مناظره فیرحی و شریعتی درباره سیدجمالالدین اسدآبادی
به گزارش خبرگزاری مهر، نخستین نشست از سلسله نشستهای آشنایی با جریانهای اسلامی معاصر با عنوان «نوگرایی یا سلفیگری در اندیشه وحدت اسلامی» با تکیه بر اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی با حضور داوود فیرحی، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و احسان شریعتی، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران عص روز گذشته دوشنبه هفدهم اسفندماه در تالار باستانی پاریزی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
شیوه برگزاری نشست به این شکل بود که ابتدا مجری بحث، سوال یا مبحث خاصی را مطرح میکرد و سپس نظر دو میهمان حاضر در جلسه را در خصوص آن سوال جویا میشد.
شریعتی در ابتدای سخنش از مرحوم هما ناطق، استاد برجسته تاریخ که رساله خود را در خصوص زندگینامه سیاسی سیدجمال اختصاص داده است، یاد کرد و گفت: سیدجمالالدین اسدآبادی پیشگام راه سومی میان تجدد و سنت، موسوم به رنسانس یا نوزایی سرزمینهای اسلامی و پروتستانتیزم اسلامی است. او یک شخصیت جهانشمول است که تاثیرات زیادی بر جنبشهای رهاییبخش داشته است.
وی افزود: دکتر فیرحی نظری دارند که بنیادگران امروز از آرا سیدجمال تاثیر پذیرفتهاند و تحرکات موسوم به بنیادگرایی که به خشونت هم کشیده شده از مسایل اصلی این روزهای جهان است و هرگونه تحقیق و اظهارنظر در خصوص آنها باید علمی باشد. به عقیده من امروز ما شاهد یک چرخش یا گشت پارادایمی بین پروژههایی که سیدجمال و در ادامه، عبده گفتند با آنچه که در کشورهای عربی با رشید رضا و سید قطب پیش آمد هستیم. در ایران هم روشنفکری دینی بود که چشماندازهای تازهای ترسیم کرد و طبقه متوسط شهری و قشر فرهنگی اقبال کردند و اینها پیشگام نهضت انقلاب ایران بودند.
پس از بخش اول سخنان شریعتی، فیرحی در خصوص چرایی حضورش در این نشست گفت: خشونت مذهبی که امروز از بحثهای مهم جهان است، با اندیشه نوگرایی اسلامی گره خورده است. سیدجمال از چند جهت مهم است؛ یکی بخاطر اینکه او از موثرترین افرادی است که برای اولین بار وارد منازعه علم و دین شد و بحثی با عنوان ماتریالیزم و مذهب را مطرح کرد. دیگر اینکه او به مساله وحدت، بحث سلفیگری، نوگرایی، تجدد و عنوان دیگری با نام راه سوم اشاره کرده است.
وی افزود: آنچه که من میخواهم در این جلسه بیان کنم این است که تفکر سیدجمال با ما چه کرده و چه میکند؟ واقعیت این است که سیدجمال آغازگر تئوری وحدت نیست اما هنر او این است که تخم تفکر وحدت را در همه جهان اسلام پخش کرد، لذا نقش او در ناقل بودن این ایده اهمیت دارد. اهمیت دیگر او این است که کوشش کرد در خصوص دعوای سنتی ماتریالیزم و الهیات راه سومی را پیدا کند؛ راه سوم او همان چیزی است که در ادبیات امروز ما مسلمانان از آن به عنوان نواندیشی یا روشنفکری از آن یاد میکنیم. آن چیزی که ذهن من را مشغول کرد این است که این راه سوم چه امکاناتی دارد و با چه دشواریهایی مواجه است.
فیرحی ادامه داد: اگر به جریانهای جهان اسلام نگاه بکنیم میبینیم آنچه امروز رخ داده نه حاصل تفکر ماتریالیستهاست و نه حاصل تفکر اندیشمندان سنتی؛ آنچه امروز رخ میدهد کم و بیش محصول همین راه سوم است. به نظر من پاسخ به این معما که چه کنیم جوامع مسلمان دوباره به شیعه برگردند، این است که طرز تفکرمان نسبت به مسلمان بودن را تغییر دهیم. به بیان دیگر اصلاح ماهیت فکر پاسخ این معماست و این بحث اصلاح ماهیت فکر ما را به سیدجمالالدین اسدآبادی وصل میکند اگرچه مباحث دیگری مثل قدرت سیاسی، قدرت نظامی و اقتصادی هم برای رسیدن به آرامش مهم است ولی چگونه فکر کردن به مسلمان هم خیلی اهمیت دارد.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران توضیح داد: مرحوم سیدجمالالدین در مقابل سیداحمدخان در هند که کوشش میکرد مذهب را با وضعیت علم پوزیتویستی یکی بگیرد موضعگیری و او را متهم به ماتریالیست بودن میکند. از طرف دیگر او به علم تکیه و تلاش میکند که علم را در دین قرار بدهد و این یکی از درخشانترین تلاشهای اوست. او برای دفاع علم به دین پناه میبرد و برای دفاع دین به علم و خب این دوگانه همیشه در او میماند و شاگردانش دو دسته میشوند. عدهای مثل عبده به مصر میروند و به اصلاحات دین بر مبنای عقل میپردازند و به عبارت دیگر نواندیش و روشنفکر دین میشوند، عدهای هم باعث به وجود آمدن جنبش سلفی میشوند.
وی اضافه کرد: سیدجمالالدین اسدآبادی مشکل جهان اسلام را فهمیده و دانسته که انحطاط اخلاقی و فروپاشی داخلی مشکل جامعه امروز مسلمان است. او میداند که در جوامع امروز، مذهب هم دچار انحطاط شده و درک مذهبی باید اصلاح شود ولی نمیداند باید به چه چیزی پناه برد. او گاهی به علم و گاهی به دین پناه میبرد.
نویسنده «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» گفت: در اندیشه سیدجمالالدین اسدآبادی نشانهای از خشونت نمیبینیم ولی عناصر ساختاری خشونت در فکر او وجود دارد. توجه داشته باشید که خشونت ساختاری غیر از خشونت بالفعل است، خشونت ساختاری در تفکر اتفاق میافتد.
در ادامه این بحث، شریعتی با نظر فیرحی در خصوص خشونت سیدجمالالدین مخالفت کرد و گفت: ما باید پیش از هر چیز واژگانی که درباره آنها حرف میزنیم را تعریف کنیم و منظورمان از خشونت را بگوئیم؛ گاهی دفاع یک شخصی از جان خود هم خشونت به شمار میآید. بنابر همین ایده میتوان گفت خشونتهای امروز ربطی به سیدجمالالدین اسدآبادی ندارد. خشونت گروههایی مثل داعش هم ربطی به اسلام ندارد، هرچند رفتار آنها شباهت بسیار زیادی به رفتار مردم در دوران جاهلیت دارد ولی در هیچ جای اسلام چنین چیزهایی نیامده است. خشونت سلفیها بازگشت به گذشتهای است که میخواهند آن را بازسازی و باشکوه کنند. در ایران قدیم هم افرادی را داشتیم که سر یک نفر را میبریدند و رفتارهای وحشیانه میکردند. لذا نمیتوان گفت خشونتهای فعلی از دل نظریات سیدجمال بیرون آمده است.
فیرحی در بخش دیگری از این جلسه در خصوص رابطه میان وحدت و خشونت گفت: به قول آیتالله سیداحمد شبیری روشنفکرانی که امروز به دنبال وحدت هستند، چاک جامه را ول کردند و بخش سالم آن را کوک میزنند. به عقیده او اندیشه وحدت در جایی که اختلافات بنیادین وجود دارد، شدنی نیست. تا به حال هر کسی با هر مبنایی به فکر ایجاد وحدت بوده، دچار دردسر شده است. به بیان دیگر وحدت با هر معنایی تولید خشونت میکند و همواره گروهی را مجاز میکند که خشونت تولید کنند چون در جریان وحدت همیشه عدهای در اقلیت قرار میگیرند و باعث میشود خشونت ایجاد شود. در این میان تئوریهایی مثل همزیستی بهتر از وحدت میتواند به ما کمک کند. افرادی مثل امام موسی صدر این موضوع را فهمیدند و از وحدت عبور کردند. چنانچه نظریههای وحدت در هیچ کشوری جواب نداده است. به نظرم نباید نسبت به یکسری از واژگان تعصب داشته باشیم که حفظشان بکنیم.
شریعتی اما با این نظر فیرحی در خصوص وحدت موافق نبود و گفت: اگر مشکل جناب فیرحی با واژه وحدت است، خب میتوانیم هر واژه دیگری جای آن استفاده کنیم اما مشکل من این است که وقتی ایشان با وحدت مخالفاند ایده پیشنهادیشان برای جایگزینی آن چیست؟ به بیان دیگر وحدت را برداریم، جای آنچه بگذاریم. آن وقت فقط تفرقه میماند. ما باید قراردادهایی داشته باشیم که مردم هر منطقه و ملت و مذهبی بتوانند با هم در کنار هم زندگی کنند، مثل مشکل پروتستانیها و کاتولیکها که سالها پیش حل شد و الان بدون مشکل در کنار هم زندگی میکنند.
فیرحی در بخش پایانی این نشست در پاسخ به این سوال که در جوامع مسلمان فعلی چه باید کرد گفت: من راهحل روشنی برای وضعیت فعلی ندارم ولی میدانم که باید دوباره اندیشید. به عقیده من ما با مبنای تاسیس شده توسط سیدجمالالدین اسدآبادی راه به جایی نمیبریم. جامعه امروز ما انقدر آشفته است که بیش از هر چیزی به دوباره فکر کردن احتیاج دارد. یکی از آسانترین کارها هم نقد آثار و ایدههای افراد معاصر مثل سیدجمالالدین اسدآبادی است که خوشبختانه در چنین جلساتی اتفاق میافتد. مسئله اصلی الان مسئله فکری - فرهنگی است.
نظر شما :