کارنامه فروغی پس از ۷۵ سال

خاطرات نخست‌وزیر دوره پهلوی منتشر می‌شود
۱۱ آذر ۱۳۹۶ | ۱۸:۲۰ کد : ۶۱۲۰ وقایع اتفاقیه
خاطرات نخست‌وزیر دوره پهلوی منتشر می‌شود
کارنامه فروغی پس از ۷۵ سال
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: «زندگی، زمانه، کارنامه و خاندان فروغی» در هفتادو‌پنجمین سالروز درگذشت او مورد واکاوی قرار گرفت. در این همایش که به همت مجید تفرشی در پنجم آذرماه در مرکز اسناد ملی برگزار شد، پژوهشگرانی چون حوریه سعیدی معاون پژوهشکده اسناد ملی، عبدالرضا موسوی طبری و جمشید کیانفر پژوهشگران تاریخ، زندگی محمدعلی فروغی را مرور کردند. افشین وفایی (مصحح یادداشت‌های فروغی) نیز از انتشار خاطرات منتشرنشده فروغی تا دو ماه آینده خبر داد.

 

 

تقابل مصدق و فروغی

 

حوریه سعیدی، نخستین سخنران این همایش در سخنان خود به سندی اشاره کرد که در مجموعه نسخه‌های مخزن خطی سازمان اسناد به آن برخورده و حکایت از تقابل میان مصدق و فروغی دارد: «این سند، نامه‌ای است به خط خود فروغی به دوستی که چون پاکت نامه مشخص نشده مخاطب نامه مشخص نیست ولی این نامه به طور مشخص مرتبط با نطقی است که مصدق در مجلس دوره ششم (۱۳۰۵)، هنگامی که قرار بود کابینه مستوفی تشکیل شود، در مخالفت با پیشنهاد فروغی به عنوان وزیر دفاع ایراد کرد.»

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، سعیدی به منظور درک بیشتری از نامه مذکور فرازهایی از نطق مصدق در انتقاد از محمدعلی فروغی را در ارتباط با دو مراسله‌ای قرائت کرد که از طرف او به سفارتخانه‌های شوروی و انگلیس نوشته بود: «اول مراسله‌ای است که به سفارت دولت شوروی نوشته، موافقت خود را در قضاوت دعاوی اتباع آن دوره و در اداره محاکمات وزارت خارجه اظهار نموده، به عبارت اخری عهدنامه ترکمانچای و برقراری کاپیتولاسیون را تجدید نموده است [احساسات نمایندگان علیه فروغی برانگیخته می‌شود] دویم مکاتبه‌ای است که فروغی با سفارت انگلیس نموده، در آن قریب بیست کرور تومان دعاوی آن دولت نسبت به آن دوران را تصدیق کرده است. حقیقت چقدر معامله خوبی است که بعضی برای اختناق و فروش ایران پول بگیرند و آقای فروغی اصل را با فرع تصدیق نماید. اگر در سایر ممالک وزیر با هیچ سفارت مکاتبه نمی‌کند و به هیچ سفارتی سند نمی‌دهد مگر اینکه بعد از تصویب مجلس باشد، متاسفانه در این مملکت فروغی و امثالش اول ممضی این قبیل نوشته‌جات می‌شوند تا بعد مجلس تصویب نماید! به عبارت اخری اول ریش دولت را به دست می‌دهند تا ریش ملت هم بعد به دست آید. فروغی چون تصور می‌نمود که وزرای کابینه‌اش موافقت ننمایند مطابق اطلاعات من این نوشته‌جات را بدون اطلاع آن‌ها صادر نموده، چنانچه غیر از این است آقایان نمایندگانی که در کابینه‌اش وزیر بوده‌اند و امروز در مجلس حاضرند تکذیب فرمایند. چی سبب است که تا این درجه در خیانت تجاهل نمایند. به عقیده بنده جهل آن کسانی که مدعی تجددند و از آن بویی به مشامشان نرسیده و رویه و رفتار آن اشخاصی که به وطن‌خواهی و مملکت‌دوستی معروف‌اند ولی امتیازی بین فروغی و غیر او نمی‌گذارند؛ پس جهل است که ما را اسیر می‌کند و این رویه است که خادم را بیچاره و مایوس می‌نماید و الا به فروغی می‌گفتیم هیچ‌ کس نمی‌تواند اسلام را با غیراسلام در شرایط غیرمتساوی بگذارد. به این معنی که اگر مسلمی در روسیه خلافت نمود، روس‌ها او را به دار بزنند ولی اگر یک روسی در ایران عملی مخالف قانون اسلام نمود، محاکمان وزارت خارجه در دفتر خود یادداشت نموده او را به روس‌ها که به قانون شرع عقیده ندارند، تسلیم کنند که در روسیه هر طور که خواستند رفتار نمایند... فروغی را بعد از این اعمال در راس قوای دفاعیه مملکت قرار می‌دهیم که با این عقیده حافظ منابع مملکت باشد و در آتیه صلاح خود را در این رویه و رفتار بداند و اگر دفعه دیگری به ریاست وزارت دفاع رسید، آخرین چوب حراج را زده باشد...»

 

سعیدی سپس با خواندن بخش‌های دیگری از نطق مصدق که بر عهده گرفتن سمت‌های مختلف از جانب فروغی را در حالی که در خارج از کشور به سر می‌برد، مورد نکوهش قرار داده بود، درباره جوابیه فروغی در همان سفر خارج به این انتقادها گفت: «فروغی نامه‌اش را با احوالپرسی از دوستش آغاز می‌کند و ادامه می‌دهد: نمی‌دانم اطلاع داری یا نه که در بهار گذشته موقعی که اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی دامه ملکه آقای مستوفی‌الممالک را به تشکیل کابینه مامور نمودند، معظم‌له عضویت در کابینه خود را به بنده تکلیف نمودند و من چون حس کردم که اعلیحضرت همایونی، آقای رئیس‌الوزرا به عضویت من در کابینه مایل‌اند، محض... ارادت قلبی که همیشه به آقای مستوفی داشته‌ام امتناع از خدمتگزاری را جایز ندانسته عرض کردم در تمام مدت عمر پنجاه‌ ساله خود دائما در زحمت بوده قریب سه سال‌و‌نیم است متوالی به خدمت طاقت‌فرسای وزارت و ریاست وزرا اشتغال داشته اینک قوای جسمانی و روحانی رو به انحطاط است. مداومت در خدمت برای من میسر نیست، مگر اینکه چندی به واسطه کنار بودن از کار فی‌الجمله ترمیم قوایی بکنم؛ بنابراین هرگاه اجازه مرحمت شود چند ماهی مسافرت و استراحت کنم، پس از مراجعت عضویت کابینه را قبول خواهم کرد. اگر امر این باشد که الان داخل کابینه شوم باز لازم است بعد از چند روز اجازه مسافرت داشته باشم و اگر غیر از این باشد چون به واسطه خستگی قوه کار ندارم از قبول خدمت عذر می‌خواهم. بالاخره حضرت همایونی، آقای رئیس‌الوزرا طریق دوم را اختیار کردند و [توضیح می‌دهد که به فرنگ رفتم] ناگاه روزنامه‌های تهران رسید، معلوم شد آقای مصدق نماینده محترم در مجلس شورای ملی لازم دانسته‌اند بنده را به خیانتکاری منتصب نمایند و این معنی را یکی از دلایل مخالفت خود با کابینه آقای مستوفی‌الممالک قرار داده‌اند. من در دوره پنجم شورای ملی که باز ایشان وکالت داشتند دیده بودم که با اصرار فوق‌العاده مکرر به آقای میرزا حسین‌خان پیرنیا، موتمن‌الملک که رئیس مجلس بودند حمله می‌کردند و آن مرد محترم را مورد تنقید با لحنی شدید قرار می‌دادند. تعجب می‌کردم! پیش خود می‌گفتم فرضا آقای پیرنیا خبط و خطایی بکند، با آنکه همه کس تصدیق دارد که ایشان در وظایف ریاست مجلس کاملا با متانت و بی‌طرفی رفتار کرده، همیشه وجود ایشان یکی از موجبات... عظمت مجلس بوده چرا آقای مصدق این اندازه و به این حرارت از ایشان دنبال دارند؟ در این موقع هم از حملات آقای مصدق نسبت به خودم با اینکه خیانتی نکرده‌ام بر تعجبم افزود! چون بیانات ایشان را تا آخر خواندم دیدم درد شدیدی در دل دارند از اینکه بنده مدت زیادی در کابینه‌های متوالی وزیر و اخیرا رئیس‌الوزرا بوده‌ام. اکنون با وجود غیبت در کابینه عضویت دارم به علاوه بعضی عناوین دیگر از قبیل ریاست دیوان تمیز، ریاست مدرسه حقوق را دارا هستم پس مشکلم راجع به حرکات آقای مصدق حل شد و دانستم اقتضای طبیعتش این است. در واقع هر کس برای پیشرفت کار خود و بر حسب ذوق و فترت خویش راهی را اختیار می‌کند، مصدق هم این راه را اختیار کرده است که بی‌جهت یا باجهت به اشخاص حمله کند، در راه دلسوزی وطن اظهار شجاعت نماید. مختصر، جوان است و جویای نام. اظهار مسلمانی هم که مایه ندارد... در مجلس شورای ملی قرآن از جیب یا شمایل از بغل درمی‌آوریم و زهره همه کس را آب می‌کنیم با این تفصیل کار به کام است و کیست بتواند در مسلمانی و وطن‌دوستی مصدق شک نماید! اما رویه من غیر از این است و تو می‌دانی که از اول عمر خود تاکنون نه شارلاتانی کرده‌ام، نه خودستایی، نه هوچی بوده‌ام... برای رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام، اسباب‌چینی و دسیسه‌کاری نکرده‌ام. تاکنون هر مقامی را دارا شده‌ام اعم از وکالت و ریاست و وزارت، بدون استثنا آن مقام دنبال من آمده است، من از پی آن نرفته‌ام و اگر... از خودم و مصدق حرفی می‌زنم برای خودستایی و تضییع او نیست، قرآن و شمایل از جیب و بغل بیرون نیاورده‌ام، کاملا معتقدم در عالم، حقیقتی هست به او اتکال و اتکا دارم و هم نعم‌الوکیل حال یقین منتظری که وارد مطلب شوم یعنی نسبت‌هایی را که مصدق به من داده نقد و رد کنم ... و درد دل مصدق را تخفیف دهم که ضمنا ثوابی کرده باشم.»

 

سعیدی درباره نظر فروغی در توجیه اینکه چرا دیوان تمیز را به او واگذار کرده‌اند، گفت: «فروغی چنین استدلال می‌کند که بر اساس قانون این شغلی افتخاری است که به او داده شده و چون مدتی در آنجا کار می‌کرده، همچنان این شغل را هر کسی نباشد به او می‌دهند. در مورد مدرسه حقوق هم چون ریاست مدرسه استعفا داده بنابراین به سراغ او آمدند و چون هیچ فرد دیگری در اطراف نبوده بنابراین ایشان پذیرفته است؛ سپس در پاسخ به انتقاد مصدق در بحث کاپیتولاسیون که وی را در این فقره خیانتکار خوانده بود، بحث کاپیتولاسیون را به کلی منکر و مدعی می‌شود چون در مورد روسیه آن را ملغی کرده... به درخواست روس‌ها باید برای بقیه هم اعمال شود و تا این اتفاق نیفتد همچنان جاری است؛ سپس محدودیت قوانین قضایی را مطرح می‌کند که چون دیوان قضایی همچنان در وضعیت بلاتکلیفی است، بنابراین مجبوریم از مراکز دیگری استمداد کنیم تا به جریان درستش بیفتد و بعد مطالبات انگلیس را مطرح می‌کند: بعد از ختم جنگ عمومی یعنی از هفت سال قبل به بعد، دولت انگلیس از دولت ایران مطالباتی داشت از بابت وجوهی که دستی داده یا قیمت اسلحه یا کارهایی که انجام داده بودند و خود را طلبکار می‌دانست، جمیع کابینه‌های ما گرفتار این مذاکره بودند، قسمتی از مطالبات را هیچ کس رد نمی‌کرد فقط در کم‌و‌کیف آن گفت‌و‌گو بوده از قبیل بعضی از مساعده‌ها که قبل از جنگ به دولت ایران داده شده و محل حرف نیست و ربح آن را تاکنون دولت هر سال مرتبا پرداخته و جزء اقساط دیون دولتی در آنجا منظور شده.»

 

به گفته سعیدی، فروغی در ادامه این نامه در مورد پس دادن پول‌هایی که از انگلیس قرض کرده‌ایم همه را متفق و خود را ختم‌کننده این غائله دانسته است؛ سپس همه این موارد را جزو افتخارات خود شمرده و اظهار می‌دارد که مصدق نمی‌تواند آن‌ها را مستمسکی برای متهم کردن او به خیانتکاری قرار دهد. در نهایت نیز مصدق را به عنوان شخصیتی که حقوق خوانده و وکالت هم کرده است، شخصی معرفی می‌کند که چیزی از حقوق و حقوق بین‌الملل سرش نمی‌شود.

 

 

آیا فروغی یهودی بود؟

 

عبدالرضا موسوی طبری در سخنانی با عنوان «آیا فروغی یهودی‌تبار بود؟» با بیان اینکه برای پرسش مطرح‌شده پاسخی ندارد، اظهار امیدواری کرد که در پایان این مبحث مخاطبان نیز در این زمینه تنها به همین پرسش برسند و نه پاسخ آن. وی طرح مسئله یهودی‌تباری، یهودی‌زادگی و در مرحله‌ای تندتر یهودی خواندن فروغی را از شهریور ۱۳۲۰ دانست و افزود: «بعد از اتفاقاتی که در این برهه تاریخی رخ داد، ظاهرا رادیو برلن مکرر این موضوع را مطرح کرده بود، بعدها در اسناد وزارت امور خارجه انگلیس در بیوگرافی فروغی این مطلب تصریح شد که او از خانواده‌ای یهودی بوده است. کسروی، مهدی بامداد و مئیر عزری، نخستین سفیر اسرائیل در ایران نیز به این مطلب اشاره کرده‌اند. این مطلب به دست شعرا هم افتاد: جهودی آمد، خر را گرفت و گشت سوار/ چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار. ادیب‌الممالک فراهانی هم ظاهرا با وجودی که در سیستم فراماسونری بود و از این جهت پیوندی با فروغی داشت و علی‌رغم اینکه در دیوانش قصیده بسیار مفصلی در مدح ذکاءالملک فروغی (محمدحسین) دیده می‌شود، ظاهرا تعریضی به محمدعلی فروغی دارد زمانی که وی در دیوان تمیز بوده است: رئیس آنان مردی است بی‌نشان/ گرچه نشان مجرم پیدا ز چهره و سیماست/ جهودزاده بی‌نور بی‌فروغش دان/ که هم مغز زکام است هم به ملک ذکاست. ملک‌الشعرای بهار هم خطاب به محمدرضا پهلوی گفت شاها کنم از خبث فروغی خبرت/ خون می‌کند این جهود ناکث جگرت/ خطبه شهی و عزل تو را خواهد خواند/ زان‌گونه که خواند از برای پدرت؛ که اشاره‌ای است به خطبه تاجگذاری رضاشاه که به دست فروغی نوشته شده بود و نیز استعفانامه او. ملک‌الشعرا با این شعر به محمدرضاشاه می‌گوید این یهودی همین بلا را سر تو در خواهد ‌آورد.»

 

موسوی طبری درباره پروسه یهودی خواندن فروغی افزود: «برخی بیشتر احتیاط کردند و گفتند جد اعلای محمدحسین فروغی از بغداد آمد، وارد اصفهان شد، در آنجا مسلمان شد و بعد این خاندان در آنجا رشدونمو کردند و سری در سرها درآوردند. کم‌کم شد یهودزاده یا جهودزاده که یعنی پدرش یهودی بوده است و نهایتا مطلب بسیار ساده و سریع به جایی رسید که خود محمدعلی فروغی را یهودی خواندند و این ادعا در ادامه مهملی شد برای این اتهام که همه اقدامات او در جهت منافع یهود و صهیونیزم است.»

 

موسوی در ادامه اظهار داشت که به جز دو مورد مواجهه با یهودیت به مورد دیگری در این رابطه در بین نوشته‌های فروغی برنخورده است: «مثلا فروغی جایی با رئیس مدارس آلیانس اسرائیلی ملاقاتی داشت که در آن در خصوص یهودی‌های ایران صحبت به میان می‌آید و فروغی اطمینان می‌دهد که یهودی‌ها در ایران زندگی خوبی دارند جز اینکه نیازمند تربیت هستند. حتی جایی در خصوص فلسطین در سال ۱۳۰۵ یادداشتی از فروغی وجود دارد که شخصی در این خصوص صحبت می‌کند و می‌گوید این کار اشتباه است که یهودی‌ها در اسرائیل جمع شوند. این‌ها باید در ممالک دیگر باشند که ملت آن ممالک را بدوشند. فروغی اظهار نظری در این رابطه نمی‌کند.»

 

بحث یهودی خواندن فروغی به گفته موسوی طبری برای خود فروغی هم تازگی داشت و برآمده از عقد قرارداد سه‌جانبه‌ای بود که در ۱۳۲۰ با متفقین امضا شد: «تقریبا می‌شود گفت تمام نسبت‌هایی که به فروغی داده شد، امروز کذبش برای ما محرز است. برای بنده مسجل است که در آن بحبوحه بسیار پرآشوب ۱۳۲۰، خیلی حرف‌ها زده شد که حقیقت نداشت؛ اما یهودی‌تبار بودن فروغی، مطلبی است که نه چندان قابل اثبات و نه قابل ابطال است. در ادبیات سیاسی و دینی ما یهودی بودن با زرتشتی بودن و مسیحی بودن تفاوت دارد. به هر حال یک منفعت‌طلبی، نژادپرستی و انحصارخواهی در یهودیت هست که می‌تواند همه حرکات و سکنات فروغی را زیر سوال ببرد. وقتی می‌گوییم فروغی یهودی است، شاید دلش برای وطن نسوزد؛ یعنی وطنی جز همان محدوده‌ای که در آرمانش آمده نداشته باشد، دلش برای زبان فارسی و ملت نسوزد.»

 

این پژوهشگر تاریخ با تاکید بر اینکه نه اینکه اصراری بر رد یا اثبات یهودی‌تبار خواندن فروغی گفت: «کیفیت یهودی یا مسلمان بودن او، فارغ از این تقیدات بود. ما در متون فارسی کمتر متنی داریم که مواجهه مستقیمی با مسئله یهودیت داشته باشد به جز چند متن از جمله شاهنامه. فردوسی در شاهنامه در خصوص یهودیت حکایاتی دارد که در خلاصه شاهنامه فروغی همه آن‌ها وجود دارد. در حالی که می‌توانست آن‌ها را حذف کند. در شاهنامه تندترین مواضع در مورد یهودیت و مسیحیت اتخاذ شده است. فردوسی در جایی در مورد حضرت مسیح می‌گوید: همی گفت پیغمبری کش جهود/ کشد دین او را نشاید ستود و یا گفتار اندر داستان بهرام گور با لنبک و براهام جهود است که نمی‌توان داستانی از این فاجعه‌آمیزتر را در تخطئه یهودیت یافت.»

 

موسوی طبری همچنین به کلیات سعدی اشاره کرد که توسط فروغی منتشر شد که این اثر نیز از معدود متون فارسی در میان متون نظم و نثر است که به یهودیت تاخته و در جایی می‌نویسد: «در عقد بیع سرایی متردد بودم. جهودی گفت آخر من از کدخدایان این محلتم وصف این خانه چنانکه هست از من پرس. بخر که هیچ عیبی ندارد. گفتم به جز آنکه تو همسایه منی. خانه‌ام را که چون تو همسایه است ده درم سیم بدعیار ارزد/ لکن امیدوار باید بود که پس از مرگ تو هزار ارزد.»

 

 

روزنامه‌نگاری پدر و پسر

 

جمشید کیانفر در باب روزنامه‌نگاری محمدحسین و محمدعلی فروغی سخن گفت. وی در ابتدا با بیان پیشینه‌ای از تاریخ روزنامه‌نگاری، پیشینه روزنامه‌نگاری خاندان فروغی را زمانی دانست که مدیریت روزنامه ایران – ۱۲۸۸ ق – بر عهده اعتماد‌السلطنه قرار گرفت: «در همان زمان جوانی کنار دست او شروع به کار کرد که کسی غیر از محمدحسین‌خان فروغی نیست. او در کنار اعتمادالسلطنه شروع به کار کرد، مدتی نیز در دارالترجمه بود چون هم زبان عربی می‌دانست و هم فرانسه. بعدها فروغی در روزنامه تربیت که خود منتشر می‌کند اذعان می‌‌دارد که نه فقط اکثر مطالب روزنامه ایران به قلم او نوشته می‌شده بلکه به طور کلی در نگارش مطالب روزنامه‌هایی که اعتمادالسلطنه‌ منتشر می‌کرد سهیم بوده و دخالت داشت.»

 

کیانفر در خلال ذکر تاریخچه روزنامه‌نگاری در خاندان فروغی گریزی هم به تاریخ‌نگاری این خاندان زد و گفت: «اعتمادالسلطنه برای نخستین بار شروع به نوشتن پاورقی در روزنامه دولت کرد و بعدا هم که مدیر روزنامه ایران شد این پاورقی را به صورت ثابت نگه داشت، روزنامه ایران در این ایام پاورقی بسیار حیرت‌انگیزی در باب تاریخ ایران داشت که نشان نمی‌داد توسط چه کسی نوشته شده است؛ ولی چون فروغی بعدا کتابی با این شکل دارد؛ بنابراین می‌توان به طور قطع و یقین گفت که ابتدا آن را به صورت پاورقی نوشته و بعد به صورت یک کتاب جمع‌آوری کرده است. نکته مهم در نوشتن این تاریخ این است که تاریخ ایران باستان را دو بار می‌نویسد: یک بار بر مبنای تاریخ‌نگاری‌های عمومی افسانه‌ای و اسطوره‌ای و یک بار بر مبنای کشفیات باستان‌شناسی.»

 

کیانفر در ادامه به فعالیت محمدحسین فروغی در روزنامه‌ای با عنوان «اطلاع» پرداخت که در دوره ناصری منتشر شد و صرفا اخبار خارجی را منتشر می‌کرد: «بخشی از این روزنامه در انتقاد و یا تعریف و تمجید از روزنامه‌هایی بود که در خارج از ایران به چاپ می‌رسید؛ ولی نکته جالب این است که گاهی اوقات نامه‌های تند منتقدانه‌ای در این روزنامه چاپ می‌شد که زمانی فروغی و زمانی اعتمادالسلطنه به آن‌ها پاسخ می‌دادند؛ ولی اگر خوب دقت کنید می‌بینید که سبک نگارش هر دو نامه یعنی آن‌هایی که منتقدانه نوشته می‌شد و نیز پاسخشان، شبیه سبک نگارش این دو نفر یعنی محمدحسین فروغی و اعتمادالسلطنه است و این نشان می‌دهد که این‌ها خود این جنگ زرگری را به راه انداخته بودند؛ یعنی هم خود انتقاد می‌کردند و هم پاسخ می‌دادند.»

 

اما مهمترین کار محمدحسین فروغی به زعم کیانفر نه همه آنچه ذکر آن رفت بلکه انتشار روزنامه‌ای با عنوان «تربیت» بود که بعد از مرگ ناصرالدین‌ شاه در ایران منتشر کرد و عنوان انتخابی آن به نوعی با القاب «فروغی» و «ذکاءالملک» سازگاری داشت. کیانفر در باب این سازگاری به نقل مطلبی از محمدعلی فروغی پرداخت که درباره انگیزه انتشار این روزنامه از زبان پدرش می‌نویسد: «همین که نوبت سلطنت به مظفرالدین‌ شاه رسید من که دست از طبیعت خود نمی‌توانستم بردارم اولین روزنامه غیردولتی را در ایران در همین شهر تهران تاسیس کرده، مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار دادم که کم‌کم چشم و گوش مردم به منافع و مصالح خودشان باز شود. این روزنامه را تربیت نام گذاشتم.»

 

وی سپس در همین خصوص مطلبی را از زبان محمدعلی فروغی نقل کرد که در ذیل همان مطلب پیشین آورده است: «آن وقت‌ها من جوان بودم و من هم آن وقت به درجه‌ای رسیده بودم که در کار روزنامه با من گفت‌و‌گو می‌کرد [پدرش] یک روز پرسید مقاله‌ای که امروز برای روزنامه نوشته‌ام را خوانده‌ای؟ عرض کردم بلی. پرسید: دانستی چه تمهید مقدمه‌ای می‌کنم. من در جواب تامل کردم فرمود: مقدمه می‌چینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم کشور قانون لازم دارد.»

 

به عقیده این پژوهشگر تاریخ قاجار، بنا بر همین متن محمدحسین فروغی سخن از قانون را نمی‌توانست به صراحت بیان کند؛ بنابراین به لطایف‌الحیلی این کار را انجام داد؛ لطایف‌الحیلی که به گفته کیانفر می‌توان آن را در شماره ۲۲۴ روزنامه تربیت به صورتی خیلی رسمی‌تر مشاهده کرد: «مطالعه‌کنندگان محترم تربیت که دانشمندان مملکت‌اند و آگاهان ملت می‌دانند آدمیزاد در هر قطر از اقطار علم به فوز و فلاح رسیده از راه علم و معارف بوده هر قوم که مایل به بهبودی و اصلاح آن و سعادت ابنای خویش باشد و ضرر و معایب و محاسن آن را بداند و منکر بدیهی نگردد جهل مرکب را کنار گذارد باید از در دانش داخل شود و به دستور معرفت عمل نماید.» به عقیده کیانفر این مقدمه‌چینی در حقیقت برای گفتن این مطلب بود که مراد از انتشار روزنامه تربیت آگاه کردن مردم و کنار نهادن جهل و جهالت است.

 

روزنامه «تربیت» به گفته کیانفر بعدها با استقبال زیادی مواجه شد تا جایی که مثلا در همان زمان میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در روزنامه صوراسرافیل از این روزنامه تعریف و تمجید کرد که البته برخی هم معتقدند که این نوشته مال مرحوم دهخدا است. به هر حال تربیت را باید یکی از تاثیرگذارترین نشریات در مدت سلطنت مظفرالدین‌ شاه و به نوعی شاید گفت یکی از زمینه‌سازهای انقلاب مشروطیت دانست.

 

 

انتشار بخشی از خاطرات منتشرنشده فروغی

 

افشین وفایی، مصحح و پژوهشگر تاریخ که «یادداشت‌های فروغی» در سال ۹۴ به همت وی منتشر شد، با مژده‌ انتشار سری دیگری از خاطرات فروغی در این نشست حاضر شد؛ اثری با عنوان «خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشت‌های روزانه از سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰ شمسی» که به گفته وی تا دو ماه آتی در حدود هزار صفحه توسط انتشارت سخن و گنجینه پژوهشی ایرج افشار منتشر خواهد شد. وفایی در توضیح اینکه این خاطرات جدید چه مقاطعی را در بر می‌گیرند افزود: دفترهای باقی‌مانده از این قرارند:

پنج تقویم یا به اصطلاح آن زمان وقت‌نامه از سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۵، ۱۲۹۷، ۱۲۹۸ شمسی،

دفترچه‌ای به قطع جیبی کوچک از آغاز سال ۱۳۰۱ تا پایان سال ۱۳۰۴،

دفترچه‌ای به قطع پالتویی از ۲۸ اسفند ۱۳۰۵ تا ۲۷ فروردین ۱۳۰۶،

دفترچه‌ای دیگر به همین قطع از ۳۰ خرداد تا ۱۴ شهریور ۱۳۰۶.

دفترچه‌ای مشابه همان دفتر از ۱۴ مهر ۱۳۰۶ تا ۳۰ فروردین ۱۳۰۷ و همین‌طور سال‌های ۱۳۰۸، ۱۳۰۹، ۱۳۱۱، ۱۳۱۳، ۱۳۱۴، ۱۳۱۷، ۱۳۱۸، ۱۳۱۹ و سالنمای ۱۳۲۰ خورشیدی که آخرین این دفاتر است.

 

وفایی افزود: «آخرین این دفاتر که در حقیقت خاطرات ناتمام فروغی است؛ دفتری است به قطع وزیری با جلد مقوایی ضخیم و کاغذ خط‌‌دار معمولی. این خاطرات را فروغی با بیان شمه‌ای از احوال خانوادگی خویش مخصوصا آقا محمدمهدی ارباب اصفهانی آغاز کرده و دنباله مطلب را به سرگذشت پدرش کشانیده است. او حین بازگو کردن سرگذشت پدر جابجا شرح احوال رجال سرشناسی که خود ایشان را می‌شناخته و دیده است بیان کرده و به ویژه در شناساندن اوضاع اجتماعی زمان ناصرالدین‌ شاه و مظفرالدین‌ شاه کوشیده است؛ سپس به احوال شخصی خود رسیده و وقایع مهم و عبرت‌آموز ایام نوجوانی‌اش را تا زمان تاسیس روزنامه تربیت برشمرده است.»

 

وفایی در توضیح مقطع پایانی این خاطرات نیز اظهار داشت: «این خاطرات از روزگار نوجوانی فراتر نرفته و در صفحه شصت‌و‌سوم دفترچه متوقف مانده است. فروغی جایی در این رساله گفته است خاطرات خود را از کمال‌الملک در جای دیگری به تفصیل نگاشته و از آنجا که این همان شرحی است که در شهریور ۱۳۱۹ در احوال کمال‌الملک به رشته تحریر درآورده است معلوم می‌شود زمان تالیف این رساله پیش از تاریخ مذکور نبوده است. در فاصله شهریور تا اسفند ۱۳۲۰ هم گرفتاری‌های فروغی بیش از آن بوده که بتواند به کار تالیف و تصنیف بپردازد. برای همین تاریخ نگارش این خاطرات یا میان شهریور ۱۳۱۹ و مرداد ۱۳۲۰ بوده یا در سال ۱۳۲۱ یعنی سال درگذشت او. سال اخیر محتمل‌تر است زیرا اولا در یادداشت‌های روزانه سال‌های ۱۳۱۹ و ۱۳۲۰ حرفی از این خاطره‌نویسی به میان نیامده ثانیا ممکن است که ناتمام ماندن آن به واسطه بیماری و درگذشت فروغی بوده باشد.»

 

وی در ادامه به منظور آشنایی مخاطبان با محتوای این خاطرات منتشرنشده بخش‌هایی از آن را قرائت کرد: «شب نواب و ممتازالسلطنه و اسدخان و ارفع‌الدوله مهمان ما بودند. ممتازالسلطنه مشاورالممالک دست چپ خود نشانده بود. ممتاز از این فقره خیلی کوک بود... ضمنا بی‌مهری ممتاز و نواب هم به یکدیگر خیلی ظاهر بود. سر شام صحبت‌های مختلفه کردیم. از حرف‌هایی که ممتازالسلطنه می‌زد این بود که ایرانی‌ها از صد، هفتاد طرفدار آلمان بودند. این حرف راست یا دروغ چرا باید او بگوید خاصه اینکه دلیلی داریم بر اینکه این حرف را تنها در محضر ایرانی نمی‌زند، پیش فرنگی‌ها هم می‌گوید و شاهد آن کاغذی است که در اویل جنگ [اول] شورای طریقت [امور مربوط به درجات بالاتر از استادی زیر نظر شورای طریقت فراماسونری اداره می‌شد] به ما نوشته و ما را نصیحت کرده بودند و در آن کاغذ این فقره صریح بود. مختصر ممتازالسلطنه خائن است و یقین دارم همین دلتنگی امشب هم او را به بدذاتی دیگر وامی‌دارد.»

 

وفایی این مثال را در کنار برخی مثال‌های دیگر در این خاطرات نشان از این دانست که غرض اصلی فروغی از عضویت در چنین محافلی چیزی جز شناخت کامل رقبا و جمع‌آوری اطلاعات بیشتر برای اداره میهنش نبوده است.

 

وفایی در پایان به قرائت یادداشتی از محمدعلی فروغی در باب قیام تنباکو پرداخت که در واقع تحلیل او از قیام تنباکو و عملکرد ناصرالدین‌ شاه در این برهه است: «چند ماه پس از استخلاص پدرم از ابتلایی که شرح دادم در زمستان سال ۱۳۰۹ واقعه تنباکو واقع شد. شرح آن مفصل است. قریب به یقین است که مرحوم حاجی‌ میرزا حسن شیرازی که فتوای او را در منع استعمال تنباکو مستمسک مخالفت قرار دادند چنین حکمی نداده بود؛ ولیکن مصلحت در سکوت دانسته نه تصدیق نه تکذیب کرد و آن هنگامه تحریک و تشویق روس و اسباب‌چینی کسانی که در تجارت تنباکو ذی‌نفع بودند واقع شد. همین که کار به اغتشاش رسید، بیم آن می‌رفت که اگر عدم امنیت در تهران غلیظ شود، کار به ولایات نیز سرایت و دوام کند بهانه به جهت مداخله به دست روس و انگلیس بیاید و لطمه بزرگی به استقلال یا تمامیت خاک ایران وارد شود. خوشبختانه ناصرالدین‌ شاه زود از میدان در رفت و غائله خوابید البته از واقعه تنباکو یک اندازه به دولت ناصرالدین‌ شاه وهن وارد آمد اما آن‌طور که بعضی می‌خواهند ادعا کنند که این قضیه مقدمه انقلاب و مشروطیت ایران شد، استنباط من چنین نیست. این یکی از بروزات رقابت و کشمکش روس و انگلیس در نفوذ یافتن در ایران و آسیا بود که انقلاب و مشروطیت ایران نیز یک صفحه از آن تاریخ است. خود واقعه تنباکو اگر تاثیری داشته همانا یک قوت نفوذ روس و ضعف نفوذ انگلیس بود، دیگر محل ملاحظه شدن علمای دین که از آن به بعد شاه و رجال دولت بیشتر مقید به رعایت ایشان و برآوردن توقعاتشان گردید. اوضاع مملکت را در زمان ناصرالدین‌ شاه اجمالا بیان کردم ولی اگر شخص بخواهد از انصاف دور نشود محاکمه در کار او آسان نیست. عیب‌هایش معلوم و مایه اصلی آن عیاشی و تن‌پروری و پست‌همتی بود؛ اما از حق نباید [گذشت] که بهترین پادشاهان قاجاریه بوده است بلکه اگر با سایر سلاطین مستبد مشرق‌زمین مقایسه شود از اخیار آنان به شمار می‌رود... و اگر در واقعه تنباکو از میدان در رفت بیشتر از ترس مضار خارجی بود و حتی بعد از آن واقعه هم نگذاشت ضعف دولت پر نمایان شود. هرچند می‌توان گفت این قسمت را مرهون فساد ذاتی خود علما بود یعنی کسانی که بر مسند ایالت دینی نشسته بودند به قدری جهالت و فساد و دنیاپرستی نشان داده بودند که نمی‌توانستند در مقابل شاه چنان‌که باید عرض وجود کنند و جهل و فساد شاهزادگان و درباریان و دیگران را هم نباید فراموش کرد. از قدت روزافزون روس و انگلیس نیز نباید غافل شد که الحق مشکل بزرگی بود و سرانجام ناصرالدین‌ شاه خود را در مقابل آن‌ها عاجز دید و چنین استنباط می‌شود که از بقای دولت ایران مایوس شده و دریا و سراب بودن دنیا را پس از مرگ خود یکسان پنداشته و همه می‌کوشیده است که عمر و سلطنت خود را آسوده و ظاهرا آبرومندانه به سر برساند.»

کلید واژه ها: فروغی جمشید کیانفر حوریه سعیدی افشین وفایی


نظر شما :