روایت نراقی از روستاگردی آلاحمد و اهل هوای ساعدی
گفتوگوهای روزنامه آیندگان با چهرههای فرهنگی و ادبی
تاریخ ایرانی: روزی که عمید نائینی، سردبیر روزنامه آیندگان از سیروس علینژاد خواست تا دورههای این روزنامه را ورق بزند هیچ کدام یادشان نبود که چه گفتوگوهای نابی را لابهلای صفحات روزنامه خواهند خواند. به نوشته علینژاد: «روزنامه آیندگان روزنامهای بود که در انعکاس آثار فرهنگی و هنری بیش از هر روزنامه دیگر میکوشید و شاید بتوان گفت که تلاش اصلی آن روزنامه بر گسترش فرهنگ و هنر متمرکز بود.» این آن چیزی بود که میشد در خواندن مجدد گفتوگوهای این روزنامه نیز دید؛ گفتوگوهایی که علینژاد بعد از خواندنشان به این نتیجه رسید بعضی از آنها را در کتابی گردهم بیاورد. گفتوگوهایی که به نوشته علینژاد: «میتوانند در ترسیم چهره زمانه خود مفید واقع شوند.» کسانی که شاید در زندگی کمتر تن به گفتوگو داده بودند و کسانی که حالا دیگر نیستند.
پلنگها همیشه دیر میپرند
آیندگان، ۲ شهریور ۱۳۴۸
«من نمایشنامه را نمینویسم، بازیگران به هنگام بازی گفتوشنودهای نمایش را مینویسند.» این بخشی از حرفهای بیژن مفید، نویسنده و کارگردان تئاتر با روزنامه آیندگان در زمانی است که او به همراه گروهش نمایش «ماه و پلنگ» را به صحنه آورده بود. نمایشی که با «شهر قصه» که باعث شهرت بیشتر مفید شد، تفاوت زیادی داشت: «ماه و پلنگ نمایشنامهای است که بر اساس داستان قدیمی «ماه و کوه و پلنگ» نوشته و کارگردانی شده است و دومین کار بیژن مفید در زمینه زبان تئاتری خاص اوست.»
به نوشته گفتوگوکننده آیندگان: «نمایشنامه ماه و پلنگ بیان سمبولیک دارد و مفید مانند شهر قصه با رمز و کنایه و استعاره به بیان خواستهای درونی و اجتماعی مردم پرداخته است، برای همین است که به تجربهای سخت دشوار دست زده و تاکنون موفق هم شده است. نمایشنامه او همهفهم است - از کلاهمخملی گرفته تا طبقه روشنفکر. تراژدی ماه و پلنگ گام دیگری است به سوی تمام سرخوردگیهای اجتماعی این مرز و بوم…»
این ورودی است تا گفتوگو با بیژن مفید آغاز شود. مفید در پاسخ به این سوال که آیا نمایش ماه و پلنگ هم به روال شهر قصه اجرا میشود، میگوید: «شهر قصه یک مقدار طنز داشت، یک مقدار هم هزل و شوخی. موسیقی و آواز هم داشت که تنها علتش هم این بود که نمیخواستم ذهن تماشاچی را خسته کنم، ولی در ماه و پلنگ قضیه جدی است، در واقع حماسهای از عشق با بیانی منظوم، نمایشنامه لحنی کاملا شاعرانه دارد.»
او درباره شباهتهایی که ماه و پلنگ با «یرما» در روایت شاعرانه داشت با تاکید بر اینکه آن نمایش را ندیده میگوید: «اگر در نمایشنامه حتی یک جمله زیبا آورده شود، زیبایی این جمله فکری را که در نمایشنامه هست فلج میکند و لطمهای شدید بر پیکر محتوا میزند؛ چراکه ممکن است تماشاچی را از مرحله پرت کند، چون تماشاچی نمیتواند در عین حال که جملهای زیبا و خوب را جذب میکند به فکر و طنز و فلسفهای که در آن است بیندیشد.»
بیژن مفید در بخشی از این گفتوگو به داستان نمایش که ماجرای عاشقانه ماه و پلنگ است، اشاره میکند؛ ماهی که در نهایت مجبور میشود آنجا را ترک کند و پلنگ که روی صخره نشسته و آوازهای عاشقانهاش را میخواند و سرانجام به خاطر نرسیدن دستش به ماه از صخره پرت میشود و میمیرد: «همه پلنگها همیشه دیر میپرند!»
مفید همچنین از حذف موسیقی و آواز در ماه و پلنگ میگوید: «اگر دیدید که در نمایش شهر قصه من موسیقی را وارد کردم، برای این بود که احساس میکردم نمایشنامه خشک و تلخ و گزنده است و از دیدن آن دل آدم میگیرد، برای همین موزیک را وارد متن کردم تا به بیننده آرامش و تسلی ببخشد. همیشه وقتی گریه هست، باید یک لبخند هم باشد. وقتی ما میخواهیم حرف تلخی بزنیم، باید آن را با رندی بیان کنیم. فقط با موسیقی و موزیک میشد برای بیننده علمی حرف زد. مرشد من در این راه حافظ است، چراکه عمیقترین دردهای اجتماعی را با رندی و طنزی خاص بیان کرده است.»
او در لابهلای این گفتوگو خبر میدهد که قصد دارد روی نمایش «آسید کاظم» کار کند؛ نمایشی که به سال وبایی بازمیگردد: «سالی که در تهران وبا آمده بود و مردم دستهدسته توی کوچه و بازار میمردند و جسدهاشان بو میگرفت. آسید کاظم از جاهلهای بامعرفت آن روزگار بود که کمر همت بسته بود و به دفن و کفن مردهها پرداخته بود. هر چه به سید میگفتند این کار را نکن وبا میگیری گوش نمیکرد و میگفت وبا با ما کاری ندارد… بالاخره وبا گرفت. روزی که توی خیابان از پا درآمد سرش را برگرداند به طرف آسمان و با لبخندی گفت: ما هم؟»
اما این نمایش هیچ گاه با کارگردانی مفید روی صحنه نیامد. قرار بود متن نمایشنامه را محمود استاد محمد بنویسد. در نیمه راه استاد محمد تصمیم گرفت تا خودش آسید کاظم را به صحنه ببرد؛ این آغاز اختلاف بین این دو دوست قدیمی میشود که تا زمان فوت مفید ادامه داشت.
مفید در مورد چگونه نوشتن نمایشنامههایش میگوید: «من نمایشنامه را هیچ وقت نمینویسم تا بازیگر آن را حفظ کند و روی صحنه مثل نوار پخش کند. من به آکتور این آزادی را میدهم تا نقش خود را هر طور که راحت است بازی کند. تنها چیزی که به یک بازیگر میگویم این است که فیالمثل به او میگویم تو یک پلنگ هستی و داستان و فضای نمایشنامه را هم تشریح میکنم. بدین ترتیب «دیالوگها» را خود آکتورها میسازند و در این مدت تمرین، نمایشنامه خودبهخود نوشته میشود و شکل میگیرد. این کار را استانیسلاوسکی و برشت در میزانسن انجام داده بودند.»
او درباره اعتماد به بازیگران برای نوشتن دیالوگها میگوید: «برای اینکه اغلب دیده شده است زبانی را که مینویسند و به بازیگر میدهند تا اجرا کند اغلب برایش بیگانه و ناآشناست. کمتر کسی پیدا میشود مثل نصیریان که موفق باشد. زبانی را که من انتخاب کردهام به آکتور آزادی میدهد تا خودش را هر لحظه اختراع کند. با این همه، من هنوز هم دنبال زبان تئاتر هستم، شاید این شیوه را رها کنم و زبان دیگری را اختیار کنم. نباید فراموش کرد که ما در برزخی هستیم که باید زبان را کشف کرد. دیالوگ برنارد شاو خیلی عالی و خوب است. چون برنارد شاو در پی سنتی است که شکسپیر پیریزی کرده است، ولی حرف مردم روزگارش نیست.»
او در پاسخ به این سوال که آیا در نمایشنامههایتان جنبههای حسی قضیه را در نظر دارید یا نه؟ با بیان اینکه توجه چندانی به این جنبهها ندارد، میافزاید: «من از احساس استفاده میکنم ولی فقط به صورت یک وسیله، هدف فکر اصلی است. من تنها برای کشاندن مردم به تماشاخانهها از جنبههای حسی قضیه کمک میگیرم. چنانچه این کار را کردهام و نتیجه خوبی هم گرفتهام. هر کس باید به نوبه خود دنیا را عوض کند و من به سهم خودم دنیای کوچک و جامعه صنعتی شهر آبادان را عوض کردم.» مفید از مسئولان سینما تاج خواسته بود تا اجازه دهند کارگران هم به سینما بیایند.
نیاز به فاصلهگذاری در تئاتر ایران
آیندگان، ۶ آبان ۱۳۴۸
عباس جوانمرد معتقد بود که: «بهتر است کار را یکدست کنیم، یا همه آلی یا همه غیرآلی.»
جوانمرد از کارگردانانی است که در زمینه تلفیق تئاتر بومی ما با تئاتر مترقی در روزگار خودش شناخته شده بود. او در سال ۱۳۴۸ دو نمایش «قصه طلسم حریر و ماهیگیر» نوشته علی حاتمی و «آن که گفت آری؛ آن که گفت نه» برتولت برشت را در شهرهای جنوبی به صحنه برده بود. او در پاسخ به اینکه نمایش «قصه طلسم حریر و ماهیگیر» نوعی جستوجو و تجربهای در شیوه تئاتر بومی ما نیست، میگوید: «نیت من از انتخاب این اثر، جستوجویی است که به طور کلی در زمینه تکنیک تئاتر بومی خودمان میکنم. چند سالی است که پس از دستیابی به شیوه اجرایی کار احساسی - که در این زمینه تا حدودی توفیقهایی به دست آمد - این سوال مطرح شد که آیا تئاتر ملی ما باید به یک شیوه از اجرا بسنده کند یا نه و آیا راههای دیگری هست که بتوان از طریق آن به شیوههای اجرایی دیگری دست یافت؟»
به گفته جوانمرد در مرحله اول، شیوه تئاتر بومی ما، تعزیه و روحوضی که سالهای سال بود با تحفه از آب گذشته اجرای تئاتر غرب سرکوب و منکوب شده بود، جلب توجه کرد. «مطالعه دقیق و تفحص بیشتر در تئاتر بومی ما و انطباق آن با شیوههای مترقیتر تئاتر امروز که خود ملهم از تئاتر شرق یعنی شیوه فاصلهگذاری و تئاتر حماسی است این نوید را میداد که میشود با هوشیاری و آگاهی بیشتر این تکنیک را به کار گرفت؛ حواشی و زوائد و نقاط منفی آن را حذف کرد و از آن نهالی هرسشده و بارور به وجود آورد که بتواند جوابگوی اصیلترین شیوه درام ملی باشد.»
جوانمرد به این سوال که نمایشنامه صرفا باید «نمایش» باشد یا به واقعیات و درگیری غمانگیز انسان با هستی نیز بپردازد، چنین پاسخ میدهد: «صحبت بر سر این است که آیا نمایشنامه حقیقت اصلی خود یعنی نمایش را داشته باشد بهتر است یا در کار اجرایی به واقعگرایی زندگی برسیم و عناصر متشکله تئاتری را که لاجرم از عناصر آلی و نیمه آلی و غیرآلی شکل گرفته به هم دمساز سازیم.»
او میگوید: «کوشش بر این است که ما در این شیوه، کار را حتیالمقدور به صفت بارز نمایش یعنی نمایش خالص تبدیل کنیم. دستیابی به هدف کلی این عقیده شاید بسیار سخت باشد و کوششهای مداوم و تربیت هنری خاص را موجب شود. این هدف غایی است اما میشود گامهای ابتداییتری در این زمینه برداشت. اجرای نمایشنامه آن که میگوید آری، آن که میگوید نه تلاشهایی در این زمینه است.»
جوانمرد که شیوههای تئاتر ایرانی و مدرن را در هم تلفیق کرده بود درباره فاصلهگذاری در تئاتر میگوید: «به طور کلی فاصلهگذاری در کار اجرای نمایش دارای مشخصاتی است که باید توجه دقیق به آن کرد و با معرفت بیشتر و دقت کافی در زمینه مزایای آن و علت وجودیاش برای نمایش با آن روبهرو شد. کار فاصلهگذاری در نمایش به طور خودرو در تئاتر شرق و به ویژه چین وجود داشته و اکنون هم وجود دارد و درست شبیه است به کار فاصلهگذاری که در تئاتر بومی ما تعزیه به نوعی و در روحوضی به نوع دیگری مشهود است.»
جوانمرد عظمت کار برشت را آنجا میداندکه او با مطالعه تئاتر شرق و شکسپیر آنها را کشف میکند و آنها را نه به طور دگم و غیرقابل انعطاف که کاملا انعطافپذیر برای کوشندگان نمایش به ارث میگذارد. این شیوه نمایشی به تماشاچی فرصت میداد که بدون آنکه غرق نمایش شود بتواند قضاوت کند و با تماشاگر باقی بماند.
جوانمرد در آن زمان معتقد بود کار گروهش و تکنیک اجرای تئاتر بومی ایران خصایص تئاتر برشتی را دارد و بر همین اصل هم بود که او دست به تجربههای جدید زد: «نتیجه این کار را به درستی نمیدانم، فکر میکنم این کار باید در عمق تاریخ قرار بگیرد تا بتواند قضاوت شود.»
همه جا خوشهچین خرمن غربیها نباشیم
شاهرخ جنابیان، آیندگان، ۱۶ بهمن ۱۳۴۷
دکتر احسان نراقی در گفتوگو با روزنامه آیندگان از سابقه فعالیتهای خود و موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی گفت. او توضیح داد: «در سال ۱۳۳۶ که من از اروپا به ایران آمدم موقعیت مناسبی برای تاسیس «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» وجود داشت، زیرا هم دانشگاه به این امر بسیار علاقهمند بود و هم این که آقای دکتر صدیقی که در حقیقت پایهگذار جامعهشناسی در ایران بودند و سالیان دراز این درس را در دانشگاه تهران میدادهاند همکاری و کمک بسیاری کردند.»
نراقی درباره مراحل راهاندازی این موسسه، ایجاد یک دید علمی در اجتماعات را نخستین بخش کار خود دانست و گفت: «در مرحله بعد ما شروع کردیم به یک کار وسیعتر و مفصلتر… کم کم آقایان دکتر کاردان، دکتر بهنام، دکتر راسخ از خارج آمدند و ما را یاری کردند و توانستیم فعالیت جدی و جمعی را شروع کنیم. در این صورت اگر توفیقی بود برای این بود که ابتدا زمینهای از قبل آماده بود و سپس عدهای که تحصیلاتی عمیق در رشتههای علوم اجتماعی داشتند و به فعالیتهای علمی بسیار علاقهمند بودند در یک زمان با یکدیگر برخورد کردند.»
این برخورد به اعتقاد نراقی به جایی رسید که اساس علوم اجتماعی در ایران با تحقیقات گسترده گذاشته شد. او در پاسخ به این سؤال که چرا استادان جامعهشناسی ایرانی کمتر به تحقیقات علمی در جامعه ایران میپردازند، با وارد ندانستن این انتقاد گفت: «زیرا همیشه هم ما متوجه تحقیقات در جامعه ایران و مسائل اجتماعی است. نگاه کنید به تحقیقات روستاهای ما که هشت منطقه مطالعه شده است. همینطور به تحقیقات عشایری ما. همین آقای نادر افشار نادری با یک گروه مدت یک سال در کهگیلویه مطالعه کردند و برای اولین بار این مطالعه به وسیله یک گروه ایرانی انجام گرفت؛ زیرا قبلا این نوع تحقیقات به وسیله خارجیان صورت میگرفت. این گزارش نزدیک به دو هزار صفحه در هفت، هشت جلد است که راجع به جزییات زندگی در کهگیلویه تحقیق شده است. یا راجع به صنعت فرش در ایران که مطالعه مفصلی است برای اولین بار، تحقیقی صورت دادیم.»
نراقی با بیان این که مسائل اجتماعی ایران بیکران و وسیع است، افزود: «اگر اشکال تحقیقات اجتماعی در ایران را بپرسید، به شما میگویم در ممالک اروپایی و آمریکایی محقق اجتماعی لازم نیست که خودش جزییات اطلاعات و ارقام را کسب کند. دستگاههایی هستند که این اطلاعات را تهیه میکنند و او میتواند اطلاعات مورد نظرش را از آنها بگیرد و به تجزیه و تحلیل آنها پرداخته، از میان آنها روابط امور را بیان دارد.»
او در ادامه با طرح فرضیههایی درباره خودکشی و جمعآوری اطلاعات گفته: «در کشور ما چنین آمارهایی وجود ندارد. محقق اجتماعی در ایران ناگزیر است خودش راسا آمار و اطلاعات لازم دیگر را به دست آورد و مدت زمانی را صرف این کار کند. ما تا به حال در تحقیقات خودمان اکثرا زمانی را صرف کردیم که بیشتر از مدت لازم در کشورهای اروپایی یا آمریکایی است.»
به اعتقاد عضو هیات مدیره موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی: «دستگاههای آماری و خود تشکیلات مختلف مملکتی هنوز اعتقادی به آمار و اهمیت اطلاعات دقیق ندارند. بایگانی ما قابل استفاده نیست، شما هرگاه بخواهید در مورد تحقیق در امری مثلا از بایگانی وزارت دادگستری استفاده کنید میلیونها پرونده وجود دارد ولی قابل استفاده نیست. هیچ یک از بایگانیها که مهمترین منبع مطالعاتی است برای ما از لحاظ علمی قابل استفاده نیست. محقق باید خودش ماهها و سالها وقت صرف کند تا اطلاعاتی را که لازم دارد به دست آورد.»
او درباره مونوگرافیهایی که توسط موسسه منتشر شده و ایرادی که به ناقص بودنشان گرفته شده نیز گفت: «مونوگرافیهای اولی که ما منتشر کردیم بیشتر جنبه انسانشناسی فرهنگی داشت. در حقیقت بیشتر شناسایی فرهنگی مورد نظر بود. خاصه این که آقای جلال آلاحمد که سابقه این کار را در ایران داشت از یک دید اجتماعی – فرهنگی به امور مینگریست و آنهایی هم که با ایشان کار میکردند چنین دیدی داشتند. من معتقدم که باید تلاش و کوشش اشخاص برای شناسایی امور اجتماعی از هر نوعی که باشد مورد توجه و عنایت قرار بگیرد. آلاحمد و دوستانش کسانی بودند که از سالها پیش از ما به تشخیص و دید خودشان برای رفتن به ده و دیدن زندگی اجتماعی و فرهنگی روستائیان شروع به کار کرده بودند که طبعا بسیار ارزنده است.»
نراقی در ادامه درباره مطالعاتی که با هدایت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی توسط دکتر ساعدی، طاهباز و پورکریم انجام شده میگوید: «کسانی مانند دکتر ساعدی را که علاقهشان به کار مستمر و دائم بیشتر بود انتخاب کردیم و با آنها بیشتر همکاری کردیم و از روشهای جدید تحقیقاتی آنها را مطلع کردیم و نتیجتا کتاب خیاو که یک تحقیق جلو رفته و جامعی است حاصل شد و یا ایلخچی که نشان داد چگونه مردمانی با یک معتقدات دینی و اجتماعی و همبستگی معنوی خاصی در یک ده توانستند مکانیزاسیون به روز صنعت و کشاورزی را بپذیرند، بدون این که نظام اجتماعیشان دگرگون شود و این قابل تحسین و توجه است.»
او در ادامه همچنین گفته: «این که ما خیاو را مطالعه کردیم، در دنباله تحقیقات راجع به ایلات شاهسون بوده است که از سالها پیش شروع کرده بودیم و میباید در موازات آن تحقیقات که بیشتر با روش انسانشناسی بود و جنبه تحرک ایلات شاهسون منظور بود، اسکان آنها نیز مطالعه شود؛ یعنی شاهسونی که در مشکینشهر اسکان کرده بود. چون دکتر ساعدی اهل آن نواحی بود و زبان ترکی میدانست و علاقه به این مطالعه داشت، ما هم کمکش کردیم.»
نراقی همچنین از «اهل هوا» یاد کرد که کار قابل عرضه بینالمللی است و کار تحقیقاتی ساعدی بود: «این مطالعه هم از نظر جامعهشناسی و هم از نظر روانپزشکی یکی از کارهای درجه اول است که هر آن جا دارد به زبانهای خارجی ترجمه و چاپ شود.»
***
گفتوگوهای برگزیده آیندگان
سیروس علینژاد
نشر آگاه
چاپ اول، ۱۳۹۵
۱۷۲ صفحه
۱۲ هزار تومان
نظر شما :