چگونگی تداوم و تغییر در تاریخ
محمد درودیان، پژوهشگر دفاع مقدس
تاریخ ایرانی: در این یادداشت موضوع مورد بحث، تأمل در «فهم تداوم و تغییر در تاریخ» است. چنانکه روشن است، پرسش از «چیستی زمان» اساساً برای مورخین موضوعیت ندارد؛ زیرا واقعه و تحقق آن در زمان و مکان، نقطه عزیمت برای انجام بررسیهای تاریخی از سوی مورخین است. همچنین با وجود آنکه پرسش از چیستی زمان برای فیلسوف موضوعیت دارد، ولی چرایی و چگونگی تحقق واقعه در زمان، برای فیلسوف محل تفکر و بحث نیست؛ بنابراین بحث درباره «نسبت زمان با واقعه» و «بررسی چگونگی تداوم و تغییر در تاریخ»، دشوار و نیازمند مطالعات میانرشتهای است. در عین حال در یادداشت حاضر، موضوع مورد بحث، با تأمل در مفهوم زمان و نسبت آن با تاریخ، نقد و بررسی شده است.
طرح مسئله
مفهوم زمان تحت تأثیر علوم جدید به سه قطعه گذشته، حال و آینده تقسیم و شبانهروز به ۲۴ ساعت مساوی تقسیم میشود. تفسیر رایج درباره مفهوم زمان که در بررسیهای تاریخی مورد توجه قرار دارد، به باور هایدگر تقسیم زمان بر حسب «هستنده»، زمان متافیزیکی است، به این معنا که وجوه عینی موجودات و تحقق آنها در زمان، مورد اهتمام است، در حالی که به زعم هایدگر «هستی همان زمان است.» زمان حقیقت هستی، یعنی خود هستی است و «هستی بماهو هستی» در زمان ظهور میکند.
با وجود آنکه مفهوم «زمان» به شکل مرسوم و عرفی آن، به زمان گذشته، حال و آینده تقسیم میشود؛ اما برداشت فردی - اجتماعی هر جامعهای از مفهوم زمان، متفاوت است. یکی از مهمترین دلایل تفاوت در برداشت از مفهوم زمان، ریشههای متفاوت فرهنگی - تاریخی است. نتیجه منطقی پذیرش این فرض، این است که برداشت و تفسیر از وقایع تاریخی متفاوت است. چنانکه در موضوعات مشابه تاریخی مانند جنگ و انقلاب، همچنین تغییر در نظامهای سیاسی، برداشت و تفسیرهای متفاوتی ارائه میشود.
در جامعه ایران به نظر میرسد «زمان تاریخی» به معنای توجه به گذشته، در مقایسه با زمان حال و آینده، در زمینههای مختلف سیاسی و اجتماعی، همچنین در پژوهشهای علوم انسانی، بیشتر مورد توجه و ارجاع است. هماکنون به نظر میرسد برداشت از مفهوم زمان تاریخی، به صورت دوگانهای در جامعه ایران بازنمود پیدا کرده است، چنانکه «اکنونزدگی در مواجهات تاریخی» موجب نادیده گرفتن شرایط و ضرورتهای تصمیمگیری در «بزنگاههای تاریخی» میشود، همچنین «تاریخزدگی در مواجهه با حال» موجب مناقشات سیاسی و مانع از فهم واقعیات کنونی میشود. در واقع به نظر میرسد برای جامعه ایران به دلایل مختلفی از جمله، ناامنیهای سیاسی - اجتماعی و برخی عوامل دیگر، مفهوم زمان گذشته و حال، در مقایسه با مفهوم «زمان آینده»، معنای روشنتری دارد و در رفتار فردی و اجتماعی، بیشتر محل رجوع قرار میگیرد.
یادداشت حاضر و طرح مسئله درباره مفهوم زمان، به منظور بررسی این پرسش تهیه شده است که «موضوعات تاریخی چگونه در دورههای زمانی نسبتاً طولانی مورد توجه قرار گرفته و در عین حال برداشت اولیه از این موضوعات با گذشت زمان دستخوش تغییر میشود؟» هدف از طرح این پرسش و بررسی آن، این است که «تاریخاندیشی»، با روش «واقعهمحوری در زمان و مکان گذشته»، در نگرش به وقایع و مسائل بزرگ و اساسی تاریخی، از تنگنای زمان گذشته، آزاد و در نسبت با حال و آینده بازتعریف شود.
تجزیه و تحلیل
۱. پیشفرض کنونی در نگرش و روش مطالعه جنگ ایران و عراق، بر اساس تعریف تاریخ به معنای «واقعه در گذشته» است. در حالی که اگر تاریخ به معنای رخدادهای عینی و محصور در زمان گذشته باشد، باید همواره با نوعی شناخت ثابت و منطبق با واقعه که بدون تغییر است، مواجه شویم، در صورتی که ما همواره شاهد روایتهای رو به تغییر و تفسیرهای اکنونی از موضوعات ثابت تاریخی هستیم؛ زیرا همواره از نقطه عزیمت حال و با نظر به آینده، به گذشته تاریخی رجوع میشود. تداوم در موضوعات تاریخی همراه با تغییر، حاصل پویایی و پیچیدگی نسبت میان گذشته با حال و آینده است که باید مورد بازبینی و تأمل قرار بگیرد.
۲. مواجهات ما در برابر پدیدههای پیشینی - اکنونی، ریشه در سنتها و پیشفرضهایی دارد که به صورت تدریجی و در روند گذشت زمان انباشته شده و شاکله مفاهیم ذهنی ما را تشکیل میدهد. به این معنا که رجوع تاریخی ما با وجود آنکه همواره از نقطه عزیمت حال صورت میگیرد، ولی ریشه در پیشفرضهای تاریخی ما دارد. به عبارت دیگر مواجهه اکنونی ما متکی بر پیشفرضهای تاریخی و با نظر به حال و آینده صورت میگیرد. ملاحظات یاد شده به معنای پیوستگی و تداوم تاریخی و نوعی رفتوبرگشت میان حال با گذشته و نظر به آینده است؛ بنابراین اگر وقایع تاریخی، در زمان گذشته محدود و محصور میشد، امکان شناخت آن فراهم نمیشد، با این توضیح دلالتهای معنایی مفهوم تاریخ به معنای واقعه محصورشده در گذشته، نیاز به نقد و بازبینی دارد.
۳. نظر به اینکه زمان آینده، به معنای زمان پیش رو است و گذشته، زمان سپریشده فرض میشود، بنابراین تنها زمان حال، وجود عینی دارد که در هر لحظه دستخوش تغییر است و به زمان تاریخی تبدیل میشود. زمان آینده با آنکه وجود ندارد، اما بر اساس امتداد گذشته به زمان حال، وجود آن فرض گرفته میشود؛ بنابراین بدون وجود زمان حال، نسبت گذشته با حال و آینده برقرار نخواهد شد، چنانکه بدون گذشته، امکان فهم حال و آینده فراهم نخواهد شد.
۴. مشخصه رخدادها، به اعتبار جایگاه تاریخی و تأثیرگذاری و پایداری، در صورت تحقق در زمان و مکان روشن میشود، در صورتی که آینده، «لازمان و لامکان» است و هنوز تحقق و عینیت پیدا نکرده، لذا مبهم است. به این اعتبار تمایز مفهوم زمان آینده، با زمان گذشته و حال این است که زمان آینده هنوز تحقق پیدا نکرده است؛ بنابراین بحث درباره زمان آینده، همانند تحقق رخدادها در زمان گذشته و حال نیست، بلکه مفهوم زمان آینده، تنها درباره «امکانپذیری» رخدادها، در ظرف زمان و مکان است که، با فرض امتداد زمان گذشته به حال، فرض گرفته میشود.
۵. تلاقی سه زمان گذشته، حال و آینده، به صورت پیدرپی و همزمان، ناظر بر صورتی از «تداوم و تغییر در تاریخ» است. به این شکل که پیشفرضهای تاریخی، امکان و چگونگی مواجهه با حال و فهم آن را فراهم و در عین حال، زمینهساز رجوع تاریخی است. با این توضیح «رجوع تاریخی» از نقطه عزیمت حال به گذشته، به معنای شناخت عینی و منطبق با واقعه نیست، بلکه صورتی از تفسیر اکنونی از گذشته است که موجب «تداوم و تغییر تاریخی» میشود. در واقع از این طریق پیشفرضهای تاریخی در مواجهه با حال، به آزمون گذاشته میشود و امکان «تغییرات در تفسیر تاریخ» فراهم میشود.
۶. چگونگی امتداد تاریخی، به معنای تأثیر و پایداری رخدادهای تاریخی، یکی از پیچیدهترین مسائل تأملبرانگیز است که پاسخ آن صرفاً از مسیر مطالعات تاریخی حاصل نخواهد شد. همواره در درون تاریخ نیرویی برای تداوم و تغییر وجود دارد که حاصل تحقق و یا عدم تحقق آرمانها و آرزوهاست که موجب احساس غرور و یا سرخوردگی یک نسل و جامعه میشود؛ بنابراین تجربه گذشته ترکیبی از دوگانگیها و امتداد آن به حال و آینده است که زمینههای تداوم و تغییر تاریخی را از طرق « تجربهاندیشی» و آگاهی حاصل از آن فراهم میکند.
۷. در ادامه بحث، چگونگی تداوم و در عین حال تغییر تاریخی، در برخی موضوعات جنگ و انقلاب مورد اشاره قرار خواهد گرفت:
* تصرف سفارت آمریکا در آبان سال ۱۳۵۸ در چارچوب پیشفرضهای مبارزه سیاسی - تاریخی با آمریکا، پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، انجام و مورد حمایت و اجماع جامعه ایران و نخبگان قرار گرفت. با گذشت زمان و تغییر در شرایط، ازجمله وقوع جنگ و برخی تحولات دیگر، تصرف سفارت به عنوان عامل وقوع جنگ ارزیابی شد؛ بنابراین در حالی که موضوع تاریخی تصرف سفارت تداوم داشته و دارد، به دلیل تغییر در شرایط و پیشفرضهای تاریخی، صورتی از بازبینی و تغییر قابل مشاهده است.
* حمله عراق به ایران و اشغال نزدیک به ۲۰ هزار کیلومتر از شهرها و مناطق مرزی، به دلیل ضرورت تعیین مسئولیت آن و همچنین علت بیتوجهی به علائم و نشانههای تجاوز عراق، مورد نقد و پرسش قرار گرفت، زیرا بر اساس پیشفرضهای موجود از قدرت ایران در زمان شاه و ارزیابی تأثیر پیروزی انقلاب در عراق، همچنین شرایط منطقه و اوضاع بینالمللی در نظام دوقطبی، احتمال وقوع جنگ در نزد مسئولین سیاسی و نظامی کشور، همانند آنچه واقع شد، پیشبینی نمیشد؛ اما اکنون موضوع جنگ و اشغال، فراموش شده و جای خود را به موضوع چگونگی دفاع در برابر حمله عراق و دستاوردهای آن داده است. در نتیجه مسئولیت و نقش نیروهای نظامی در جنگ، از مسئله «علت ناتوانی در ایجاد بازدارندگی» در برابر عراق و جلوگیری از اشغال سرزمین، به «چگونگی دفاع در برابر متجاوز» تغییر کرده است. در واقع تغییر در الزامات زمان جنگ، همچنین برطرف شدن مسئله اشغال سرزمین، موجب شده است واقعه تاریخی جنگ، در چارچوب «دفاع مقدس» و با تأکید بر دفاع در برابر حمله دشمن، مورد بررسی قرار گیرد. با این توضیح، موضوع وقوع جنگ، در بستر زمان و تغییر در شرایط، با استناد به دادههای تاریخی و نظر به حال و آینده، دستخوش تداوم و تغییر شده است.
* تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، با نظر به شرایط برتری ایران در برابر عراق و ضرورت تنبیه متجاوز و دریافت غرامت، با اجماع داخلی صورت گرفت، اما به دلیل جنگ طولانی و فرسایشی شدن، همچنین نحوه پایان جنگ از طریق پذیرش قطعنامه ۵۹۸، پیشفرضهای اولیه مبنی بر ضرورت ادامه جنگ و امکان دستیابی به پیروزی متکی بر قدرت نظامی، با امتناع از مذاکره با صدام، تغییر کرد و با ظهور واقعیات جدید، علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و بیتوجهی به امکانهای سیاسی برای پایان دادن به جنگ، مورد نقد و پرسش قرار گرفت؛ بنابراین با وجود تداوم موضوع ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، با توجه به تغییر در شرایط و پیشفرضهای اولیه، مسئله ادامه جنگ دستخوش تغییر در نگرش و روایتها شده است.
* تصمیمگیری برای پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، با نظر به شرایط سیاسی، نظامی و اقتصادی صورت گرفت و در عمل، جنگ در چارچوب این قطعنامه به پایان رسید. با گذشت زمان و تغییر در شرایط منجر به پذیرش قطعنامه، موضوع پایان دادن به جنگ با مسائل سیاسی و تحمیل قطعنامه به امام و خیانت پیوند خورده است؛ بنابراین در حالی که موضوع پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ادامه دارد، ولی تفسیر از آن در حال تغییر است.
* پیامدهای مخاطرهآمیز مناقشه هستهای، موجب اجماع ملی برای برونرفت از فشار تهدید نظامی و تحریم اقتصادی شد. در حالی که موضوع توافق هستهای، برونرفت از بحران با حفظ حقوق هستهای ملت بود، هماکنون صورت مسئله تغییر کرده، چنانکه دستیابی به «برجام» موجب تفسیر جدید مبنی بر «تغییر بازی در چشمانداز تحولات داخلی و نقش منطقهای ایران» و در نتیجه صورتبندی جدیدی از مناقشات شده است؛ بنابراین در عین حالی که همچنان موضوع هستهای مورد مناقشه است، اما با دستیابی به توافق در چارچوب «برجام» و تغییر در شرایط، رویکردها از تمرکز بر ضرورت برونرفت به نتایج و پیامدهای توافق، در حال تغییر است.
نتیجهگیری
۱. بحث درباره تاریخ با تأکید بر «امکانها و بدیلهای تاریخی با اگر»، به عنوان بازی ذهنی و غیر تاریخی، موجب نوعی جابهجایی در موضوع شناخت میشود. در نتیجه شناخت اولیه که حاصل مواجهه تجربی با رخدادهای تاریخی است، با گذشت زمان تغییر و مورد بازبینی قرار میگیرد؛ لذا در حالی که موضوعات تاریخی همچنان مورد بحث است و تداوم دارد، ولی درونمایه آن در معرفت تاریخی و روش بررسی، دستخوش تغییر و دگرگونی میشود.
۲. با نظر به تعریف از مفهوم زمان و پیوستگی و تعامل دائمی آن میان گذشته با حال و آینده، همچنین تداوم و تغییر تاریخی، مفهوم تحریف در پویایی و بههمپیوستگی مفهوم سهگانه زمان، معنای متفاوتی خواهد داشت. چنانکه نگرشها و روایتهای موجود از وقایع و مسائل جنگ ایران و عراق، به شکل اجتنابناپذیری دستخوش تغییر خواهد شد؛ به این شکل که فهم تاریخ در زمان شکل میگیرد و به صورت تدریجی به پیشفرضهای اولیه برای فهم حال و آینده تبدیل و از این طریق «تداوم» پیدا میکند. همچنین پیشفرضهای اولیه در مواجهه با نیازهای اکنونی، بازبینی و موجب «تغییر» در فهم تاریخی خواهد شد. ملاحظات یاد شده موجب تأکید بر این موضوع شده است که «فهم تاریخمند» است، به این معنا که در زمان شکل میگیرد و با زمان تغییر میکند.
۳. شکلگیری تدریجی باورها و پیشفرضهای تاریخی، تغییر را در عین حالی که ضروری است، با دشواری و چالش همراه خواهد کرد. به زعم هایدگر، «نقد ساختارشکنانه»، به معنای اوراق کردن تفکر تاریخی و «رسوبزدایی»، پیششرط تغییر در تفکر و روش مطالعات تاریخی، با هدف بازتولید معانی نهفته در تاریخ است. به نظر میرسد از این طریق «خرد آیندهنگر» در جامعه ما از حصار «تاریخاندیشی» آزاد خواهد شد.
نظر شما :