریه توفیق در چاپخانه "رنگین" یک اطاق داشت و مجله هم همانجا چاپ می‌شد. توی این اطاق یک میزکار بزرگ دستجمعی بود که من هم پشت گوشه‌ای از آن می‌نشستم. برخی از بچه‌ها میزهای کوچک داشتند. روبروی من "عمران صلاحی" می‌نشست و "مرتضی فرجیان" و گوشه‌ پنجره هم "حسین توفیق" و روبروی او هم "کیومرث صابری" بود که بعدها مجله‌ "گل‌آقا" را منتشر می‌کرد. یکی از کشوهای این میز را به من دادند. کنار من "پرویز شاپور" بود که دوستی ما از همان‌جا شکل گرفت.»

 

با این همه کار تدارک و تهیه شماره «دفترهنر ویژه توفیق» بیش از بیست سال پیش با همفکری بیژن اسدی پور و حسین توفیق که برای سفری کوتاه به نیویورک آمده بود آغاز و سپس با کمک و یاری دیگر برادران توفیق، حسن، حسین و عباس توفیق امکان پذیر شد. بیژن اسدی پور به صدای آمریکا می‌گوید: «برای انجام دادن این شماره از دفترهنر در طول راه کمک بسیاری از عزیزان را داشته‌ام. محبت و حمایت معنوی برادران توفیق در ایران اگرچه از راه دور- با من بود و مازیار توفیق (نوه محمد علی توفیق) محبت کرده در چند نوبت برایم عکس و شعر و غیره فرستادند.»

 

اسدی پور که به عنوان جوان‌ترین بازمانده اعضای هیئت تحریریه توفیق دهه چهل، به تازگی به دیدار "نورالله خرازی"(سبزه قبا) سالمندترین طنزنویس بازمانده از دوره اول توفیق در شهر سانتا باربارا در شمال لس آنجلس رفت تا از اطلاعات این نویسنده قدیمی ‌در تهیه بخشی از «دفتر هنر ویژه توفیق» استفاده کند و عکس یادگاری هم با او برداشته می‌گوید: «بدون کمک همه این عزیزان این کار نمی‌توانست شکل بگیرد. تدارک این شماره این خوشحالی را به من می‌دهد که می‌توانم از این طریق یاد کسانی را تازه کنم که با همه گرفتاری‌ها و فشارها و محدودیت‌ها همواره خواهان نیکبختی و خوشحالی مردم ایران بوده اند. یاد حسین توفیق پایه‌گذار روزنامه و برادران توفیق، حسن، حسین وعباس، پرویز شاپور، عمران صلاحی، محمد اجتهادی، صادق تفکری، پرویز خطیبی، ابولقاسم حالت، کریم فکور، محمد امین محمدی، مرتضی فرجیان، کیومرث صابری فومنی، غلامرضا روحانی، عباس فرات، محمد علی افراشته، ابوتراب جلی، کامبیز درم بخش و بسیاری افراد دیگرکه به تفسیر در ویژه نامه امسال با نام‌های مستعار و توفیقی خود گنجانده شده‌اند.» هرچند این فهرست در نشریه براساس تاریخ همکاری این طنزنویسان تهیه نشده و بلکه کسانی که بیژن اسدی پور با آن‌ها حشرو نشر داشته است ارجحیت یافته‌اند.

 

حسین توفیق بنیان گذار، صاحب امتیاز و اولین مدیر توفیق در سال ۱۳۰۱ شمسی موفق به گرفتن امتیاز این نشریه شد. او در ۲۹ بهمن ۱۳۱۸ شمسی، پس از سپردن اداره مجله به تنها فرزندش محمدعلی توفیق، درگذشت. در این رابطه نیز چون بخش‌های تاریخی دیگر درمجموعه «دفتر هنر ویژه توفیق» مقالات و اسنادی همراه با عکس‌های انحصاری و تفصیلات آن آورده شده و علاوه بر این در لابلای صفحات متعدد این دو سال نامه، عکس‌های چهاررنگ بیش از ۴٨ روی جلد برگزیده توفیق به چاپ رسیده است.

 

در دفتر هنر ویژه توفیق خواننده شاهد روند سه دوره ناپیوسته روزنامه توفیق است که دوره نخست آن با مرگ حسین توفیق شاعر و روزنامه‌نگار به پایان می‌رسد. توفیق تا این زمان نشریه‌ای جدی محسوب می‌شد و در مورد مسائل دینی، اخلاقی، ادبی و گاه نیز فکاهی مطالبی در آن چاپ می‌شد. از اواسط سال پنجم چاپ و انتشار، این نشریه، با کسب امتیاز چاپ کاریکاتور در آن، بیشتر جنبه فکاهی گرفت و پس از مدتی کاملا ادبی شد. طی شش سال فعالیت ادبی، مطالب توفیق منظوم بود. در صفحه نخست، ستون ثابتی با عنوان «شادروان فتحعلی خان صبا»، مشتمل بر اشعار او آثارمنظوم حسین توفیق چاپ می‌شد. این صفحه هم چنین محل برگزاری یک مسابقه ادبی نیز به شمار می‌رفت.

 

از اوایل ۱۳۱۷ شمسی، توفیق دوباره به صورت یک نشریه فکاهی درآمد و مساله ازدواج و تشویق جوانان به انجام آن و کمی‌ بعد، شوخی با بقال و عطار و گرانفروش از مضامین اصلی آن بود.

 

همزمان شدن نخستین دوره انتشار توفیق با حاکمیت رضاشاه، سبب شد که مطالب این نشریه با سانسور همراه شود، اما در دوره‌های بعد این مشکل وجود نداشت. توفیق در این دوره بیشتر به مسائل اخلاقی و اجتماعی می‌پرداخت و ازین رو بدون وقفه منتشر می‌شد.

 

دوره دوم پس از مرگ حسین توفیق، با مدیریت فرزندش، محمدعلی توفیق، آغاز شد و تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت. این دوره خصوصاً پس از شهریور ۱۳۳۰، با حاکمیت فضای باز سیاسی و رهایی مطبوعات از اختناق همراه بود، خواه ناخواه، مطالب توفیق هم مانند اغلب جراید آن دوران بیشتر به سوی سیاست و نقدهای اجتماعی کشیده شد که بیشتر صورت فکاهی داشتند. بی‌ثباتی سیاسی، به سبب ناپایداری دولت‌ها، دستمایه اصلی توفیق برای انتقاد روزافزون از دستگاه حاکمیت بود که به توقیف‌های مکرر این نشریه انجامید. دلایل توقیف متعدد بود، از جمله در اسناد سال‌های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ شمسی آمده است که فرمانداری نظامی، مندرجات نشریه توفیق را خلاف مصالح کشور و سیاست دولت تشخیص داده و دستور توقیف آن را به شهربانی کل کشور صادر کرده است. موضوع اصلی توفیق انتقاد از عملکرد نخست وزیران بود و برای آنان نام‌های طنزآمیزی می‌ساخت. انتقادهای طنزآمیز مداوم از عبدالحسین هژیر، نخست وزیر ایران درسال ۱۳۲۷شمسی، توقیف دو هفته‌ای توفیق را درپی داشت که در این فاصله، روزنامه دیگری به نام "دنیای امروز" با مدیریت حسین فرشید به جای آن منتشر شد. دو نشریه دیگر به نام "نوروز ایران" به مدیریت ع . نوروزی و "مستحکم" به مدیریت اسدالله زکی‌زاده شبستری نیز با درج عبارت «توفیق توقیف است» در پیشانی نشریه، پیام توفیق را انتقال می‌دادند.

 

در مواقع توقیف، پرچم توفیق در دفتر توفیق و برخی از نمایندگان فروش در شهرستان‌ها به صورت نیمه افراشته در می‌آمد. خط مشی توفیق در دهه ۱۳۲۰ شمسی ضد استعماری بود که این مسئله در سال‌های بعد نیز ادامه یافت. این جهت گیری، توفیق را جزو جراید چپ قرار داده بود. در سال ۱۳۲۹ شمسی و دوران نخست وزیری رزم‌آرا، در فهرست شهربانی کل کشور، توفیق در جرگه جراید متمایل به چپ قرار داشت که دولت درصدد جلوگیری از انتشار آن‌ها بود. توفیق در سال‌های اوج گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت، ضمن حمایت از ملی شدن نفت و شیلات، همچنان از دولت‌های وقت انتقاد می‌کرد. توفیق از درگیری با دربار پرهیز می‌کرد، ولی در بحبوحه وقایعی که به کودتای مرداد ۱۳۳۲ انجامید، در مقاله‌ای با عنوان «فتنه روسیاه»، با تندی از شاه انتقاد کرد. محمدعلی توفیق به سبب این تندروی مغضوب گردید و دفتر روزنامه توفیق و خانه‌اش تاراج شد و خودش به قلعه "فلک الافلاک" در خرم آباد و جزیره خارک تبعید گردید و پس از یک سال آزاد شد مشروط بر آنکه فعالیت سیاسی نکند. پس از کودتا فهرست جرایدی که اجازه فعالیت داشتند، منتشر شد ولی نام مجله توفیق در آن نبود. به این ترتیب انتشار توفیق تا پایان سال ۱۳۳۶ شمسی، به مدت چهار سال و هفت ماه متوقف شد.

 

دوره سوم توفیق از اسفند ۱۳۳۶ با مدیریت حسن توفیق و همکاری برادرانش، حسین و عباس، نوه‌های خواهری حسین توفیق، آغاز شد و تا ۱۳۵۰ شمسی ادامه یافت. در این دوره ظاهر نشریه تغییراتی کرد، از جمله جلدش رنگی و صفحاتش به تدریج بیشتر شد. سرمقاله شماره نخست دوره سوم، حکایت از وضع جدیدی داشت و به خواننده می‌فهماند که به سبب محدودیت‌هایی قادر به درج هر مطلبی نیست. همچنین درج عبارت «توفیق روزنامه‌ای است ملی و مستقل که به هیچ حزب و دسته و جمعیتی بستگی ندارد» و «ارگان رسمی‌ حزب خران» در پشت جلد، وابسته نبودن توفیق به گروه‌های سیاسی را یادآور می‌شد تا محدودیت‌های گذشته تکرار نشود. شماره نخست با استقبال مردم مواجه شد به طوری که سهمیه شهرستان‌ها ناچار در تهران توزیع گردید. در شماره نخست، به جای اسم اصلی نشریه، عنوان "روزنامه فکاهی" آمد، زیرا هفته نامه توفیق همچنان توقیف بود و بعدها با موافقت محمدعلی توفیق، امتیاز توفیق به حسن توفیق واگذار شد. توفیق در دهه‌های سی و چهل شمسی با مضامین سیاسی و اجتماعی، رونقی برابر با دهه ۱۳۲۰ شمسی را یافت. سرمقاله‌ها با امضای «کاکاتوفیق» و دیگر مطالب آن با انتقادی طنزآمیز به اوضاع اجتماعی چون گرانی و بیکاری و عملکرد شهرداری و شرکت اتوبوس‌رانی واحد و اینگونه مطالب می‌پرداخت. شخصیت‌های اصلی توفیق، کاکاتوفیق، گشنیزخانم (عیال کاکا)، ممولی (میمون کاکا) و (ملت) بود. مضمون سیاسی کاریکاتورهای روی جلد، غالباً به قلم حسن توفیق و ناصر پاکشیر، متوجه دولت (خصوصاً شخص نخست وزیر و وزرا و وکلا) یا سیاست‌های آمریکا و انگلیس و اسراییل بود. مشی سیاسی توفیق در این دوره حمایت از ملل محروم بود، چنانکه هنگام جنگ در ویتنام با مطالب و کاریکاتورهای ضد آمریکایی از مردم ویتنام پشتیبانی می‌کرد. همچنین نشر مطالب ضد اسراییلی خصوصاً هنگام جنگ اعراب و اسراییل، در حالی صورت می‌گرفت که دولت ایران از حامیان اصلی اسراییل بود. از موضوع‌های همیشگی توفیق، ارائه چهره نادان و عقب افتاده از نمایندگان مجلس بود که مجلس را نهادی سخیف معرفی می‌کرد. نخست وزیران نیز از دستمایه‌های اصلی کاریکاتورهای توفیق بودند.

 

از همکاران توفیق که بیشتر آنان با نام مستعار فعالیت می‌کردند، می‌توان به این افراد اشاره کرد: رضا ابهری (کبوتر قاصد)، غلامرضا کیانی (اجل معلق )، پرویز نامدار (اردک میرزا)، عباس فرات (ابن جنی)، پرویز خطیبی (دارکوب)، محمد امین محمدی (طوطی)، حسین حسینی (خروس اخته)، عمران صلاحی (بچه جوادیه، زرشک، ابوطیاره)، کیومرث صابری فومنی و پروین کرمانی. ابوالقاسم حالت، پرویز خطیبی، یوسف خسروپور، حسین فرزام بهبودی و حسین توفیق نیز در دوره‌های مختلف سردبیر توفیق بودند.

 

توفیق در دوران نخست وزیری امیرعباس هویدا، انتقادهای طنزآمیز خود را متوجه او و دولتش کرد. هویدا نیز درصدد برآمد که نشریه فکاهی دیگری را که بتواند خود بر آن نظارت داشته باشد، در مقابل توفیق علم کند. از این رو، امتیاز مجله فکاهی کاریکاتور را به محسن دولو کاریکاتوریست معروف واگذار کرد و تعدادی از طنزنویسان توفیق در آن مجله مشغول به کار شدند.

 

توفیق همچنان موفق بود تا اینکه در تیرماه ۱۳۵۰ به دستور هویدا برای همیشه بسته شد، هرچند مقامات دولتی سند و مدرکی دال بر تعطیلی توفیق به جا نگذاشته‌اند، ولی مسئولان توفیق برای دستیابی به اسناد توقیف، نامه‌هایی به شهربانی‌های کشور فرستادند. پاسخ شهربانی‌ها به همراه تعدادی صورت مجلس، حاکی از توقیف نشریه توفیق از سوی دولت به علت اهانت به نخست وزیر بود.

 

گفته می‌شود تعطیلی توفیق به دستور مستقیم شاه بود و آن نیز به علت خشم شاه از کاریکاتوری بود که ایران را به شکل گورستانی از اشباح ترسیم کرده بود. هر چند اهمیت توفیق چنان بود که هویدا بدون اجازه شاه، آن را توقیف نمی‌کرد ولی در حقیقت، علت اصلی تعطیلی توفیق، همسو نبودن شیوه آن با سیاست‌های حکومتی و انتقادهای روزافزون از دستگاه حاکم بود. 

 

در مهر ماه ۱۳۵۱ با استناد به تبصره دو، ماده پنج قانون مطبوعات، که تصریح می‌کرد اگر روزنامه‌ای تا یک سال منتشر نشود امتیازش لغو می‌شود، امتیاز توفیق لغو شد و چاپخانه آن نیز تعطیل گردید.

 

 توفیق در ضمن فعالیت مطبوعاتیش چهارده نوع کتاب، از جمله توفیق فکاهی ماهانه و سالنامه فکاهی توفیق و آلبوم توفیق، را نیز منتشر می‌کرد. فرهنگ توفیق نیز که کتابی است حاوی بیش از چهار هزار واژه فکاهی، از جمله انتشارات آن بود.

 

دفتر هنر ویژه توفیق با فاصله چند روزبه همراه یک سی دی (کار استاد لقمان ادهمی) و یک دی وی دی (با تدوین سهراب اخوان) در رابطه با توفیق منتشر شده است. این کاری است که اسدی پور برای نخستین بار دوسال پیش با ویژه‌نامه قمرالملوک وزیری آغاز کرد و به ضمیمه آن دو سی دی ابتکاری از صدا و موسیقی قمر به دست خواننده رسید که علاوه بر بررسی موسیقی و اشعاری که قمر خوانده، در بخش‌هایی از آن ویولن لقمان ادهمی، صدای این خواننده سنت‌شکن و بی‌همتا را همراهی می‌کند.

 

بیژن اسدی پور که خود سال‌ها با نام مستعار «برگ چغندر» برای توفیق قلم می‌زد در مورد این بیستمین شماره ویژه نامه به صدای آمریکا می‌گوید: «توفیق این شماره بیست را بر پیشانی خود دارد چرا که پیش از این به خاطر مهرشان به مردم ایران، از آن‌ها نمره بیست گرفته‌اند.»

 

اسدی پور همچنین درباره شماره بیستم دفتر هنر و نیز مجله توفیق با رادیو فردا گفت‌وگویی داشته که در پی می‌آید:

 

آقای بیژن اسدی پور، نوروز شما پیروز. شماره بیست دفترهای هنر هم درآمد، ویژه فکاهی‌نامه توفیق. مدت‌ها پیش وعده‌اش را داده بودید. حالا که این کار به سرانجام رسیده، همزمان با نوروز، چه احساسی دارید؟

 

بیژن اسدی پور: احساسم این است که می‌توانم سال نو را به این وسیله به همه هم‌میهنان عزیزم تبریک بگویم.

 

 

از نتیجه کار راضی هستید؟

 

والله من اگر راضی باشم مثل بقالی است که از ماست خودش تعریف کند. شما باید راضی باشید!

 

 

این هم نشانه آن طنز توفیقی شما که خود به خود هم در کارهای طرح جای خودش را ثبت کرده و هم حتی در مکالمه. آقای اسدی پور، در کشتی نوح که آنجا آمده جزء چیزهایی که چاپ شده، نام‌های ابوالقاسم حالت، کیومرث صابری فومنی، اسماعیل نواب صفا،‌هادی خرسندی، از طراحان به جز خود شما احمد سخاورز، ناصر پاکشیر و از دیگران که با شما محشور بودند خیلی، پرویز شاپور، کاریکلماتورنویس و عمران صلاحی و بسیاری دیگر. آن چه که توفیق را توفیق می‌کرد، به نظر شما چیست؟

 

توفیق یک پایگاهی بود، چتری بود که برای اول بار در مطبوعات ایران، شما می‌بینید، که یک عده طنزنویس و فکاهی‌نویس ایرانی را زیر چتر خودش جمع می‌کند و برخی را پرورش می‌دهد و برخی را گسترش می‌دهد کارشان را و به هر حال اهمیت خیلی خاصی دارد.

 

اهمیت دیگر توفیق شیوه کار خودشان بود. برادران توفیق که من اطلاع دارم سعی می‌کردند مستقل باشند و از طریق تک‌فروشی مجله‌شان یعنی اتکا به مردم کارشان را ادامه دهند که، شما می‌بینید، مردم هم همین احساس را نسبت به توفیق دارند و آن را دوست دارند و بعد از چهل سال که به ناحق نگذاشته‌اند این نشریه‌ای که مردم‌دوست هست منتشر شود، حالا ما داریم صحبتش را می‌کنیم. این است که اینها از اهمیت‌های توفیق است که همیشه استقلال خودش را داشته و سعی کرده نیروهای جوان را جذب کند و نشریه را تازه نگاه دارد.

 

 

طراحانی هم که آنجا بودند یک وجهه خاصی به توفیق دادند، به این صورت که قبلش انواع و اقسام فکاهی و طنز وجود داشت. آیا به نظر شما بخشی از موفقیت توفیق به خاطر همین طراحی‌های رنگین و در قطعات مختلف که روی جلد چاپ می‌شد نبود؟

 

چرا. به خاطر این که برادران توفیق که از سال‌های ۳۷ کار را به عهده گرفتند، خودشان در زمینه‌های خاصی تبحر داشتند. یعنی حسن‌آقا توفیق یکی از درخشان‌ترین کاریکاتوریست‌های ماست. یعنی جدا از کار توفیق. حسین‌آقا توفیق یکی از سردبیران درخشان نشریات ایرانی است. همین طور عباس توفیق که اصلاً تحصیلاتش روی ژورنالیزم است. در نتیجه خودشان قسمت‌هایی را اداره می‌کردند و کاریکاتور و بخش کاریکاتور زیر نظر حسن‌آقا توفیق بود. ایشان بسیاری را پرورش دادند. خیلی از نام‌هایی که شما می‌بینید از شاگردان خود ایشان محسوب می‌شوند. آنجا کلاس کاریکاتور برای بچه‌های جوان دایر کرده بودند و کلاس طنزنویسی که هر دو را آموزش می‌دادند. شما در هیچ کدام از نشریات این گونه فعالیت‌ها را نمی‌بینید. جلسات توفیق که برگزار می‌شد، خود من هم شرکت داشتم، چیزی که هنوز هم در ذهنم مانده این است که خود برادران توفیق در جلسه حضور داشتند، ولی رئیس جلسه مرتضی فرجیان بود. یعنی اگر یک سوژه‌ای به خود حسن‌آقا یا حسین‌آقا توفیق فکر می‌کردند، ایشان می‌توانست رای‌گیری کند و بگوید سوژه ایشان خوب نیست و چاپ نمی‌شود. در نتیجه همه اینها دست به دست هم می‌دهد و این نشریه‌ای که مردم‌دوست است، یعنی در ذاتش عشق به مردم را شما می‌بینید، بعد از سال‌ها هنوز نامش برای همه کشش دارد.

 

 

به همکاران‌تان اشاره کردید. به آنها خواهیم پرداخت. ولی در مورد خانواده توفیق، حسین بزرگ، موسس و بعد محمدعلی و دوباره حسین و عباس و حسن که نام او را هم بردید و مازیار... خانواده جالبی باید بوده باشند.

 

بله. شادروان حسین توفیق بنیانگذار هستند. در ۱۳۱۸ بعد از یک زندان و درگیری و مکافاتی که می‌کشند وقتی بیرون می‌آیند فوت می‌کنند در یک فاصله کم. پشت سرش تنها پسرشان ممدعلی خان توفیق کار را به عهده می‌گیرد که تا سال‌های ۳۲ ادامه می‌دهد. بعداً خود او به خاطر جلدها و مطالبی که چاپ می‌کرد به فلک‌الافلاک و خارک تبعید می‌شود و اجازه انتشار توفیق برای چهار سال ممنوع می‌شود و نمی‌شود اصلاً نامش را به زبان آورد.

 

۱۳۳۷ خواهرزاده‌های شادروان توفیق که برادران توفیق باشند: حسن، حسین و عباس توفیق مجدداً نشریه را دایر می‌کنند. چون نمی‌توانستند نام توفیق را بگذارند، عنوان نشریه را می‌گذارند «فکاهی». بعد کوچک زیرش می‌نوشتند برادران توفیق. بعد کم‌کم «فکاهی»، «نشریه» و «برادران» کوچک و کوچک‌تر می‌شود و مجدداً مردم می‌بینند که همان نشریه توفیق است. در نتیجه ما با سه دوره در توفیق روبه‌رو هستیم. یک دوره شادروان حسین توفیق است و بعد دوره ممدعلی خان توفیق پسرشان و دوره‌ای که سه برادر که خواهرزاده شادروان توفیق می‌شوند...

 

 

دینامیسم روابط خودشان تا آنجا که شما مشاهده کردید، بگوبخند و اینها بود؟

 

بله. اصولاً فضای توفیق همیشه شاد بود و کوچک‌ترین صحبتی که می‌کردید چند نفر برای‌تان تک‌مضرابی می‌زدند. خود من یک مطلبی نوشته بودم و بعد صابری به من گفت بیژن برو این را یک‌کم کوتاه کن. بلند است. من کوتاهش کردم و آوردم دادم یک روز دیگر، گفت کوتاه کردی، ولی لطف قضیه را هم از بین بردی. عباس آقا توفیق گفت: «لطفش» را کوتاه کرد! این است که توی آنجا هر گونه صحبتی که می‌شد، یک جوری سرزنده و شاد و شنگول و منگول بود فضای توفیق.

 

 

شما و عمران صلاحی هم جوان‌ترین‌ها بودید؟

 

بله. ما خیلی کوچک بودیم. آن زمان غروب‌ها که می‌شد، می‌خواستند یک چیزی سفارش بدهند تا ما می‌خواستیم یک چیزی بگوییم، حسین آقا می‌گفتند برای بیژن و عمران هم دو تا شیر پاستوریزه بگیر با پستونک! این است که بله، ما جزء بچه‌های جوان توفیق بودیم.

 

 

شما و عمران صلاحی و پرویز شاپور اسم‌تان شد سه تفنگدار. این وجه تسمیه چه ارتباطی داشت با دوستی خودتان و توفیق؟

 

چون همیشه با هم این ور و آن ور می‌دیدند، یک بار کیخسرو بهروزی که از دوستان عزیزم هستند و آن موقع در رادیو ۲ کار می‌کردند، در یک مصاحبه‌ای که می‌کرد، گفت شماها مثل سه تفنگدار هستید و بعد این نام ماند. من هم اصلاح کردم، گفتم مال شاپور و عمران تفنگشان درست است، ولی مال من پلاستیکی است!

 

 

در سی‌دی دفتر هنر، شماره بیست ویژه توفیق همچنین ماجرایی هست با صدای پرویز شاپور که قبل از این که به بازار بیاید از طریق پیک فرهنگ پخش خواهد شد، ماجرایش را بگویید که پخش کنیم.

 

 

بخش‌هایی بود که آقای کیخسرو بهروزی می‌آمد و ضبط می‌کرد در سال‌های چهل و بخشی از نوشته‌های کوتاه ما را ضبط می‌کردند و خاطره و غیره. این یکی از آنهایی است که در آن شاپور یکی از لطیفه‌هایی را برای کیخسرو بهروزی تعریف کردند که بعد ایشان محبت کردند به من دادند.

 

 

در سی‌دی پیوست ویژه دفتر توفیق از جمله تصنیفی هست بحر طویل با صدای حسین همدانیان. ماجرای این چیست؟

 

خب، می‌دانید آقای همدانیان این طور اصلاً می‌گفت و می‌خواند و کارهایی بود که به این صورت انجام می‌داد. حالا البته من نمی‌دانم آن شعری که در آنجا می‌خواند از کار کدام یک از بچه‌های توفیق است. معمولاً اینها کارهای غلامرضا روحانی (اجنه توفیق) است. همین ماشین مشدی‌ممدلی یا چیزهای عامیانه‌ای که بین مردم رواج پیدا کرده و یکی‌اش هم در همین شماره توفیق آورده‌ام: «جمع شدن دور او عمه و خاله و پدر/ تا به دم اتول موبیل بدرقه رفت کل سفر/ گفت به شوهرش که چون بود سفر پر از خطر/ من بمیرم نری بی‌خبر/ من بمیرم نزنی به در/ من بمیرم نکنی سفر... همین شیوه کلامی اجنه است که خیلی‌هایش ضرب‌المثل شده. مردم مرتب استفاده می‌کنند. فکر می‌کنم همدانیان هم آن چیزی که می‌خواند یا کار خودش است یا کار اجنه.

 

 

در سی‌دی پیوست توفیق همچنین تصنیف «سمنو سمنو، یا سمنو» هست که من از طریق همین شماره متوجه شدم که شاعرش ابوالقاسم حالت است. این اول در توفیق منتشر شده بود؟

 

بله. اینها کارهای اسماعیل مهرتاش است که آنجا جمعی بودند که در لاله‌زار با ایشان کار می‌کردند و موسیقی درست می‌کردند. خواننده‌هایی مثل شجریان و غیره هم با ایشان همکاری می‌کردند. آقای منتشری هم یکی از خواننده‌هایی بود که با ایشان همکاری می‌کرد و برای شیرینی‌فروش و چیزهای مختلف دارند. این یکی چون مناسبت با نوروز داشت ما اینجا آوردیم.

 

 

یک مقدار در مورد کشتی نوح صحبت کنیم. یک طرحی هست که لابه‌لای آن به صورت جدا جدا عکس‌های کسانی که توی توفیق بودند، چاپ شده. ۴۷ نفر را من شمردم. جاهای دیگر عکس‌های دیگر هست. همکاری آن عده چه طور بود؟ مثلاً وقتی شما وارد دفتر توفیق می‌شدید، چه صحنه‌هایی را ممکن بود که مشاهده کنید از اول که وارد می‌شدید؟ چه چیزهایی از این همکاری به یادتان می‌آید؟

 

دفتر توفیق در دو مکان بود. سال‌هایی که من همکاری داشتم، یعنی دهه چهل. یکی در خیابان استانبول بود که طبقه دوم واقع شده بود بغل پاساژ مصطفی پایان. یکی دیگر هم چاپخانه رنگین بود در شاه‌آباد بغل کفاشی‌ها و این‌ها. هیئت تحریریه توفیق در چاپخانه رنگین می‌نشست. دفتر توفیق و کاریکاتوریست‌ها در خیابان استانبول. جلسات توفیق در خیابان استانبول برگزار می‌شد و سه‌شنبه‌ها آن طور که خاطرم هست می‌نشستیم سوژه فکر می‌کردیم برای روی جلد توفیق و داخل.

 

کار توفیق که خیلی اهمیت دارد این است که یک کار دسته‌جمعی را باب کرد. یعنی کاریکاتوری که شما می‌بینید ممکن است سوژه‌اش مال کس دیگری باشد و کارتونیست‌ها کشیده‌اند. من خودم چاپخانه رنگین می‌نشستم. وقتی وارد می‌شدیم یک اتاق هیئت تحریریه در آن گوشه بالا دم پنجره یک میز بزرگی بود که مال سردبیر یعنی حسین آقا توفیق بود و روبه‌روی آن میز دیگری بود یک‌خرده کوچک‌تر مال کیومرث صابری که تقریباً معاون حسین آقا می‌شد و ماها پنج شش میز کوچک داشتیم یک‌خرده بزرگ‌تر از قطع دفتر هنر که نزدیک‌ترینش به حسین‌آقا توفیق مال مرتضی فرجیان بود که مرتضی فرجیان و صابری بعدها نشریه گل آقا را درآوردند که صاحب امتیازش صابری بود به سردبیری مرتضی فرجیان. که متاسفانه خیلی زود هر دو فوت کردند. در دفتری که ما می‌نشستیم، بعد از فرجیان پهلویش عمران می‌نشست که یک میز کوچک داشت و بعد مرشد محمد خرمشاهی و ناصر اشتهاردی و محمد حاجی‌حسینی که نازک‌نارنجی توفیق بود و برای صفحه‌بندی و غلط‌گیری هم کمک می‌کرد. این‌ها بود در سمت روبه‌رو. بعد یک میز مثل میز نهارخوری هم بود بزرگ که چندین کشو داشت و ما آنجا می‌نشستیم که کسانی بودیم که هنوز به ما میزی تعلق نمی‌گرفت. یا کسانی بودند مثل شاپور که به صورت گاه‌گاه که می‌خواست می‌آمد در نتیجه همین جا پهلوی خود من می‌نشست. آنجا من مرتب می‌رفتم ولی هنوز به من میزی نداده بودند که از خودم داشته باشم. یک چند تا کشو بود و یک کشو هم مال من بود. دوستان دیگر هم سید ناب پهلوی من می‌نشست که خیار چنبر امضا می‌کرد. هوشنگ معمارزاده که «موش‌مرده» امضا می‌کرد، مسعود کیمیاگر پهلوی من می‌نشست روی همین میز بزرگ و او امضا می‌کرد «دوقلو».

 

بسیاری از بچه‌ها در همان جا رفت‌وآمد می‌کردند و می‌آمدند و می‌نشستند و کارهای‌شان را تحویل می‌دادند. این فضای عمومی کار بود که باید خیلی ساکت برگزار می‌شد. نمی‌توانستید بلند صحبت کنید چون دیگران را اذیت می‌کردید. فضا فضای کار بود و کارتان را انجام می‌دادید یا مطالب وارده را به شما می‌دادند که اصلاح کنید. خود من یک مدتی صندوق شکایات توفیق را انجام می‌دادم. هر مطلبی در این ارتباط می‌آمد من نگاه می‌کردم و اصلاح می‌کردم و به نام فرستنده‌اش چاپ می‌کردیم. همین طور بچه‌های دیگر.

 

 

گاهی وقت‌ها گفته شده که توفیق در خاورمیانه حتی می‌شود گفت که منحصربه‌فرد بود در چارچوب یک مجله فکاهی. همین طور با همان تصاویر و طراحی‌هایش. یکی از این طراحان آلمانی است به نام ولفگانگ ویلنات. علاقه‌مندی او به توفیق چه زمانی آغاز شد و طرح‌هایش به چه نامی چاپ می‌شد؟

 

به نام خودش چاپ می‌شد. فضای کلی و سیاست کلی توفیق این بود که هر کسی که شوق و ذوقی داشت، اجازه می‌یافت که شرکت کند. مثلاً حسین آقا توفیق کاغذ می‌فرستاد به عمران صلاحی که یک بچه دبیرستانی هست که بیا اینجا. ما مطلبت را چاپ کرده‌ایم. کسانی را که می‌دیدند ممکن است استعداد داشته باشند، خودشان پیش‌قدم می‌شدند و دعوت می‌کردند.

 

این آقای کارتونیست که شما نام می‌برید یک آلمانی بود که به هر مناسبتی در ایران بوده که کار فرستاده بود و این‌ها چاپ کرده بودند. یعنی فضای توفیق یک فضای باز بود برای هر گونه استعداد که ممکن بود جای خاصی برای خودش داشته باشد.

 

 

در مورد سیاست صحبت کردید. خط قرمزهایی که موجب شده بود در دورانی جلو انتشار توفیق چه به طور قانونی یا شبه‌قانونی گرفته شود، از طرف دیگر توفیق به عنوان جریده طبقه سوم (که این نوشته شده اینجا) عموم مردم، یا واژه زحمت‌کش... این رابطه توفیق با سیاست که با افتخار می‌گوید با هیئت حاکمه و حاکمان با زبان انتقاد صحبت می‌کنیم، چگونه بود و چه طور توانست در یک مقاطعی خودش را حفظ کند. این که جلو انتشار چیزی گرفته شود زیاد است. ولی این که علی‌رغم این، مدت‌های مدیدی منتشر شود برای خودش داستان دیگری است.

 

زمانی که این‌ها فعالیت می‌کنند آن طور که من استنباط می‌کنم سعی می‌کنند روی پای خودشان باشند و تکیه‌شان بر مردم باشد و تک‌فروشی‌شان باشد. در همین شماره می‌بینید که یک جایی آقای سعیدی سیرجانی نقل می‌کند که من یک جایی بودم که یکی از برادران توفیق آمد و وزیر اطلاعات وقت یک پاکتی داد و گفت این کمک نشریات است و ایشان نپذیرفت. پس فرستاد. گفت ما از تک‌فروشی امورات‌مان می‌گذرد. در نتیجه وقتی استقلال رای داشته باشید دیگر به حرف کسی و به ساز کسی نمی‌رقصید. این است که این را خود مردم هم احساس می‌کردند. مردم نسبت به توفیق لطف دیگری داشتند برای این که این نشریه را نزدیک به خواست‌های خودشان می‌دیدند. رژیمی که رو در رو با این گونه نشریات می‌خواهد آنها را جزء ابواب جمعی خودش کند، با مشکل مواجه می‌شود. برای این که اینها نمی‌خواهند جزء ابواب جمعی باشند. در نتیجه کشمکش پیش می‌آید. داستان توفیق هم همین بود و آمدند پیش از این که توفیق را ببندند، نشریه دیگری را علم کردند به اسم کاریکاتور. که محسن دولو را گذاشتند همه‌کاره آن نشریه که خیلی پر زرق و برق هم چاپ می‌شد در آن دوره. بسیاری از بچه‌های توفیق را هم بردند آنجا. ولی کارشان نگرفت. یعنی همه قدم‌ها را برداشتند و دیدند موفق نمی‌شود نهایتاً به صورت غیرقانونی نشریه را تعطیل کردند.

 

 

جدا از انتقاد سیاسی، بخشی از مطالب توفیق به خصوص طرح‌ها جنبه تابوشکنی دارد. یعنی از لحاظ فرهنگی. مثل این طرحی که شما در این دفتر هنر ویژه توفیق چاپ کرده‌اید که یک خانمی را نشان می‌دهد تقریباً نیمه عریان- که فکر می‌کنم باعث تعجب جوان‌هایی شود که الان این را ببینند که این چاپ می‌شده- و دم گرفته تصنیف معروف «حمومی، آی حمومی، لنگ و قدیفه‌ام رو بردن»... تاثیر این نوع کارهای توفیق روی قشر سنتی جامعه چگونه بود؟

 

توفیق یک محدودیت‌هایی برایش وجود داشت. یعنی خط‌کشی‌هایی برایش بود که از آنها نمی‌توانست عبور کند. یکی از آنها این بود که شما حق نداشتید مثلاً کلمه «شاه» را بیاورید. یک کسی برای توفیق مطلب می‌فرستاد و اسم مستعار گذاشته بود «شاهدونه». ولی ما چون نمی‌توانستیم بگذاریم «شاه» چاپ می‌شد «شادونه».

 

 

ولی نخست وزیر امیرعباس هویدا و عصا و گلایل و اینها...

 

آنها حدهایی بود که اجازه می‌دادند. یک حدهایی را هم اجازه نمی‌دادند. من خیلی آنها را نمی‌دانم ولی در یک صحبتی که عباس آقا توقیق در استنفورد می‌کردند گفتند که ما این چیزهایی را که مطرح می‌کردیم یک‌باره به دست نیاوردیم. اول یک موضوعی را مطرح می‌کردیم و بعد سعی می‌کردیم یک موضوع دیگری یک‌خرده بالاتر و بعد رساندیم به جاهایی که شما در توفیق می‌دیدید. یعنی در ابتدا بهشان این اجازه را نمی‌دادند که مثلاً از نخست وزیر انتقاد کنند. از چیزهای دیگر انتقاد می‌کردند و کم‌کم چیزهایی را می‌بینید که در توفیق می‌آید. یک خط‌کشی‌های عمومی بود. یکی از چیزهایی که مثلاً نمی‌توانستید درباره آن صحبت کنید خود شخص شاه بود. این موردی که در مورد طرح خانم نیمه‌عریان گفتید در محدوده خط قرمز نبود. سوژه‌های سکسی زیادی در توفیق می‌بینید. این هم یکی‌اش است.

 

 

اگر برگردیم به عقب در تاریخ ادبیات ایران سعدی، مولوی و البته عبید زاکانی، طنز نمایان است. در دوران مشروطه ملانصرالدین را داشتیم و طنزهای دهخدا (دخو) و بعد در کنار توفیق چلنگر را در دوره بعدی داریم و باباشمل... در این امتداد نشریه مصور فکاهی به اضافه طنز سیاسی توفیق در کجا قرار می‌گیرد و امتدادش تا حالا؟

 

توفیق چند تا ویژگی دارد. یکی‌اش این است که دوامی که در تمام این افت و خیزها می‌آورد... مثلاً شما چلنگر را نام بردید یا باباشمل، دوره‌هایی که چاپ می‌شوند خیلی کوتاه است. دو سال و نیم یا سه سال. ولی توفیق ۵۰ سال منتشر می‌شود. با یک توقف سه چهار ساله. در یک فاصله‌ای هم کاملاً جدی می‌شود شعر شعرا و ادیب‌ها و اصلاً فکاهی نیست. از خود شادروان حسین توفیق هم به همین نام یاد می‌کنند که بسیار آدم انعطاف‌پذیری بوده و آدم ملایمی بوده و تمام اینها دست به دست هم می‌دهد که این نشریه بتواند ۵۰ سال دوام بیاورد.

 

کار دیگری که نشریات دیگر می‌کردند و توفیق نمی‌کرد این بود که... شما از چلنگر نام می‌برید، چلنگر خودش را می‌برد وابسته می‌کند به حزب توده. نمی‌خواهم بگویم بد است یا خوب. ولی توفیق وابسته به مردم ایران بود. یعنی وابسته به جایی... البته ممکن است وقتی در کارهایش نگاه کنید خیلی شوق و ذوق داشته به مصدق و ملی‌گراها... ولی اصولاً به عنوان نشریه جبهه ملی خودش را معرفی نمی‌کند. استقلالش را نگاه می‌دارد. آن نشریات دیگر هر کدام به گونه‌ای این ویژگی توفیق را ندارند.

 

 

در شماره ویژه توفیق دفتر هنر مطلبی هست که با طنز در مورد توقیف توفیق و همچنین انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیشی زده شده...

 

بله. نوشته مال خود دکتر توفیق است. بله. مطلبی هست که من این مطلب را نمی‌دانم که عباس توفیق پیشتر از این چاپ کرد یا نه. ولی خودشان کتابی در دست انتشار دارند در ارتباط با ۵۰ سال فعالیت توفیق و این یک نوشته کوچک مال کتاب خودشان است. این را برای دفتر هنر فرستاده بودند که اینجا آوردیم. تلویحاً در این نوشته گفته شده که کسانی که انقلاب کردند کجا بودند. صحبت سر این است که توفیق همه اینها را می‌گفت و دیده نمی‌شد.

 

توفیق می‌گفت که ما این نواقص و اشکالات را می‌گوییم که به اینجا نکشد. خوب وقتی که شما وقتی به روزنامه‌هایی که مال خودتان هست و نویسنده‌هایی که مال خودتان هست و برای شما کار می‌کنند حرف‌های آنها گوش می‌کنید این هم آخر و عاقبت‌تان است.

 

 

چند عکس در این شماره ویژه دفتر هنر آمده از عروسی پرویز شاپور و فروغ فرخزاد. آیا این عکس‌ها اولین بار است که چاپ می‌شود؟

 

بله. اینها عکس‌هایی است که تا حالا دیده نشده بود. علتش هم این است که منوچهر شاپور برادر بزرگ پرویز و حالا در کاناداست، بعد از مدتی مرا پیدا کردند و با هم گپ زدیم گفت بیژن من یک چند تا عکس دارم که برایت می‌فرستم که عین دست‌خط خودشان را هم گذاشتم که توضیحی بر این عکس‌ها هست. یکی از فامیل‌ها در آن جلسه عروسی با دوربین شخصی خودش چند تا عکس می‌گیرد. این دو تا را به منوچهر شاپور می‌دهد که بعد ایشان به من داد و من فکر کردم که مناسب است بغل کارهای خود پرویز بیاید. اینها برای اولین بار چاپ می‌شود.

 

 

به جز این دیگر چه چیزهایی هست که برای اولین بار در این شماره چاپ می‌شود؟

 

در این شماره خیلی از چیزهایی را که می‌بینید برای اول بار است. ما یک تصویر از هیئت تحریریه توفیق در ۱۳۱۸ داریم. هفت سال قبل از این که بنده به دنیا بیایم. از آرشیو نورالله خان خرازی است که به من داده‌اند. بسیاری از تصاویر در اینجا یا برای دفتر هنر تهیه شده... بسیاری از عکس‌هایی را که مازیار توفیق فرستاده از همسر شادروان حسین توفیق و خانواده ممدعلی خان توفیق و همسران‌شان و خواهران‌شان، عکس‌هایی است که شما برای اول بار می‌بینید. حتی عکسی هست از ممدعلی خان توفیق که مثلاً پنج یا شش سالش است و صفحه اول چاپ کردیم. شادروان حسین توفیق نشسته و او هم بچه کوچکی است پایین نشسته.

 

 

با شماره ویژه توفیق، دفتر هنر به شماره بیستم رسیده. مثل خود توفیق در این مدت مدید که در خارج از کشور چاپ شده، توانسته پابرجا بماند. رمز هر دوی اینها چه بوده؟

 

رمزش این است که ما سعی کردیم نشریه را به صورتی در بیاوریم که کاملاً آزاد باشد از هر قید و بندی و هیچ چیزی به غیر از مصلحت مردم ایران را مطرح نکند. این شیوه کلی کار ماست. ما هیچ چیزی در این جا به نادرستی عنوان نمی‌کنیم. اگر یک موقع هم چیز نادرستی عنوان کنیم هر کسی مطرح کند با پوزش از این که به بیراهه رفته‌ایم در شماره بعد منعکس می‌کنیم. نشریه دفتر هنر با حمایت مردم تا همین لحظه که با شما صحبت می‌کنم روی پای خودش ایستاده و کوشش فردی خود بنده و دوستانم.

 

 

رونمایی از این دفتر هنر ویژه توفیق کی انجام خواهد شد؟

 

دوستانم در سکرمنتوی کالیفرنیا برای دهم آوریل گذاشته‌اند که در آن جلسه، هم سی‌دی و تصویر ویدئوی دفتر هنر که کار سهراب اخوان است و بسیار کار مستند خوبی است که آن را هنوز ندیدید و صدا کار لقمان ادهمی است، ارائه خواهد شد. در این جلسه آقای دکتر پرهام، دکتر توفیق گفتند اگر بتوانند بیایند و آقای رجب‌نژاد و آقای سپند و اهل قلمی که شمال کالیفرنیا هستند محبت می‌کنند شرکت می‌کنند.

 

 

شماره بعدی دفتر هنر درباره چه خواهد بود؟

 

شماره بعدی برای علی اکبر دهخدا است.

 

کلید واژه ها: مجله توفیق


نظر شما :