مصائب مدارس نوین مذهبی؛ از علمیه تا علوی

روزگاری که با تدریس زبان خارجی و جغرافی مخالفت می‌شد
۲۸ اسفند ۱۳۹۵ | ۱۷:۱۷ کد : ۵۷۸۲ وقایع اتفاقیه
روزگاری که با تدریس زبان خارجی و جغرافی مخالفت می‌شد
مصائب مدارس نوین مذهبی؛ از علمیه تا علوی
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: تاسیس مدارس نوین مذهبی در ایران، تلاشی از جانب جامعه نوگرای دینی برای مقابله با مدارس نوین بود؛ مدارس نوینی که بستر مذهبی جامعه آن را برنمی‌تافت. پیشتازان مدارس نوین با پسوند مذهبی، افرادی بودند که اتفاقا از متن جامعه دینی برخاسته و نیازهای آن‌ها را به خوبی می‌دانستند، تنها تفاوت آن‌ها با هم‌درس‌های دیگرشان در حوزه اما درک اوضاع جدید و ضرورت در پی گرفتن روشی برای عقب نماندن از قافله نوگرایی بود؛ افرادی چون شیخ غلامرضا معارفی، با تاسیس مدرسه علمیه کاشان، شیخ محمود صلاحی با تاسیس مدرسه صلاحیان کاشان، امیرعبدالله کرباسچیان با تاسیس مدرسه علوی تهران و... هرچند که تلاش این عده نیز همراهی کامل طیف سنتی جامعه را در پی نداشت و موسسان آن‌ها در این راه با مشقت‌هایی فراوان روبه‌رو بودند. شرح چگونگی تاسیس این مدارس و نوع نگاه جامعه مذهبی در مواجهه با وضعیت جدید در اواخر دوران قاجار و نیز در دوران پهلوی تا کودتای ۲۸ مرداد؛ موضوعات مورد بررسی در همایشی با عنوان «مدارس نوین مذهبی» بود که روز ۱۴ اسفند در ساختمان آرشیو ملی برگزار شد. آنچه می‌خوانید گزارش «تاریخ ایرانی» از سخنرانی‌ محمود سادات‌بیدگلی، استادیار پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی و مجید تفرشی، سندپژوه تاریخ معاصر در این نشست است.

 

 

شکل‌گیری مدارس نوین مذهبی در کاشان

 

«مطالعه موردی مدرسه علمیه و مدرسه اسلامی صلاحیان شهر کاشان»، موضوع سخنرانی محمود سادات‌بیدگلی بود. وی پیش از آغاز بررسی این دو مدرسه تصویری کلی از فضای فکری کاشان در اواخر دوره قاجار و بستری که این دو مدرسه در آن ایجاد شدند ارائه داد؛ فضایی در تقابل میان دو طیف سنتی و نوگرا که طیف سنتی لاجرم در آن از پیشینه‌ای بسیار طولانی‌تر برخوردار بود: «طیف سنتی شهر کاشان به هر روی از گذشته در این شهر وجود داشت و علمای ریشه‌داری چون ملااحمد و ملامهدی نراقی عهده‌دار زعامت مدرسه سلطانی و آقابزرگ بودند. عمده مخارج این دو مدرسه را تجار سنتی کاشان تامین می‌کردند؛ تجاری که بیشتر در شهر کاشان ابریشم بافته‌شده و سایر منسوجات کارگاهی را به شهرهای دیگر صادر می‌کردند و از دیگر شهرها مواد اولیه برای این کارگاه‌ها وارد می‌کردند.»

 

 

دلایل ظهور طیف نواندیش

 

بیدگلی سپس در توضیح فرایند تضعیف طیف سنتی و دلایل روی کار آمدن طیف نوگرا در این شهر گفت: «ظهور طیف نواندیش در این دوره دلایل متعددی داشت؛ از جمله موقعیت جغرافیایی شهر کاشان و نزدیکی آن به پایتخت که به هر روی از تغییر و تحولات تهران تاثیر می‌پذیرفت. عامل بعدی وجود تلگراف در کاشان بود که موجب سرعت گرفتن رابطه شهر با دیگر شهرها می‌شد. عامل دیگر اعزام محصلین ایرانی به فرنگ بود؛ از سال ۱۲۷۵ که فرخ‌خان امین‌الدوله نخستین گروه محصلین را به خارج از کشور اعزام کرد، بیشترین تعداد آن‌ها بعد از تهران متعلق به شهر کاشان بود. این‌ها بعد از اتمام تحصیلاتشان و بازگشت به ایران، تعدادی در تهران ماندند و تعدادی به کاشان رفتند و منشا اثراتی در آن شهر شدند.»

 

وی در ادامه از ملاحبیب‌الله شریف و ملاعبدالرسول مدنی به عنوان روحانیون متاثر از این طیف نواندیش یاد کرد که در این جهت دفاعیات جانانه‌ای نیز از مشروطه داشتند: «به ویژه ملاعبدالرسول مدنی در این زمینه کتابی دارد به نام «رساله انصافیه» در دفاع از انقلاب مشروطه و نسخه‌‌ای خطی نیز در همین زمینه از او وجود دارد به نام «کلمات انجمن» که هنوز منتشر نشده و بحث‌های آزاداندیشی را دنبال می‌کند.»

 

 

حامیان مالی طیف نوگرا

 

بر اساس پژوهش بیدگلی در انتهای دوره قاجار، تجار کاشان از جمله گرو‌ه‌هایی بودند که به خاطر شرایط جدید اقتصادی و سفرهای تجاری‌شان به اروپا متاثر از تحولات آن دیار به خیل طیف نواندیش این شهر پیوستند: «در این دوره، بسیاری از کارگاه‌های پارچه‌بافی در این شهر به دلیل ورود پارچه‌های خارجی ورشکسته شده بودند و تجار به صورتی دیگر تجارت می‌کردند؛ یعنی مواد خام را از کاشان صادر و کالای ساخته‌شده وارد می‌کردند. به دلیل ارتباطات این تجار با نقاط دیگر به ویژه اروپا و روسیه، متاثر از تحولات آن مناطق، علاقه‌مند بودند که بتوانند تحولاتی را نیز در شهر کاشان به وجود آورند؛ بنابراین هر فکر جدیدی که در شهر کاشان ایجاد می‌شد و حاکی از نواندیشی و نوگرایی بود، می‌توانست از مزایای اقتصادی آن‌ها بهره‌مند شود، از جمله روزنامه‌هایی که در این شهر منتشر می‌شدند؛ اما بیشترین مازاد سود اقتصادی این‌ تجار برای مدارس نوین هزینه می‌شد، برخلاف تجار سنتی که در قالب وجوهات شرعیه به مدارس علمیه کمک می‌کردند.»

 

بیدگلی پس از توضیح بستر ایجاد مدارس نوین مذهبی در کاشان، با اشاره به مدارس اقلیت‌ها در این شهر که خیلی پیش‌تر از این جریانات در کاشان ایجاد و به کار خود ادامه می‌دادند از جمله مدرسه آلیانس یهودیان و مدرسه وحدت بشر بهاییان، افزود: «در مقابل مدارس نوین اقلیت‌ها و مدارس علمیه، طلبه‌ای به نام شیخ غلامرضا معارفی راهی ایجابی و نوین را در شهر کاشان به وجود آورد و آن ایجاد «مدرسه علمیه» بود. وی در مدارس تهران تحصیل کرده بود، زبان فرانسه می‌دانست و در مدرسه علمیه کاشان علاوه بر دروس جدید، زبان فرانسه هم تدریس می‌کرد، به هر حال تدریس این زبان واکنش طیف‌های سنتی جامعه را به دنبال داشت.»

 

وی سپس با بیان اینکه مدرسه علمیه منشا تحولات بسیاری در شهر کاشان شد، از آن به عنوان یکی از نخستین نهادهای آموزش و پرورش در کاشان یاد کرد و گفت: «سابقه مدارس در شهر کاشان بیش از سابقه اداره آموزش و پرورش در این شهر است؛ یعنی در سال ۱۳۱۳ قمری در شهر کاشان مدارس نوین ایجاد شد و در ۱۳۳۵ قمری اداره آموزش و پرورش در این شهر مستقر شد و امسال یکصدمین سال اداره آموزش و پرورش کاشان است. بعدها زمانی که ساختار اداری در این شهر مستقر شد، «مدرسه علمیه» تحت عنوان «مدرسه علمیه نمره اول» و سپس «مدرسه پهلوی» و... به فعالیت خود ادامه داد.»

 

 

مصائب مدارس نوین

 

واکنش طیف سنتی کاشان در مقابل مدارس نوین مذهبی ایجاد شده در این شهر، از دیگر موارد مورد اشاره بیدگلی بود: «تدریس دروس جدید در کاشان با واکنش‌هایی مواجه می‌شد. غلامرضا معارفی در ایجاد مدرسه علمیه، با مشکلات زیادی روبه‌رو بود و بعضا لازم بود علمای این شهر به ویژه ملاعبدالرسول مدنی از ایشان دفاع کند. دفاع‌ ایشان نیز در همان دو کتابی که پیش‌تر گفتم یعنی «رساله انصافیه» و «کلمات انجمن» آمده است، مثلا در مورد دفاع ایشان از تدریس زبان فرانسه که واکنش زیادی در شهر کاشان به وجود آورده بود در رساله «کلمات انجمن» آمده است: می‌گویی تحصیل زبان فرانسه نباید کرد! اگر فلان آقا زبان فرانسه هم دانسته باشد عیب اوست یا هنر او؟ عادل نخواهد بود؟ اگر امام علی زبان فرانسه ندانسته باشد چه می‌گویی؟ نمی‌گویی امام نیست؟ چه شده زبان عربی یا ترکی ضرری به دین نمی‌زند، فرانسوی می‌زند؟! تدین دخل به زبان ندارد. یا مثلا در دفاع از دروس جدید مثل دروس تجربی (علوم طبیعیه) می‌نویسد: می‌گویی تحصیل علوم طبیعیه که شعبه‌ای از حکمت عملی است، جایز نیست! یعنی نباید بتوانیم چلوار ببافیم، نباید بتوانیم ساعت بسازیم! می‌گویی علم جغرافی نباید تحصیل کرد! یعنی نباید بدانیم دور کره زمین چقدر است! چقدر جمعیت دارد! آیا هر کس درست بفهمد مسلمان نیست؟!»

 

بیدگلی در دفاع ملاعبدالرسول مدنی از این مدارس در مقابل کارشکنی‌های طیف سنتی به عصبانیت وی در برخی موارد اشاره کرد و گفت: «طیف سنتی علم را تنها به علوم حوزوی منحصر می‌کردند و علوم طبیعیه را جزء علم نمی‌دانستند. ملاعبدالرسول مدنی در رساله کلمات انجمن با زبان عصبانی خطاب به آن‌ها می‌گوید: مردمان راست‌طلب مفت‌خوار ظالم به حقوق، چنین در نظرشان جلوه کرده و به انظار هم جلوه داده‌اند که پیغمبر(ص) فرمود اطلبوالعلم ولو بالسین یا اطلبوالعلم من المهد الی الحد یعنی از کودکی تا مردن تمام مرد و زن تا چین هم بروند، واجب است تحصیل علوم عربیه و فقه و اصول فقه نمایند، نمی‌دانم به چه قانونی این اتهام را به پیغمبر خود نسبت می‌دهند؟! دفاع ایشان از مدارس جدید در این رساله و در روزنامه‌هایی چون ثریای کاشان باعث شد که فضا آماده شود.»

 

ملاحبیب‌الله شریف در کاشان، از علمای دیگری بود که بر اساس پژوهش بیدگلی به دفاع از مدارس نوین مذهبی برخاست: «تقریظ ایشان بسیار مشهور است؛ یکی از مریدان ایشان از او پرسید که من مرجع تقلیدی در تهران دارم که با مشروطه مخالف است. آیا من می‌توانم از او تقلید کنم یا خیر؟ پاسخ ایشان بسیار جالب است: جایز نیست تقلید از او، اما مراد از مشروطیت هم آن نیست که عوام کالانعام گمان کرده‌اند. مراد از مشروطیت اعتلای کلمه اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و... یعنی دفاع ایشان از مشروطیت باعث جا افتادن مشروطیت در کاشان شد و جا افتادن مشروطیت نیز به رونق مدارس نوین کمک ‌کرد.»؛ دفاعی که به زعم بیدگلی اگرچه کمک زیادی به ماندگاری مدارس نوین در کاشان کرد اما در نهایت موجب توقف مخالفت‌ها با آن نشد: «با وجود همه این دفاع‌ها اما همچنان اقداماتی علیه مدرسه علمیه انجام می‌شد تا جایی که حتی در بازار مسگرهای کاشان به سر و صورت شیخ غلامرضا معارفی لجن پاشیدند که چرا مدرسه نوین تاسیس کرده و می‌خواهد کودکان را از راه اسلام منحرف کند؛ با تمام مخالفت‌ها اما مدرسه علمیه در نخبه‌پروری در کاشان بسیار موثر بود. در سال ۱۳۰۶ که می‌خواستند شیخ غلامرضا را از کاشان به گلپایگان منتقل کنند، عده‌ای در نامه‌ای به این امر اعتراض می‌کنند؛ افرادی که پایین این نامه را امضا کرده‌اند جزو شاگردان خود شیخ غلامرضا معارفی هستند از جمله دکتر جهانشاه صالح، دکتر اللهیار صالح و نصرالله پارسا که نشان‌دهنده تاثیر این مدرسه در این شهر است. می‌توان گفت نخبگان و تاثیرگذاران شهر در دوره پهلوی و کمی بعد از آن جزو محصلین مدرسه علمیه هستند.»

 

 

تاسیس مدرسه صلاحیان کاشان

 

مدرسه صلاحیان کاشان، مورد دیگر مطالعه بیدگلی بود. مدرسه‌ای که «کمی بعد از مدرسه علمیه در سال ۱۳۳۴ شمسی در کاشان تاسیس شد و می‌توان آن را حرکتی ایجابی در نظر گرفت. حرکت سلبی به وسیله یکی از افرادی ایجاد شد که بعد از دوره رضاشاه از تبعید آزاد شده و به کاشان آمده بود و باعث تعطیلی مدرسه «دانش دوشیزگان» شد که خانم رخشنده گوهر نراقی (مادر دکتر احسان نراقی) در مدرسه آقابزرگ ایجاد کرده بود و موجب انتقال این خانم به تهران شد. دلیل این کار طرز پوشش دانش‌آموزان دختر بود. مدرسه شیخ محمود صلاحی در کاشان در واکنش به همین نوع تعلیم و تربیت و نوع اختلاطی صورت گرفت که معمولا در اردوهای دانش‌آموزان در مثلا ورزشگاه چهل‌جریب کاشان درمی‌گرفت. دختر و پسر آنجا یک حرکاتی انجام می‌دادند که چندان مورد پسند جامعه کاشان نبود.»

 

بیدگلی در پایان درباره مجوز تاسیس مدرسه صلاحیان و نیز رویکرد طیف‌های سنتی به آن گفت: «اجازه مدرسه صلاحیان را از آیت‌الله سید علی یثربی در کاشان گرفتند و از حمایت‌های روحانیت دیگر کاشان هم برخوردار بود. دبستان داشت، بعدها دوره راهنمایی و دبیرستان هم ایجاد شد. شیخ محمود صلاحی دوره راهنمایی و دبیرستان را اداره می‌کرد و طیف‌های سنتی کاشان که حاضر نبودند فرزندانشان در مدارس دیگر درس بخوانند، آن‌ها را با طیب خاطر به مدرسه صلاحی می‌فرستادند. تجار سنتی کاشان هم از وجوهات شرعی به این مدرسه کمک می‌کردند. این مدرسه چندان از برنامه وزارت آموزش و پرورش پیروی نمی‌کرد و می‌کوشید دروس دیگر مذهبی را جایگزین کند؛ حتی مراسم نیایش هم که در مدارس دیگر اجباری بود در این مدرسه انجام نمی‌شد. صلاحی را بعدا به دلیل اینکه در جلسه‌ای که به جهت رفع خطر از جان شاه تشکیل شده بود شرکت نکرد، به اجبار بازنشسته کردند ولی مدرسه سال‌ها به فعالیت خود ادامه داد. ساواک نیز روی این مدرسه حساسیتی فراوان داشت؛ چراکه این مدرسه از نظر فکری نزدیکی‌هایی با فداییان اسلام داشت و تعدادی از افراد منتسب به فداییان اسلام در کاشان از کمک‌کنندگان به آن بودند.»

 

 

داستان دو برادر

 

مجید تفرشی، سخنران دیگر این مراسم و عنوان سخنرانی او «داستان دو برادر؛ تجربه دو رویکرد متفاوت دینی در دوران پهلوی دوم» بود. وی که بخشی از دوران تحصیل خود را در مدرسه علوی به سر برده است در ابتدا به این نکته اشاره کرد و از نظر ساختار فکری و روش اندیشیدن خود را وامدار مدرسه علوی به ویژه برخی از معلمان این مدرسه از جمله شادروان دکتر احمد توانا دانست. تفرشی با نام بردن از توانا به عنوان استاد استادان خود افزود: «تقریبا مانند ایشان در هیچ جای دنیا استادی نداشتم.» این پژوهشگر تاریخ معاصر سخن خود را با طرح پرسشی درباره چرایی اهمیت مدارسی چون علوی و پاسخ به آن‌ ادامه داد: «برای کسانی که به طور حرفه‌ای در زمینه تاریخ فعالیت می‌کنند، مدرسه علوی و تلاش‌های مشابه آن از دست‌کم یک قرن اخیر، در تحلیل تقابل سنت و مدرنیته بحثی مهم است؛ چراکه دنیای مذهبی ما در برهه‌هایی در مقابل مدرنیته و نوگرایی ایستاده و در برهه‌هایی نیز با آن تعامل کرده است. ضمن آنکه منابع و اسناد در این باره بسیار پراکنده و محدود است.»

 

تفرشی سپس با اشاره به دو راه مختلف و موازی که برادران کرباسچیان (علی‌اصغر و امیرعبدالله) برای خدمت به جامعه دینی انتخاب کردند، گفت: «برادری مرحوم علی‌اصغر کرباسچیان معروف به علامه و مرحوم امیرعبدالله کرباسچیان لزوما به معنای هم‌نظر بودن این دو نیست؛ در واقع مشی این دو برادر، روشی است برای برش زدن به دو نگاه به اصلاح جامعه.»

 

وی در ادامه در تشریح بستر زمانی موضوع مورد بحث خویش، رابطه، تعامل و تقابل دین و دولت در دوران پهلوی اول را به سه دوره تقسیم کرد و شرح مختصری از هر کدام از این دوره‌ها ارائه داد: «از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۷ تقریبا دوره همکاری است و فارغ از مواردی چون شهید مدرس، تقریبا روحانیت شیعه اقبال مثبتی به رضاشاه داشتند. زمانی که رضاخان سردار سپه به قم می‌رود سه تن از علمای مشهور در آن جلسه، مرحوم آقایان حائری، نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی، تلویحا به رضاخان گفتند اگر بخواهی شاه بشوی از جهت ما ایرادی ندارد ولی جمهوری خلاف مصلحت دین است. در مجلس موسسان نیز افرادی چون آیت‌الله کاشانی و شیخ محمد نجفی آقازاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی در دفاع از رضاشاه رای دادند ولی این امری مستعجل بود. از ۱۳۰۷ و ۱۳۰۸ که مقطعی مهم است و کمیسیون حرمین شریفین و بحث اتحاد دین و دولت در مقابله با تعدی حاکمان سعودی در حجاز علیه قبور ائمه معصومین پیش می‌آید، تقریبا نزاع بین دین و دولت آغاز می‌شود و طی هفت سال به ماجرای مسجد گوهرشاد در تیر ۱۳۱۴ و بعد مسئله کشف حجاب در دی‌ماه ۱۳۱۴ منجر می‌شود. البته بسیاری در ایران فکر می‌کنند این قضیه برعکس است یعنی کشف حجاب را مقدمه ماجرای مسجد گوهرشاد می‌دانند که غلط تاریخی است.»

 

دوره سوم رابطه دین و دولت در دوران پهلوی اول بر اساس تقسیم‌بندی تفرشی در فاصله سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ بود؛ مقطعی که به تعبیر وی «دوران منکوب شدن، انزوا، انفعال و شکست کامل جامعه مذهبی در ایران بود و تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت.»

 

تفرشی با بیان اینکه پس از شهریور ۱۳۲۰ دوره‌ای از دموکراسی نسبی در کشور فراهم شد به دو روشی اشاره کرد که برای سامان دادن به اوضاع نابسامان جامعه دینی در پیش گرفته شد: «عده‌ای معتقد بودند باید به صورت درازمدت و به صورت ریشه‌ای کار کرد و نباید نگاه هیجان‌زده داشت، در مقابل نیز عده‌ای معتقد بودند باید تغییرات آنی، از بالا و سیاسی ایجاد کرد. نمونه بارز نوع اول از مدارس مذهبی چون «جامعه تعلیمات اسلامی» آغاز می‌شود. نمونه بارز راه دوم اما فداییان اسلام هستند. بحث فداییان اسلام بسیار مشخص بود: آن‌ها معتقد بودند کشور دچار بی‌دینی و استعمارزدگی است، استبداد در ایران حاکم است؛ بنابراین گاهی با تعامل با شخص اول مملکت که شاه تنها کشور شیعه جهان بود و گاهی نیز در تقابل با او پیش می‌رفتند و راهکار حذف فیزیکی دشمنان خود را در پیش گرفتند؛ اما متاسفانه تجربه تاریخی نشان داد که فداییان اسلام از نظر سیاسی و ایدئولوژیک، آن غنای سنتی علما و دانشگاهیان را به طور متوسط نداشتند. آن‌ها بعدا قوه قهریه را راهی برای اصلاح جامعه و تلاشی در جهت حل معضلات برگزیدند و معتقد بودند که از راه سلاح، ترور و ارعاب می‌شود به جامعه خدمت کرد، جامعه را به روی صلاح برد و مآلا به حکومت اسلامی رساند؛ ولی در اینکه نیت یاران مرحوم نواب صفوی اصلاح جامعه بود تردیدی نیست.»

 

این سندپژوه در ادامه در تشریح و نقد مشی دوم گفت: «مشخص است که ورود به سیاست اولا معلوم نیست در نهایت به کجا ختم می‌شود، سیاست به هر حال آمیخته با آلودگی‌هایی است که شاید دین‌مداران نتوانند تغییراتی در آن ایجاد کنند و خودشان هم گرفتارش شوند. از سوی دیگر تغییرات ناگهانی و آنی تاثیراتی کوتاه‌ مدت دارد. تجربه نسل اول این اندیشه، ایجاد مدرسه نوین «جامعه تعلیمات اسلامی» بود که در عین جدایی از حوزه علمیه به آموزش و پرورش هم چندان کاری نداشت. هدف اصلی موسسان این مدارس این بود که کودکان بی‌دین نشوند و متدین بمانند؛ در نتیجه تا قبل از تاسیس مدرسه علوی در سال ۱۳۳۵، به هیچ عنوان قرار گرفتن در سطح بالای علمی و رقابت با مدارس نخبه‌پروری چون هدف، البرز، خوارزمی و... در اولویت این مدارس نبود.»

 

وی سپس در تشریح مشی علی‌اصغر کرباسچیان ملقب به علامه گفت: «سال ۱۳۳۲ چند اتفاق می‌افتد: اولا در این فاصله علامه از قم به تهران می‌آید. ایشان یکی از نزدیکترین یاران مرحوم آیت‌الله بروجردی در قم بود؛ بنابراین بودن در کنار آیت‌الله بروجردی، موقعیت خاصی را برای علامه کرباسچیان ایجاد می‌کرد به ویژه اینکه ایشان برای نخستین بار به تالیف رساله توضیح‌المسائل به سبک جدید نیز همت گمارد. باید توجه داشت که مسئله تالیف رساله توسط آقای علامه نشانگر جایگاه خاص ایشان و نیز این نکته است که او سطح کار خود را از حضور در بیت مرجع و کار برای خواص به طیفی وسیع‌تر گسترش داد؛ یعنی حربه‌ مهم ایشان، سخن برای عموم و مخاطب وسیع‌تر بود؛ ولی نه به قیمت خفیف کردن و کاهش محتوا.»

 

 

تاسیس مدرسه علوی

 

راه برادر دوم یعنی امیرعبدالله کرباسچیان در خدمت به جامعه دینی اما راهی متفاوت از برادرش بود؛ راهی که تفرشی سرآغاز آن را در روزنامه‌نگاری وی می‌داند: «امیرعبدالله کرباسچیان کار خود را با روزنامه‌نگاری و فعالیت در روزنامه‌های درجه دو و سه مثل «اصناف» - این روزنامه بعد از دوران نهضت ملی روزنامه‌ای مهم شد ولی دیگر در این زمان امیرعبدالله کرباسچیان در آن حضور نداشت - آغاز کرد. سپس با تشکیل فداییان اسلام به عنوان یکی از اعضای درجه دوم این سازمان مدیریت روزنامه «نبرد ملت» یکی از دو ارگان رسمی آن را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۳۲ به دلیل تحولات سیاسی و حمایت نواب صفوی از کودتا – که البته بعدا مغضوب رژیم شد - کرباسچیان در این روزنامه تصاویر و مقالاتی توهین‌آمیز علیه نواب چاپ کرد که بعدها باعث جدایی راه وی از نواب شد.»

 

 

علوی مدرسه‌ای سیاست‌گریز بود

 

آنچه به زعم تفرشی موجب شد امیرعبدالله کرباسچیان به ترک سیاست و تاسیس مدرسه علوی همت گمارد، تجربه حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد و شکست نهضت ملی و جریان مذهبی بود: «علامه معتقد بود به جای تغییرات سیاسی و ورود به جریانات هیجان‌انگیز سیاسی، باید به سراغ آدم‌سازی و کادرسازی در حد اعلای تخصص رفت. در این راه مرحوم گلزاده غفوری، مرحوم آیت‌الله بروجردی و علمای دیگری چون شیخ مقدس و... به طور مستقیم و غیرمستقیم با ایشان و مدرسه علوی همکاری داشتند. در نتیجه این تفکر، مدرسه علوی در سال ۱۳۳۵ تاسیس شد. تاسیس این مدرسه در واقع محصول یک تجربه و سیلی روزگار دست‌کم ۳۵ ساله (تقریبا از آخر ۱۲۹۹ تا ۱۳۳۵) بود. تجربه مدرسه علوی به عنوان مدرسه‌ای مدرن و نخبه‌پرور که قرار بود این بار با مدارس نخبه‌پرور دیگر در بالاترین سطوح علمی رقابت کند، تبلور پیدا کرد.»

 

تفرشی فقدان نسبی ادبیات و علوم انسانی در مقایسه با دروس دیگر در مدرسه علوی را یکی از مهم‌ترین نشانه‌های این مدرسه در دور نگه داشتن دانش‌آموزان از سیاست دانست؛ وی در تبیین ریشه‌های این خط مشی گفت: «مدرسه علوی دو تجربه را از ابتدا و میانه کار جلوی چشمش داشت: مدرسه «کمال» و مدرسه «رفاه» که بنا به دلایلی مختلف از جمله آموزه‌های بنیانگذاران یا مدیران و مسئولانشان آمیخته با سیاست شدند. هر دو نیز تجربه‌هایی ناگوار و ناکام بود و بر راه درازمدت آن‌ها تاثیر گذاشت؛ بنابراین مدرسه علوی این اتهام و عنوان را بر خود گوارا دانست و پذیرفت که به عنوان مدرسه‌ای سیاست‌گریز به حیات خویش ادامه دهد. البته این تجربه جدیدی در ایران نبود، مرحوم آیت‌الله العظمی حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه نیز از بدو تاسیس حوزه تا زمان فوتشان در سال ۱۳۱۵ همیشه با این شماتت مواجه بود که حیات حوزه را به هر قیمتی نگه داشته و در برابر فشارها و مظالم دوره رضاشاه، سکوت می‌کرده و یا با درایت کار را پیش می‌برده است.»

 

وی افزود: «با وجود کناره‌گیری این مدرسه از سیاست اما در فاصله سال‌های ۴۲ تا ۵۷ انقلابیونی از جناح‌های مختلف از این مدرسه بیرون آمدند، از جمله جناح‌های چپ، گروه‌های مذهبی، گروه‌های موتلفه که بقایای فداییان اسلام بودند، سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های مارکسیستی منشعب از مجاهدین خلق مثل گروه پیکار؛ ولی شاکله اصلی مدرسه علوی را متخصصین و متدینینی تشکیل می‌دادند که ارتباطشان با سیاست کمتر بود. در نهایت در سال ۵۷ علی‌رغم انتقاد گروه‌های انقلابی دینی به مدرسه علوی و نیز انتقادهای غیرمستقیم امام خمینی به آن، ایشان پس از ورود به ایران، در این مدرسه مستقر شدند.»

 

تفرشی درباره وضعیت این مدرسه در دهه شصت گفت: «در دهه شصت معلمان و مدرسان این مدرسه که بعدا به آموزش و پرورش رفتند، آگاهانه یا ناآگاهانه به طور مداوم برای ممانعت از کار مدرسه علوی و دولتی کردن آن تلاش می‌کردند، آن هم با آموزه‌هایی که مستقیم و غیرمستقیم از ادبیات چپ و مارکسیستی برگرفته شده بود. این در حالی بود که آن‌ها خود همگی آرزویشان این بود که فرزندانشان در مدرسه‌ای چون علوی تحصیل کنند؛ یعنی اگر برای دیگران آن‌گونه می‌خواستند برای خودشان اما فکر می‌کردند که علوی و... جای بهتری برای آدم‌سازی در دراز مدت است.»

 

 

آیا کسی بدیل بهتری دارد؟

 

تفرشی در پایان با تاکید بر مفید بودن نقد در جهت ارتقای این مدارس، توجه به دو نکته را در این نقدها ضروری دانست: «وجه اول این است که باید مسائل را در ظرف زمان و مکان خود دید، ما نمی‌توانیم مثلا به کلاس اخلاق آقای علامه کرباسچیان در چهل سال پیش اشاره کنیم و آن را با آموزه‌های تربیتی قرن بیست و یکم زیر شلاق انتقاد بگیریم. نقد و بررسی آن دوره با ابزارها و استانداردهای امروزی منصفانه نیست. نکته دوم اینکه باید به گونه‌ای راهبردی و در بستری درازمدت به این نوع تحرکات تعلیم و تربیتی نگریست؛ یعنی انتقادهای ما به مدارسی چون علوی یا رفاه و... حتما باید مطرح شود ولی سوال مهم این است که جایگزین این‌ها چه بوده است؟ دست‌کم در ۳۸ سال اخیر مدام این مدارس به طور رسمی و غیررسمی زیر ضربه انتقاد بوده‌اند؛ ولی آیا کسی توانسته برای کمک به جامعه دینی امروزی و نوگرای ما، بدیلی بهتر از این مدارس ارائه کند؟ من که سراغ ندارم.»

کلید واژه ها: مدارس زبان خارجی مدرسه علوی کرباسچیان


نظر شما :