مرشدیزاد: مکتب ایرانی استفاده ابزاری از ناسیونالیسم است
علی مرشدی زاد میهمان کافه خبر بود تا درباره انواع ناسیونالیسم در تاریخ معاصر ایران سخن بگوید. متن زیر حاصل گفتوگوی "خبرآنلاین" با دکتر مرشدی زاد در این باره است.
***
در ابتدا بفرمایید ناسیونالیسم در ایران از چه زمانی پدیدار شد؟
اگر بپرسید که دولت ملی یعنی دولتی که بر اساس ملیت شکل گرفته باشد، از چه زمانی در ایران شکل گرفت، در پاسخ به این سئوال دو دیدگاه وجود دارد. برخی معتقدند دولت ملی از زمان صفویه شکل گرفت. مهمترین کار صفویه ایجاد تمایز بین هویت ایرانی و هویت عثمانی بود. صفویه از این طریق وحدت ملی در کشور ایجاد کرد. دیدگاه دوم معتقد است که دولت صفویه فاقد ویژگیهای دولت ملی بود. از این منظر، دولت ملی مولود اندیشه ناسیونالیسم است و ناسیونالیسم واقعی از دوران پس از مشروطه در ایران پدید آمده است. اگر بخواهیم بر اساس شکل مدرن ناسیونالیسم سخن بگوییم، باید گفت که دولت ملی در ایران پدیدهای متاخر و متعلق به دوران بعد از مشروطه است. بر این اساس باید رضاشاه را از معماران دولت ملی در ایران دانست. اندیشه ناسیونالیسم محصول تعاملات ایران و اروپا و حضور دانشجویان ایرانی در قاره سبز بود. در دوران پس از مشروطه، کسانی مانند دکتر محمود افشار و سید حسن تقیزاده - به رغم اینکه در اروپا تحصیل نکرده بود - و کاظمزاده ایرانشهر، ایده ناسیونالیسم را در ایران رواج دادند.
در طول صد سال گذشته، ما چند نوع ناسیونالیسم در کشورمان داشته ایم؟
من قائل به وجود سه نوع ناسیونالیسم در تاریخ معاصر ایران هستم. اول، ناسیونالیسم قومی است که بر مبنای یکسانسازی یا همانندسازی عمل میکند. این نوع ناسیونالیسم بنیاد خود را بر این ایده مینهد که یک گروه قومی مسلط در ایران وجود دارد و سایر اقوام باید همانند این قومِ مسلط بشوند. این ایده در دوره رضاشاه از سوی محمود افشار و در مجله او یعنی مجله "آینده" ترویج میشد. نوع دوم ناسیونالیسم، ناسیونالیسم سرزمینی است که تقی زاده مروج آن بود. تقی زاده معتقد بود ما در کشورمان خرده فرهنگهایی داریم و این خرده فرهنگها پدیدهای منفی نیستند و بنابراین یکسانسازی و از بین بردن این خرده فرهنگها سیاست درستی نیست. او میگفت ما باید بنا را بر این بگذاریم که مردمانی هستیم که قرنها در یک سرزمین با یکدیگر زندگی کرده ایم و عقد نانوشتهای داریم که بر اساس آن میخواهیم در کنار هم زندگی کنیم. بنابراین ما باید خودمان را ایرانی تعریف کنیم و نه عضوی از یک قوم خاص. نوع سوم ناسیونالیسم، ناسیونالیسم مدنی دکتر مصدق بود؛ ترکیبی از مفاهیم ناسیونالیسم و شهروندی. کشور هندوستان در حال حاضر برای حل مشکلات قومی خودش به این نوع ناسیونالیسم بها میدهد. ناسیونالیسم مدنی مبتنی بر رفع تفاوتها و تبعیضها است. اگر همه مردم احساس کنند که شهروند درجه یک هستند، دیگر ضرورتی برای جدایی از آن سرزمین نمیبینند. به علاوه وقتی که مفهوم شهروندی اهمیت یابد، خردهفرهنگها و هویتهای خرد را به تعلقات درجه دوم حاشیهای و کمرنگ شده بدل میکند.
تفاوت بنیادین ناسیونالیسم مدنی مصدق با ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده چیست؟
شاید نتیجه این دو نوع ناسیونالیسم یکی باشد. یعنی هر دو در درجه اول بر ایرانی بودن تاکید میکردند ولی از تعابیر متفاوتی استفاده میکردند. ناسیونالیسم مدنی مصدق راه به دموکراسی میبرد اما ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده صرفاً خصلت هویتی دارد.
ناسیونالیسم تقی زاده هم چندان غیردموکراتیک به نظر نمیرسد؟
میتواند غیر دموکراتیک هم باشد. یعنی دولت میتواند شهروندان به عنوان ایرانی تعریف کند ولی در تعیین سیاستهای حکومت نقشی برای شهروندان قائل نباشد.
ولی ناسیونالیسم قومی رضاشاه اقتدارگرایانهتر از ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده است.
بله، قطعاً این طور است. ناسیونالیسم رضا شاه بر اساس نوعی مهندسی و تغییر اجتماعی بنا یافته است و بنابراین نیازمند اقتدارگرایی است.
ناسیونالیسم قومی در واقع ناسیونالیسمی فرهنگی (و نه سیاسی) است و بر اساس تقسیمبندیهای اندرو هیوود، ناسیونالیسم محافظهکارانه است.
بله، ناسیونالیسم رضاشاه و محمود افشار خصلت فرهنگی اش بیشتر از ناسیونالیسم تقی زاده است و نوعی ناسیونالیسم دست راستی محسوب میشود که در شکل حادش میتواند به فاشیسم هم منجر شود.
ما در تاریخ معاصرمان باستانگرایی هم داشته ایم. باستانگرایی چه نسبتی با این سه نوع ناسیونالیسم داشته است؟
ناسیونالیسمی که در دوره رضاشاه به منصه ظهور رسید، مبتنی بر باستانگرایی بود. این باستانگرایی افراطی در مقابل مذهب قرار گرفت. در نتیجه این تلقی در کشور ما بوجود آمد که ناسیونالیسم یعنی نفی مذهب. در حالی که در جهان عرب، اندیشه ناسیونالیسم نه تنها در برابر مذهب قرار نگرفت بلکه خیلی از مفاهیمش را هم از قرآن و سنت اخذ کرد. در نتیجه در برابر مذهب قرار نگرفت. مثلاً این آیه قرآن که میفرماید "انا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم"، وقتی که از سوی متفکران دینی خودمان تفسیر میشود، با تاکید بر این نکته همراه میشود که "بهترین مردم باتقواترین آنها است." در نتیجه هر چه که به هویت ملی و ناسیونالیسم مربوط باشد، مطابق این نوع تفسیر مردود قلمداد میشود. اما اندیشمندان عرب بر "جعلناکم شعوبا و قبائل" تاکید میکنند. یعنی میگویند که خداوند ما انسانها را در قبائل و مردمان متفاوت قرار داده است تا شناخته شویم (لتعارفوا) و هویت پیدا کنند. متفکران عرب با استناد به این قسمت از این آیه، ناسیونالیسم را میپذیرند و با استناد به "ان اکرمکم عند الله اتقیکم"، شکل افراطی ناسیونالیسم را که به شوونیسم منتهی میشود، مردود میشمارند. یعنی از نظر آنها اصل ناسیونالیسم مردود نیست. اما در ایران از آنجایی که شکل اولیه ناسیونالیسم، افراطی و ضد مذهبی بود، پیوندی بین ناسیونالیسم و مذهب برقرار نشد. در حالی که اگر نخستین حاملان ناسیونالیسم در ایران، آن را به گونهای ملایم - که عبارت از وطن دوستی باشد - وارد فضای فکری و سیاسی کشور میکردند، کسی با آن مخالفت نمیکرد زیرا هیچ کس با وطن دوستی مخالفتی ندارد.
چرا در ایران تقابل بین دین و ملیت شکل گرفت ولی مثلاً در مصر، که مثل ایران تاریخی طولانی دارد، چنین اتفاقی نیفتاد؟
علت اصلی این امر به حاملان ایده ناسیونالیسم در ایران بازمیگردد. این افراد تلاش کردند که عربها و ترکها را به عنوان "غیر"های پیش روی ملت ایران معرفی کنند. نفی اعراب با نفی اسلام ملازمه پیدا کرد و این امر موجب واکنش نیروهای مذهبی جامعه ایران شد. کسانی که در ایران از ناسیونالیسم مذهبی دم میزنند، به نظر من از این نکته ظریف غافلند که آنچه در کشور ما وجود داشته، وطن دوستی مذهبی بوده نه ناسیونالیسم مذهبی. اگر ناسیونالیسم را به معنای ضدیت با سلطه بیگانگان و نفی امپریالیسم قلمداد کنیم، میتوان گفت که ما ناسیونالیسم مذهبی هم داشتهایم. در جبهه ملی در دوران مصدق، نیروهای مذهبی هم حضور داشتند. ولی ناسیونالیسم در ایران به عنوان مکتبی با ویژگیهای خاص خودش، هنوز به آشتی با دین نرسیده است. جهان امروز در حال خروج از عصر دولت ملی است ولی ما هنوزنتوانستهایم ناسیونالیسم را با مذهب آشتی بدهیم. این در حالی است که الان در کشور ما مذهب در چارچوب یک دولت ملی حکومت میکند. ما دولت ملی را به عنوان شکلی از دولت پذیرفتهایم ولی هنوز توجیهی مذهبی برای آن ارائه نکردهایم. چه خوب است که علما صراحتاً به این بحث بپردازند.
به عبارت دیگر میتوان گفت که در جهان عرب ناسیونالیسم مذهبی شکل گرفت ولی در ایران این اتفاق نیفتاد.
ناسیونالیسم مذهبی در ایران به لحاظ نظری شکل نگرفت ولی به صورت عملی در قالب مبارزه بر ضد بیگانگان شکل گرفت. اما علما به لحاظ نظری به آن نپرداختند.
حاملان ناسیونالیسم مذهبی در عمل چه کسانی بودند؟
کسانی که با سلطه بیگانه مبارزه کردند. آیت الله کاشانی و امام خمینی دو نمونه از این افراد هستند. امام خمینی ناسیونالیسم را مردود میشمرد ولی در عمل بر ضد سلطه بیگانه و در راستای حفظ مرزهای یک کشور اسلامیتلاش میکرد.
روحانیان مشروطه خواه را نیز میتوان ناسیونالیست مذهبی دانست؟
بله. آنان را نیز از این حیث که در مقابل سلطه روس مبارزه میکردند با تعریفی که گفتیم و مسامحتا میتونا ناسیونالیست مذهبی نامید.
آیا میتوان گفت تلاشهای تئوریک شریعتی و یا بعضی از آثار مرحوم مطهری نظیر "خدمات متقابل اسلام و ایران " معطوف به ایجاد نوعی ناسیونالیسم مذهبی در ایران بود؟
شاید این آثار به ایجاد ناسیونالیسم مذهبی کمک کرده باشند ولی به نظر من این آثار با عنایت به این امر شکل نگرفتند. "خدمات متقابل اسلام و ایران " در واقع پاسخی به کتاب دو قرن سکوت مرحوم زرین کوب است. شهید مطهری در این کتاب میخواهد از موضع یک عالم دینی به کسی که از موضع ایرانیت تعریضهایی را به دین وارد کرده است، پاسخ بدهد. هدف اصلی مطهری در این کتاب این است. در باب شریعتی هم باید بگویم که اصولاً ناسیونالیسم ولو ناسیونالیسم مذهبی پروژه شریعتی نبود. پروژه شریعتی بازسازی دین بود.
امثال بازرگان و یدالله سحابی چطور؟
تردیدی نیست که بازرگان و سحابی در مشی عملی خود ناسیونالیست بودند. اینها تلاش کردند تا ناسیونالیسم را در کنار مذهب داشته باشند ولی این افراد هم عمدتاً عملگرایانی بودند که ناسیونالیسم و مذهب را در کنار هم داشتند ولی در اندیشه آنها سنتزی از ناسیونالیسم و مذهب شکل نگرفته بود.
موسی غنی نژاد معتقد است ما در تاریخ معاصرمان اصلاً ناسیونالیسم به معنای مدرن کلمه نداشتهایم و آنچه که همه ملیگرایان ایرانی داشتند، میهن پرستی سنتی با رنگ و لعاب مدرن بود. نظر شما در این باره چیست؟
موسی غنی نژاد ناسیونالیسم را از منظر اقتصادی تعریف میکند. از این منظر ناسیونالیسم ایدهای است که مرزهایی را بوجود میآورد برای تسهیل مبادلات و تجارت. غنی نژاد همچنین معتقد است که ما ناسیونالیسم به معنای واقعی نداشتهایم و آنچه که تحت این عنوان داشتهایم شکل بیگانههراسی و بیگانهستیزی به خود گرفته است. از نظر ایشان این ناسیونالیسم بیش از آنکه جنبههای مثبت داشته باشد جنبههای منفی دارد و در نتیجه، ما باید این ناسیونالیسم را کنار بگذاریم و به روابط آزاد انسانی توجه کنیم. نقد ایشان در خصوص ماهیت و عملکرد ناسیونالیسم در ایران درست است اما بیگانستیزی ذاتی ناسیونالیسم ایرانی نیست. شرایط فرهنگ سیاسی ایرانی این ویژگی را بوجود آورده است. فرهنگ سیاسی ایرانی قرنها در ذیل استبداد بوده و طی 200 سال اخیر، دخالت و سلطه بیگانگان را تجربه کرده است. این فرهنگ در کنار هر اندیشه جدیدی که قرار بگیرد، بر آن تاثیر میگذارد. اگر حکومت ناسیونالیستی هم در کار نباشد و حکومتی مذهبی داشته باشیم، باز هم ما شاهد این بیگانههراسی خواهیم بود. پس ویژگی بیگانههراسی ذاتی ناسیونالیسم ایرانی نیست بلکه برآمده از فرهنگ سیاسی ما است. به علاوه باید این سئوال را مطرح کرد که آیا ناسیونالیسم در تقابل با آزادی اقتصادی قرار دارد؟ آیا ناسیونالیسم با لیبرالیسم هیچ سنخیتی ندارد؟ شاید با جهان وطنی مارکسیستی سنخیتی نداشته باشد ولی با اندیشههای لیبرال میتواند سازگاری داشته باشد. من نمیدانم چرا آقای غنی نژاد میگوید ما باید ناسیونالیسم را کنار بگذاریم و به آزادی اقتصادی بپردازیم. البته این نکته را میپذیرم که ناسیونالیسم در ایران، در هر دورهای، میتوانست به گونهای دیگر رفتار کند و به شکل مثبت عمل کند. کمااینکه در مورد مصدق این ایراد مطرح میشود که وقتی که پیشنهادهایی برای سازش به او داده شد، او سرسختی کرد. این نقدی وارد به مصدق است اما نقدی به کلیت ناسیونالیسم او یا ناسیونالیسم ایرانی نیست. این نقد به عملکرد حاکمان هر دوره بازمیگردد نه به ناسیونالیسم ایرانی.
برخی هم معتقدند که اگر ما هویت خود را در ذیل اسلام تعریف کنیم، به یک عقبه یک میلیارد نفری متصل میشویم ولی تعریف هویت ما در ذیل ایرانیت باعث میشود که ما در جهان اسلام تنها بمانیم. از این منظر، هویت اسلامی امنیتآفرینی بیشتری برای ما در بر دارد. نظر شما در این باره چیست؟
اندیشمندانی که بحث جهانی شدن را مطرح میکنند، چنین شعاری دارند: "جهانی فکر کن، محلی عمل کن." این ایرادی که درباره امت و ملت مطرح میشود، در بحث جهانی شدن هم مطرح است. مثلاً گفته میشود که جنبشهای جدید در جهان کنونی، جهانی عمل میکنند ولی دغدغههای محلی دارند. شاید این چراغ راهنمایی برای ما باشد تا در عین اینکه خودمان را عضوی از امت اسلامی میدانیم، هویت ایرانیمان را نیز حفظ کنیم. همانقدر که نفی هویت ایرانی غیر عاقلانه است، نفی هویت اسلامیمان نیز قابل قبول نیست. اگر ما بخواهیم هویت اسلامی خودمان را نفی کنیم با همان مشکلی مواجه میشویم که بنیانگذاران ناسیونالیسم در ایران با آن مواجه شدند. ما باید در عین توجه به امت اسلامی، منافع ملی خود را در درجه اول اهمیت قرار دهیم. کشورهای عربی الان بدین شکل عمل میکنند. انها در عین اینکه امت اسلامی و جهان عرب را مطرح میکنند، در درجه اول به منافع ملی خودشان توجه میکنند. یعنی منافع عینی خود را در داخل مرزهای خود تعریف کرده اند و از جهان عرب و امت اسلامی نیز حمایت میکنند و طبیعتاً از حمایت معنوی جهان عرب و امت اسلامی نیز برخوردارند. ما نمیتوانیم منافع ملی خود را به اشتراک بگذاریم و بگوییم که منافع فلان کشور هم به اندازه منافع خود ما برایمان اهمیت دارد. اما میتوانیم از منافع دیگران حمایت معنوی کنیم و از حمایت معنوی آنها نیز برخوردار باشیم.
اکثر امت اسلامی را کشورهای عربی تشکیل میدهند. اگر ما در درجه اول بر روی منافع ملی خود متمرکز شویم، با توجه به اینکه عرب نیستیم، ممکن است موارد تقابل منافع ایران با سایر اعضای امت اسلامی، فیالمثل خیلی بیشتر از موارد تقابل منافع قطر با سایر کشورهای اسلامی شود. شاید به همین دلیل است که مخالفان ناسیونالیسم در ایران بر مفهوم امت اسلامی تاکید میکنند.
مخالفت با ناسیونالیسم این تاثیر را داشته است که ما خودمان را با کسانی برادر میدانیم که آنها ما را برادر خودشان نمیدانند. در سطح داخلی هم با تاکید بر مفهوم امت این مشکل را بوجود آورده است که مفهوم هویت ملی را کمرنگ کرده است. کمرنگ شدن هویت ملی باعث شده که زمینه فعالیت و تحرک هویتهای قومی فراهم شود. قومگرایان ما تاکید شدیدی بر مفهوم امت دارند. برای من خیلی جالب است که چرا اینها این قدر بر مفهوم امت تاکید میکنند. و البته برای آن پاسخ نیز دارم. تاکید آنها بر امت به دلیل تاثیری است که این مفهوم بر مفهوم ملیت و هویت ملی میگذارند. آنها آن را پر رنگ میکنند تا هویت ملی را کمرنگ کنند و ما باید مواظب باشیم با کارت آنها بازی نکنیم. به هر حال اگر ما به هویت ملی نپردازیم، زمینه و خلائی بوجود میآید که در آینده برای کشور ما بحرانساز میشود.
به نظر شما بحث مکتب ایرانی یا تدوین منشور نوروز برای پرکردن این خلاء مطرح میشود؟
به نظر من این بحثها بیشتر سیاسی است. ناسیونالیسم مثل خیلی از مفاهیم دیگر گاهی ابزار دست سیاستمداران میشود تا از آن برای تامین منافعشان استفاده کنند. اگر این بحثها واقعی بود خیلی خوب بود. مقاماتی که در کشور ما از روی دلسوزی به این موضوع توجه دارند، کم نیستند.
حالا فارغ از انگیزه کسانی که بحث مکتب ایرانی و منشور نوروز را مطرح میکنند، آیا طرح این مباحث میتواند خلاء مد نظر شما را در زمنیه هویت ملی پر کند یا اینکه ممکن است به بازتولید باستانگرایی سابق بیانجامد؟
این بحث مکتب ایرانی تقریباً دارد در تقابل با هویت اسلامی ما قرار میگیرد. نکاتی که در این زمینه بیان میشود، در تقابل با اسلامیت قرار میگیرد. چه ضرورتی دارد که ما به این تقابل دامن بزنیم. ما باید فضایی را بوجود بیاوریم که ناسیونالیسم در شکل بسیار ملایمش، یعنی نه به شکل بیگانه هراسی یا ایدئولوژیای ضددینی یا نژادپرستانه، مطرح شود. یعنی صرفاً معنای وطن دوستی و حب وطن داشته باشد تا مذهبیها هم به پذیرش و ترویج آن رغبت پیدا کنند. یعنی بپذیرند که ناسیونالیسم به معنای دوست داشتن وطن است نه به معنای نفی سایر ملتهای مسلمان.
وقتی که بخش عمده ای از مذهبیها حتی به مطرح شدن نام کوروش حساسیت دارند، ما چطور میتوانیم وجه معقول و ملایم باستانگرایی و ناسیونالیسم را مطرح کنیم و آن را با اسلامیت خودمان آشتی دهیم؟
آیا این احیا ضرورت دارد؟
شما خودتان فرمودید که ما باید هویت ملی و اسلامیمان را آشتی دهیم.
هویت ملی لزوماً و صرفا به معنای هویت باستانگرایانه نیست.
آیا عید نوروز یکی از ارکان هویت ملی ما نیست؟
بله.
الان بحث تدوین منشور نورز مطرح شده است. چرا این بحث برای بعضیها این قدر حساسیت برانگیز است؟ آیا این حساسیت بیش از حد یکی از موانع آشتی تام و تمام هویت ملی و مذهبی ما نیست؟
بله، این حساسیت هم باید کاهش یابد. در ابتدا هم گفتم که علما هم باید در برخی موارد تجدید نظر کنند و ناسیونالیسم را به گونهای دیگر نگاه کنند.
استفاده ابزاری از نمادهای ملی در تاریخ معاصر ما سابقه داشته است؟ و دیگر اینکه چه نتایجی میتواند داشته باشد؟
آقای غنی نژاد بحث خوبی را مطرح کرده اند و آن اینکه وقتی یک مکتب به طور اساسی در جامعهای رشد نکند، مردم گاه به سراغ آن میروند و گاه نمیروند. یعنی هم میتوانند آن مکتب را بپذیرند و هم ضد آن را. یعنی اقبال به آن مکتب در آن جامعه مد میشود. امروز مد میشود که من ناسیونالیست باشم و فردا مد میشود که سوسیالیست باشم. در نتیجه گرایش به مکاتب گوناگون شکل پوپولیستی و عامهگرایانه به خودش میگیرد. آنچه که من در بحث مکتب ایرانی میبینم، استفاده ابزاری از ناسیونالیسم است. یعنی آن فردی که الان ناسیونالیسم را مطرح میکند، اگر بازار سوسیالیسم هم گرم بود میتوانست به سراغ سوسیالیسم هم برود. هدف از این کار هم صرفاً جلب توجه و کسب رای و مشروعیت است.
اما کسانی که مکتب ایرانی یا نام کوروش را مطرح میکنند، این کار خود را به معنای ترویج ناسیونالیسم نمیدانند.
به نظر نمیرسد که این حرفها به معنای ترویج ناسیونالیسم نباشد. ای کاش زمامداران از این مباحث برای ترویج شکل معقول و منطقی ناسیونالیسم استفاده میکردند. اسمش را هم وطن دوستی بگذارند. یعنی فکر نکنند اگر ملیگرایی را ترویج کنند، کار قبیحی انجام داده اند. اگر واقعاً وطن دوستی را به شکل معقول ترویج کنند و برای نیروهای مذهبی جامعه ما این نکته را جا بیندازند که هیچ تقابلی بین دین و وطن دوستی وجود ندارد و ناسیونالیسمی که در ایران وجود دارد با آن ناسیونالیسم رایج در غرب تفاوت دارد، یعنی شکل حاد و افراطی ندارد و مصداق نژادپرستی نیست، بهترین کار را انجام داده اند.
شما چرا و کدام بخش این رویکرد باستانگرایانه جدید را نامعقول میدانید؟
منظور من این نیست که ناسیونالیسمی که اینها مطرح میکنند، نامعقول است. من میگویم برداشتهای مختلف از ناسیونالیسم وجود دارد که برخی از این برداشتها در جامعه ما جا نمیافتد. بنابراین ترویج چنین برداشتهایی از ناسیونالیسم چندان معقول نیست. برداشت ملایم از ناسیونالیسم، همان وطن دوستی است که به هیچ عنوان به نژادپرستی، بیگانه هراسی افراطی و نفی مذهب نمیانجامد. همچنین باید گفت که طرح موقت مفهوم ناسیونالیسم آن هم از سوی کسانی که تا پیش از این هیچ حرفی از ناسیونالیسم نمیزدند، به تخریب و له کردن این مفهوم نیز منجر میشود.
ظاهراً این شکل از طرح ناسیونالیسم، هم علما را ناراحت میکند و هم ملی گرایان را.
بله. ضمن اینکه خود مفهوم ناسیونالیسم را هم خراب میکند. استفاده ابزاری از ناسیونالیسم، آن هم به این شکل، حساسیت بر روی ناسیونالیسم را در جامعه ایران و نزد نیروهای مذهبی افزایش میدهد.
یک تحلیل عجیب هم از سوی برخی افراد مطرح شده و آن اینکه، مطرح شدن نام کوروش از سوی احمدینژاد برای ممانعت از مصادره کوروش توسط یهودیان و صهیونیستها است! نظر شما در این باره چیست؟
یهودیان به کوروش احترام میگذارند و حتی خیابانهایی به اسم کوروش دارند و استر را زیارت میکنند. آخر چگونه میتوانند کوروش را مصادره کنند؟ کوروش در درجه اول پادشاه ایران بوده است. مصادره شدنی نیست.
حتی علمای طراز اول ما نیز بر سر کوروش با هم اختلاف داشتهاند. مثلاً علامه طباطبایی کوروش را ذوالقرنین میدانست ولی مرحوم مطهری به کوروش ارادتی نداشت و از کوروش انتقاد میکرد که چرا آزادی مذاهب را به رسمیت شناخت.
آن یک برداشت خاص است که ذوالقرنین را همان کوروش میداند. درباره ذوالقرنین برداشتهای دیگری هم وجود دارد. این اختلافات تا حدی به روحیات افراد بازمیگردد. علامه طباطبایی بعد ایرانیاش قوی بود. در آثارش هم چنین چیزی دیده میشود. و یا در شعر کیش مهرش فقط دو سه تا کلمه عربی وجود دارد. اینکه یک روحانی که تمام عمرش را در حوزه درس خوانده و با زبان عربی سرو کار داشته چنین شعری بگوید، بسیار عجیب است.
نظر شما :