امروز مشروطیت موضوعیت ندارد

روایت هاشم آقاجری و ابراهیم توفیق از نسبت اکنون ما با مشروطه
۱۱ مرداد ۱۳۹۶ | ۱۷:۵۹ کد : ۵۹۴۴ وقایع اتفاقیه
روایت هاشم آقاجری و ابراهیم توفیق از نسبت اکنون ما با مشروطه
امروز مشروطیت موضوعیت ندارد
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: ۱۱۱ سال پیش که اجداد ما از بست‌نشینی در سفارت انگلستان و از مطالبه عدالتخانه به مشروطه رسیدند، شاید هرگز کسی فکر نمی‌کرد که آن مطالبه به سرانجام برسد و نقطه عطفی در تاریخ چند هزار ساله سلطنتی ایران به وجود آورد؛ نقطه‌ای که هرچند آغاز آن با تقاضاهای خردی چون عزل مسیو نوز بلژیکی از ریاست گمرکات، عسگر گاری‌چی از مسیر تهران – قم، تاسیس عدالتخانه و...، آغاز شد اما در نهایت در چهاردهم مردادماه ۱۲۸۵ خورشیدی به امضای فرمانی از جانب مظفرالدین‌شاه قاجار منتهی شد که نوید تنظیم سندی را برای اجرای امور کشوری می‌داد؛ سندی به نام قانون اساسی که قرار بود از آن مقطع تاریخی، این سرزمین را وارد برهه‌ای تازه کند؛ برهه‌ای که در آن رعیت جای خود را به مردم می‌داد و مردم صاحب حقوق می‌شدند. اما اینک پس از گذشت بیش از یک قرن از این گذار تاریخی، ما در کجای مشروطیت قرار داریم؟ نسبت اکنون ما با آن چیست؟ آیا اکنون پس از سر گذراندن سه کودتا از سر مشروطه و نیز گذار از سلطنت به جمهوری هرچند نصفه و نیمه پیوندی میان ما با مشروطه برقرار است؟ آیا می‌توان مسائل امروز را با گفتمان مشروطه‌خواهی حل‌وفصل کرد و اساسا آیا ما از مشروطه عبور کرده‌ایم و یا نه؟ این‌ها پرسش‌هایی است که هاشم آقاجری عضو هیات علمی دانشگاه تربیت‌مدرس و ابراهیم توفیق جامعه‌شناس در نشست «مشروطیت، ما و اکنون» که روز دوشنبه نهم مردادماه، به همت گروه فرهنگ و تاریخ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد به آن پاسخ دادند.

 
 

به مشروطگی متوازن نرسیدیم

 

هاشم آقاجری نخستین سخنران این مراسم، سخنان خود را با تبریک فرارسیدن سالروز جنبش مشروطه آغاز کرد. وی سپس با بیان اینکه موضوع بحث این نشست نه الزاما تاریخ‌نگاری مشروطیت بلکه بحث در خصوص نسبت ما و مشروطیت است، گفت: «می‌خواهیم در این باب تامل کنیم که پس از گذشت صد و یازده سال از مشروطیت، ما امروز در کجا قرار داریم و فرایند تحولاتی که هم‌اکنون در حال تجربه آن هستیم از حیث زمان تاریخی و نه زمان تقویمی در کجا قرار دارد؟ این نسبت بر اساس اصل وابستگی به مسیر، جدا از فرازوفرودهای فراوانی که ما در صد و یازده سال گذشته تجربه کرده‌ایم، نیست.»

 

آقاجری سپس از تعارض میان گفتمان مشروطه‌خواهی و سنتی سخن گفت که در نهایت منجر به کودتای سلطنتی از سوی محمدعلی ‌شاه شد: «در تاریخ ایران پیشامشروطه همیشه نوعی همگرایی و همفکری میان روحانیت و سلطنت وجود داشت به طوری که روحانیت ایران چه در دوران پیشامغولی و چه در دوران پسامغولی، چه پیشاصفوی و چه پساصفوی اساسا پارادایمی جز سلطنت نمی‌شناختند و روحانیت سنی و شیعی همگی به استثنای موارد بسیار حفظ بیضه اسلام را - به تعبیر خودشان - جز در پیوند با نهاد سلطنت نمی‌دیدند؛ اما تحولاتی در قرن نوزدهم اتفاق افتاد، نیروهای جدیدی برآمد کرد و ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌های تازه‌ای مطرح شد که طی آن بخشی از روحانیت ایران به پارادایمی تازه‌ با عنوان سلطنت مشروطه اندیشید؛ اما تعارض گفتمانی میان مشروطه‌خواهان و روحانیت مشروطه‌خواه از قبیل آخوند خراسانی، نائینی و دیگران در مقابل گفتمان سنتی ریشه‌دار، نوعی دوقطبی و تقابل ایجاد کرد. این تقابل نهایتا منجر به یک کودتای سلطنتی توسط محمدعلی ‌شاه با حمایت این روحانیت شد. البته نیروی مشروطه‌خواه نشان داد که دست بالا را دارد و نهایتا مشروطیت دوم رقم خورد.»

 

به تعبیر این استاد تاریخ دانشگاه آنچه پس از مشروطیت دوم به بعد و در طول یک قرن مانع از آن شد که به لحاظ ساختاری بتوانیم به یک مشروطگی متوازن برسیم؛ «وضعیت و موقعیت نیمه‌مستعمراتی و بعد هم موقعیت پیرامونی بود که به تعبیر والرشتاینی ایران در تمام قرن بیستم در آن به سر می‌برد.» وضعیتی که به زعم وی با تناسب قوای داخلی پیوند می‌خورد «و در نتیجه عملا ما در طول قرن بیستم در چرخه و دوری باطل قرار گرفتیم که جامعه ایرانی نتوانست حتی مطالبات و حقوقی را در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... محقق کند.»

 

آقاجری سپس به سه کودتایی اشاره کرد که در طول این دوران به کمک ‌قدرت‌های خارجی در ایران به وقوع پیوسته است: «در تمام این دوران، سلطنت‌ها دست به کودتا علیه مردم، نمایندگان مردم و دولت‌های برآمده از آن‌ها زدند؛ مثل کودتای سلطنتی محمدعلی ‌شاه، کودتای سلطنتی رضاخان و کودتای ۲۸ مرداد. کودتای محمدعلی ‌شاهی، کودتای سلطنتی روسی است، کودتای رضاشاهی کودتای سلطنتی انگلیسی است و کودتای محمدرضاشاهی کودتای سلطنتی آمریکایی – انگلیسی است و این دقیقا به دلیل موقعیت پیرامونی است که ایران در ارتباط با نظام جهانی و ساختار قدرت جهانی داشت.»

 

به عقیده او مطالبات مردم که در آغاز قرن بیستم در قانون اساسی منعکس شد، در مقایسه با بقیه کشورهای منطقه و جهان و نیز کلیت جامعه ایران، قانونی مترقی بود: «درست است که در این قانون حقوق زنان دیده نشده بود، انتخابات مجلس اول طبقاتی بود و قانون اساسی در خصوص مسائلی چون مالکیت حرف چندانی برای گفتن نداشت؛ ولی سلطنت مشروطه، تفکیک قوا، پارلمان منتخب مردم، پذیرش حقوق‌داری در حکمرانی و برابری حقوقی همه آحاد مردم در مقابل قانون و... دستاوردهای مهمی در قانون اساسی بود که به گمان من در نسبت با کلیت جامعه ایرانی در وضعیتی مترقی‌تر قرار داشت.» علتی که موجب شد تا افرادی چون ناصرالملک، مشروطیت را در آن مقطع تاریخی برای ایران زود بدانند.

 

 

ما از گفتمان مشروطیت عبور کرده‌ایم؟

 

این عضو هیات علمی دانشگاه تربیت‌مدرس سپس وضعیت مشروطیت را در دوره‌های مختلف تا به امروز مورد بررسی قرار داد و در رابطه با وضعیت مشروطگی جامعه تا پیش از کودتای سوم اسفند و نهایتا عقب‌گرد آن با روی کار آمدن رضاشاه گفت: «در دوره پیش از کودتای سوم اسفند، جامعه مدنی ایران به صورت بسیار فعال در حال شکل‌گیری بود و حتی زنانی که در قانون اساسی حقوقشان نادیده گرفته شده بود دست به کار شدند و با تاسیس انجمن‌های مختلف نسوان، مطبوعات و تشکل‌ها در جهت مدرن شدن حرکت کردند و اتحادیه‌ها، سندیکاها و انجمن‌ها در سراسر کشور فعال شد؛ ولی این برآمدن نیروی پایینی‌ یعنی نیروی مدنی و اجتماعی، با سد ساختاری قدرت روبه‌رو شد و نهایتا دولت رضاشاهی در نوعی هم‌پیوندی با بریتانیا جامعه را تا آنجایی که به اساس مشروطیت مربوط می‌شد به عقب برگرداند؛ یعنی جامعه از نظر پارلمان مستقل، انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد، جامعه حق‌مدار، شهروندان صاحب حق، تفکیک قوا و سایر خواسته‌ها و اصول به عقب رانده شد، هرچند ما در این دوره از نظر سخت‌افزاری بر اساس مدل مدرنیزاسیون آمرانه‌ای که رضاشاه و روشنفکران اطراف او دنبال کردند، با یک شبه‌مدرنیزاسیون روبه‌رو هستیم.»

 

دوره بعدی وضعیت مشروطگی جامعه ایران در فاصله سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود که در نهایت منجر به ناامیدی از پارادایم مشروطه‌خواهی و گرایش به سمت جمهوری‌خواهی در جامعه شد: «در این دوره ما شاهد برآمدن نیروهای اجتماعی پایینی در جامعه هستیم که اوج آن نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق است. گرچه می‌دانیم که پیش از آن نهاد سلطنت تلاش‌های بسیاری در جهت دستبرد به قانون اساسی و تغییرات اصولی در آن به نفع نهاد سلطنت کرد؛ ولی نهایتا ناگزیر در برابر این موج ملی ضد استعماری و در عین حال آزادی‌خواهانه، متوسل به کودتایی دیگر علیه مردم و خواسته‌های آن‌ها شد. این تجربه، جامعه ایران را در دهه ۵۰ به تدریج به این نتیجه رساند که تحقق مطالباتش ذیل پارادایم مشروطیت ناممکن‌ است، به همین دلیل هم شعار جمهوریت به عنوان شعاری محوری توانست همه نیروها و قشرهای اجتماعی با ایدئولوژی‌ها و گرایش‌های مختلف را زیر چتر واحدی گردهم آورد.» اما به عقیده وی ظاهرا تاریخ مشروطیت همچنان ادامه یافت و به همین دلیل نیز امروز یکی از بحث‌هایی که در جامعه ما در میان نظریه‌پردازان و فعالان سیاسی و اجتماعی مطرح است این است که آیا ما به لحاظ تاریخی از مشروطیت عبور کرده‌ایم یا همچنان در موقعیت مشروطیت قرار داریم؟

 

آقاجری اما از این پرسش پا را فراتر نهاد و با کنایه‌ای تلویحی به دست‌اندرکاران یکی از نشریات روشنفکری، به گفتمانی محافظه‌کار‌تر اشاره کرد که به دنبال تئوریزه کردن سلطنت اسلامی در جامعه ایران است: «امروز می‌بینید از سوی برخی نظریه‌پردازانی که در واقع پیشینه‌شان نشان می‌دهد که مارکسیست تواب بوده‌اند، در مقطعی به امید بازسازی نوعی ایرانشهری سلطنت‌بنیاد، حتی به سراغ کسانی مثل داریوش همایون رفتند و در نشریه او قلم زدند و بعد که آن حرکت به جایی نرسید با نوعی فرصت‌طلبی سیاسی تغییر موضع دادند و امروز در ایران به عنوان نظریه‌پرداز ایرانشهری، اما نه ایرانشهری مردم‌بنیاد بلکه سلطنت‌بنیاد، دست‌اندرکار پروژه‌ای هستند که با توجه به موقعیت و شرایطی که در جامعه ما وجود دارد، علم مبارزه علیه روشنفکران و حتی روشنفکران عصر مشروطه را با سوگیری و مداحی از مجتهدان بلند کردند؛ سلطنت ایرانی و سلطنت اسلامی. برخی از بلندگوها و نشریات وابسته به این جریان، در حال تئوریزه کردن سلطنت اسلامی در جامعه ما هستند و حتی می‌کوشند به نوعی به دوران پیشامشروطه رجعت کنند و مثلا یک بازخوانی از خواجه نصیر طوسی کرده و سلطنت اسلامی را تئوریزه کنند. این گروه می‌دانند با این تئوری‌پردازی، برخی از صاحبان قدرت، می‌توانند متحدان ولو موقت و تاکتیکی آن‌ها باشند و امیدوارند این نظریه سلطنت‌طلبانه - که ظاهرش سلطنت اسلامی است - نهایتا با توجه به پشتوانه‌های ناسیونالیستی و شوونیستی بسیار نیرومندی که دارد در آینده در یک گذار استحاله‌ای به نوعی سلطنت ایرانی هم تبدیل شود. البته من بعید می‌دانم؛ یعنی در این بازی و در این ماه‌عسلی که بین طرفین جریان دارد در نهایت بازنده همین نظریه‌پردازانی هستند که فکر می‌کنند به این وسیله می‌توانند روحانیت، فقها و مجتهدان را نردبانی کنند و از آن‌ها بالا بروند و بعد این نردبان را به پایین بیندازند.»

 

 

چرا به جمهوریت رسیدیم؟

 

این استاد تاریخ دانشگاه تربیت‌مدرس، سپس در کنار این رهیافت سلطنت اسلامی به رهیافت مشروطه‌خواهی و پروژه تداوم مشروطیتی اشاره کرد «که اصلاح‌طلبان حکومتی در ایران دنبال می‌کنند.» و از پارادوکسی بسیار مهم در این مقطع یاد کرد: «اگر در آغاز قرن بیستم جامعه ایرانی عقب‌تر از ساختار حقوقی بود یا همین امروز در منطقه خاورمیانه می‌بینیم دولت‌ها و ساختارهای قدرت مدرن‌تر از جوامعشان هستند؛ اما در ایران این روند به مرور معکوس شد. فروپاشی نهاد سلطنت و پیچیده شدن طومار شاهنشاهی پهلوی دقیقا ریشه در همین تضاد داشت؛ یعنی ساختار و نهادی که اساسا با زمان تاریخی که جامعه ایران در آن قرار داشت، ناهمزمان بود.»

 

آقاجری سخنان خود را با یک پرسش و پاسخ به آن و اینکه در نهایت چرا جامعه ایران به جمهوری‌خواهی رسید، ادامه داد: «چرا اساسا نه تنها در ایران، بلکه در تمام کشورهای پیرامونی چه در آسیا، چه در آفریقا و چه در آمریکای لاتین، هیچ سلطنتی نتوانست تجربه سلطنت‌های مشروطه اروپایی را تکرار کند؟ البته جمهوری‌خواهی هم در خاورمیانه وضعیت بهتری نداشت، به دلیل اینکه جمهوری‌خواهی برای کشورهایی با ساختارهای قبیله‌ای آناکرونیک بود؛ یعنی مثلا در لیبی یا یمن که جوامعی از نظر تاریخی عشیره‌ای، با سطح تکامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پیشامدرن‌اند، معلوم است که رئیس‌جمهور هم به همان شاه مطلق‌العنان تبدیل می‌شود کمااینکه شدند؛ خب این پارادوکس میان نیروی اجتماعی و حرکت مطالبه‌خواهانه مردم در زمینه‌های مختلف منجر به جنبش‌هایی می‌شده و بعد این جنبش‌ها سرکوب می‌شده؛ مانند سرکوب‌هایی که از بعد از شکست محمدعلی‌ شاه، از مجلس دوم به بعد شروع شد؛ یعنی سرکوب میرزا کوچک‌خان جنگلی، شیخ محمد خیابانی، کلنل محمدتقی‌خان پسیان، لاهوتی و... در نتیجه این پارادوکس میان سلطنت و مشروطیت عملا نه می‌توانست به نوعی آشتی برسد که دست‌کم موقعیتی کارکردی پیدا کند و نه تا موقعی که در چارچوب سلطنت بود راه برون‌رفتی از آن وضعیت دیده می‌شد. به همین خاطر است که نظریه جمهوری مطرح شد.»

 

 

نسبت ما با مشروطه پارادوکسیکال است

 

آقاجری با اشاره به اینکه نظریه جمهوری پس از کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ توسط دکتر فاطمی هم مطرح شده بود؛ اما در آن مقاطع برای جامعه ما نابهنگام بود، از به بن‌بست رسیدن جامعه در حل مسائلش توسط پارادایم مشروطه‌خواهی سخن گفت: «اگر بپذیریم که پارادایم جمهوری‌خواهی برای آن دوره‌ها در جامعه ما نابهنگام بود، حالا در جامعه متحولی که اتفاقا سطح مطالباتش از سطح مطالبات اوایل قرن بیستم هم بسیار بالاتر رفته است، چگونه می‌شود این سطح از مطالبات و مسائل این جامعه متحول را همچنان در چارچوب نظریه و پروژه مشروطیت حل‌وفصل کرد؟! به نظر می‌رسد حل مسئله در چارچوب پروژه مشروطیت چیزی جز تکرار مکررات نخواهد بود. به دلیل اینکه تجربه یکصد ساله ایران نشان داد که حتی وقتی شاه دموکراتی مانند محمدرضاشاه، بعد از خلع پدرش به قدرت می‌رسد؛ چون نهاد سلطنت، نهادی غیرانتخابی، مادام‌العمر و پایدار است، می‌تواند به تدریج فربه و فربه‌تر شود و با جذب نیروها و حصاربندی به دور خود و به ویژه با قبضه نیروهای نظامی به یک شاه مطلق‌العنان تبدیل شود حتی اگر خود نخواهد؛ چراکه تمام نیروهایی که می‌خواهند بر سر قدرت شرط‌بندی کنند، مثل نیروهای نظامی، احساس می‌کنند بر سر مجلس یا دولتی که کوتاه‌مدت است و بعد از چهار سال جایش را به مجلس یا دولت دیگر می‌دهد، نمی‌توان شرط‌بندی کرد، در حالی که در مقابل مجلس و دولت، نهاد سلطنت پایدار است؛ بنابراین نیروها به تدریج جذب آن می‌شوند.»

 

با این پیش‌زمینه آقاجری در نهایت مشروطیت را برای اکنون جامعه ایران بلاموضوع دانست: «در این صورت چگونه می‌شود ما همچنان پروژه مشروطیت را داشته باشیم در حالی که این پروژه اولا تناقض‌هایش را در طول یک تجربه یکصد ساله نشان داده و ثانیا در سال ۱۳۵۷ خیزی به سمت جمهوریت برداشته است ولی این خیز گرفتار وضعیتی شد که مشروطه به اصطلاح از ریل خارج‌شده، به هم ریخته و دفرمه را دوباره تجربه کرد. چگونه می‌شود برای چنین جامعه‌ای با بحران‌هایی که درگیر آن است از قبیل انباشت سرمایه، تولید، توزیع، بیکاری، اعتیاد، فقر فراگیر، محیط‌زیست و... در چارچوب پارادایمی که صد و یازده سال تجربه شده و آثار و نتایجش را هم دیده‌ایم، بتوان راه برون‌رفتی متصور شد؟ به گمان من هم قلمروی تجربه کنونی و هم افق انتظار تاریخی که امروز جامعه کنونی ایران در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است، از نظر اجتماعی، مشروطیت را برای تاریخ ایران بلاموضوع می‌کند، حتی مشروطیت نسخه اصل آغاز قرن بیستم را و در نتیجه نسبت امروز ما با مشروطیت نسبتی پارادوکسیکال است؛ به این معنی که در سطح اجتماعی در موقعیت پسامشروطیت اما از حیث ساختاری در وضعیت پیشامشروطیت قرار داریم؛ زیرا موقعیت مشروطیت در آغاز قرن بیستم، نهاد روحانیت را بر اساس آن سنت قدیمی، حداکثر به یک همکار تبدیل می‌کرد؛ ولی امروز ما با شرایط به کلی متفاوت دیگری روبه‌رو هستیم؛ لذا به نظر می‌رسد تنها راه‌حل برون‌رفت از این موقعیت این است که ما در هر دو سطح به موقعیت پسامشروطه منتقل و وارد عصر جمهوریت شویم.»

 

 

ما در دوران پسامشروطه نیستیم

 

ابراهیم توفیق، دومین سخنران این مراسم اما در پاسخ به پرسش نسبت اکنون ما با مشروطیت نظری برخلاف آقاجری داشت و معتقد بود ما در دوران پسامشروطه نیستیم: «اختلاف نخست من با آقای دکتر آقاجری این است که من اصلا اعتقاد ندارم که ما در دوران پسامشروطه هستیم بلکه همچنان در سایه مشروطه زندگی می‌کنیم؛ اولا بسیاری از نهادهای موجود اعم از حکومتی، اجتماعی، نوع روابط بین فضاهای مختلف جغرافیایی در ایران و بسیاری مسائل مادی و روزمره، در آن دوران شکل گرفته و نظمی را امکان‌پذیر می‌کند که ما هنوز از آن بیرون نرفته‌ایم، ما همچنان در آن نظمی هستیم که در مشروطه آغاز پیدا کرده است. هر نوع از سیاست‌ورزی که امروز بخواهد اتفاق بیفتد – منظورم از سیاست‌ورزی احزاب نیست، هر کاری که ما می‌کنیم به یک معنا سیاسی است، منتها نه به معنای سیاست روزمره حکومتی و... – عملا مجبور می‌شود به مشروطیت و یا فرایندی بازگردد که مشروطه در آن امکان‌پذیر شده و از آنجا باید تعیین ‌تکلیفی نسبت به وضعیت حال ارائه دهد.»

 

توفیق سپس با بیان اینکه کسی نمی‌تواند ادعا کند مشروطه این است و چیز دیگری نیست، ادامه داد: «چون ما روایت‌های مختلفی از مشروطیت داریم، روایت‌هایی که اگر حاصل کار جدی تاریخ‌نگارانه باشد، لحظاتی را از واقعیت آن دوره برجسته می‌کند که امکان تفاسیر متفاوتی از آن را به وجود می‌آورد، به این معنا آن واقعه همواره خارج از دسترس ما باقی می‌ماند؛ ولی همچنان مهم است چون ما می‌توانیم روایتش کنیم؛ یعنی این گذشته را به لحظه حال فرابخوانیم و این نوع فراخوانی، امکانی به وجود بیاورد برای اینکه در لحظه حال چگونه عمل کنیم.»

 

توفیق با این پیش‌زمینه، سخنان آقاجری را نیز یکی از روایات مشروطه دانست که تاریخ و آغاز معینی دارد و در آن ظرفیت‌هایی وجود دارد که شاید باید آن را برجسته کرد: «ما ممکن است بگوییم در این روایت آن‌گونه که دیدیم یک لحظه مشروطه که برآمد روند فکری یا اجتماعی و یا هردوی این‌هاست در مقابل ساختی که قدمت طولانی دارد، قرار دارد؛ اما زورش نمی‌رسد این ساختار قدیمی را کنار بزند. در اینجا ما وارد فضایی می‌شویم که به تدریج ظهور پیدا می‌کند؛ یعنی جامعه مدنی و گروه‌های مختلف فکری و روشنفکری شکل می‌گیرند و این تجددخواهی آن‌قدر ریشه می‌دواند که از سطح روشنفکران در بدنه جامعه می‌نشیند و بعد طبعا برای تحقق خود مدام در حال دورخیز کردن است؛ ولی در مقابل آن ساختار قدیمی قرار می‌گیرد که متصلب است و از قدرتی برخوردار است که می‌تواند خود را تکرار کند. در نتیجه ما در این وضعیت می‌مانیم.»

 

 

آن‌ها که مردم را در سطح مشروطه نمی‌دانند

 

توفیق مشکل چنین روایتی را در این دانست که «به قول آقای دکتر آقاجری می‌تواند یک ناصرالملک امروزی پیدا شود که بگوید اشتباه می‌کنید، مردم در آن سطحی نیستند که بتوانند واقعا حکومت مشروطه را برتابند.» به زعم این جامعه‌شناس این سخن را همواره می‌توان گفت و نمونه برجسته تئوریک آن نظریه همایون کاتوزیان است که در نهایت ما را به دوری باطل می‌اندازد: «این نظریه دائم به ما می‌گوید یک استبداد تاریخی وجود دارد، صلب یک قدمت دارد، جامعه رعیت‌واری داریم که در بهترین حالت علیه مستبد شورش می‌کند و نه علیه استبداد، در نتیجه چنین شورش‌هایی نمی‌توانند به تغییر ساختاری استبداد بینجامند؛ یعنی منجر به مشروطه و یا جمهوری شوند. پیامد آن نیز این است که بعد از یک دوره بی‌نظمی و آشوب غوغاییان – نامی که آدمیت بر تندروان مجلس اول و انجمن‌های ایالتی و ولایتی تبریز و گیلان گذاشته بود - دوباره استبداد بر سر کار می‌آید. این تفسیر چه بخواهیم و چه نخواهیم علی‌رغم انگیزه فردی، میل سیاسی، آرزوها و ایده‌آل‌هایی که در ذهن داریم ما را در این دور باطل نگاه می‌دارد.»

 

به نظر توفیق ما اکنون در مقطعی هستیم که به گونه‌ای می‌شود آن را با فاز بعد از انقلاب مشروطه، بعد از به توپ بستن مجلس، بعد از بسته شدن مجلس دوم تا کودتای سوم اسفند و یا شاید حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد مقایسه کنیم؛ مقطعی که به عقیده توفیق ناامیدی ناشی از آن «این احساس را در بخشی از مشروطه‌خواهان و مجلس‌نشینان به وجود می‌آورد که ما وارد فازی شده‌ایم که در واقع این هفتاد و دو ملت و این جمعیت پراکنده‌ای که به قومیت‌ها، مذاهب و زبان‌های مختلف تقسیم شده‌اند، به راحتی می‌توانند ابزار استعمار خارجی قرار گیرند و دوباره کودتاهایی شبیه کودتای محمدعلی‌ شاه را امکان‌پذیر کند. در این لحظه در بسیاری از مشروطه‌خواهان یک شیفت رخ می‌دهد؛ یعنی می‌گویند ما که نتوانستیم بر اساس قانون‌خواهی، قانون اساسی و برقراری مجلس، مردم را با قانون اساسی و مجلس مشروطه مطابقت دهیم؛ پس به یک دیکتاتور منورالفکر نیاز داریم که این کار را انجام دهد. خب این لحظه به راحتی می‌تواند تکرار شود. مگر همین الان در ذهن بسیاری تکرار نمی‌شود؟! گیرم این بار خیلی به اینکه مردم بی‌نظم و غوغایی هستند ارجاع ندهد؛ ولی می‌تواند به وضعیت بیرون از ایران که وضعیت بی‌نظمی است، ارجاع دهد.»

 

 

قبل از مشروطه چه اتفاقی می‌افتد؟

 

به باور توفیق اصولا همچنان از نظر بسیاری، مردم در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند یک نظام مشروطه قانونی و یا جمهوری را برتابند، در نتیجه تاریخ می‌تواند به این معنا به شکلی متفاوت تکرار شود؛ چراکه «در نوع قرائت ما از دوران مدرن خودمان ظرفیتی وجود دارد که دائم ما را در طیفی قرار می‌دهد که مثلا من می‌توانم نمایندگی مردم را به عهده گیرم - با یک تصور رمانتیک و پوپولیستی از مردم - نکته‌ این است که ما می‌توانیم رویکردی پوپولیستی و از بالا به پایین نسبت به مردم داشته باشیم و بگوییم این مردم ذاتشان خوب است.»

 

وی سپس در پاسخ به این پرسش خود که مگر در لحظه ماقبل انقلاب مشروطه دقیقا چه اتفاقی می‌افتد؟ گفت: «اگر به تاریخ‌نگاری آن دوره رجوع کنیم، متوجه می‌شویم که از نیمه دوم دوره ناصری به تدریج نوعی ناسیونالیسم نخبه‌گرا شکل می‌گیرد؛ ولی در نخبه‌گرایی خود یک رویکرد رمانتیک دارد، به این معنا که می‌گوید ما به این علت دچار عارضه استبداد و عقب‌ماندگی شدیم که چیزی بر ما تحمیل شده است. مردمان ما که در واقع مردمان پاک آریایی ماقبل اسلامی هستند در اثر قرار گرفتن در معرض هجوم ترک‌ها و اعراب از راه راست بیرون رفتند و اگر ما کمی این پوسته را کنار بزنیم، آن ذات پاک آشکار می‌گردد. این مبنای ناسیونالیسمی با تصور رمانتیک و پوپولیستی از مردمان به سمت تشکیل حکومت قانون و دولت مشروطه می‌رود؛ اما همین رویکرد خیلی راحت می‌تواند بگوید آن پوسته بسیار قوی است و به این سادگی‌ها نمی‌شود آن را کنار زد یا حتی در مرحله‌ای بگوید نه اصلا این‌گونه نیست که این عقب‌افتادگی عارض باشد بلکه ذاتی است؛ مثل «خلقیات ما ایرانیان» جمالزاده و خلقیات‌نویسی ساینتیفیکی که امروز در حال انجام است. در سال ۱۳۴۵ جمالزاده کتاب «خلقیات ما ایرانیان» را می‌نویسد و در آنجا نقد می‌کند که آن‌قدر نگویید دروغگویی، چاپلوسی، دورویی و خصوصیاتی از این دست در ما مربوط به اعراب و... است. جالب است که امروز هم همین اتفاق در حال رخ دادن است و دست‌کم ۶–۵ سال است که شاهد برآمدن جدی ژانر خلقیات‌نویسی هستیم. منظورم این است که شیفت از این طیف به طیف دیگر بسیار راحت رخ می‌دهد. این نوع از روایت ضرورتا مربوط به خود مشروطه نیست، اگرچه ابژه آن مشروطه است؛ اما به نظر من نقطه آغاز آن دهه چهل است؛ یعنی اصلا نمی‌توان آن را تا ۱۲۸۵ شمسی برد.»

 

توفیق در پایان سخنان خود، رویکرد روشنفکران به خلقیات و اثرات ناشی از آن را به دو دوره پیش از دهه چهل و پس از آن تقسیم و وضعیتی را ترسیم کرد که ما اکنون در آن به سر می‌بریم: «نقطه آغاز دوره ماقبل دهه چهل، نیمه دوم دوره ناصری است؛ یعنی آنجایی که مسئله عقب‌ماندگی به طور جدی برای ما مطرح می‌شود و بعد به انقلاب مشروطه و سپس به قدرت رسیدن پهلوی و این تصور می‌انجامد که ما از قافله تمدن عقب افتاده‌ایم. تصور غالب در این دوره، تصور گذار است؛ یعنی ما باید از وضعیتی که بر ما عارض شده ولی ذاتی‌مان نیست گذار کنیم. در واقع در اینجا دو مفهوم مرکزی وجود دارد: عقب‌ماندگی و استبداد؛ ولی هیچ‌کدام از این دو ذاتی ما نیستند بلکه موضوع رفع هستند، یعنی ما چگونه برنامه‌ریزی کنیم تا رفع شوند؛ اما به دهه چهل که می‌رسیم شیفتی بسیار جدی رخ می‌دهد. اگر نام دوره قبل را «دوره گذاراندیشی» بگذاریم، از دهه چهل به بعد وارد فازی می‌شویم که گذار تبدیل به یک ایدئولوژی صلب بسیار قدرقدرت می‌شود که یک سنت و تجدد می‌سازد و بین این‌ها گسلی ایجاد می‌کند که امکان هیچ تبادل و رفت‌وآمدی بین آن وجود ندارد. مابه‌ازای سیاسی آن، تقابل میان اصلاح‌طلبی یا انقلابی‌گری تجددخواه و آینده‌نگر با تمامیت‌خواهی سنت‌گر و استبدادی است. اگر در دوره قبل دنبال این بودیم که چگونه می‌شود عقب‌ماندگی و استبداد را که عارضی هستند، رفع کرد، از دهه چهل به بعد بحث بنیادین، تبیین علل عقب‌ماندگی است؛ یعنی عقب‌ماندگی و استبداد به عنوان یک داده ذاتی عرضه و به همین ترتیب، تاریخی بسیار عجیب‌وغریب و طولانی‌مدتی برایش ساخته می‌شود. این به نظر من وضعیتی بسیار متفاوت است. این دیسکورس، طیف‌های مختلفی دارد و می‌تواند از یک ناسیونالیست پوپولیستی یا اصلاح‌طلبی پوپولیستی به راحتی به اصلاح‌طلبی بسیار محافظه‌کار بینجامد. به نظر من این وضعیتی است که ما امروز در آن قرار گرفته‌ایم.»

کلید واژه ها: هاشم آقاجری ابراهیم توفیق مشروطه


نظر شما :