وقتی برژینسکی تقریبا وزیر امور خارجه ایران شد
دیپلماسی ایرانی: هرگز فراموش نمیکنم که او چگونه در طول دفاع پایاننامهام مرا زجر داد. هر بار که به موضعی در برابر او دست پیدا میکردم، او مسئله را تغییر میداد و خطی جدید از پرسشها را مطرح میکرد؛ اما بدون شک بهیادماندنیترین گفتوگوی من و او بر سر میز ناهاری شکل گرفت که چند سال پیش با هم صرف کردیم، زمانی که او به طور ناگهانی از من پرسید: «آیا میدونستی که من تقریبا وزیر امور خارجه ایران شده بودم؟» خشکم زد و فقط توانستم این جمله را در ذهن و دهانم جمعوجور کنم: «ببخشید، میشه دوباره تکرار کنی؟»
او داستان را تعریف کرد. زمانی زبیگنیو بچهای در ورشوی لهستان بود و پدرش اغلب در مسافرت. پدر او که دیپلمات دولت لهستان بود ماهها را خارج از خانه و در ماموریت سپری میکرد. در طول آن ماموریتها، مادر زبیگنیو در خانه را به روی سفیر ایران در ورشو باز گذاشته بود. این شور و اشتیاق دوجانبه بود. زبیگنیو اشاره کرد که خانه آنها پر شده بود از هنرهای دستی ایرانی و فرش؛ هدایایی که سفیر به مادر او میداد.
بعدها زبیگنیو دریافت که سفیر ایران از مادرش خواسته که با او ازدواج کند: «من تو را به تهران خواهم برد و زبیگنیو میتواند در مدرسه شبانهروزی شاهزاده محمدرضا (پادشاه بعدی ایران) در کنار او حضور داشته باشد. آنها با هم بزرگ خواهند شد و شاهزاده روزی که شاه شد میتواند او را وزیر امور خارجه خود کند.»
سفیر این وعدهها را از جانب خود میداد اما مادر زبیگنیو این خواستگاری را رد کرد؛ چراکه طلاق در آئین کاتولیک لهستانی قابل تحمل نیست. سفیر ایران با این حال اصرار داشت و پیشنهاد داده بود که اگر پدر زبیگنیو ممکن است مشکلساز شود او میتواند «به شخصه به این مسئله رسیدگی کند.» اینطور شد که مادر زبیگنیو همه تماسها و ارتباطهایش را با سفیر ایران قطع کرد و آنها دیگر یکدیگر را ندیدند. به این ترتیب شانس اینکه زبیگنیو برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده، وزیر امور خارجه ایران شود از بین رفت.
سالها بعد، زمانی که او مشاور امنیت ملی رئیسجمهور جیمی کارتر بود، با شاه و همسرش فرح در کاخ سفید شام صرف میکرد. گفتوگوها عادی بود و همه سعی داشتند بسیار عصاقورتداده و رسمی عادات معمول را رعایت کنند. زبیگنیو به سمت فرح برگشت و پرسید: «آیا میدانستید که من تقریبا وزیر امور خارجه شوهر شما شده بودم؟» واکنش فرح مشابه واکنش من بود: حیرت. زبیگنیو دوباره داستان را تعریف کرد و همه سراپا گوش بودند. نیازی به گفتن نیست که این داستان فضا را بسیار دوستانه کرد. فرح پس از بازگشت به تهران تصمیم گرفت تا این موضوع را بررسی کند. او سفیر را شناسایی و خود به شخصه این داستان را پیگیری کرد.
سه هفته بعد، زبیگنیو نامهای از یک شاهزاده ایرانی دریافت کرد. خط آغازین این نامه اینطور بود: «عزیز تقریبا برادر» این نامه از سوی پسر سفیر وقت ایران در ورشو (کسی که درگیری احساسی با مادر زبیگنیو داشت) نگاشته شده بود. پسر این مرد عاشقپیشه توضیح داده بود که فرح با پدرش تماس گرفته و او داستان زبیگنیو را تایید کرده است به جز جزئیاتی که احتمالا میتوانید حدس بزنید چه چیزهایی هستند.
هرگز نخواهیم فهمید که آیا زبیگنیو وزیر امور خارجه ایران میشد یا نه؛ اما به هر روی با او و سیاستهایش همجهت باشیم یا نه همگی موافقیم که زبیگنیو برژینسکی یکی از باهوشترین استراتژیستها و بازیگران سیاسی قرن گذشته است. واشنگتن حتی امروز نیز میتواند از راهنماییهای او استفاده کند.
منبع: پیآرآی
نظر شما :