یزدی سیاستمداری پایدار در جامعهای ناپایدار بود
گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با حبیبالله پیمان
تاریخ ایرانی: «مسلمانی روشنفکر و آزادیخواه، مبارزی ملی و دیرپا، از همرزمان محمد نخشب در نهضت خداپرستان سوسیالیست و از نادر افرادی که لحظهای از تعقیب اهداف و ارزشهای انسانی باز نایستاد.» حبیبالله پیمان در پیام تسلیت خود، دکتر ابراهیم یزدی را چنین توصیف کرد. به گفته دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز که در جوانی با دبیرکل نهضت آزادی در نهضت خداپرستان سوسیالیست فعالیت میکرد، یزدی تا پایان عمر همچنان به اصول و اهداف اولیه مبارزه وفادار ماند و چنانکه در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» تاکید کرد: «آنچه میتوان از مشی یا منش سیاسی افرادی نظیر دکتر یزدی آموخت، امیدواری به آینده است.»
***
با توجه به اینکه از سالهای خیلی دور و از نهضت خداپرستان سوسیالیست با دکتر ابراهیم یزدی بودید، چه یادماندههایی از مشی سیاسی ایشان در دوره جوانی دارید؟
شروع فعالیت سیاسی دکتر یزدی، با عضویت و همکاری با «نهضت خداپرستان سوسیالیست» همراه بود؛ حرکتی فکری و سیاسی - تشکیلاتی که هرچند زیر نامهای متفاوت بوده، اما با همان اصول و اهداف اولیه یعنی آزادی و برابری یا دموکراسی و سوسیالیسم بر پایه اخلاق و خداپرستی به موجودیت خود ادامه داده است. در حال حاضر «جنبش مسلمانان مبارز» اصلیترین تداومبخش آن حرکت فکری سیاسی است. دکتر یزدی در نهضت ملی کردن نفت به رهبری دکتر مصدق و بعد از کودتای مرداد ۳۲ در نهضت مقاومت ملی فعال بود و در سال ۴۱ در تاسیس نهضت آزادی ایران مشارکت داشت. با وجود برخی تفاوتهای فکری بین تشکیلات جدید و نهضت خداپرستان سوسیالیست، دکتر یزدی شخصا علایق فکری خود را به اصول و اهداف اولیه خداپرستان سوسیالیست حفظ کرد و نیز مانند دیگر فعالان نهضت ملی و نیروهای ملی و ملی - مذهبی، تا پایان از مبارزه مسالمتآمیز و قانونی برای آزادی، دموکراسی و استقلال ملی دست نکشید.
دکتر یزدی پس از کودتای ۲۸ مرداد به آمریکا رفت و تا پیروزی انقلاب، در آمریکا بود و در انجمنهای اسلامی دانشجویی فعالیت داشت؛ در آستانه پیروزی انقلاب، در پاریس با آیتالله خمینی از نزدیک همکاری میکرد و مورد مشورت ایشان بود. پس از ورود به ایران و در دولت موقت مهندس بازرگان به وزارت امور خارجه منصوب شد؛ با استعفای دولت موقت، او هم از دولت کناره گرفت. از آن پس ضمن مخالفت و انتقاد از سیاستهای مغایر با آزادیها و حقوق اساسی مصرح در قانون اساسی، به فعالیت حزبی و سیاسی و همکاری با دیگر نیروهای آزادیخواه و دموکرات برای استقرار حاکمیت قانون و دموکراسی ادامه داد. وی همچنین در حمایت از دولتهای اصلاحطلبی که از زمان آقای خاتمی به بعد سر کار آمدند، کوشید.
به نظر شما خاطرات ابراهیم یزدی تا چه حد توانسته به تاریخنگاری دوران انقلاب کمک کند؟
من کتاب خاطرات ایشان را فقط مرور کردهام، هنوز فرصت مطالعه دقیق آن دست نداده است. لذا نمیتوانم قضاوت قطعی کنم؛ در میان انبوه کتابهای خاطرات یا تاریخ شفاهی که در چند دهه اخیر انتشار یافته است، به ندرت علاوه بر روایتگری که بعضا به عنوان مرجع برای محققان و تاریخنویسان حایز ارزش زیادی است، به وقایع از منظر نقد و تحلیلی و انتقادی تاریخی پرداخته شده است.
فقدان دکتر یزدی و سیاستورزیاش چه خلائی را در عرصه سیاسی ایران بر جای میگذارد؟
در جامعه ما به دلیل تکثر اقوام و گرایشهای سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیک از گذشته دور تا امروز، حفظ انسجام و وحدت ملی و تعادل و توازن بین نیروهای اجتماعی یک معضل و مسئله ملی بااهمیت بوده است؛ در این حال اگر حکومتهای اقتدارگرا و متمرکز بر سر کار بیایند یا یک گرایش فکری و مذهبی خاص و یا یک گروه قومی و سیاسی غلبه پیدا کند، دیگر نیروها و گرایشها از حقوق برابر مشارکت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی محروم میمانند. در این حال همراه با تشدید ناامنی و فشار، شکافها تعمیق میشوند و تضادها و نیروهای گریز از مرکز فعال میگردند. وضعیتی که تشدید بحران و یک رشته تنش و آشوب را در پی دارد و راه توسعه سیاسی و اجتماعی و توسعه پایدار و درونزای اقتصادی مسدود میگردد و صلح و همزیستی مسالمتآمیز ناممکن میشود. مگر این که حکومتها اساس سیاستگذاری و اداره کشور را بر ترکیب همگونی از مسائل، منافع و ارزشهای مشترک میان همه نیروها و گرایشها استوار سازند. متاسفانه در حال حاضر اینگونه نیست و جامعه ما از این بابت دچار تنش، تضاد و شکافهای بسیاری است. دکتر یزدی از زمره شخصیتهای سیاسی بود که به وحدت در زیر چتر استقلال، هویت و منافع ملی اعتقاد داشت و بر برداشتهای عام ارزشهای اسلامی چون عدالت، آزادی، برابری و نه فرقه و مذهب ویژهای تاکید میکرد.
دلیل بیمهری حکومت با ایشان و دیگر نیروهای ملی - مذهبی و منتقد در چند دهه اخیر را باید در تاکید آنها بر همین مشی سیاسی دانست؛ ما معتقد به ارزشهایی هستیم که بر اساس آن همه نیروها، اعم از زن، مرد، اقوام و مذاهب مختلف، از حق مشارکت سیاسی و اجتماعی و حقوق انسانی برابر بهرهمند باشند؛ اصرار بر این خواستهها و نقد قدرت از این منظر برای حکومت دلیلی کافی بوده است تا نیروها و شخصیتهایی نظیر دکتر یزدی را از پذیرش مسئولیتهای سیاسی در راستای مشی دموکراتیک رواداری و وحدتطلبانه دور نگاه دارد.
آیا ایشان در تبدیل گفتمان استقلالطلبی، عدالتخواهی و استبدادستیزی به گفتمانی فراگیر موفق بود؟
از آغاز انقلاب مشروطه تا امروز مخالفت با استبداد و دیکتاتوری دستکم در میان مردم شهرنشین کشور، گفتمان غالب بوده است. به همین خاطر خواست دموکراسی و عدالت و برابری بیش از هر زمان دیگری در جامعه ایران قوی و فراگیر است؛ در عین حال گروههای متعددی هم هستند که به اصول برابری، جامعهگرایی و عدالت اجتماعی بیاعتقادند. آنها در عرصه جامعه و اقتصاد، مدافع سیاستهای اقتصاد بازار و سرمایهداری نولیبرال هستند و در حوزه سیاست، طرفدار گردش قدرت در دستهای نخبگان و گروههایی هستند که منافع سرمایهداری مالی را نمایندگی میکنند. اما دکتر یزدی به دلیل سوابق فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست حتی میان دوستان همحزبی خود به داشتن تمایلات عدالتخواهی شناخته شده بود و به یقین از تجدید حیات و رشد بورژوازی ملی و صنعتی و اقتصاد ناوابسته به نفت جانبداری میکرد، نه سرمایهداری مالی و تجاری و اقتصاد رانتی و نفتپایه و مناسبات دلالی موجود. یادآور شوم که از یکی، دو سال بعد از انقلاب و همراه با آشکار شدن اثرات ناگوار سیاستهای غیردموکراتیک و تمرکز روزافزون قدرت و منابع مالی و قدرت اقتصادی در دستهای دولت، به بهانه تحقق ارزشهای انقلاب و اجرای عدالت اجتماعی، نوعی زدگی و حساسیت منفی نسبت به ارزشهای جامعهگرایانه در میان طبقه متوسط و نسل جدید رشد کرد و گرایشهای فردگرایانه و لیبرالی مورد اقبال قرار گرفت و هر نوع ارزش انقلابی، نه صرفا به معنای خشونت، بلکه به معنای تغییر مناسبات، عدالت، آرمانخواهی، برابری و کار متکی بر جامعهگرایی تضعیف و به عکس آن فردگرایی و تمایل به تامین منافع شخصی و آزادی فردی تقویت شد. از این وضعیت اجتماعی و روانشناختی عناصر مدافع سیاست، جامعه و اقتصاد نولیبرال کمال استفاده را کرده، با برقراری اینهمانی بین سیاستهای دولتهای اقتدارگرا و توتالیتر از یک سو و روشهای جامعهگرایانه و دموکراسی اجتماعی از سوی دیگر، بیشتر نیروی خود را مصروف معرفی تصویر مسخشده ای از عدالت و برابری و جامعهگرایی نمودهاند.
دکتر یزدی و دوستانش در همگامی با مهندس بازرگان از سالها پیش از انقلاب با راهاندازی انواعی از نهادها و انجمنهای مدنی، اقتصادی و فرهنگی و عامالمنفعه به تقویت جامعه یاری رساندند. امروز پس از گذشت چهار دهه، به موازات آشکارتر شدن پیامدهای غلبه سیاستهای فاجعهبار قدرتهای نولیبرال جهانی، بویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا و تشدید آسیبهای اجتماعی و بیکاری و فقر و شکاف بیسابقه طبقاتی در جامعه، مردم بیش از پیش به این حقیقت پی میبرند که هیچ نسبتی بین سیاستهای رسمی و آنچه نظامهای دولتسالار انجام میدهند و اصول و ارزشهای عدالتخواهی، برابری و جامعهگرایی وجود ندارد. از سوی دیگر اعتقاد و تمایل به پیشبرد فرایند دموکراتیزاسیون از درون جامعه مدنی از طریق تاسیس شبکهای از سازمانهای مدنی و مردمنهاد خودگردان به جای ادامه راهبرد حضور در قدرت و مهندسی جامعه از بالا و توسط نخبگان عرصه سیاست و حکومت، در حال افزایش است که به نوبه خود تغییری مثبت و امیدوارکننده محسوب میشود. در واقع به دنبال سرخوردگی از سیاستهای دولتسالارانه، نسل جدید به تدریج در حال توجه به جامعهگرایی، فعالیتهای مدنی و شبکههای اجتماعی است که در آن روابط افقی جایگزین روابط هرمی تشکیلاتی میشود.
ما نیز در جنبش مسلمانان مبارز، از فردای پیروزی انقلاب با اتخاذ راهبرد توسعه سیاسی (دموکراتیزاسیون) و اجتماعی (زمینهسازی عملی و نظرورزانه برای برقراری عدالت و برابری) از درون جامعه و با مشارکت مستقیم نیروهای اجتماعی، به تاسیس و گسترش شوراها و انواعی از نهادهای مدنی صنفی و اجتماعی پرداختیم. ارتباطات افقی و دموکراتیک درونی و بیرونی نهادهای مزبور، هیچ نسبتی با روابط هرمی و ساختارهای متمرکز احزاب یا سازمانهای پیشین نداشتند. شبکه مزبور میبایست همه نیروها را صرفنظر از تفاوتهای مسلکی و مذهبی و قومی و جنسیتی با حقوق برابر دربرگیرد. آن ایام با بسته شدن فضای سیاسی، گسترش نهادهای مزبور متوقف گردید ولی اکنون دگربار و با کارکردهای متنوع اجتماعی و فرهنگی و زیست محیطی، به آزمون گذاشته میشوند و به آرامی در حال پیشرفت هستند.
میراث دکتر یزدی برای آیندگان چیست؟
همانطور که در پیام تسلیت هم آوردهام، در جامعه ما ناپایداری و بیثباتیای در طول تاریخ شکل گرفته که ناشی از تهاجمهای بیرونی و ناامنیهای داخلی و جابهجایی دایم حکومتهاست؛ بنابراین ما نه در سیاست و نه در فرهنگ هیچگونه نهاد پایداری که در درازمدت دوام آورده و بتواند منشا اثر باشد، نداشتیم و همین امر یکی از عواملی است که مانع از تداوم سیر توسعه و تکامل جامعه شده است. من در نوشتههای خود از این پدیده با عنوان «ناامنی و بیثباتی پایدار» یاد کردهام؛ یعنی آنچه در ایران ثبات دارد، همان ناپایداری است. ارزش وجودی امثال دکتر یزدی در این است که توانستهاند در زمانی طولانی بر اصول و ارزشهای اساسی (و نه روشها و سیاستهای مقطعی) پایدار بمانند، بطوری که جزر و مد سیاسی و آمدورفت حکومتها آنان را از پایداری بر روی اصول و ارزشهای اساسیشان منحرف نساخته است. بنابراین ویژگیهای ناپسندی چون ابنالوقتی و نان به نرخ روز خوردن که متاسفانه در پیرامون حکومتها بسیار مشاهده میشود، در رفتار و منش این افراد مشاهده نمیکنیم. امثال دکتر یزدی با پایداری بر ارزشها و روابط تشکیلاتی طولانیمدت نشان دادند که میتوان، بر اساس ارزشهای مشترک در طول زمان، فضایی امن ایجاد کرد که بر بستر آن روابط بین افراد دوام آورده و میراثی برای آیندگان برجای بماند. از آن جمله میتوان از پایداری در مشی اعتدال و قانونگرایی یاد کرد؛ ایشان و همفکرانش، چه در زمان شاه و چه پس از پیروزی انقلاب معتقد به مبارزه قانونی بودند، به همین دلیل زمانی که دیدند نمیتوانند به صورت قانونی به مبارزات تشکیلاتی برضد حکومت شاه ادامه دهند، تشخیصشان این بود که باید کار تشکیلاتیشان را متوقف سازند بیآنکه در برابر سیاستهای مستبدانه شاه سر تسلیم فرود آوردند و یا دست از مبارزه بردارند. این درسی است برای آیندگان که بتوانند به رغم بحرانهای اجتماعی بر ارزشهای خود بمانند؛ چراکه همین ماندگاری بر ارزشهاست که زمینه تحقق آنها را فراهم میکند.
بیشتر مردم به دلیل فشارهای همهجانبهای که امنیت روانی، فکری، اجتماعی و اقتصادیمان را در معرض تهدید جدی قرار می دهد، معمولا نه تنها دچار فردگرایی، انزوا و سلب مسئولیت اجتماعی از خود میشوند، بلکه امیدشان را هم به آینده از دست میدهند؛ زمانی که انسان نومید میشود، ارزشها نیز در چشمان وی رنگ میبازند و شخص دچار روزمرگی میشود؛ در نتیجه ضد ارزشها در جامعه رواج پیدا میکنند که البته این در عرصه حکومت بروز بیشتری دارد. آنچه میتوان از مشی یا منش سیاسی افرادی نظیر دکتر یزدی آموخت، امیدواری به آینده است؛ امیدی که مبتنی بر سنتهای تاریخی و واقعیتهای اجتماعی و در مورد امثال ایشان، ایمان به ارزشها و سنتهای الهی است. در سایه ایمان و امید و پایداری است که می توان ضریب شکنندگی نیروی پایداری جامعه را کاهش داد.
نظر شما :