بازدید از موزهها؛ تفرج یا تفحص تاریخ؟
۲۵ سال از بازگشایی موزه سعدآباد گذشت
تاریخ ایرانی: سال ۱۳۱۱ بود که رضاشاه پهلوی چند مهندس آلمانی را به کار گماشت تا برایش زندانی مدرن بسازند. معتقد بود برای دربند کردن آدمها باید ساختمانی در خور وجود داشته باشد. همین شد که اولین زندان مدرن در میدان توپخانه که حالا نامش امام خمینی است، راهاندازی شد. بعدها هر زنی را که به هر شکلی از قانون تخطی میکرد میبردند آنجا و نامش شد «زندان زنان»! از طرف دیگر ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری هم جایی میخواستند که در آن زندانیان سیاسی را بازداشت و بیشتر از آن شکنجه کنند. این شد که باز هم سرنوشت این زندان به اصطلاح مدرن تغییر کرد و شد زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری؛ شکنجهگاهی که جای هیچ آلت قتالهای در آن خالی نبود؛ از قفس هیتردار و شوک الکتریکی گرفته تا آپولو و باتوم برقی!
بعد از انقلاب ۱۳۵۷ که تمام خط و نشانهای باقیمانده از ساواکیها را پاک میکردند، نام این زندان را هم گذاشتند بازداشتگاه توحید. ۲۴ سال بعد از آن دیگر خبری از توحید هم نبود. سال ۱۳۸۱ همان ساختمان شد «موزه عبرت»! حالا مردم میروند به تماشای آنچه بر سر زندانیان سیاسی میان دیوارهای این ساختمان گذشته است. ساختمانی که اگر دیوارهایش میتوانستند حرف بزنند، چه حکایتها که نداشتند. این طرف آیتالله سید محمود طالقانی را شبیهسازی کردهاند، آن طرف آیتالله سید محمد بهشتی دارد نگاه میکند. موزه عبرت همان جایی است که صدای شکنجههایش جان را میخراشد و زندانیان آویزان از سقف و میله راهروهایش، تن را به درد میآورد. گذر از این راهروها، تصویرها و صداها با همه دلآشوبیهایی که میآورد، همهاش خوب است تا بازماندگان بدانند آنها که رفتند چه قصههایی از سر گذراندند. اما بازدیدکنندهای که از موزه عبرت بیرون میزند، چقدر علت این دردها، بازداشتها و شکنجهها را فهمیده؟ حالا که همه صداها را شنیده و تصویرها را دیده، چقدر میداند صفر قهرمانیان چرا رکورددار است؟ مگر زندان رفتن هم رکورد دارد؟ زیر هشت یا اتاق تمشیت کجاست؟ چرا زیر هشت؟ چرا دستبند قپانی؟ اصلاً چرا بازدید از موزه عبرت برای عموم مردم، بدون هیچ قید و شرطی در گروه سنی یا شرایط جسمی آزاد است؟
سعدآباد؛ ییلاق شاهانه
سعدآباد چهار دوره تاریخی قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم و بعد از انقلاب را به چشم دیده است. در دوره قاجار بنا شد و شاهان برای گذران تابستانی خنک، به آنجا میرفتند. بعد از کودتای ۱۲۹۹ نوبت به پهلویها رسید تا در عمارتهای متعدد ساخته شده در آن که دستکم ۱۸ کاخ مختلف را شامل میشود، هُرم تابستان را با آب و هوایی خنک سر کنند. تاریخ میگوید که تقریباً همه افراد دودمان پهلوی گذرشان به اینجا افتاده و با مال و منالی که در دست داشتهاند، هر کدام به نوع خود پدیدهای هنری و معماری بینظیری به جا گذاشتهاند؛ قدیمیترینشان کاخ احمدشاهی است و جدیدترینشان کاخ لیلا پهلوی کوچکترین دختر محمدرضا شاه. عیش و نوش شاهان پهلوی که به سر آمد، دو سال بعد از پیروزی انقلاب در روز ۳۰ دی ۱۳۵۹، مجموعه سعدآباد موزهای شد برای بازدید همگان تا مردم بیایند و ببینید در خیابانهای این شهر چه ساختمانهایی با چه معماری بینظیری وجود دارند؛ بناهایی که زیر هر تراش و هر آجرشان، تاریخچه و قدمتی کهنه نهفته است.
حالا درگیر آن برو و بیاهای شاهانه نیست و کاربری تمام این کاخها تغییر پیدا کرده است. آن ساختمانهایی که روزگاری حکم خانه و کاشانه اهالی حکومت را داشت، حالا موزههایی هستند برای بازدید عمومی مردم یا استفادههای دولتی دیگر. نمونهاش کاخ ملکه مادر که در آخرین سالهای زندگی رضاشاه، محل زندگی تاجالملوک مادر محمدرضا شاه بود و در حال حاضر در اختیار نهاد ریاست جمهوری ایران است. اگر مهمان خارجی ویژه دولت به ایران بیاید، در کاخ ملکه مادر از او پذیرایی میکنند. کاخ موزه سعدآباد از آن دست مجموعههای خوش اقبالی است که بازدیدکنندگان زیادی دارد. هر کسی که میخواهد دمی را خوش باشد و در عین حال نشان دهد اهل هنر و تاریخ است، به آن سر میزند. اما اینکه چقدر افرادی که میروند به تماشای کاخهای سعدآباد، در راه برگشت به خانه میدانند که تذهیب دیوارهای کاخ شهوند که حالا نامش کاخ سبز شده کار استاد حسین بهزاد است؟ یا اینکه میز وسط این تالار هدیه کشور فرانسه است؟ لوسترهای کاخ شاه پهلوی یا کاخ ملت یا کاخ موزه سفید از ایتالیا، فرانسه و چک آمده؟ ماری آنتوانت، ملکه فرانسه میز تحریر سفرهخانه این کاخ را به دربار هدیه داده؟ اصلاً مجموعه سعدآباد چند تا کاخ دارد؟
کاخ گلستان؛ سند زنده تاریخ ایران
پیتر دلاواله، جهانگرد ایتالیایی در سال ۱۰۲۸ هجری قمری، دوره شاه عباس صفوی به تهران میآید و در سفرنامه خود از چنارستانی حرف میزند که قصر سلطنتی را احاطه کرده است. اما شروع ساخت محوطهای در محله ارگ تهران را که حالا نامش کاخ گلستان است، به عهد کریمخان زند نسبت میدهند؛ آنجایی که در سالهای ۱۱۷۳ تا ۱۱۸۰ دیوانخانهای ساخته میشود. اهمیت ارگ اما در دوران آقا محمدخان قاجار بیشتر میشود. آقا محمدخان بعد از غلبه بر لطفعلیخان زند در نوروز ۱۱۶۱ شمسی تاجگذاری کرد و این حرکت به اهمیت ارگ سلطنتی بیش از پیش افزود. در دوران ناصرالدین شاه قاجار کاخ گلستان به واسطه حکومت ۵۰ ساله او و سفرهایش به عنوان اولین شاه ایرانی به اروپا، دستخوش تغییرات زیادی شد. شاه به فرنگ میرفت و میخواست گلستان را تحت تأثیر اروپاییها فرنگی کند. هر چند در دوران سه پادشاه آخر سلسله قاجاریه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار ارگ سلطنتی از نظر معماری تغییرات خاصی به خود ندید اما تاریخ آن با وقایع سیاسی مهمی مانند انقلاب مشروطه و تبعات ناشی از آن عجین شد. همین بهانه خوبی برای گلستان بود تا بخش جداییناپذیری از حافظه تاریخی ملت ایران شود. حالا کاخ گلستان چندین سالی است که موزه شده است. مردم کوچه و خیابان اگر جزئیاتش را ندادند، دستکم یک بار گذرشان به آنجا افتاده است. اما همانهایی که برای بازدید رفتند، چقدر میدانند در طول تاریخ چه بر سر این ساختمان آمد؟ چه پادشاهانی را به خود دید و سرنوشتنش با کدام اتفاقات تاریخی گره خورد که در خاطرهها ماندگار شد؟ بین بازدیدکنندگانی که عکسهای سلفیشان را در حیاط بزرگ و روبهروی ساختمانهای مختلف این عضو غریب شهر میاندازند، کسی هست که بداند تالار آیینه به چه کاری میآید؟ کاشیکاریهای حوضخانه عمارت گلستان را چه کسی با هم جفت کرده و این تصویر را ساخته است؟ رهگذرانی که به تماشا میروند، میدانند گلستانی که روزگاری برای خودش برو و بیایی داشت و حالا عضوی غریب از اندام شهری آن منطقه، میان انبوهی از ساختمانهای بیهویت با عملکردهای ناهمگون شده، قدمتی ۴۴۰ ساله دارد؟
تکلیف موزه عبرت روشن است
حال و هوای آدمهایی که از موزه عبرت بیرون میآیند دیدنی است. بعضیهاشان اشک در چشمشان حلقه زده، بعضی به فکر فرورفتهاند و دیگرانی هم هستند که شاید حتی ککشان هم نگزیده باشد. در میان این بازدیدکنندگان، کودکان و آنهایی که بیماریهای قلبی یا عصبی دارند اما حسابشان با کرامالکاتبین است. صدای شکنجهها، فریادها و تصویرهای دلخراش این موزه، طبیعتاً خاطره خوبی برای این افراد به جای نگذاشته و تصویرش تا مدتها میتواند کابوس شبانهشان شود. اما چاره کار چیست؟ آقای بابایی مسئول روابط عمومی موزه عبرت در پاسخ به این سؤال که با توجه به شرایط موجود در موزه عبرت، چرا بازدید برای عموم آزاد است و قانون خاصی حاکم نیست، به «تاریخ ایرانی» میگوید: «تکلیف این بنا روشن است. زندانی بوده که حالا موزه عبرت شده و کسانی که برای بازدید میآیند میدانند قرار است با چه چیزهایی مواجه شوند. ما توضیحات لازم را کنار در ورودی به افراد میگوییم و هشدارها را میدهیم. این دیگر خود بازدیدکنندگان هستند که تصمیم میگیرند بروند یا بمانند. بارها دیده شده که خانوادهها دست کودکان کم سن و سال خود را گرفته و به این موزه آمدهاند، ما نمیتوانیم مانع ورود آنها شویم. این خود خانوادهها هستند که باید این فرهنگ را داشته باشند که چه تفریحی برای فرزندانشان با توجه به گروه سنی آنها مناسب است. ما که نگهبان آنها نیستیم. در مورد کسانی که بیماریهای قلبی یا ناراحتی اعصاب دارند، اگر خودشان نمیدانند که این فضای متشنج برای آنها آسیبزاست، ما هم مسئولیتی نداریم؛ اینجا زندان است و تکلیفش معلوم!» وقتی در مورد بازدید دانشآموزان که حالا چند سالی است از سوی مدارس صورت میگیرد سؤال میپرسیم، جواب میدهد: «چه اشکالی دارد جوانان بیایند و از این بناها بازدید کنند. بالاخره آنها در درسهایشان با این مباحث مواجه میشوند و بهتر است از نزدیک بدانند، کجا چه خبر بوده است؟» بر اساس گفتههای بابایی، بین بازدیدکنندگانی که به موزه عبرت مراجعه میکنند، تعداد زیادی هستند که بعد از خروج حال جسمی مناسبی ندارند. سؤالی که مطرح میشود این است که جای اصول موزهداری و مسئولیت موزهدارها در مقابل بازدیدکنندگان، کجای قصه این بناهای تاریخی قرار میگیرد؟
کشش تاریخی باید در ذات افراد باشد
بازدید از موزهها یکی از تفریحاتی است که از سوی مردم بسیار مورد استقبال قرار میگیرد. برای خیلیها گفتن اینکه از فلان بنای تاریخی دیدن کردهاند، نشان از اصالت و اهمیت به هویت تاریخی دارد. اما اینکه هر کدام از بازدیدکنندگان در گذر از این بناهای تاریخی چقدر اطلاعات تاریخیشان زیاد میشود؟ چقدر به دانستههایشان افزوده میشود؟ مسئولان این کاخها و موزهها چقدر نسبت به آگاهی دادن در این حوزه احساس مسئولیت میکنند؟ مردم با مراجعه به این موزهها بیشتر به دنبال دیدن زیباییهای این بناها هستند یا کسب اطلاعات تاریخی؟ یوسف منصورزاده، مدیر مجموعه کاخ موزه سعدآباد در گفتگو با «تاریخ ایرانی» به این سؤالها جواب میدهد.
با توجه به اطلاعات تاریخی بسیار زیادی که در پس هر کدام از کاخهای سعدآباد و همچنین موزههای آن نهفته است، انتظار میرود بازدیدکنندگان بعد از خروج از این مجموعه، دیدگاه متفاوتی نسبت به قبل داشته باشند. در واقع میزان اطلاعاتشان قبل از ورود و بعد از خروج تا حد قابل قبولی تغییر کرده باشد. این تغییر را بین بازدیدکنندگان کاخموزه سعدآباد میبینیم؟
ما به همه کسانی که وارد مجموعه سعدآباد میشوند، بروشوری میدهیم که حاوی اطلاعات این مجموعه است. همچنین در تمام کاخها و موزهها افراد راهنمایی هستند که اطلاعات کافی دارند و میتوانند بازدیدکنندگان را راهنمایی کنند. افرادی که به صورت فردی یا در گروههای کوچک دو یا سه نفره مراجعه میکنند، اگر سؤالی داشته باشند، میتوانند از راهنمای هر بخش بپرسند. راهنما نمیتواند دنبال هر فردی که وارد میشود راه بیافتد و برای او توضیح دهد. این چیزها باید در ذات افراد باشد. خودشان باید جویای اطلاعات باشند و بخواهند سر در بیاوردند. اگر روحیه کنجکاوی داشته باشند و دلشان بخواهد بدانند در پس هر کدام از این اجزا چه تاریخچهای نهفته است، سؤالشان پاسخ داده میشود. اگر نخواهند که هیچ. برای آنهایی که به صورت گروههای مثلاً ده نفره از مجموعه بازدید میکنند، راهنماها همه چیز را توضیح میدهند. کلاً این چیزها اجباری نیست و نمیتواند باشد. هر فردی که به این مجموعه پا میگذارد، خودش باید بداند برای چه مراجعه کرده است. آمده است گشتوگذار یا میخواهد سر از تاریخ در بیاورد؟
بین کسانی که به این مجموعه مراجعه میکنند، چقدر افرادی هستند که تشنه دانستن اطلاعات تاریخیاند؟ اگر بخواهیم مقایسه کنیم، تعداد کسانی که صرفاً برای دیدن معماری زیبا و نحوه زندگی کردن شاهان به این مجموعه آمدهاند بیشتر است یا آنهایی که واقعاً برایشان اهمیت دارد هر کدام از این جزئیات چه تاریخچهای دارد؟
کسانی که به این مجموعه وارد میشوند، اهداف متفاوتی دارند. مثلاً بعضیها میآیند برای قدم زدن در یک محیط فرهنگی و فقط میخواهند عکس سلفی بگیرند. بعضی دیگر هستند که میآیند برای تماشای نقاشیهای موزه استاد فرشچیان. عدهای میآیند که یک روزشان را به جای پرسه زدن در خیابان، در موزه سپری کنند. کسانی هستند که میدانند از این موزه چه میخواهند و مثلاً در فلان کاخ قرار است چه چیزی را ببینند. مخاطبان این مجموعه دیدگاههای متفاوتی دارند و ما از همه آنها استقبال میکنیم. بین تمام کسانی که به این مجموعه میآیند، تعداد بازدیدکنندگان کاخ سبز که به دست رضاشاه ساخته شده و همچنین کاخ ملت از همه بیشتر است. بالاخره برای مردم جالب است که بدانند دستگاههای حکومتی آن زمان چه برو و بیایی داشتند و با امروز مقایسهشان کنند. هر چه باشد این فکر هم در ذهن بازدیدکنندگان این کاخهای سلطنتی ایجاد میشود که مثلاً محمدرضا پهلوی چه زندگی لوکسی داشته یا مثلاً فرح پهلوی چه میز تحریری دارد. دیدن این تفاوتها خوب است. دیدن این معماری و این المانهایی که خیلیهای آنها یادگار کشورهای دیگر است خوب است. در کنار اینها قدم زدن در باغ موزه هم لطف خودش را دارد چرا که یک باغ ایرانی متفاوت است با گونههای گیاهی و فضای سبز متفاوت. این نشاندهنده این است که یک مجموعه زمانی حرفهای زیادی برای گفتن دارد که همه چیز آن با جاهای دیگر متفاوت باشد. اگر مخاطبان به هر بهانهای که وارد این مجموعه میشوند، بدانند قدم به دنیای دیگر گذاشتهاند، بدون شک دست پُر بر میگردند.
این روزها شاهد این هستیم که بناهای قدیمی و تاریخی تا زمانی که کاربری متفاوتی به آنها داده شود، گوشه دنجی میافتند و حتی گاهی از حافظه تاریخ پاک میشوند. این کاربری دادن به بناهای قدیمی در شکل موزه یا هر چیز دیگر، چقدر میتواند در بالا بردن فرهنگ و نگرش مردم تاثیرگذار باشد؟
قطعاً تأثیرگذار است. باید قدر تمام این بناها را دانست و قبل از اینکه به خرابهای متروکه تبدیل شوند به دادشان رسید. این بناها هر کدامشان در هر جای ایران که هستند، تکهای از هویت ما را در خود دارند. مسئولان میراث فرهنگی باید بیش از هر چیز دیگری، دغدغه نگهداری و محافظت از این بناها را داشته باشند. نگه داشتن خرابهای که قبلاً برای خودش بنایی تاریخی بوده معنایی ندارد. اگر این بنای تاریخی اثر نفیسی باشد که خودش موزه است. باید به آن رسیدگی کنند و در آن را به روی مردم باز بگذارند تا بیایند و ببینند در پس تمام سالهایی که گذشت، چه آجرهایی روی هم گذاشته شد، چه کسانی رفتند و آمدند که حالا، ما اینجاییم. اگر هم بنای زیبای قدیمی است که اثر خاصی درونش ندارد، چه اشکالی دارد که مثلاً موزه نقاشی شود؟ زمانی که ما از فرهنگ غنی حرف میزنیم، باید حواسمان به همه این چیزها باشد. جایی که میخواهیم فرهنگسازی کنیم، باید حواسمان باشد که فرهنگ یعنی همین بناهای تاریخی، موزهها، کاخها و تمام ساختمانهایی که نشان از هویت و قدمت ما دارند. مسئولان آموزشی در مدارس باید نوجوانان را به تماشای این ساختمانها بیاورند و از ایران برایشان بگویند. از اینکه هر تکه از هویتشان چه معنایی دارد و آنها در بستر چه فرهنگ غنی و پُرمایهای رشد پیدا کردهاند. اگر اینها را آموزش دهیم، خیلی از مشکلاتمان حل میشود. باور کنید!
نظر شما :