جشنی که پایههای سلطنت پهلوی را لرزاند
موافقان و مخالفان از جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی میگویند
تاریخ ایرانی: ۲۰ تا ۲۴ مهرماه ۱۳۵۰ روزهای سرنوشتسازی برای حکومت ایران و محمدرضا شاه پهلوی بود. روزهایی که او میخواست در مهمانی بزرگ در برابر چشم جهان سلطنتش را لابهلای شکوه نیمه ویران تخت جمشید، به امپراتوری کوروش و داریوش گره بزند. ضیافتی باشکوه که برخلاف تصور شاه ایران پایههای سلطنتش را لرزانتر کرد و در عرض کمتر از هفت سال تومار پادشاهی در ایران را درهم پیچید.
در ۴۵ سالی که از جشن بزرگ ۲۵۰۰ ساله در تخت جمشید گذشته، تفسیرهای زیادی از آن در منابع تاریخی شده، بخصوص منابعی که به ریشههای انقلاب اسلامی پرداخته است. عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه» آن را بزم بیابانی و غلامرضا افخمی آن را جشن باشکوه نامید. با این همه چه مخالف و چه موافق جشنهای ۲۵۰۰ ساله را مراسم پرهیاهو و مضری دانستند که ضربه شدیدی به اساس سلطنت در ایران زد. همه بر اینکه مردم غایبان اصلی این جشنها بودند همعقیده هستند.
آتش تند زود فرومینشیند
عباس میلانی، مدیر برنامهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد در کتاب «نگاهی به شاه»، فصل بزم بیابانی که بخش مهمی از آن به جشنهای ۲۵۰۰ ساله اختصاص دارد را با جملهای از شکسپیر از زبان ریچارد دوم آغاز میکند. آنجا که ریچارد میگوید: «این طغیان تند طوفانیاش دوامپذیر نیست. آتشهای تند زود فرو میخوابند.»
میلانی ماجرای جشنهای ۲۵۰۰ ساله را از دیداری که کمتر از شش ماه بعد از برگزاری این جشنها در تهران با کرومیت روزولت دارد، آغاز میکند. در این دیدار روزولت که برخلاف دفعات قبلی به عنوان نماینده یک شرکت آمریکایی و نه یک جاسوس سیا وارد تهران شده بود، متوجه میشود که شاه دیگر خود را تنها رهبر ایران نمیداند و خود را حاکم خلیج فارس به شمار میآورد. این نشان از آن دارد که او به دنبال نخوتی که از ثروت بادآوردهای که حاصل بالا رفتن قیمت نفت بعد از جنگهای اعراب و اسرائیل بود، غافل از مشکلات داخلی گمان میبرد سلطنتش از شعار به سوی «تمدن بزرگ» گذشته و به امپراتوری بزرگ جهان تبدیل شده است. او بیاعتنا از وضعیت کشور در حال سرمایهگذاری در صنایعی بود که تنها حاصلشان بالا رفتن تورم در ایران بود. در همین سالهاست که سازمان جاسوسی آمریکا در ارزیابی مفصلی مینویسد: «این روزها همه آن قدر مشغول ثروتاندوزیاند که چندان به مسائل سیاسی حساسیت نشان نمیدهند.»
در این گزارش آمده است: «شاه شخصیتی منزوی است و در محیط سخت رسمی و بسته دربار زندگی میکند و متأسفانه لایههای پایینی قدرت و جامعه به او دسترسی ندارند.» بنا به این گزارش حتی سفرای خارجی هم از واکنش شاه نسبت به گزارش نامطلوب آنها دلنگران و مضطرباند.
به اعتقاد میلانی این دور بودن از فضای عمومی جامعه در حالی شگفتانگیز بود که شاه خود در چند سال گذشته نشانههایی از نارضایتی را در پس دیوارهای بسته قصرش نیز دیده بود و به ماجرای ترور شاه در کاخ مرمر در فروردین ۴۴ توسط رضا شمسآبادی اشاره میکند. میلانی با این پیشدرآمد به فرارسیدن دهه پرشوکت شاه اشاره میکند و شکلگیری آن را به بازی دو چهره یعنی نعمتالله نصیری و امیرعباس هویدا منتسب میکند. نکتهای که البته شاید به خاطر ارادت او به هویدا کمی اغراقآمیز به نظر بیاید و در نظر نگرفتن نقش افرادی چون اسدالله علم در شکلگیری این دولت مستعجل طلایی است.
او در ادامه همچنین به سرمایهگذاریهای اقتصادی و بازرگانی گسترده ایران در دهه چهل اشاره میکند و زمینههای مختلف تصمیم شاه برای برگزاری جشنی بزرگ برای نشان دادن قدرت خود در جهان را نشان میدهد. قدرتی که همانطور که از زبان شکسپیر گفته میشود آتش تندی است که خیلی زود فرو نشست و در میان شعلههای انقلاب خاکستر شد.
از تاج پهلوی تا تاج کیانی
میلانی پیش از آغاز بحث درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله به جشن تاجگذاری اشاره میکند که ۴ آبان ۱۳۴۶ در کاخ گلستان برگزار شد. پهلوی دوم در شرایطی جایگزین پدر شد که متفقین ایران را تسخیر کرده بودند و جنگ جهانی دوم به داخل مرزهای ایران کشیده شده بود. بیگانگان تنها این لطف را به خاندان پهلوی کردند که ولیعهد ۲۲ ساله بدون هیچ تشریفاتی به بهارستان برود و به عنوان شاه مشروطه سوگند بخورد. او تنها شاه ایران بود که بدون مراسم تاجگذاری سلطنت کرده بود و این برای کسی که قرار بود وارث تمدن بزرگ ایران شود اتفاق خوبی نبود. پس درست در چهل و هشتمین سالگرد تولدش تاج پهلوی را بر سر خود و تاج تازهای که برای فرح ساختند را بر سر او میگذارد و سلطنت خود را رسمیت تازهای میدهد.
بعد از این مراسم است که شاه تصمیم میگیرد پیشنهادی که شجاعالدین شفا در سال ۱۳۳۷ برای بزرگداشت سلطنت در ایران داده بود را اجرا کند. اینجای ماجراست که بخش جشن و جشنواره کتاب «زندگی و زمانه شاه» به قلم غلامرضا افخمی آغاز میشود. افخمی و میلانی هر دو مانند سایر منابع جرقه اصلی این جشن را به پیشنهادی که در سال ۱۳۳۷ توسط شجاعالدین شفا، مشاور فرهنگی دربار داده میشود معطوف میکنند. افخمی که از نزدیکان دربار بود با نقل قول از مهرداد پهلبد هدف اصلی این جشنها را شناساندن ایران به دنیا میداند.
نخستین فرمان برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله در آذر ۱۳۳۷ توسط شاه صادر میشود و کمیته عالی مشورتی برای مطالعات تاریخی و علمی با حضور حسین علاء، حسن تقیزاده، علیاصغر حکمت، محمود مهران، احمد فرهاد، مطیعالدوله حجازی، رضازاده شفق و سعید نفیسی تشکیل شد. برنامهریزی برای جشن در پاریس آغاز و در مرداد ۱۳۳۹ نخستین بخش مطالعات آن کامل میشود. براساس گزارشی که سناتور جواد بوشهری در سال ۱۳۳۹ به شاه میدهد هزینه اولیه جشنها ۲۵۰ میلیون ریال برآورد میشود. قرار اولیه این است که دولت این وام را بدهد اما براساس مصوبه رسمی هیات دولت - به نخستوزیری منوچهر اقبال - قرار میشود بخشی از بودجه برای برگزاری این جشن در نظر گرفته شود. اما اتفاقاتی که در سالهای بعدی میافتد برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله را ۱۱ سال به تعویق میاندازد. افخمی البته دلایل تأخیر در برگزاری جشن را به دلیل به تعویق افتادن وام به خاطر استعفای اقبال میداند: «شریف امامی جانشین اقبال، با انتخابات و کمبودهای مالی جدیدی روبهرو شد. در سال ۱۳۴۰ نخستوزیر بعدی، علی امینی دولت را تقریباً ورشکسته اعلام کرد. در روز ۱۷ دی ۱۳۴۰ علاء وزیر دربار به امینی نوشت که شاه پذیرفته است که موقعیت مالی دولت به ناچار باعث تأخیر جشنهای ۲۵۰۰ ساله میشود، مشروط بر اینکه دولت نیمی از وام مورد نیاز را تا زمستان ۱۳۴۰ و نیمه دیگر را در زمستان ۱۳۴۱ پرداخت کند. این برنامه هم نقش بر آب شد؛ در دوران نخستوزیری علم هم برگزاری این جشنها یک بار دیگر تا پاییز ۱۳۴۵ به تأخیر افتاد.»
این زمانی بود که حسین علاء درگذشته بود و امیرعباس هویدا نخستوزیر و اسدالله علم که به ظاهر جزو مخالفان برگزاری جشنها بود وزیر دربار شده بود و هیچ پیشرفتی در برگزاری جشنها نبود.
اما گزارشی که شجاعالدین شفا از گفتوگو با ایرانشناسان بزرگ در سال ۱۳۴۹ میدهد، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله را بار دیگر به جریان میاندازد.
میلانی در «نگاهی به شاه» درباره آغاز برنامهریزی برای برگزاری جشنها مینویسد: «شاه که از این بیعملی به خشم آمده بود، بیآنکه با کمیته یا دیگر مسئولان اجرایی مشاوره کند، دستور داد که مراسم باید در سال ۱۹۷۱ – ۱۳۵۰ - برگزار شود. برنامهریزان ناگهان با این واقعیت روبهرو بودند که مراسم باید در کمتر از ۱۸ ماه برگزار شود. صدها نفر از سران کشورهای مختلف، روزنامهنگاران و دیگر مقامات و مهمانان عالیرتبه قرار بود به تخت جمشید بیایند و در جشنهای پادشاهی در ایران شرکت کنند.»
کسانی که برای برگزاری جشن انتخاب شدند با واقعیت تلخی روبهرو بودند. شیراز و تخت جمشید نه هتل قابل سکونتی داشت و نه حتی فرودگاهی که هواپیماهای بزرگ مهمانان بتواند روی باند آن بنشیند. از اینجاست که راه موافقان و مخالفان جشن جدا میشود و هر کدام روایت آمادگی ۱۸ ماهه شیراز را برای برگزاری جشنها ارائه میدهند. در حالی که افخمی از انتخاب عبدالرضا انصاری معاون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اشرف پهلوی برای کارهای اجرایی میگوید؛ میلانی گزارشی از سیا را منتشر کرده که مینویسد: «در فاصله کوتاه دهها میلیون دلار صرف ایجاد فرودگاهی در شیراز مناسب هواپیماهای ۷۰۷ شد. به گفته یکی از مهندسانی که در اجرای طرح ساختمان فرودگاه درگیر بود، کارگران و مهندسان شبانهروزی کار میکردند تا ساختمان و باندهای آن را - که از قصا از لحاظ مهندسی و فنی کاری سخت دشوار است - قبل از موعد مقرر به پایان برسانند.»
افخمی که با انصاری در پروژه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران گفتوگو کرده بود اعضای شورایی که برای برگزاری جشن انتخاب شدند را چنین معرفی میکند: «اسدالله علم، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ، هرمز قریب رئیس تشریفات دربار، شجاعالدین شفا معاون فرهنگی وزیر دربار، امیر متقی معاون اداری وزیر دربار، رضا قطبی مدیرعامل سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، تیمسار نصیری رئیس کل ساواک، مهدی بوشهری و عبدالرضا انصاری.»
بر اساس برنامهریزی شورای جشن آنطور که افخمی نوشته قرار بود ۳۰ کشور که بیشترشان پادشاهی بودند در این مراسم شرکت کنند. این شورا برای دعوت از کشورهای سوسیالیستی تردید داشتند. بر اساس برنامهریزی این جشن دو روزه در تخت جمشید شامل یک رژه نمایشی برای نشان دادن تحول شاهنشاهی ایران، برنامه نور و صدا و دو شب شام بود. برنامههای جشنهای سنتی هم بنا بود در دیگر شهرهای ایران برگزار شود. به گفته افخمی قرار بود طرحهای توسعه با شتاب بیشتری انجام شود و به گونهای در صورت امکان تا پیش از آغاز جشنها پایان بگیرد.
برنامهریزی برای جشن و ورود آشپزها و پیشخدمتان فرنگی یکی دیگر از نقاط قابل مناقشه در جریان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله بود؛ موضوعی که به گفته افخمی رهآورد سفر علم به خارج از کشور بود. آنطور که افخمی مینویسد علم درباره انتخاب آشپزهای فرانسوی معتقد بود: «استفاده از سرآشپزان ایرانی هم خطرناک است. اگر سران کشورها بیمار میشدند آبروی ایران بر باد میرفت. علم با تشکیلات پختوپز بسیار مشهوری به نام ماکسیم هم در پاریس مذاکره کرده بود و مالک ماکسیم گفته بود که عهدهدار شدن این مسئولیت برای او افتخار بزرگی است و با کمترین بهای ممکن حاضر است این کار را انجام دهد زیرا برای تشکیلات او تبلیغ خوبی است.»
در حالی که افخمی از نگاه علم این جشنها را نشانگر شکوفایی ایران میداند میلانی معتقد است که هرچند در آغاز قرار بود این مراسم برای بازشناخت دوران پرعظمت امپراتوری ایران باشد اما: «در عمل مخارج هنگفت جشنها و شایعاتی که در مورد سوءاستفادههای مالی برخی از مقامات بلندپایه رواج پیدا کرد این جشنها را به فرصتی برای تبلیغات مؤثر مخالفان شاه بدل کرد.»
میلانی همچنین به برنامههای امنیتی برای جلوگیری از حمله چریکهای فعال در ایران به مهمانان و دستگیری مخالفان رژیم اشاره میکند و آمار جالبی را درباره برخی از امکانات دهکده برگزاری جشنها میدهد که در منابع دیگر کمتر به آنها اشاره شده است. او مینویسد: «شرکت پرآوازه لیموژ سفارش تهیه سرویس غذاخوری ویژه جشن مراسم را دریافت کرد. فنجان نعلبکیها از شرکت هاولاند تهیه شد. ملحفهها را شرکت پرست هالت فراهم آورد و شرکت باکارا چند هزار گیلاس و لیوان تهیه کرد. هرکدام از این شرکتها در عرصه کار خود در دنیا سرآمد بودند و در عین حال هر یک از آنها در نوع خود گرانترین کالاها را تولید میکرد. ملکه دستور داده بود که مهمانان باید احساس کنند که در قصر زندگی میکنند. از خیاطی فرانسوی خواستند که دو دست لباس مخصوص برای ندیمهها طراحی و تولید کنند. قرار بود یکی از لباسها برای ناهار و دیگری برای مراسم شام باشد. شرکت وسایل زیبایی الیزابت آردن هم مأموریت پیدا کرد که چهل متخصص زیبایی زنان را در مرکزی فراهم آورد تا زنانی که در مراسم شرکت داشتند بتوانند در صورت نیاز از خدمات این مرکز بهره بگیرند.»
افخمی درباره هزینه اولیه مراسم میگوید زمانی که شورا کار خود را آغاز کرد ۴۵۰ میلیون ریال در بانک ذخیره کرده بود که این وجه صرف ساختمان شهیاد و سازماندهی نور و صدا در تخت جمشید و پرداختن هزینههای انتشارات سانگوی برای انتشار کتابی درباره تاریخ ایران شد. او معتقد بود که شاه دائم در جریان پیشرفت کارها بود و حتی به علم گفته بود که سهم مردم را هم از این جشنها بدهد که به پیشنهاد انصاری برای ساخت ۲۵۰۰ مدرسه در سراسر کشور هزینه شد که البته گفته میشود آمار مدارس مشارکتی که در ۱۳ مهر ۵۰ افتتاح شد ۳۲۰۰ مدرسه در سراسر ایران بود. انصاری به نقل از اعضای شورا معتقد بود که قرار نیست هیچ فشاری به کسی وارد شود. این درست نکتهای است که مخالفان و منتقدان جشنهای ۲۵۰۰ ساله با آن مخالفند و معتقدند که این جشنها بدون اینکه مردم در آن سهیم باشند بار اضافی بر دوش آنها بود.
درباره چگونگی برگزاری جشن و اتفاقاتی که در آن چند روز افتاد منابع زیادی نوشتند اما موافقان جشنها کمتر به حاشیههای آن پرداختند و مثلاً افخمی از مشورت هرمز قریب با رمز باتوم برای تقدم و تأخر برای معرفی مهمانان مینویسد و میلانی از مخالفان جشن و در رأس آنها امام خمینی میگوید.
آنها که آمدند، آنها که نیامدند
موضوع مهمانان حاضر در مراسم نیز یکی دیگر از موضوعاتی است که در میان مخالفان و موافقان اتفاقنظری وجود ندارد. میلانی که از حاضر نشدن ملکه انگلستان در این جشن گفته، شنیدن آن را از سوی شاه سخت دانسته و از غرولندش به سفیر انگلستان و راضی کردن پرنس فیلیپ همسر آینده ملکه و ملکه «آن» نوشته است. ریچارد نیکسون هم در این مراسم شرکت نمیکند و اسپیرو اگنو معاونش را میفرستد. در میان افراد سرشناسی که به ایران میآیند حضور دوست دیرینه پهلوی، ملک حسین اردنی و هایله سلاسی امپراتور حبشه و پرنس رینیر و همسرش پرنس گریس در همه منابع اشاره شده است. از نگاه میلانی یکی از مهمترین غایبان این جشن ژرژ پمپیدو، رئیسجمهور فرانسه بود که بیشترین اسباب پذیرایی از آنجا آمده بود: «پمپیدو از سر نیشخند گفته بود اگر میرفتم قاعدتاً مرا سرپیشخدمت میکردند. البته به شاه گزارش دادند که علت اصلی عدم شرکت پمپیدو نارضایتی از جایی بود که برای او تعیین شده بود. شاه در جواب گفته بود مگر مرتیکه فکر میکند چه کاره است.»
پسلرزههای جشن بزرگ
این جشن بزرگ در فاصله یک هفته با کیفیتی که در فیلمها و گزارش آورده شده برگزار شد. آنچه در کتابهای تاریخی به آن پرداختهاند مطالبی است که مخالفان این مراسم درباره آن نوشتند. امام خمینی در بیانیهای این جشن را بزم اهریمن نامید. گروههای چپ نیز انتقاد کردند و کنفدراسیون دانشجویی نیز آن را تحریم کردند. اما افخمی از نگاه تند مطبوعات غرب نوشت: «موضوع همکاری ژانسن و ماکسیم به دیگر بخشهای این مراسم – سخنرانی تأثیرگذار شاه در آرامگاه کوروش، رژه نمایشی سربازان، نمایش نور و صدا، و شامها - گسترانده شد و در هر زمینه شکوه و جلال مناسب با مراسم زرقوبرق زننده و نامناسب تلقی شد.»
او همچنین در ادامه از نظرات ویلیام شوکراس و ماروین زونیس مینویسد: «ویلیام شوکراس، که به ظاهر از دوستان رژیم ولی نمونه کامل یک انگلیسی بود، درباره این میهمانی نوشت بهترین آرایشگران از سالنهای کاریتا و الکساندر پاریس به تخت جمشید پرواز کردند و الیزابت آردن کرم آرایشی را به نام فرح تولید کرد که آن را در بستهبندیهای مخصوص به میهمانان هدیه دهند. باکارا طرح شرابخوریها را ریخت، ماکسیم غذاها را آماده کرد و به این منظور دیگر سرآشپزان و تدارک بینندگان مهم فرانسوی غذا و نوشیدنی هم به آنها کمک میکردند. یک رشته چیزهای بد دیگر هم بود، از جمله تاریخ ایران، یا حداقل آن تصویری که آنها از آن تاریخ ارائه دادند. سربازان ارتش را از تراشیدن ریشهایشان از یک ماه پیش از برگزاری جشنها منع کردند تا چهره آنها به جنگاوران باستان شبیهتر شود. شوکراس حدس میزند که هزینه این کار چیزی در حدود ۳۰۰ میلیون دلار شد و با لحنی تأییدآمیز گفتههای یکی از سفیران ایران را نقل میکند «مثل این بود که یکی از فیلمهای تاریخی و باشکوه بر صحنه دشت پهناور نمایش داده میشد.» شوکراس با لحنی بدشگونتر اشاره میکند که «شاه با بزرگداشت ایران زمان کوروش و داریوش، کاملاً و عمداً بخشی از تاریخ ایران را نادیده گرفت که به مراتب بیشتر به قرن بیستم ارتباط داشت: تعالیم حضرت محمد، پیامبر اسلام.»
ماروین زونیس این جشنها را «نمایش پر زرقوبرق پهلوی» و شاه را فردی تازه به دوران رسیده توصیف کرد. او پس از انقلاب با تبدیل رخدادی گذرا به نوعی پیشگویی تاریخی، نوشت: «از نظر مردم ایران نهاد پادشاهی در ایران چندان مهم نیست.» افخمی البته در ادامه این گزارش از اقدامات مثبتی مانند ساخت فرودگاه و جاده و شبکههای ارتباطی میگوید؛ در مقابل میلانی از ثبت این جشن در سال ۱۹۸۰ در رکورد گینس به عنوان مجللترین جشن مهمانی دنیا در طول تاریخ میگوید و مینویسد: «البته همه مخارج جشنها را دولت نپرداخت و بسیاری از شرکتهای بزرگ ایرانی و برخی از اقلیتهای مذهبی به پرداخت مبالغی تشویق شدند.» میلانی از درخواست کمک یک میلیون دلاری از انجمن ارامنه گفته است.
منابع:
- نگاهی به شاه، عباس میلانی، نشر پرشین سیرکل، تورنتو، بهار ۱۳۹۴
- زندگی و زمانه شاه، غلامرضا افخمی
نظر شما :