نوروز جشن ایرانی نبود
آئین سال نو چگونه از پیشاایرانیان به ما رسید؟
تاریخ ایرانی: جشن نوروز سوای مباحث آئینی مربوط به آن، در ذات خود پدیدهای تقویمی و گاهشماری است. نوروز، آغاز سال است؛ یعنی لحظه ورود آفتاب به برج حمل و لحظهای است که طول روز و شب در آن به یک اندازه است. از این رو نوروز با ستارهشناسی و نیز ریاضیات در پیوند است. در جهان باستان، کسانی که به نوروز توجه میکردند باید تا اندازهای ریاضیات و نجوم میدانستند و برای ارزیابی چگونگی حرکت افلاک و اختران در آسمان شب به ابزارهای سنجه و نیز بقیه مباحث محاسباتی و بسیار جدی و دقیق ریاضی که مترتب به آغاز سال نو بود، مجهز میبودند.
نوروز جشنی از آن یکجانشینان است
جشن نوروز به دلیل ساختار خاص خود و قرار گرفتن در لحظهای از تغییر و تبدیل در وضعیت ظاهری، فیزیکی و جسم و جان جهان، با مردمانی در پیوند است که زندگیشان با زمین گره خورده است؛ به بیان سادهتر، نوروز جشنی از آن یکجانشینان است. برای یکجانشینان مهم است که چه زمانی فصل سرما تمام و فصل گرما آغاز میشود؛ چراکه میخواهند به کشت و زرع بپردازند، از اینرو زندگی مردمان یکجانشین و کشاورز به شدت با پدیده تقویمی نوروز، یعنی آغاز بهار در پیوند است. پرواضح است که مردمان کوچنده را با زمین ارتباط چندانی نیست. کوچندگان نیازی به تنظیم و دقت در موعد کشت و زرع ندارند. آنها با احشام خود، از جایی به جای دیگر کوچ میکنند و وابستگی زیادی به زمین ندارند، تنها وابستگی آنها به زمین این است که احشامشان را در مراتع بچرانند؛ بنابراین عجیب نیست که بیشتر مردمانی که در جهان باستان شیوه زندگی کوچنده داشتند، تقویم خورشیدی را اصل قرار نمیدادند و تقویمشان، قمری و بیشتر با اهله قمر و تغییر و تبدیل ماه در آسمان در پیوند بوده است. اعراب باستانی بهترین نمونه مردمان نایکجانشینی بودند که تقویم قمری داشتند؛ تقویمی که تا به امروز نیز توسط مسلمانان کاربرد دارد اما این تقویم محدودیتهای شگفتانگیزی دارد و به دلیل اینکه ۱۱ روز از سال واقعی کوتاهتر است، ایام، اعیاد و رخدادها در آن حرکت میکنند. بنابراین کسانی که میخواهند زندگی یکجانشینی داشته باشند و موعد کاشت، داشت و برداشت را به دقت بدانند، نمیتوانند با آن زندگی کنند بلکه باید از تقویم خورشیدی استفاده کنند؛ چراکه نیازشان را در پیوند با زمین تعریف میکنند. به این تعبیر نوروز باید جشن یکجانشینان باشد.
نوروز جشنی ایرانی نیست
نیاکان ایرانیها در روزگاران دیرین، مردمانی نه یکجانشین، بلکه کوچنده بودند و اتفاقاً یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ مردمان ایرانی در آسیای غربی، کوچ آریاییان نام گرفته است. کوچندگان آریایی در میانه هزاره دوم پیش از میلاد، از سرزمینهای شرقی و شرقیتر، آرام آرام به مناطق غربی و غربیتر آمدند، سرزمینهایی را که پیشتر مردمان بومی در آن سکونت داشتند، تصرف کردند و فلاتی را به نام فلات ایران در آسیای غربی به نام خود نامزد کردند؛ بنابراین ایران نخستین جایگاه زندگی ایرانیان نبوده است، بلکه ایرانیان، کوچندگان به فلات ایراناند و پیش از آنها این سرزمین ساکنان دیگری داشته است. ما خوشبختانه این ساکنان را بر مبنای پارهای از متونی که از خودشان و یا همسایه غربی فرهنگمند فلات ایران، یعنی میانرودان باستان ـ عراق امروزی، اصطلاحاً تمدن بینالنهرین ـ بر جای مانده است، میشناسیم. در لبه غربی فلات ایران به ترتیب از جنوب به شمال، عیلامیها، مردمان بسیار نامبرداری بودند، فرهنگ یکجانشینی بسیار بزرگ و غنی داشتند و چند هزار سال در طول تاریخ آسیای غربی نقش و سهم داشتند. در شمال آنها لولوبیها بودند که یکچند با مردمان میانرودانی در جنگ و ستیز بودند، سپس کوتیها بودند که چند سالی بر بینالنهرین حکومت کردند، شمالیتر از آنها کاسیها بودند که دوره تسلط آنها بر بینالنهرین بسیار طولانیتر از کوتیها بود و پانصد سال در این منطقه سلطنت کردند، شمالیتر از آنها مردمان حوری یا حوریانی بودند. همه این اقوام، پیش از ورود آراییها مردمان بومی و اصلی فلات ایران بودند.
پژوهشهای نوجویانه نشان میدهند که نوروز، جشن، آئین و واقعهای گاهشماری از آن این مردمان است و ایرانیان نورسیده آن را از مردمان بومی فلات به عاریه گرفتند. زندهیاد دکتر مهرداد بهار تلاش بسیاری برای صورتبندی این نظریه کردند و حتی تا جایی در این زمینه پیش رفتند که نام مقالهشان این بود «نوروز جشنی ایرانی نیست». البته این اصلاً به این معنا نیست که نوروز اکنون هم یک جشن ایرانی نیست، نوروز اکنون جشنی ایرانی است، با تمام بار معنایی که میتواند بر ایرانی بودن آن مترتب باشد؛ اما در آغاز و در ریشه، نوروز جشنی از آن مردمان پیشاایرانی و پیش از آریایی، فلات ایران بوده است.
در متون میانرودانی و عیلامی به جشن آغاز سال نو به تصریح اشاره شده است. بنابراین متون، جشن سال نو به اکدی «اکیتو» نام داشته و در مکانی به نام «بیت اکیتو» ـ «بیت» واژهای اکدی است که همریشه بیت عربی به معنی خانه است ـ برگزار میشده است. یکی از وظایف سالیانه شاه میانرودانی اعم از سومری، اکدی، بابلی یا آشوری این بوده که در جشن سال نو مسافتی طولانی را از کاخ تا خانه جشن سال نو یا «بیت اکیتو» طی میکرده، به این خانه وارد میشده و با مجسمه خدایی که در آنجا قرار داشته تجدید بیعت میکرده است. شاه میانرودانی وظیفهاش این بوده که در روز اکیتو در بیت اکیتو دست مجسمه خدای بزرگ را بگیرد، با او بیعت کند و پادشاهیاش را برای یک سال دیگر از او تبرک بگیرد. این یک سنت کهن میانرودانی است که متون فراوانی در مورد آن وجود دارد. خوشبختانه در قلمرو تمدن عیلامی نیز متونی وجود دارند که نشان میدهند عیلامیهای سرزمین ایران نیز این جشن را برگزار میکردند. در نزدیکی زیگورات معروف چغازنبیل، تپه دیگری به نام تپه حُریه وجود دارد؛ کتیبههای بهدستآمدهٔ دوره عیلام میانه، نشان میدهد که تپه حریه، احتمالاً بیت اکیتوی چغازنبیل بوده است. پادشاه عیلامی، در آغاز سال نو ابتدا به زیارت زیگورات چغازنبیل میرفته و سپس آن مسیر را پیاده تا تپه حریه طی میکرده، در آنجا بنایی وجود داشته ـ این بنا ویران شده و ما از طریق کتیبههای موجود، از آن خبر داریم ـ که وی در آن اعمال رسمی دوباره شاه شدن را انجام میداده است.
آیا ما پیش از دوره ساسانی نوروز را جشن میگرفتیم؟
شواهد زیادی نشان میدهند که جشن سال نو یک سنت باستانی آسیای غربی است. همانطور که میدانیم ایرانیان ساکنان باستانی آسیای غربی نبودند بلکه مهاجران این سرزمین بودند، این مهاجران در یک لحظه از تاریخ خود و در جایی از عرصه ایران زمین، این رسم را از مردمان بومی به عاریه گرفتند. این رسم اکنون رسمی ایرانی است با دستکم چند هزار سال پیشینه؛ پس ایرانیان این جشن را از آنها ستاندند؛ اما کجا و در چه زمانی این اتفاق افتاده است؟ متأسفانه هیچ متن روشنی پژوهشهای تاریخی را در این زمینه یاری نمیکند و تأسفبرانگیزتر اینکه از دیرینگی جشن نوروز حتی پیش از دوره ساسانی آگاهی وجود ندارد.
قدیمیترین شواهد مکتوبی که میتوان به آن استناد کرد متعلق به دوره ساسانی است. این تمامی چیزی است که پژوهشگر تاریخ میتواند از متون استخراج کند؛ اما تمامی چیزی نیست که او میتواند بداند، بلکه میتوان با الگوسازی و مقایسه بسیاری از پدیدههای دیگر، پیشنهادهایی در این زمینه ارائه نمود. یک پیشنهاد، آن است که اکنون ارائه میکنم.
دانستیم که ایرانیها مهاجران سرزمین ایران بودند، پیش از آمدن آنها، ایران مسکن مردمان دیگر بوده است و نوروز و فهم آن منوط به دانستن پیچیدگیهای مربوط به ریاضیات، اخترشناسی و گاهشماری است. هیچ عجیب نیست که مردمان باستانی آسیای غربی در این زمینه ید طولایی داشتند. اطلاعات زیادی در زمینه ریاضیات بسیار پیچیده بابلی، محاسبات بسیار دقیق تقویمی عیلامی و متون ستارهشناسی آشوری وجود دارد. از دوره هخامنشی، یعنی از سال ۵۳۹ قبل از میلاد که کوروش دوم پارسی شهر بابل را تصرف کرد، متون تاریخی به شکل شگفتانگیزی رو به تزاید است و اطلاعات زیادی در مورد اخترشناسانی وجود دارد که در طول دوره هخامنشی در بابل زندگی میکردند. یکی از موارد استفاده جهان باستان از دانش اخترشناسی، اختربینی بوده است؛ اختربینان، فالگیرانی بودند که حتی مردم عادی نیز به آنها مراجعه میکردند، حقالزحمه آنها را میپرداختند و آنها با دقت در حرکت کواکب در آسمان، برای سعد و نحس احوال مراجعهکنندگانشان پیشگویی میکردند. این پیشگوییها در مورد شاهان نیز انجام میشده است. دربار شاهان میانرودانی و هخامنشی پر بوده از اختربینان، فالگیران و اهالی نجوم و تنجیمی که این کار را برای شاهان ایرانی انجام میدادند. در چند کتابی که در مجموعه عهد عتیق به یادگار مانده است، از جمله کتاب دانیال، اشارات روشنی به اختربینان و خوابگزاران دربارهای شاهان کلدانی، مادی و هخامنشی شده است. این اختربینان، طایفهای خاص از مردمان به نام مغان بودند، آنها وظایف متعددی داشتند که یکی از آن وظایف امور مربوط به اختربینی و تنجیم بود؛ یعنی خوابگزاری شاه را انجام میدادند و سعد و نحس لشکرکشیها یا پیوند زناشویی را با دقت در حرکت افلاک و کواکب پیشبینی میکردند و توصیههایی به شاه میدادند. بر اساس روایات تاریخی، مغان یکی از شش قبیله مادی بودند.
از شش قبیله مادی، چند قبیله در نامهای ایرانی ریشه داشتند؛ نامهایشان معنی داشت مانند اریزنتو که به معنی قبیله آریایی است. پژوهشگرانی که در این زمینه کار میکنند معتقدند که مادها، مجموعهای از مردمان ایرانیزبان و ایرانیتبار بودند که در پی کوچ آریاییها، به ایران غربی رسیدند و در آنجا ساکن شدند. ایران غربی و ماد پیش از آن تهی از سکنه نبوده است، بلکه کاسیان، کوتیان، لولوبیان و حوریان در آن زندگی میکردند. میان مادهای نورسیده و ساکنان پیشین این سرزمین امتزاج و اختلاط واقع شده و ملت پسینهٔ ماد، از این اختلاط و امتزاج زاده شده است. به همین خاطر نیز برخی قبایل ششگانه مادی نامهای ایرانی دارند و برخی از آنها نامهای بومی. نام مغان نیز ریشهشناسی روشنی در زبانهای ایرانی ندارد و مغان یکی از آن چند قبیله مادی هستند که آریایی و ایرانی نبودهاند. توقع ما هم اینجا برآورده میشود؛ یعنی مغان، آن طبقه نخبه، برکشیده و فرهیخته ساکنان پیشاایرانی، ایران غربی بودند که به دلیل سالها همجواری با تمدن باستانی میانرودان و همسایگی با عیلامیها که تمدنی بسیار دیرینه داشتند، از آنها بسیار چیزها گرفته و به آنها بسیار چیزها داده بودند. مغان دانش اخترشناسی دیرینه سال میانرودانی را از ساکنان باستانی میانرودان به عاریه ستانده و تا جایی در این کار پیشرفته بودند که بعدها در همه دربارهای آسیای غربی، خوابگزاران، فالگیران، اختربینان و مسئولان امور نجوم و تنجیم یکسره مغ خوانده میشدند و این در حقیقت شغل آنها بود. پیشنهاد من این است که این رسم پیشاایرانی نوروز، احتمالاً در طول دوره شاهنشاهی ماد و هخامنشی، جایی در ایران غربی، شاید در خاک ماد باستان، همچون یک رسم بسیار مهم و تأثیرگذار در پیوند میان اقوام و مردمان مختلف، توسط طبقه نخبه و فرهیختاران مادی وام گرفته شده و همچون یکی دیگر از ملاتهای ساختن مردمی جدید به کار رفته است.
مغان، مهندسان فرهنگی ایران باستان
در قرن هشتم و هفتم قبل از میلاد آشوریها دائماً از مناطق غربی و اورارتوها از شمال به خاک ماد لشکرکشی میکردند. مردمان این منطقه، یعنی ساکنان پیشین ماد و نورسیدگان مادی دو راه در پیش داشتند: یا باید برای همیشه از صحنه تاریخ محو و در امپریالیزم آشوری و نبرد دائمی میان آشوریها و اورارتوها مثل خوردههایی میان دو سنگ آسیا سوده و فرسوده میشدند و یا با هم متحد میشدند، قدرتی به وجود میآوردند و بساط آشوریها و اورارتوها را از آسیای غربی پاک میکردند. از قرار، نیاکان ما ایرانیها هوشمندتر بودند و گزینه دوم را انتخاب کردند. در طول سده هفتم قبل از میلاد مردمان پیشاایرانی و نورسیدگان ایرانی اتحادیهای تشکیل دادند که پژوهشگران به آن اتحادیه قبایل ماد میگویند. این اتحادیه منطقاً منجر به پیدایش پادشاهی متحد ماد شد و پادشاهی متحد ماد، آرامآرام چندان نیرو گرفت که به لشکر آشور کشید، آشور را محو کرد، در چند سفر جنگی و عملیات اورارتوها را نیز از بین برد و تا دل ترکیه امروزی پیش رفت، همسایه امپراتوری لودیه شد و آن جنگ پنج ساله میان ماد و لودیه اتفاق افتاد. کارستان مادها این بود که از میان قبایل متفرق و متعدد ایرانی و پیشاایرانی اتحادیهای منسجم و قدرتمند به وجود آوردند. این اتحادیه که دیگی هفتجوش از قومیتها، زبانها، اندیشهها و آئینهای مختلف بود، به یک ماده چسباننده نیاز داشت. به نظر میرسد شاهان مادی در دورهای، از مزدیسنای زرتشتی برای این پیوند استفاده میکردند، نام یکی از شاهان مادی به گونهای معنیدار فرورتیش است، این نام یک نام کاملاً روشن و برچسبدار زرتشتی است، فرورتیها ارواح نیاکان در اندیشه زرتشتیاند و این اندیشه در پیشازرتشت وجود نداشته است، پس از زرتشت نیز در اندیشههای دیگر ایرانی وجود ندارد. به نظر میرسد شاهان ماد از عناصر مختلفی چون دین زرتشت، زبان مشترک و مراسم نوروز برای پیوند آجرهای نامتجانس فرهنگی خود استفاده میکردند. مهندسان فرهنگی وجود داشتند که این اتفاق را ساماندهی میکردند. این در طول دوره هخامنشیان هم وجود داشته است. در اقصی نقاط شاهنشاهی هخامنشی، در زیر نگین شاهان هخامنشی پارسی، کسانی بودند که مهندسی فرهنگی میکردند. به این ترتیب قلمرو شاهنشاهی هخامنشی ۲۲۰ سال دوام آورد و هرگز از درون فرونپاشید بلکه به واسطه آمدن اسکندر مقدونی که یک نابغه نظامی بود سرنگون شد. مهندسان فرهنگی در طول دوره هخامنشی آنچنان توانا بودند که توانستند ۲۲۰ سال این عناصر قومی مختلف را در کنار یکدیگر نگه دارند. آنها آنچنان که متون میانرودانی، یونانی و متون باستانی دیگری چون تورات و بقیه منابع باستانی شرق به ما خبر دادهاند، نامشان مغان بوده است. مغان باستانی سرزمین ایران، از یک سو به دانشهای باستانی میانرودانی تسلط داشتند و از سوی دیگر دینداران و دینپیشگان مردمان جدید شدند و توانستند این اتفاق پیچیده شگفتانگیز را مهندسی فرهنگی کنند.
* متن سخنرانی در نشست «نوروز؛ آئین نوزایش گیتی» در خانه اندیشمندان علوم انسانی / تهیه و تنظیم: فهیمه نظری
نظر شما :