کودتایی که در سه روز وارونه شد
آمار دقیقی از کشتهشدگان کودتای ۲۸ مرداد نیست
تاریخ ایرانی: «در صبح روز کودتا ادوارد دانلی، رئیس حسابداری اداره اصل چهار، چکی به مبلغ ۲۹۰ هزار دلار را به بانک ملی سپرد و چکی به مبلغ ۳۲,۶۴۳,۰۰۰ ریال از بانک گرفت.» البته بعدها معلوم شد که آمریکاییها ابتدا یک میلیون دلار به عملیات آژاکس اختصاص دادند. این به جز مخارج آنها در چارچوب برنامه «لعنت» بود؛ مبلغی که دکتر محمد مصدق معتقد است این پول را به علمای نهم اسفند و همکاران سابق او دادند؛ کسانی که با پشتیبانی مالی انگلیس و آمریکا بسیج شدند.
۶۴ سال از کودتای ۲۸ مرداد گذشته است. روزی که نیروهای داخلی و خارجی دست به دست هم دادند تا برنامهای را که ماهها در سیا بر روی آن کار شده بود، در تهران پیاده کنند. برنامهای که به سقوط دولت ملی دکتر مصدق منتهی شد؛ اما این کودتا در چه پیشزمینهای شکل گرفت؟ این پرسشی است که سهراب یزدانی، استاد تاریخ دانشگاه خوارزمی، در بخشی از تازهترین اثری که از او منتشر شده با عنوان «کودتاهای ایران» به آن میپردازد.
نیروهای نظامی آمریکایی که از زمان جنگ به ایران آمده بودند، شبکههای اطلاعاتی خود را بنیان گذاشته بودند؛ شبکهای که در سال ۳۲ کودتای ۲۸ مرداد را هدایت کرد: «سازمان اطلاعاتی عمده آنها دفتر خدمات استراتژیک خوانده میشد. کرمیت روزولت که چند سال بعد عملیات کودتا را فرماندهی کرد، مامور همین سازمان بود. او چند بار به ایران آمد و با شاه و چند تن دیگر آشنا شد. کارمند دیگر این سازمان دونالد ویلبر برنامهریز کودتا، در پوشش باستانشناس و کارشناس تاریخ هنر سرگرم امور اطلاعاتی بود و در پایهگذاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آمریکا شرکت جست.»
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و به دنبال آن قطع رابطه میان ایران و بریتانیا در ۳۰ مهرماه، انگلیسیها را به سوی کودتا سوق داد: «این بار هم مانند روی کار آوردن قوام، شکست آنها پیامد برآورد نادرست از وزن نیروهای سیاسی ایران و دستکم گرفتن نهضت ملی بود. آنها ناچار شدند میدان نبرد را ترک کنند.» اینجا بود که سیا وارد جریان شد و با همراهی انگلیسیها برنامهای با رمز عملیات چکمه یا تیپا تهیه شد: «ایرانیان خواهان گرفتن غرامت از شرکت نفت بودند و انگلیسیها ادعای دریافت «عدمالنفع» داشتند. در برنامه طراحیشده آنان خواسته مصدق را با سرنگونی او میپرداختند و خود به غرامت دلخواهشان میرسیدند.»
عملیات از آخر آبان ۳۱ شروع شد: «دو هفته از انتخاب رئیسجمهور جدید آمریکا میگذشت. ژنرال دوایت آیزنهاور از حزب جمهوریخواه به پیروزی رسیده بود، اما هنوز دو ماه تا انتقال رسمی مقام ریاستجمهوری مانده بود. رئیس سازمان سیا، ژنرال بیدل اسمیت، معاونش آلن دالس، کفیل اداره برنامهریزی عملیات پنهانی، فرانک ویسنر، به همراه وودهاوس برنامه غرامت را بررسی کردند.»
از اواخر آذر نخستین گامها برای کودتا در واشنگتن برداشته شد: «یک گروه کاری با شرکت هری. ای. بایرود، معاون وزیر امور خارجه در امور خاور نزدیک و جنوب آسیا و آفریقا و کرمیت روزولت، رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا در سازمان سیا به وجود آمد. برنامه را دو سازمان اطلاعاتی غربی با همکاری یکدیگر طراحی میکردند؛ اما آنها سازمان مستقلی نبودند. ام.آی .۶ زیر نظر نخستوزیر و وزیر امور خارجه انگلیس فعالیت میکرد. سیا به دستور هیات اجرایی دولت آمریکا به برنامهریزی میپرداخت. در آخرین مرحله، رئیسجمهور یا مشاور امنیت ملی او برنامههای مهم را تصویب میکردند و دستور اجرای آنها را میدادند.»
آنها فضلالله زاهدی را جانشین مصدق میدانستند. در کتاب، دلیل این انتخاب چنین عنوان شده است: «گویا پیشینه ضد انگلیسی زاهدی میتوانست سرپوشی بر دستنشاندگی او باشد. او به چند تن از رهبران جناح راست ملی مانند آیتالله کاشانی، حسین مکی، دکتر بقایی و ابوالحسن حائریزاده چهره دوستانه نشان میداد. شخصیتی ضد کمونیسم بود. گروهی از نمایندگان و سناتورهای مخالف مصدق، نظامیان ارشد و کانون افسران بازنشسته از او پشتیبانی میکردند. از اینها گذشته، زاهدی، پس از دستگیری کودتاگران در مهرماه، اعلامیه مفصلی صادر کرده و مصدق را به هوچیگری و ریاکاری و بیکفایتی متهم ساخته بود. او با صدور این اعلامیه خود را پیشوای مخالفان مصدق شناساند و مخالفان بیرهبر به دور او گرد آمدند.»
اما زاهدی گزینه بیعیبونقصی نبود: «سم فال او را فردی خشن و بیکله توصیف میکرد.» کارگزاران خارجی او را بدون «انگیزه، توان و طرحهای هماهنگ و منظم» میدانستند. «گمان نمیکنیم کسی از هممیهنانش او را در این زمان ضد انگلیسی به حساب میآورد. در عوض، به طرفداری از آمریکا شناخته میشد. پولدوست و رشوهخوار بود. در میان نظامیان، به ویژه ردههای میانی و پایینی، نفوذ نداشت. نمیشد به توانایی او در رهبری کودتا امید بست. شاه هم اعتماد چندانی به او نداشت. با همه اینها، زمامداران دو کشور غربی از آن دولتمردان سنتی دلسرد شده بودند و کسی جز زاهدی را در دسترس نداشتند.»
البته آمریکاییها برای اجرای کودتا به افسرانی دل بسته بودند که در گروه سرلشکر حسن ارفع و سرهنگ حسن اخوی بودند: «این دو نفر از گذشته هواخواه انگلیس بودند و فهرستی از افسران تنظیم کرده بودند که اطلاعات لازم را درباره آنها به همراه داشت و این فهرست را در اختیار ام.آی .۶ گذاشته بودند. این گروه کوشیده بود افسران وابسته به خود را برکشد و مخالفان را کنار بنهد و از رخنه چپگرایان در یگانهای پایتخت جلوگیری کند.»
آنها مجلس را هم در برنامه خود آوردند؛ نمایندگانی که همسو با برنامه آنها دولت را تضعیف میکردند: «جو مجلس پرتنش بود. مبارزه اصلی برای تمدید لایحه اختیارات درگرفت. در جلسه روز هجدهم دی، لایحه اختیارات، این بار برای مدت یک سال، مطرح شد. کاشانی، رئیس مجلس که در جلسات شرکت نمیکرد، نامهای به هیات رئیسه نوشت و دستور داد لایحه را در جلسه علنی مجلس مطرح نکنند، زیرا چنان درخواستی ناقض قانون اساسی بود. نمایندگانی که از فراکسیون نهضت ملی کنار رفته بودند با مخالفان مصدق همنوا شدند و از بازگشت دیکتاتوری دم زدند.» این طرح البته با همراهی مردمی به یاری مصدق پیش رفت؛ اما اتفاقات بعدی باعث شد تا بار دیگر مشکلاتی برای مصدق به وجود آید: «به نوشته فاطمی اختلافی که در زمان انتخابات مجلس هفدهم بین رهبران جبهه پیش آمد ضربه جبرانناپذیر بر آن زد. حتی احزاب بازمانده در جبهه به یکدیگر چنگ و دندان نشان میدادند.»
کودتای مینیاتوری
اختلافات میان دولت و مجلس و مشکلاتی که در جبهه ملی درگرفت تشتت در جامعه را بالا برد و در نهایت نیز در سیزدهم بهمن جلسهای تشکیل داد و فراکسیون با استعفای ۱۲ نفر از اعضای ۲۵ نفره خود مواجه شد.
در همین زمان است که ماجرای ۹ اسفند پیش میآید. نخستین برنامه کودتا که علیه دکتر مصدق اجرا شد؛ رخدادهای آن روز «شکل مینیاتوری کودتای ۲۸ مرداد بود؛ در هر دو رویداد، عناصری یکسان شرکت داشتند. هدف برنامهریزی نهم اسفند از بین بردن مصدق بود. آنها به هدفشان نرسیدند، اما درسهای خود را گرفتند.»
صحنه جوری تنظیم شده بود که انگار مصدق میخواهد قدرت را غصب کند و شاه مظلوم چارهای جز ترک میهن ندارد. این پیشکودتا البته تنش میان مصدق و روحانیون مخالفش را هم به خوبی نشان میداد: «روحانیون مخالف مصدق در روز نهم اسفند میدانداری میکردند. آیتالله بهبهانی و آیتالله کاشانی سردستههای خیابانی را به خیابان کاخ روانه کردند. این افراد، به نوبه خود اوباش و عدهای از ساکنان جنوب شهر را به حرکت درآوردند.»
در کتاب گزارش سازمان سیا هم آمده است: «کاشانی… بیش از آنچه انتظار میرفت، هم در اعمال نفوذ در مجلس و هم در به حرکت درآوردن و هدایت سریع توده اوباش و پیروان متعصب از خود توانایی نشان داد.»
این کودتای نافرجام همچنین باعث شد تا مجلس در مقابل مصدق جبهه بگیرد: «کاشانی در روز دهم اسفند نامهای به هیات رئیسه مجلس نوشت و دستور داد از آن پس ریاست جلسات علنی تنها با محمد ذوالفقاری باشد. این روش تا آن زمان سابقه نداشت. نواب رئیس یک در میان جلسهها را اداره میکردند. ترتیب جدید موجب میشد اداره مجلس از دست نایب رئیس طرفدار مصدق، مهندس سید احمد رضوی بیرون بیاید. دو روز بعد، کاشانی به برکناری رئیس گارد مجلس اعتراض کرد و آن را مداخله قوه مجریه در کار قوه مقننه دانست.»
این اتفاق میان مخالفان مصدق در خارج از مجلس هم شکل گرفت و احزاب مخالف و نمایندگان مجلس دست به دست هم دادند تا در مقابل دولت بایستند. قتل سرتیپ افشارطوس از نزدیکان دکتر مصدق و رئیس شهربانی کشور به جناح مصدق ضربه دیگری زد.
برنامه سرنگونی
عملیات کودتا بر اساس طرح اولیه ام.آی .۶ تدوین شد. سیا پیشنویس برنامه را تا پایان فروردین آماده کرد: «برنامهریزان طرح پیشین را تغییر دادند و به آن جنبه علمی و دقیق بخشیدند. گروه انگشتشماری مامور اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی با همکاری وزارت دفاع آمریکا، پیشنویس برنامه جدید را تا ماه آوریل / فروردین آماده ساختند.»
حسین علاء، وزیر دربار یکی از کسانی بود که سفیر آمریکا را در جریان مسائل ایران میگذاشت. سردار فاخر، رئیس مجلس شانزدهم، پیشنهاددهنده طرح اجیر کردن اوباش و چاقوکشها بود؛ اما جز اینها افراد دیگری هم بودند که به نوشته کتاب، از نمایندگان و سناتورها در میان آنها به چشم میخورد: «در شهریور - مهر ۱۳۳۱، نام سید ضیاء، خواجهنوری، چند سناتور و نماینده مجلس شورا، چند افسر بلندپایه و رشیدیان به میان آمده بود که برنامه کودتا را به یاری ماموران انگلیسی پیش میبردند. کسانی مانند میراشرفی و بقایی در جریانهای مختلف ضد مصدق شرکت داشتند. این امر بعید است که این افراد در خلوت خود نشسته و از توطئهچینی دست شسته باشند. به احتمال بسیار، برخی از این اشخاص یا کسان دیگر که نامشان پنهان مانده است، در تدوین برنامه به عاملان آمریکایی - انگلیسی کمک میرساندند.»
در کنار این، از اول تیر دو گروه کاری برای پشتیبانی از عملیات پایگاه تهران در سازمان سیا شکل گرفت. آمریکاییها میخواستند دبیرخانه نظامی را در تهران راه بیندازند و همزمان جنگ روانی را به کمک بگیرند: «رابط سازمان سیا با افسران توطئهگر ایرانی، سرهنگ عباس فرزانگان بود. او در گذشته با مستشاران نظامی آمریکایی در تهران همکاری کرده بود. مدتی معاون وابسته نظامی ایران در واشنگتن بود و اکنون در آمریکا دوره نظامی میدید.» او آموزش دیده بود تا در تهران نیروهای نظامی را جذب کودتا کند. او به دبیرخانه نظامی پیوست که با حضور سرتیپ نادر باتمانقلیچ، سرهنگ اخوی و سرهنگ زند کریمی تشکیل میشد. سرهنگ نعمتالله نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی نیز یکی از افرادی بود که پیش از تصویب برنامه آژاکس در میان افسران تکاپو داشت: «او در اواخر خرداد به سرهنگ ممتاز، فرمانده تیپ ۲ کوهستانی و مسئول حفاظت از خانه نخستوزیر پیشنهاد کرده بود به هواخواهی شاه بیاید.»
کسانی که در میان افسران یارگیری میکردند بر این نکته تاکید داشتند که موضوع نفت بین آمریکا و انگلیس حل شده است، اما مصدق ایستادگی و لجاجت میکند و باید او را کنار گذاشت. در کنار این، کارگزاران برنامه لعنت بر دامنه برنامه خود افزودند و حمله به دولت مصدق را آغاز کردند: «آنها با شمشیری دولبه حمله میآوردند. از یک سو، مصدق را متهم میکردند که سرسپرده انگلیس است و میخواهد به شرکت نفت سابق غرامت بپردازد و از مطالبات ایران سخن نمیگوید. همینطور به دستور انگلیس و در پوشش مبارزه با آن، تاجوتخت شاهی را به بازی گرفته است. از سوی دیگر، بر مصدق تهمت میبستند که به سوی حزب توده چرخیده و میخواهد به دولت شوروی نفت بفروشد و جادهصافکن سیاست شوروی در ایران است. به این ترتیب مصدق هم دستنشانده انگلیس معرفی میشد و هم سرسپرده شوروی.»
مجلس هم به آوردگاهی برای مبارزه با مصدق تبدیل شده بود. جلسات علنی یا برگزار نمیشد یا جلسات به ناسزاگویی و زدوخورد میانجامید. در تیرماه ۳۲ بالا گرفتن اختلافات میان مصدق با مجلس و شاه در نهایت به این انجامید که نخستوزیر به فکر انحلال مجلس از طریق همهپرسی افتد؛ همهپرسی که برای نخستین بار در تاریخ ایران با این ابعاد روی داد و حتی آنطور که یزدانی در کتاب به آن اشاره میکند در قانون اساسی نیز پیشبینی نشده بود. این اقدام چالش میان مجلس و احزاب با مصدق را تشدید میکرد: «حتی برخی از رهبران جبهه ملی و مشاوران نخستوزیر چنین کاری را درست نمیدانستند. سرانجام اعضای فراکسیون نهضت ملی، به جز دکتر معظمی از نمایندگی استعفا دادند. تا پایان روز ۲۸ تیر از ۷۹ نماینده ۲۳ نفر به جای مانده بودند.»
در سوم مرداد دولت مقررات همهپرسی را تصویب کرد و دکتر مصدق پیامی رادیویی منتشر و اعلام کرد که نمایندگان مخالف مانع اصلی در راه مبارزه با بیگانگان هستند و مردم اگر دولت را قبول دارند به انحلال آن رای دهند.
اقدام برای برگزاری رفراندوم موجب شد اختلاف میان مصدق و کاشانی علنیتر شود و او با همراهی آیتالله بهبهانی اعلامیهای صادر کرد: «کاشانی، مصدق را متهم کرد که قوای مملکت را از بین برده و راه را برای رسیدن به حکومت فردی و خودسری هموار ساخته است. حالا هم میخواهد به اتکای نیروهای مسلح رفراندوم برگزار کند، مجلس را ببندد تا جلوی کار ناظر بانک را بگیرد و از استیضاح بگریزد و در مسئله نفت با آمریکاییها و انگلیسیها به سازش برسد.» اعلامیه بعدی او در حکم فتوا بود: «شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده، مغبوض حضرت ولیعصر عجالله فرجه و حرام است و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد.»
اما با وجود این فتوا همهپرسی در تهران در دوازدهم مرداد و در شهرستانها نوزدهم مرداد ۱۳۳۲ برگزار شد. بنا به اعلام دولت ۲۰۴۴۳۸۹ نفر در برابر ۱۲۰۷ نفر، رای به انحلال مجلس داده بودند. آنطور که یزدانی نوشته: «این ارقام یکطرفهتر از آن است که بشود آن را دربست پذیرفت. شیوه برگزاری همهپرسی ناهنجار بود. رایگیری به شهرها محدود ماند. طرفداران و مخالفان انحلال مجلس در حوزههای جداگانه رای میدادند و این روش به رایگیری جنبه علنی میبخشید.»
نیروهای مخالف و مخالفان خارجی، دولت را به دیکتاتوری متهم کردند و خود را پشتیبان مشروطه و دموکراسی نشان دادند. یک روز بعد از رفراندوم در ایران، آیزنهاور در سخنرانی مشهوری به چند موضوع اشاره کرد که آینده آنها را مشخص میکرد. او گفت منابع خام آسیا برای حفظ امنیت دنیای آزاد بسیار مهم است. آنگاه به همهپرسی ایران گریز زد و گفت مصدق به یاری حزب کمونیست بر پارلمان پیروز شده است. سرانجام اعلام کرد باید جلوی تهدید کمونیستهای آسیایی را در همه جا بگیرد.
هرچند اسناد و اتفاقات آینده نشان داد که این بهانهای برای آمریکاییها بود؛ چراکه ۱۴ روز پیش از این حرفها کرمیت روزولت طراح و عامل اصلی کودتا به ایران رفته و شرایط را برای روزهای آینده و سقوط دولت مصدق فراهم آورده بود.
روز چکمه
طرح اصلی کودتا با ورود کرمیت روزولت در ۲۸ تیرماه به تهران کلید خورد. او که با گذرنامه جعلی به این شهر آمده بود در تهران پنهان شد و اقدامات برای برگزاری کودتا را شروع کرد. همزمان زاهدی نیز از مجلس خارج و در تهران پنهان شد. شاه به صورت مستقیم وارد جریان کودتا نمیشد و چنانچه در کتاب آمده است: «برای اقناع او، یک افسر آمریکایی و نورمن دربیشایر در پاریس اشرف پهلوی را دیدند و بخشی از برنامه را با او در میان گذاشتند. شاهدخت ایرانی در روز سوم مرداد وارد تهران شد و پنج روز بعد از کشور بیرون رفت. در آن فاصله با برادر خود ملاقات کرد، اما گویا توانست او را قانع کند در کودتا شرکت جوید. سپس ژنرال نورمن شوارتسکف به تهران آمد و در روز دهم مرداد به حضور شاه رسید. ژنرال آمریکایی شاه را در جریان جزئیات برنامه کودتا گذاشت؛ اما شاه منتظر حرکت مصدق بود که مجلس را منحل کند و به او فرصت بدهد که نخستوزیر را به صورت قانونی کنار بنهد. سرانجام روزولت به میدان آمد. او و شاه در نیمهشب دهم مرداد یکدیگر را پنهانی دیدند. دیدارهای شبانه آنها تا حدود هجدهم مرداد ادامه یافت. این بار شاه برنامه آژاکس را دربست پذیرفت.»
در اینجا اما نویسنده نسبت به منابع دچار تردید میشود و مینویسد: «اول اینکه روزولت میگوید او در دیدار سوم با شاه «چهار خط حمله» را مشخص کرد: یکم روحانیون که معلوم نبود متحدان مفیدی باشند. دوم ارتش که یک افسر آمریکایی میکوشید همکاری گروه کوچکی از افسران را به دست بیاورد؛ سوم گروه «برادران بوسکو» (فرخ کیوانی و علی جلالی) که میتوانست دستهای راه بیندازد و اعلامیه پخش کند. چهارم زاهدی و پسرش که گویا دوستانی داشتند.»
به اعتقاد یزدانی اگر این نوشته را درست بدانیم باید بگوییم: «تقریبا یک هفته مانده به کودتا روزولت با دست خالی بازی میکرد و هیچکدام از عناصر خط حمله چندان نیرومند و قابل اتکا نبودند که بتوانند کودتایی ضد دولتی را به پیروزی برسانند؛ اما شاه در آن نقشه بیپشتوانه دست نبرد و نام افسران معتمد خود را به میان نیاورد، حتی سخنی درباره گارد شاهنشاهی و گارد جاویدان نگفت. درباره حرکت کودتایی در شهرهای دیگر نیز چیزی نپرسید. این را چگونه میتوان پذیرفت که حکمرانی مانند محمدرضا شاه که از آغاز سلطنت خود درگیر مبارزه قدرت بود، در چنان لحظه حساسی سرنوشت سیاسی خود را به دست مامور اطلاعاتی بیگانهای با چنان توانایی اندکی بسپرد؟»
از سوی دیگر به نظر میرسد بر خلاف نظر بسیاری از منابع، عملیات آژاکس در تیرماه کامل نشده بود و روزولت با برنامه نهایی نیامده بود و نیروی نظامی کودتاگر مشخص نشده بود: «زاهدی به هیچیک از پنج تیپ پایتخت راه نداشت و این موضوع تا آن زمان بر طراحان برنامه آژاکس پنهان مانده بود. ماموران آمریکایی و ایرانی سیا در تهران با سرهنگ اخوی تماس گرفتند و از او خواستند برآوردی از امکانات نظامی خود را در اختیارشان بگذارد؛ اما اخوی در این کار درماند و طرحی غیرعملی برای اجرای کودتا ارائه داد. مشکل به دست سرهنگ زند کریمی حل شد و او فهرستی از فرماندهان معتمد تهیه کرد. این افسر، فرزانگان و کارول در طی چند شب، برنامه نهایی عملیات را ریختند. در همین سند گفته میشود دودلی شاه در امضای فرمانها فرصت لازم را به کودتاگران داد تا برنامه نهایی را بریزند.»
در کنار اینها به گفته شاه، رهبری کودتا در دهم مرداد به او پیشنهاد شد و او تنها قرار بود دو فرمان را امضا کند. موضوعی که شاه با آن مخالف بود و سرانجام با دیدارهای متعدد با روزولت، اوقاتتلخی او و دیدار با اسدالله رشیدیان و سرهنگ اخوی راضی به امضای آنها شد. او فرمانها را امضا و تهران را به سمت رامسر ترک کرد. البته او در فاصله اردیبهشت تا مرداد بارها به سفر رفته بود؛ سفرهایی که با آداب خاندان سلطنتی سازگار نبود، اما به نظر میرسید برای گیج و گمراه کردن مصدق است. اگر این فرضیه را بپذیریم این نتیجه را میشود گرفت که شاه از اردیبهشت حداقل از برنامه براندازی خبر داشت؛ اما اینکه برای پذیرفتن آن تردید داشت شاید آنطور که در کتاب به آن اشاره میشود، به خاطر این بود که میخواست از دو موضوع اطمینان حاصل کند: «یکی اینکه دو دولت غربی، مانند موارد گذشته، شتابزده و بدون تدارک کافی به میدان نمیآیند و او را به مخاطره نمیاندازند. دیگر اینکه مطمئن شود پس از کودتا به موقعیت حاکمی ضعیف مانند احمدشاه تنزل نمیکند و زیردست دیکتاتور نظامی قویپنجهای مانند رضاخان قرار نمیگیرد. گویا در هر دو مورد نیز تضمینهایی گرفت. شاه و زاهدی یکدیگر را پنهانی دیدند و مسلماً قرار و مدار را گذاشتند. چند عضو سفارت آمریکا در آن جلسه حضور داشتند. بنا به سند سیا این دیدار در شب ۱۹ مرداد انجام گرفت.»
عقاب سقوط میکند
از اوایل سال ۳۲ شایعاتی درباره عمل تند نظامی یا اقدامی شبهکودتا به گوش میرسید. این شایعه در نیمه مرداد قوت بیشتری پیدا کرد و بسیاری از نزدیکان دکتر مصدق به او هشدار دادند که دربار به دنبال کودتا است؛ اما دولت برنامهای برای پیشگیری از آن نداشت: «ریاحی، رئیس ستاد، سرچشمه خطر را نمیدید. او در شب سیام تیر ۳۲ به فرماندهان تیپهای مرکز گوشزد کرد که تودهایها دشمن شماره یک ارتش و کشورند، بین دولت و دربار اختلافی وجود ندارد و تودهایها چنین شایعهای را پخش میکنند. او در روزهای ۲۱ و ۲۲ مرداد هیاتی نظامی را به آذربایجان فرستاد تا در لشکرهای آنجا به پیگرد تودهایها بپردازد.»
در این زمان البته ریاحی تصمیم به کنارهگیری گرفت؛ اما مصدق او را منصرف کرد و گفت جای نگرانی نیست، اما او با درسی که از نهم اسفند گرفته بود قوای دفاعی خانه خود را تقویت کرد.
از بیستم تا بیست و دوم مرداد افسران توطئهگری چون باتمانقلیچ و فرزانگان، اخوی و زند کریمی به اتفاق نماینده سیا، کارول، جزئیات برنامه براندازی را بررسی کردند: «مجری برنامه، گارد شاهنشاهی بود. نصیری وظیفه داشت فرمان برکناری مصدق را به خانه او ببرد. در همان زمان، گاردیها باید ستاد ارتش، وزارت دفاع، مرکز شهربانی، ایستگاه رادیو و چند وزارتخانه را در اختیار خود میگرفتند.»
کودتا برای ۲۵ مرداد برنامهریزی شده بود. کودتاگران شب ۲۴ مرداد به میدان آمدند؛ اما این طرح آنطور که برنامهریزان داخلی و خارجی پیشبینی کرده بودند پیش نرفت و خبرش به گوش دکتر مصدق رسید: «مصدق در حدود ساعت ۷ بعدازظهر خبر تلفنی موثقی درباره برنامه کودتا و نام کودتاچیان دریافت کرد. به احتمال بسیار، این بار هم منبع خبر حزب توده بود. اعضای سازمان نظامی آن حزب از ماجرای کودتا آگاه شدند و خبر را به مسئولان بالادست رساندند. سرانجام خبر به مصدق رسید.»
خبر حرکت تانکها و زرهپوشها از بلوار نهر کرج توسط حسین آشتیانی که خانهاش در همان نزدیکی بود به مصدق داده شد؛ اما آنطور که در کتاب هم آمده مصدق چند ساعت پیش از آن توسط شخصی از این کودتا خبردار شده بود. کودتاچیان دست به کار شدند و کسانی چون فاطمی و زیرکزاده و حقشناس را دستگیر کردند و به کاخ سعدآباد بردند؛ اما مصدق برای آخرین مرحله کودتا آماده بود و درست وقتی نصیری با فرمان شاه به خانه او آمد دستگیر شد و این پایان کودتای اول بود.
مصدق فرمان عزل خود را بیاعتبار دانسته بود؛ چراکه این فرمان آنطور که در کتاب هم آمده در ۲۲ مرداد صادر شده بود اما ۲۵ مرداد به او تسلیم شد: «به علاوه مصدق از برنامه کودتا آگاه شده بود و میدانست که این پیامرسانی چیزی جز پوشش بر کار توطئهگران نیست. ظواهر امر نیز چنین نشان میداد. نظامیان با سازوبرگ جنگی برای ابلاغ فرمان آمده بودند، آن هم پس از آنکه ارتباطهای تلفنی را قطع کرده و دو وزیر و یک نماینده مجلس را دستگیر کرده بودند. آنها به سراغ رئیس ستاد ارتش هم رفته بودند تا او را بازداشت کنند، اما ناکام مانده بودند.» دکتر مصدق معتقد بود که شاه بر اساس قانون اساسی حق عزل و نصب نداشته است و توطئهگران از او فرمان سفیدامضا گرفته بودند.
با شکست کودتا در شب ۲۵ مرداد، ماهها برنامه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غربی و همکاران ایرانی در چند ساعت نقش بر آب شد. غربیها گناه را به گردن ایرانیها انداختند. شاه به همراه ملکه از ایران فرار کرد و به بغداد و بعد رم پناهنده شد. کودتای ۲۵ مرداد شباهت زیادی به کودتاهای متعارف جهان سوم داشت: «هدف آن واژگون کردن دولت بود که با دستگیری وزیران و چند چهره شاخص سازمان سیاسی و نظامی به پیروزی میرسید؛ اما آیا گستره کودتا به راستی همین بود؟»
جواب این پرسش چند سطر پایینتر از یکی از اسناد سیا اینگونه نقل میشود: «۴۵ هزار دلار به آقای… مالک تشکیلات… پرداخته شد تا در عملیات شرکت کنند.» نام این فرد در سند، سیاه شده است؛ اما به نظر میرسد که سرگرد خسروانی مدیر باشگاه تاج یا رهبر یکی از احزاب پانایرانیست بود.
فترت سه روزه
در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد، فضا بسیار پرتنش و آمیخته با هیاهو و جنبوجوش خیابانی بود: «در روز ۲۵ مرداد به فراخوان فراکسیون نهضت ملی، جمعیتی انبوه در میدان بهارستان گرد آمد. تودهایها زیر پرچم جمعیت مبارزه با استعمار و اتحادیههای کارگری به آنها پیوستند. رهبران جبهه ملی برای مردم سخن راندند، حرکت شب ۲۵ مرداد را نتیجه توطئه بیگانگان دانستند و بر دخالت شاه در توطئه تاکید ورزیدند. دکتر فاطمی خواهان پایان دادن به سلطنت شد. در قطعنامهای که مهندس رضوی خواند از دکتر مصدق خواست تا شورای سلطنت را بیدرنگ تشکیل دهد و به وظیفه قانونی خود عمل کند. روز بعد به هدایت احزاب جبهه ملی، مجسمههای شاهان پهلوی در میدانهای شهر واژگون شد.» اما این نمایشهای خیابانی به نظر میرسید بیشتر برای عرض اندام باشد. در هیات دولت همدلی وجود نداشت و از آن سو کودتاگران چند ساعت بعد از شکست به پناهگاهها رفتند و در نهایت به اقدام بعدی فکر کردند.
در ۲۴ ساعت نخست بعد از کودتا، تماس میان مخالفان و کودتاگران برقرار و اقدام به گردآوری نیروهای جدید شد: «یک مامور سیا و فرزانگان به کرمانشاه رفتند تا فرمانده پادگان شهر، سرهنگ تیمور بختیار را به پشتیبانی خود جلب کنند. کارول و اردشیر زاهدی با همین ماموریت به دیدن سرتیپ محمد دولو در اصفهان رفتند. بختیار به توطئهگران پیوست؛ اما دولو که خود را طرفدار شاه میدانست، حاضر نبود آشکارا به میدان بیاید.» از سوی دیگر ماموران ایرانی سرگرم خریدن نیروهای ایرانی شدند.» کارگزاران سیا هم بر همکاری برخی روحانیون حساب باز کرده بودند: «آنها به ویژه به آیتالله بهبهانی و آیتالله کاشانی امید بسته بودند. هر دو روحانی در ماجرای نهم اسفند نشان داده بودند که اراده و توان بسیج نیروهای خیابانی را دارند؛ بنابراین کارگزاران ایرانی سیا و سلطنتطلبان با آنها تماس گرفتند. سردستههای خیابانی که اجیر شدند، کمابیش همانهایی بودند که در نهم اسفند به میدان آمده بودند؛ بنابراین امکان مداخله کاشانی یا اطرافیان او و بهبهانی در جلب گروههای خیابانی کم نیست.»
روز تیپا
تا صبح روز ۲۸ مرداد ظواهر امر این بود که کودتا در نطفه خفه شده است؛ اما ساعت ۸ صبح دستههای خیابانی که از نقاط مختلف تهران شروع به حرکت کردند این باور را به هم ریخت: «ولگردها، بیکارهها و کارگران روزمزد که نفری ده تا بیست تومان گرفته بودند، به سوی میدان سپه شتافتند. لاتها و جاهلهای میدان ترهبار با نوچههای خود به مرکز شهر آمدند. روسپیهای شهر نو نیز به آنها پیوستند. دارودسته کسانی مانند طیب حاجرضایی، حسین اسماعیلپور معروف به رمضون یخی، محمود مسگر (یکی از گردانندگان شهر نو) و بیوک صابر، بدنه جماعت خیابانی را تشکیل میدادند؛ اما برخی از این سردستهها تا بعد از ظهر و به هنگام حمله به خانه مصدق خود به خیابان نیامدند. شعبان جعفری تا نیمروز در زندان بود. او از طریق رقیه آزادپور مشهور به پری (پروین) آژدانقزی، پیامی برای افراد خود فرستاد تا آنها هم به خیابان بیایند.»
احزاب مخالف مانند زحمتکشان، آریا، سومکا، پانایرانیست و ذوالفقار در میان تظاهرکنندگان بودند. در کتاب به نقل از حسین شاهحسینی آمده است: «عدهای از فدائیان اسلام نیز به جاهلهایی پیوستند که به سود شاه و بر ضد مصدق شعار میدادند.»
کارگزاران سیا در میان جمعیت بودند و آنها را هدایت میکردند. تهران دچار آشوب بزرگی شده بود و مراکز کلیدی شهر و سازمانهای دولتی به دست کودتاچیان افتاد. زاهدی از پناهگاه بیرون آمده بود و با حکم نخستوزیری خبر پیروزی را اعلام کرد؛ اما بخش اصلی کودتا هنوز کامل نشده بود، شخصیت محوری نهضت ملی یعنی دکتر مصدق باید دستگیر میشد.
به نوشته یزدانی، حمله در سه موج انجام گرفت: «ابتدا در حدود ظهر گروههایی پراکنده کوشیدند به خیابانهای پیرامون خانه نخستوزیر رخنه کنند. تیراندازی کمدامنه مدافعان آنها را فراری داد. سرتیپ حسین قدس نخعی، کارگزار سیا، سربازان گارد را از خیابان گرد میآورد و به سوی خانه مصدق میفرستادند. سربازان در اداره اصل چهار و کاخهای پیرامون خانه مصدق مستقر شدند و از ساعت ۲:۴۵ دقیقه به تیراندازی پرداختند، اندکی پس از سخنرانی میراشرفی از رادیو. در سوی دیگر، سرهنگ ممتاز و نفرات زیردست او آماده دفاع بودند و این موج را نیز پس راندند.»
سرانجام حمله نهایی آغاز شد. ۲۷ دستگاه تانک گرداگرد منطقه سکونت مصدق را گرفتند. همزمان اخباری هم از شهرهای دیگر آمد، خبر میآمد که قتلهای فجیعی رخ داده است. یکی از اینها سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی کرمان بود که بسیار بد کشته شد و بازپرس دادستان به نام فرزین که در میدان شهر به قتل رسید.
درباره تلفات انسانی ۲۸ مرداد هم نظرات متفاوتی ارائه شده است: «پزشکی قانونی تعداد کشتهها را ۴۱ نفر و تعداد مجروحان را ۷۵ نفر اعلام کرد. عدهای هم زخمهای جزئی برداشته بودند. تفکیک شغلی کشتهشدگان چنین بود: یک سرهنگ نیروی هوایی، یک ستوان دوم ارتش، یک دانشجوی نیروی هوایی، یک استوار، سه گروهبان که یکیشان گاردی بود، دو سرباز وظیفه، یک کارآگاه شهربانی، ۱۳ غیرنظامی که یک زن هم در میانشان بود، ۱۷ نفر ناشناخته که به احتمال بسیار زیاد غیرنظامی بودند. تفکیک شغلی مجروحان اینگونه بود: ۵ سروان، ۱ استوار، ۳ گروهبان، ۱۲ سرباز، ۶ پاسبان، ۲ دانشآموز، ۴۶ غیرنظامی که یکیشان زن بود.»
از شامگاه ۲۸ مرداد مرحله تثبیت کودتا آغاز شد و در تهران جمعیت قیام ملی ۲۸ مرداد تشکیل شد. به عقیده نویسنده: «آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد شکل وارونهای از برنامه ۲۵ مرداد بود. در برنامه اخیر، قرار بود نظامیان مصدق را وادار به کنارهگیری کنند یا در بازداشت نگاه دارند و خود بر شهر چیره شوند، سپس طرفداران راستین و مزدور خود را به خیابان بیاورند و به حرکت خود نمای قیام ملی بدهند. در ۲۸ مرداد ترتیب آمدن بازیگران به صحنه تغییر کرد؛ ابتدا جمعیت غیرنظامی به خیابانها آمدند و سپس نیروهای مسلح شهر را به دست خود گرفتند. سرانجام نظامیان، در حالی که تظاهر میکردند با مردم معترض درآمیختهاند، با نیروی آتش خود دولت را سرنگون کردند.»
***
کودتاهای ایران
سهراب یزدانی
نشر ماهی
چاپ اول، ۱۳۹۵
۴۴۰ صفحه
۳۲ هزار تومان
نظر شما :