بادامچیان: لاجوردی کسی را اعدام نکرد
این بخشهایی از گفتوگوی اسدالله بادامچیان، نایبرئیس حزب موتلفه اسلامی، با خبرگزاری مهر درباره اسدالله لاجوردی و روش رویارویی او با محکومین است. بادامچیان در این گفتوگو از اهداف انقلاب، مراحل تثبیت آن، گروههای نقشآفرین در مبارزات ضد رژیم شاهنشاهی، شیوه مقابله دولت انقلابی با اقدامات مسلحانه مجاهدین خلق در دهه ۱۳۶۰ و... سخن گفته است. مشروح این گفتوگو را با اندکی تلخیص در ادامه میخوانید:
به عنوان سوال نخست، درباره ماهیت دهه ۶۰ در تاریخ انقلاب اسلامی، رهبر انقلاب فرمودند که دهه ۶۰ دهه مظلومی بوده و آنطور که باید شناخته نشده است. بفرمایید ویژگی دهه ۶۰ به عنوان اولین دهه از انقلاب اسلامی چه بود که امروز از ناشناخته ماندن آن سخن به میان میآید.
اصولا انقلاب اسلامی ما هنوز به طور کامل شناخته شده نیست. علت این است که انقلاب اسلامی ما به عنوان یک حرکت در یک کشور آن هم برای یک برهه کوتاه شکل نگرفت، بلکه یک انقلاب بنیانی دگرگونکننده همه ابعاد و مدیریتهاست. این انقلاب تنها در ایران نماند و همچنان آنقدر موقعیت دارد که روزبهروز بر اقتدار آن افزوده شده است. امروز اسلامهراسی که در غرب مطرح میشود در حقیقت برای مبارزه و مقابله با انقلاب اسلامی است.
اسلام دین آرامشبخش است و کسی از آن هراس ندارد. نگرانی مستکبران و کسانی که با بشریت مسئله دارند، این است که امروز آمریکا و اروپا با ادعای ابرقدرت بودن، بقا و حیاتشان در خطر است. آنها از حرکت انقلاب اسلامی میترسند؛ حرکتی که از ایران و در سال ۱۳۴۱ شروع شد و ظرف شانزده و نیم سال توانست جزیره ثبات آمریکا را برهم ریخته و ژاندارم منطقهای آن را خلع سلاح کند تا از یک کشور عقبمانده گرفتار آشفتگی مانند ایران دوران شاه، به یک کشور آزاد و دارای استقلال برسد.
اول باید دانست انقلاب اسلامی چیست. در این باب کتب بسیاری نگاشته شده است؛ حتی دشمنان انقلاب اسلامی هم برای معرفی آن کتابها و مقالات بسیاری نوشتند؛ اما آنطور که باید این انقلاب برای نسل جوان شناخته نشده و نتوانسته است نسل جدید را برای استمرار و تداوم انقلاب آگاه و مطلع کند. باید در این فضا کار جدی انجام شود. علاوه بر دهه ۶۰ باید گفت اصل انقلاب اسلامی مظلوم است. انقلابی که توانست این همه ظالم از شاه تا فراماسونرها و امپریالیسم جهانی و سرویسهای جاسوسی از جمله موساد را اینگونه درهم بریزد، انقلاب بزرگی است. اگر کسی زیباییهای انقلاب را ببیند بدون شک شیفته آن میشود.
مسئله اصلی در شناخت انقلاب، برهههای یک انقلاب است. در کتاب «شناخت انقلاب اسلامی و ریشههای آن» بنده اساس انقلاب را شرح دادم. بر اساس تحلیل انقلاب در این کتاب نوشتم که ما مرحله قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داریم که در هر بازه چند دوره وجود دارد که باید این دورهها طی شود تا یک انقلاب عمیق صورت بگیرد.
در سال ۴۱ امام خمینی گفتند انقلاب ما سه مرحله دارد: مرحله اول این است که ایران را اسلامی کنیم که حدود ۲۰ سال طول میکشد. شما باید زندانها بروید، شهید بدهید و تبعیدها را تحمل کنید تا انقلاب به ثمر برسد. این مرحله شانزده و نیم سال طول کشید و کار بسیار دشواری بود. مرحله دوم این است که کشورهای اسلامی را اسلامی کنیم؛ امروز میبینیم انقلاب اسلامی در لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر پیشروی کرده است که مقدمهای برای عملی شدن مرحله دوم انقلاب اسلامی است و البته هنوز تا رسیدن به نتیجه نهایی زمان باقی است و در مرحله سوم دنیا را با اسلام آشنا کرده و آنگاه به محضر حضرت ولی عصر(عج) بگوییم آقا جان جهان آماده تشریففرمایی شماست. دشمنیهایی که دولتهای آمریکایی و غربی با اسلام انجام داده و حتی از روسری یک زن مسلمان میترسند، هراس از سرنوشت نابودی مستکبران و برقراری عدالت است.
بعد از پیروزی انقلاب، رهبری تثبیت وضع موجود را در دستور کار قرار میدهد. در همان سال ۵۷ امام خمینی - بعد از پیروزی انقلاب - جواد شهرستانی را در مقام اداره شهرداری ابقا میکند؛ همه سیستم را برهم نریخته و وضع موجود را تثبیت میکند. به تدریج تثبیت حکومت شده و حکومت انقلابی بر سر کار میآید و پس از آن مرحله تثبیت حاکمیت که ساختار انقلاب و اساس قانونی آن حاکم میشود را انجام میدهد. بعد از تثبیت حاکمیت نظام جمهوری اسلامی، تثبیت ارزشهای نظام باید صورت گیرد. امروز ما در مرحله تثبیت ارزشهای انقلاب اسلامی هستیم. نظام اسلامی قدرتمند شده و کسی نمیتواند ضربهای به آن وارد کند مگر آنکه انقلاب از درون خالی شود.
در دوران ملی شدن صنعت نفت استکبار جهانی دیگر از ما نفت نخرید؛ اما بعد از روی کار آمدن شاه با کودتای ۲۸ مرداد و با عملکرد کنسرسیوم و فروش شش و نیم میلیون بشکه نفت در روز، ۴۳ درصد سهم انگلیس، ۴۰ درصد آمریکا و ۱۲ درصد را فرانسه و بلژیک و هلند میبردند، ۵ درصد هم سهم ایران بود. شش میلیون و دویست هزار بشکه نفت را از ما میدزدیدند؛ همین بلایی که امروز بر سر عربستان میآورند. بلایی که در سال ۳۲ بر سر ما آوردند امروز بر سر عربستان میآورند.
امروز انقلاب اسلامی در حال تثبیت ارزشهای نظام است. نظام جمهوری اسلامی ولایی که در آن ساختار قوه قضائیه، دولت، مجلس، قانون اساسی و همه با هم آرمان انقلاب اسلامی دارند، امروز در حال شکلگیری در ایران است؛ اما بعد از پیروزی و تثبیت وضع موجود دوره دوم انقلاب دوره شروع درگیریها در کشور است. انقلاب به پیروزی رسیده؛ همه گروهها در مبارزه حضور داشتند ولو اینکه در انقلاب نبوده باشند مثل نهضت آزادی که اصلا نقشی در انقلاب اسلامی نداشت؛ اما در مبارزه با شاه نقشآفرین بود. مهندس بازرگان در جزوه چاپشده توسط نهضت آزادی نوشت که من معتقد بودم این انقلاب الان نباید شکل میگرفت. به امام گفته بود شاه باید بماند و سلطنت آن بالا باشد و حکومت را ما در دست بگیریم. اینها در انقلاب نقش نداشتند؛ اما در مبارزه با شاه نقشآفرین بودند.
سازمان منافقین نیز با شاه میجنگید و بعد از پیروزی انقلاب میخواست خودش حاکم شود و قدرت را با همان تفکر مستبدانه و دیکتاتور سازمان مجاهدین در دست بگیرد که این هم با نظام آزاد ولایت فقیه سازگاری نداشت، در نتیجه با نظام در همان آغاز دچار زاویه شد. ابتدا میگفتند شعار ما «سلام بر خمینی، درود بر مجاهد» است؛ اما به تدریج دیدند که نه میتوانند حکومت و قدرت را در دست بگیرند و نه مردم قبولش دارند، در انتخابات مجلس هم به هیچ کرسی دست نیافت و در نتیجه از ۳۰ خرداد سال ۶۰ وارد قیام مسلحانه شد تا به قول خودشان کودتای شهری را دنبال کنند.
حزب توده هم با شاه مخالف بود، بعد از پیروزی انقلاب میخواست حکومت وابسته به شوروی را سر کار بیاورد حتی عنصر آنها یعنی سرهنگ افضلی رئیس نیروی دریایی شد و با سازمان کمونیستی «نوید» که متعلق به حزب توده بود همکاری کرد و درصدد براندازی نظام برآمد. در مسئله چریکهای فدایی خلق و امثال آنها مثل کومله و دموکراتها و ستاره سرخ و سیاهکل، هر گروه به دنبال آن بود که حکومت کمونیستی باب میل خود را راه بیندازد؛ از این رو اینها هم به مقابله برخاستند. جبهه ملی هم میخواست ملیگرایی را منهای اسلام راه بیندازد. با قوانین اسلامی از جمله قصاص مخالفت کرد و تظاهرات خیابانی به راه انداخت؛ در نتیجه امام آنها را مرتد اعلام کرد که آنها هم به مقابله برخاستند.
در مقابل هم انقلابیون به دنبال این بودند که انقلاب اسلامی روی کار آید؛ اینها به دنبال ارزشهای اسلامی بودند و حاضر نمیشدند از زیر سلطه حکومت پهلوی بیرون آمده و زیر سایه سنگین یک حکومت دیکتاتور دیگر قرار گیرند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دوره نشاط همگانی داشتیم که همه از پیروزی این انقلاب خوشحال بودند و بعد درگیریها و برخوردها و مقابلهها شکل گرفت تا در نهایت به سمت تخریب و استحاله پیش رود.
در این ایام دهه اول انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب نقش ویژهای داشت. اصل نظام اسلامی در دهه ۵۸ شکل گرفت که بعد از انقلاب، نظام جمهوری اسلامی باشد یا جمهوری دموکراتیک، یا دموکراسی اسلامی و یا جمهوری باشد؛ اما در آن روزگار امام فرمودند با رای مردم تعیین شود که ملت ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران رای داد. سالی بود که باید قانون اساسی شکل بگیرد. در قانون اساسی همه سعی میکردند که قانون باب میل آنها باشد. مهندس بازرگان در نامه استعفای خود نوشت ما پیشنویس قانون اساسی را آماده کردیم؛ اما بعدها آن را لغو کرده و چیز دیگری را تصویب کردند؛ با این کار درصدد برآمد که مجلس خبرگان رهبری که باید اصل ولایت فقیه را راه بیندازد، منحل کند.
قانون اساسی باید شکل میگرفت. مرحوم دکتر حسن حبیبی با عدهای پیشنویس قانون اساسی را تهیه کردند. امام هم حرفی نداشت؛ اما بعد معلوم شد که این پیشنویس غربی است؛ به قول مرحوم استاد پرورش، قانون پیشنویس غربی را اسلاممالی کرده بودند. همان قانون مشروطه بود که به بنبست رسید و دوباره مطرح شد. این قانون رها شد و خبرگان ملت توانستند یک قانون اساسی بنویسند که مترقیترین قانون اساسی دنیا بر اساس مردمسالاری اسلامی در آن قید شد. بر اساس این قانون از ولی فقیه که با رای دو مرحلهای توسط مردم انتخاب میشود تا انتخاب نمایندگان مردم و رئیسجمهور و پاسداری از قانون اساسی با نظر مردم تعیین میشود.
اینکه کسی بخواهد دیکتاتوری و استبدادی رفتار بکند در قانون اساسی فرصت اقدام پیدا نمیکند. در انتخاباتهای مختلف خیلیها دلشان خواسته در نظام جمهوری اسلامی ایران تقلب کنند؛ اما چارچوب انتخابات ما سالم بوده است. در این انتخابات اخیر هم چنین وضعی بود، با وجود تخلفاتی که صورت گرفت و در حال حاضر استانداران در حال پیگرد قانونی هستند، اما انتخابات به طور کاملا سالم در کشور برگزار شد.
دهه ۶۰ مهم بود، چون برای تثبیت انقلاب کارهای اساسی از جمله تهیه قانون اساسی، تشکیل خبرگان، سه قوه و حضور مردم شکل گرفت. در مقابل، آن طرف بیکار نبود. به طور طبیعی جریانات مقابل میخواستند انقلاب را به سمت خود بکشانند. انقلاب اسلامی مربوط به کشوری بود که موقعیت استراتژیک بینالمللی دارد. از چند هزار سال قبل همه میدانند هر کس بر ایران و خاورمیانه مسلط باشد، در دنیا قدرتمند به شمار میرود، به همین خاطر به ایران پل پیروزی دو جنگ لقب داده شد؛ بنابراین کشور ما یک کشور معمولی نیست. ایران جایی است که محوریت در مسائل بینالمللی دارد.
در دوران رژیم پهلوی با تمام تلاش کوشیدند که اجازه ندهند انقلاب اسلامی پیروز شود. هایزر را با اختیار اینکه تا یک میلیون نفر انسان را بکشد به ایران آوردند تا این انقلاب به پیروزی نرسد اما نتوانستند. استکبار و استعمار نسبت به ما بیکار نبوده و توطئههای متعدد خود را نسبت به ما دنبال کرد؛ اما در خصوص دهه ۶۰ باید گفت با پیروزی انقلاب و ایجاد نظام نوپای اسلامی، هم استکبار و دشمنان بینالمللی و هم مزدوران و حکومتهای وابسته به استکبار منطقه احساس خطر کردهاند و هم نظامهایی که اساسا نظام جمهوری اسلامی ماهیت و هویت آنها را به خطر انداخته بود، مثل نظام کمونیستی، لیبرالدموکراسی غرب. اینها دست به توطئههای بزرگ در ایران میزدند.
نظام و رهبری انقلاب و انقلابیون و مردم انقلاب کرده میخواستند اصالت، اهداف و آرمانهای انقلابی خود را حفظ کنند. این یک جریان اصیل، ارزشی و انقلابی بود که در برابرش جریانهای مختلف از منافقین، لیبرالها، کمونیستها، ملیگراها، غربگراها و چپگراها قرار داشتند. ولیامر برای اداره جامعه تنها یک گروه را در نظر نگرفت بلکه همه جریانها را مد نظر قرار داد. اینگونه رهبری، حقوق همه افراد جامعه را حفظ کرد و از این رو مردم به هر کس رای دادند همان را تنفیذ کرد، مردم به بنیصدر رای دادند، بنیصدر را و به رجایی رای دادند، رجایی را تنفیذ کرد؛ این همان مردمسالاری دینی بود.
دهه ۶۰ محل نمود اصلی توطئههای چپ و راست و تمام جریانات و تفکرات مختلف با منشاها و روشهای گوناگون از یک طرف و از طرف دیگر خط ارزشگرای انقلاب بود. تلاش هر جریانی این بود که سرنوشت انقلاب را با سلیقه و سیاست خود تعیین کند. دهه اول هر انقلابی دهه سرنوشتساز است. اگر انقلاب به اهداف خود نمیرسید و منحرف و دچار هرجومرج میشد که پایان آن یک دیکتاتوری سنگین بود مثل آنچه در مصر و تونس شاهد آن هستیم؛ اما اگر انقلاب سلامت میماند که ماند با روی کار آمدن بنیصدر و لیبرالها هم انقلاب تحت رهبری قوی و سالم راه خود را میپیمود. تدبیر و اداره دهه اول انقلاب بسیار مهم است چراکه خطرات و ارزشها همزمان با هم نمود پیدا کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نظام ما کمترین اعدامها را داشت که طبق قانون قضایی انجام شد. اولین کسانی که طاغوتیها را اعدام کردند همین نهضت آزادیها بودند که در مدرسه رفاه این کار را انجام دادند، بعد از آن امام، مرحوم خلخالی را منصوب کردند به عنوان حاکم شرع تا طبق موازین این امور انجام شود و پس از آن هم مرحوم شهید قدوسی، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی روی کار آمدند.
بعد از پیروزی انقلاب، در و دیوار این کشور پر بود از شعار تودهایها که نوشته بودند اسامی ساواکیها را اعلام کنید. نظام اسلامی این کار را نکرد؛ چون ساواک ۷ هزار نفر عضو داشت و خیلیها کارمند معمولی بودند. دلیلی نداشت یک کارمند معمولی اعدام یا بیحیثیت شود. شاید ۵۰ یا ۶۰ نفر از آنها که جنایتهای سنگینی را مرتکب شده بودند مثل آرش و تهرانی اعدام شدند. خانواده خیلی از کسانی که اعدام شدند، تأمین مالی شدند. یک افسر رژیم ستمشاهی که با تانک روی صف مردم نمازگزار رفته و قتلعام کرده بود، اعدام شد اما همسر او که یک فرهنگی بود حقوقش باقی ماند. اگر میخواستیم لیبرالبازیهای جبهه ملیها و نهضت آزادیها را انجام دهیم انقلاب به باد میرفت.
روزی که بنیصدر روی کار آمد همه تصور کردند یک انسان آزادمنش و آرام و اخلاقی است. رئیسجمهور شد، چون مردم گفتند «بنیصدر، صد درصد» امام هم راه را باز گذاشت؛ امام فرمود اگر رئیسجمهور به خطا برود ملت او را به جهنم خواهد فرستاد، اما بعدها مردم فهمیدند که او آمریکایی است، این حرکت مردم در مسیر انقلاب است.
در دهه ۶۰ این نوع مدیریت و اداره جامعه و اینکه کجا باید قاطعیت نشان داد و بیجهت برخورد نکرد، زمینهساز دوام انقلاب بود. استوار ساقی رئیس داخلی زندان قزلقلعه و مربی اسبسواری شاه بود. آدم معتقدی به شاه بود و در روز ۲۸ مرداد با تانک رفته و ساختمان رادیو را گرفته بود. نسبت به مبارزان انقلابی مخالف بود؛ اما در مدیریت زندان با اینها برخورد بد نمیکرد. بعد از انقلاب مرحوم آقای طالقانی و برخی بزرگان دیگر در دادگاه رسیدگی به اتهامات وی این مسئله را گفتند، همین باعث شد که ۱۵ سال زندان کشید و بعد از آزادی در کرج مرغداری راه انداخت. انقلاب جای مداراست. اعدام دست ما نیست. هر کسی نمیتواند اعدام کند.
بیبیسی به کسانی که در این سالها حادثه تروریستی انجام داده و ۱۷ هزار نفر را کشتند و بعد کنار صدام نشسته و عکس یادگاری انداختند ترحم کرده که چرا اینها را کشتید. انگلستان پشت سر تمام توطئههای علیه انقلاب بوده و همین امروز حامی منافقین است. امروز در شیپور کردهاند که چطور منافقین را در دادگاههای انقلاب به دار آویختید، اینگونه است که جای جلاد و شهید عوض میشود. اخیرا دیدم یکی از سازمانها با بودجه دولتی فیلمی برای هویدا ساخته است که زندگی او را کامل شرح میدهد و در فیلم برخی اعضای نهضت آزادی نسبت به اعدام هویدا اعلام انتقاد میکنند. اینها امروز طلبکار شدند. تصور میکنند زمان گذشته؛ اما اینطور که فکر میکنند نیست.
این اتفاقات از جمله ترورها و بمبگذاریها و جنایات منافقین در دهه ۶۰ و کشتار چهرههایی مانند شهید بهشتی، باهنر، رجایی و بسیاری دیگر چقدر در تثبیت انقلاب نقش داشت. منافقین میگفتند با انفجار حزب جمهوری کار انقلاب یکسره است.
انقلاب اسلامی ما در ناباوریها شکل گرفته است. وقتی انقلاب گسترش یافت دربار از پوشش همهپرسی و خواست مردم بیرون آمده و جنایت فیضیه قم را رقم زد. دید با کشتار طلاب انقلاب متوقف نشد، کشتار عام ۱۵ خرداد را انجام داد اما باز نشد. کاپیتولاسیون آمریکایی را آورد که با همت شهید بخارایی و نیکنژاد سخنرانی عظیم امام و فداکاری شهدا آن دوره باز هم متوقف شد. وارد فاز مبارزات مسلحانه شد و امام را تبعید کرد باز هم نتوانست. در سال ۵۷ وقتی ملت میلیونی به صحنه آمدند شاه گریخت باز هم باورشان نمیشد که نظام جمهوری اسلامی بماند. میخواستند انقلاب را براندازند. ریگان به صراحت گفت ما میخواهیم ریشه انقلاب را در ایران برکنیم. اخیرا هم وزیر خارجه آمریکا گفته که در ایران از برخی گروهها حمایت میکنیم تا توسط آنها نظام جمهوری اسلامی ایران را براندازیم.
به مسئله اعدامهای دهه ۶۰ اشاره کردید؛ یکی از مهمترین جلوه فعالیتهای شهید لاجوردی به عنوان چهره همحزبی شما در دادستانی، پیگیری پرونده منافقین بود. نوع برخورد شهید لاجوردی با گروههای منافقین و فرقان چگونه بود؟
شهید لاجوردی یکی از مظلومین این انقلاب است. شهید رجایی قصد داشت لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی انتخاب کند؛ اما شهید بهشتی گفتند شما مسئولیت زندانها و دادستانی را بر عهده بگیرید. شهید لاجوردی به مزاح پاسخ داده بود که «من این همه در زندانهای شاه بودم باز میخواهید من را به زندان بفرستید»؛ اما شهید بهشتی پاسخ داده بود «ما به تو ایمان داریم و اهل ظلم کردن نیستی. زندان را میشناسی و میدانی رنج زندان چیست. آیا نمیخواهی انجام وظیفه کنی تا زندانی اسلامی داشته باشیم. این تکلیف شرعی است.»
آقای لاجوردی به تکلیف شرعی مسئول زندان شد و نمونه اعلای زندان اسلامی را شهید لاجوردی به وجود آورد. زندان را اقامتگاه زندانی میدانست و زندانیها را به نگاه مجرم نمیدید. در داخل زندان به زندانیها محرومیت نمیداد. در زندانهای دهه ۶۰ با مدیریت لاجوردی زندانبانی اسلامی انجام شد. لاجوردی به زنان زندانی گفته بود اگر قرآن را حفظ کنید آزاد میشوید. هر کس وارد زندان میشد باید سواد یاد میگرفت. لاجوردی در حسینیه زندان برای زندانیها جلسه میگذاشت و ساعتها با آنها صحبت میکرد. ساعتها در زندان انفرادی مینشست و با زندانی صحبت میکرد. همین شد که وقتی لاجوردی شهید شد زندانیها برای او گریه کردند و گروه سرود راه انداختند که «الهی بشکند دست منافق».
مواجهه مرحوم لاجوردی در زندان با منافقین چگونه بود؟
لاجوردی وقتی با دستگیری منافقین مواجه شد، حصاری که در جریان فعالیتهای تشکیلاتی منافقین دور هر فرد تنیده شده بود را باز کرد. منافقین آنقدر روی فکر و اعتقاد یک عضو خود کار میکردند و او را از خانواده و اطرافیان دور میکردند تا به جایی برسد که دست به ترور و انفجار بزند؛ اما لاجوردی در زندان این حصارها را از دور منافقین برداشت. با خشونت با آنها برخورد نمیکرد، آزاد با آنها حرف میزد. نتیجه این شد که منافقین تواب به لاجوردی علاقهمند شدند؛ چون باور کردند که مرحوم لاجوردی قصد برخورد با آنها را ندارد و میخواهد آنها را به خدا برساند. منافقین میگفتند کفاره گناهانی که ما مرتکب شدیم این است که اعدام شویم تا شاید در دنیای دیگر آرامش داشته باشیم. کسانی که با لاجوردیها مخالف هستند شروع به دروغ و فریبکاری کردند. وقتی لاجوردی شهید شد نشریه دولت اصلاحات نوشت لاجوردی کشته شد.
شهید لاجوردی در یکی از اظهاراتش گفته بود آنطور که من منافقین را شناختم شورای عالی قضایی یا نشناخته و یا نمیخواهد بشناسد. لاجوردی از منافقین چه میدانست و چطور آنها را شناخته بود؟
شورای عالی قضایی آن روزگار زیر نظر مرحوم موسوی اردبیلی بود که برخورد آنچنانی با سازمان و زندانها نداشت به همین خاطر با آقای لاجوردی برخورد شدید داشت و تحت تاثیر گروههای لیبرالی هم بود، چنانچه منتظری تحت تاثیر این جریان بود، به دروغ حرفهایی را به وی میزدند. یک روز گفت نامهای از یکی از منافقین به دستم رسیده که نوشته من از خارج آمدم، سوار بر اتوبوس دوطبقهای بودم که در دروازهشمیران من را دستگیر کردند، چشمهایم را بستند، من را به جایی بردند و آرامآرام چشمهایم را باز کردند و داخل زندان من را شکنجه دادند. از من سوال کرد که اگر تو جای من بودی چه میکردی گفتم این منافق را دستگیر میکردم و دستنوشته او را به متخصصان میدادم تا از همین نوشتهای که برای شما فرستاده یک شبکه نفاق و ضد انقلاب کشف شود.
گفتم اگر این فرد یک آدم عادی بود کاملا خود را باخته بود و حتی توان نامه نوشتن هم نداشت؛ اما همین که فردی دست به قلم شده و اینطور با جزئیات نوشته که چشمان من را بستند، چطور من را بردند و چشمانم را باز کردند معلوم است که این فرد خودش به طور کامل مهارت دارد و دورهدیده است، به همه چیز اشراف و آگاهی دارد و آموزش دیده است. در خارج از ایران اینها دورههای ضد بازجویی و ضد شکنجه میبینند. آقای لاجوردی از سازمان منافقین و فرقان آدمهای توبهکار درست کرد تا جایی که به جبهه رفتند و شهید شدند. منافق را به شهید راه خدا تبدیل کرد.
چرا برخی مسئولان با لاجوردی زاویه داشتند؟
کسی که در غرب بار آمده باشد و غربگرا باشد، نمیتواند انقلابی باشد. نظیر لاجوردی وجود نداشت. یک نفر را نه زده و نه اعدام کرده. لاجوردی در طول دوران مسئولیت در دادستانی هیچ حقوقی دریافت نکرد، برادرش خرج زندگی او را میداد و مرحوم لاجوردی تمام هزینهها را به عنوان بدهی به برادرش حساب کرده بود. روزی که یوسف صانعی، مرحوم لاجوردی را از مسئولیت کنار گذاشت، لاجوردی در خانه نشست و روسری و دستمال دوخت تا بدهی خود به برادرش را پرداخت کند. در زمان آیتالله یزدی وقتی دوباره به وی اعلام شد که به مسئولیت برگرد، گفت هنوز بدهیهایم به برادرم تمام نشده است.
برخی از گزارش مجید انصاری درباره خودسریهای مرحوم لاجوردی در زندانها به شورای عالی قضایی صحبت میکنند. داستان این گزارش چه بود؟
چون نام بردید اظهارنظر نمیکنم. نمیدانم ایشان بعدها متوجه شده و از گفته خود پشیمان شده و عذرخواهی کرده یا نه و از روح بلند لاجوردی که اینها خیلی او را اذیت کردند عذرخواهی کرده یا نه؛ اما اینکه با لاجوردیها دعوا میکنند علتش این است که انسانهای ارزشی در معرض تهاجم هستند. مگر مرحوم بهشتی مظلوم نشد؟ اینها به خاطر مقامطلبی و القائات است.
منظورتان از «اینها» که لاجوردی را اذیت کردند چیست؟
همین تیپ آدمهایی مثل آقای انصاری. لیبرالها لاجوردیها را اذیت کردند. نسل جوان باید قدر لاجوردیها و بهشتیها را بدانند.
نظر شما :