همیشه می‌خواستم سمیعی نخست‌وزیر شود

گفت‌وگوی منتشرنشده با خداداد فرمانفرماییان – ۲
۰۶ دی ۱۳۹۴ | ۲۰:۱۲ کد : ۵۲۹۴ وقایع اتفاقیه
گفت‌وگوی منتشرنشده با خداداد فرمانفرماییان – ۲
همیشه می‌خواستم سمیعی نخست‌وزیر شود

مجید یوسفی
 

تاریخ ایرانی: خداداد فرمانفرماییان، رئیس بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه و بودجه دوره پهلوی روز ۲۵ آذرماه امسال در ۸۷ سالگی در لندن درگذشت. او یکی از پسران عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزاده قاجار و نخست‌وزیر احمدشاه بود که در بیروت و آمریکا درس خواند. او فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد و کلرادو بود که در بازگشت به ایران، به کار در موسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی مشغول شد. او در سازمان برنامه و بودجه از معاونت به ریاست رسید و ریاست بانک مرکزی را هم تجربه کرد. فرمانفرماییان که معاون مهدی سمیعی در بانک مرکزی بود، سپس جانشین او در آنجا و نیز سازمان برنامه و بودجه شد. گفت‌وگو با او درباره تجربه همکاری با سمیعی است که «تاریخ ایرانی» اکنون و پس از درگذشتش منتشر می‌کند.
 

***

 

به رغم همه اقدامات درست و دقیق آقای سمیعی اما ایشان از بانک مرکزی به سازمان برنامه رفت. این خواست شاه بود؟ آیا ایشان را عزل کرده بود؟

 

نه، اصلا. هویدا از سمیعی خواهش کرد که به سازمان برنامه و بودجه برود. چون صفی‌ اصفیا از این سازمان رفته بود، سازمان از یک مدیر با لیاقت تهی شده بود. پس از آن برای مدت کوتاهی احمد آرامش جایگزین شد اما چون اشتباهات بزرگی انجام داد او را برداشته و به دنبال شخصی لایق و مدبر بودند تا جایگزین شود. سمیعی به این جهت انتخاب شد، چون آرامش خیلی کار‌ها را بهم ریخته بود. او اصلاً مناسب سازمان برنامه نبود.

 
 

بنا به آنچه که من مطالعه و تحقیق کرده‌ام، دوره فعالیت بانکی آقای سمیعی مهم‌تر از سازمان برنامه بود. مهم‌تر اینکه ایشان زمانی رئیس‌ بانک توسعه کشاورزی شدند. آیا شما هم همین دوره را دوره مهمی می‌دانید؟ چه اطلاعاتی از دوره ریاست وی در بانک توسعه کشاورزی وجود دارد؟

 

پس از دوره دومی که سمیعی در سازمان برنامه و بودجه بود به بانک توسعه کشاورزی رفت. اما اطلاعات زیادی در این مورد وجود ندارد، چون مدت زیادی در بانک توسعه کشاورزی نماند.

 
 

اما در همین دوره آقای سمیعی معتقد می‌شود که باید محور توسعه ایران بر پایه کشاورزی قرار داده شود در صورتی که شاه این اعتقاد را نداشت.

 

به نظرم مهدی سمیعی تا این اندازه محدود نگاه نمی‌کرد. البته کشاورزی جایگاه ویژه خود را داشت و ما هم در سازمان برنامه و بودجه و در هر جای دیگر، به کشاورزی دید مثبتی داشتیم و خواستار پیشرفت این بخش بودیم. اما او به سایر حوزه‌ها مانند فرهنگ و آموزش نیز بهای زیادی می‌داد و اعتقاد داشت که آموزش نقش اساسی دارد و باید به فرهنگ و آموزش رسیدگی جدی شود. همچنین به رسیدگی به جاده‌ها و مخصوصاً راه‌های فرعی که روستا‌ها را به هم متصل کند بسیار توجه داشت. به کشاورزی بسیار رسیدگی می‌شد و بودجه‌های خوبی تخصیص می‌یافت اما قدرت جذب کشاورزی همیشه پایین بود، یعنی مبلغی که به آن تزریق می‌شد اثر خود را خیلی زود و فوق‌العاده نشان نمی‌داد.

 
 

اما در مورد آقای سمیعی هم همین دیدگاه وجود داشت؟

 

سمیعی اعتقاد داشت که باید کمک بیشتری به کشاورزی شود و وقتی هم که در بانک بود سعی می‌کرد اعتبارات بیشتری را برای بانک کشاورزی بگیرد.

 
 

ایشان در زمانی که رئیس‌ بانک توسعه کشاورزی بودند وام‌های کلانی دادند و خیلی پیگیر بودند تا کشاورزی در روستا‌ها توسعه یابد و به همین خاطر زمانی که آقای سمیعی در ایران بازداشت شد‌‌ همان کارمندان نزد امام خمینی رفتند و خواستند که او را به خاطر خدماتش آزاد کنند و ایشان هم پذیرفتند. به نظرم این گفته در مورد او در ارتباط با اینکه به توسعه کشاورزی معتقد بود اشتباه نباشد.

 

بله، سمیعی معتقد بود. همه ما اعتقاد داشتیم و در مورد رشد و توسعه کشاورزی و آموزش بسیار با هم صحبت می‌کردیم. سمیعی صد در‌صد معتقد بود و تا جایی هم که توانست کمک کرد اما من قدرت جذب کشاورزی را بیان کردم که نسبت به صنعت بسیار کمتر بود.


 

شاه از سمیعی درخواست تاسیس حزب را داشت. اما تاسیس حزب با روحیات او سنخیتی نداشت و ایشان این کار را جدی نگرفتند. واقعا چرا از این کار انصراف دادند؟

 

از قضا در این مورد با سمیعی خیلی صحبت کرده بودم. مطمئن هستم که سمیعی اعتقادی به انجام این امر نداشت. بعد از او ناصر عامری این کار را به عهده گرفت. اما معلوم بود که شاه می‌خواست در یک بازی نشان دهد که احزاب دیگری هم هستند. سمیعی هم می‌دانست که حزبی که او بخواهد تشکیل دهد هیچ پایه و اساس و تاثیری نخواهد داشت. همیشه خود را عقب می‌کشید و عامری بعد‌ها این کار‌ها را انجام داد و البته عامری می‌دانست که این حزب تاثیر فوق‌العاده‌ای نخواهد داشت.

 
 

شما این خبر را شنیده بودید که در روزهای قبل از انقلاب، شاه از مهدی سمیعی درخواست کرد که نخست‌وزیر شود؟

 

این صحبت بسیار زیاد بود. من هم بسیار از این موضوع خوشحال شده بودم و دوست داشتم او نخست‌وزیر شود. اما هرگز از شاه یا علم و دیگران چنین اشاره‌ای ندیدم که پیشنهاد نخست‌وزیری به سمیعی شده است. حتی از سمیعی نیز چنین چیزی را نشنیدم. اما به نظر من مهدی از رجالی بود که حق و لیاقت نخست‌وزیری را داشت. من همیشه از خدا می‌خواستم که نخست‌وزیر شود.

 
 

اگر نخست‌وزیر می‌شد آیا می‌توانست جنبش یا حرکتی در جهت توسعه و بهبودی کشور انجام دهد؟

 

نمی‌دانم. نمی‌شود این‌گونه پیش‌بینی کرد که اگر او نمی‌توانست هیچ‌ کس دیگری هم جز او نمی‌توانست کاری انجام دهد. چون او فرد سیاسی نبود. او نمی‌توانست شمشیر بکشد و مسائل بزرگ سیاسی را حل کند، چرا که هیچ‌وقت در کارهای سیاسی نبود و همچنین شرایط لازم برای احراز جایگاه نخست‌وزیری را که در مقابل شاه و مجلس بایستد و پافشاری کند نیز به همراه نداشت.

 


آیا می‌شود از سمیعی به عنوان یک تکنوکرات یاد کرد؟

 

بله، بسیار آرام و منضبط بود. تحصیلات و کار او نیز‌‌ همان بود که انجام می‌داد. اهل هیاهو، جدال و بازی‌های سیاسی نبود و به این شناخت از سیاست رسیده بود و به همین دلیل از آن پرهیز داشت. همه او را می‌شناختند. جدیت، پاکی و خوش‌فکری را در کار او دیده بودند. سمیعی شخصیت آن را نداشت که نطق کند یا به سالن مجلس برود و با مجلسی‌ها جدال و دعوا کند. سمیعی از یک تکنوکرات فرا‌تر بود. او می‌خواست همه چیز را تغییر دهد تا راه‌های بهتری برای اداره کشور پیدا شود. این در خون او بود. اما او اهل سر و صدا و هیاهو نبود.

 
 

در بعضی از خاطرات هنرمندان خواندم که سمیعی زمانی که رئیس‌ بانک مرکزی بود بعضی از تابلوهای هنرمندان و نقاشان را می‌خرید و به قیمت خوبی به بانکدارهای معتبر دنیا و رجال مهم کشورهای دیگر اهدا می‌کرد، می‌‌فروخت یا برای بانک کشاورزی خریداری می‌کرد.

 

سمیعی دوستان نقاش و هنرمند زیاد داشت و بسیار به آن‌ها کمک می‌رساند اما هیچ وقت نقاشی‌های آن‌ها را نمی‌خرید که بخواهد بفروشد. حتی ما در آن زمان همراه با ابراهیم گلستان فیلمی در مورد جواهرات و گنجینه‌های بانک مرکزی درست کردیم. ابراهیم گلستان نیز از دوستان ما بود. بنابراین یادم نمی‌آید که او خرید و فروش کرده باشد اما به هنرمندان، نویسندگان و شعرا تا جایی که می‌توانست کمک می‌کرد. سمیعی آدم بسیار متمدنی بود و دوست داشت هنر و تمدن در جایگاه والایی قرار گیرد.


 

آقای سمیعی چه در قبل و چه بعد از انقلاب رئیس‌ بانک توسعه کشاورزی بود، حتی در روزهای انقلاب در ایران ماند و نرفت. در روزهای انقلاب او چه تصوری از اوضاع داشت؟

 

درست است. چون همه ما همین تصور را داشتیم. در جمع با هم حرف می‌زدیم که ما کاری نکرده‌ایم که بترسیم و فرار کنیم. تصور می‌کردیم که دولت عوض شده و شاه هم تصمیم دارد برود. ترسی نداشتیم اما بعداً ترس‌های ما شروع شد. بازرگان یکی از دوستان ما بود. بازرگان و مهدی سمیعی از دوستان قدیمی هم بودند و سال‌های سال یکدیگر را می‌شناختند. سمیعی، مهندس بازرگان را شخصی آزادمنش و غیرسیاسی می‌دانست و احترام بسیاری برای او قائل بود. طبیعی است که سمیعی در روزهای اول ترسی نداشت و فکر فرار نمی‌کرد. اما بعداً خطر را احساس کرد و مثل من از کشور خارج شد. من هم یک سال در ایران بودم، دستگیر شدم. بعد از یک سال از ایران رفتم.

 

 

به عنوان آخرین سوال اینکه شما مدت‌ها با آقای ابتهاج کار کردید. ایشان را چطور دیدید؟

 

یک‌ آدم‌ میهن‌پرست‌ واقعی بود‌. برای او شاه و غیر شاه نداشت. هیچ‌ وقت‌ هیچ‌ چیز برایش‌ از ایران‌ مهم‌تر نبود. کاردانی‌ این‌ شخص‌ منحصر بفرد بود. عدد و رقم را می‌شناخت.

 

 

بله، درباره آقای سیروس سمیعی یک بار خاطره‌ای از شما خواندم که خیلی جالب بود. اینکه ابتهاج عدد را به خوبی می‌شناخت.

 

بله، سیروس‌ سمیعی‌ قبل‌ از من‌ آمده‌ بود به‌ سازمان‌ برنامه‌ و مدیر امور مالی‌ شده‌ بود، خیلی‌ هم‌ آدم‌ قدرتمند و قوی‌ بود. آدم‌ تصمیم‌گیری‌ بود. بعد از اینکه‌ مقدم‌ به‌ سمت‌ معاون‌ وزارت‌ بازرگانی‌ تعیین‌ شد من‌ از سیروس‌ سمیعی‌ خواستم‌ قائم‌ مقام دفتر اقتصادی‌ شود. او هم‌ پس‌ از مدتی موافقت خود را به‌ من‌ اطلاع‌ داد. پس‌ از چندی‌ که‌ من‌ معاون‌ سازمان‌ برنامه‌ شدم‌، او رئیس‌ دفتر اقتصادی‌ شد. یک‌ روز تمام‌ ارقام‌ مربوط‌ به‌ برنامه‌ دوم‌ را نزد ابتهاج‌ آورده بود. جداول‌ مربوطه‌، با هم‌ متصل‌ شده بودند، به‌ اندازه‌ طول‌ و پهنای‌ میز بزرگ‌ ابتهاج‌. این‌ها را روی میز گذاشته‌ بود. یک‌ جدول‌ دو طرفه‌ تهیه‌ شده‌ بود از تمام‌ بخش‌ها و پرداخت‌ها و جمع‌ مجموع آن‌ها، این‌ جدول‌ بزرگ‌ را روی‌ میز پهن‌ کرده‌ بودیم‌. سیروس‌ سمیعی‌ توضیح‌ داد‌. ابتهاج‌ هم او را‌ سوال‌ پیچ کرد. سیروس‌ سمیعی‌ راجع‌ به‌ ارقام‌، کشاورزی‌، صنعت‌، پرداخت‌ها، بخش‌های‌ مختلف‌، طرح‌های‌ مختلف همین‌طور پاسخ می‌داد‌. یعنی ابتهاج دست‌بردار نبود.

 

 

تسلط به کارش داشت یا اینکه عاشق عدد بود؟

 

هر دو، ‌ناگهان‌ روی‌ یک‌ رقم‌ انگشت می‌گفت‌ این‌ رقم‌ درست نیست‌، حالا ما، چندین‌ دکتر اقتصاد آمار دور هم بودیم‌ و تمام‌ این‌ اعداد را دقت داشتیم‌، مطالعه‌ می‌کردیم‌ و می‌آوردیم‌ آنجا جلوی‌ ابتهاج‌ گذاشته‌ بودیم‌. ابتهاج دقیقا‌ ‌ روی‌ یک‌ رقم‌ انگشت‌ می‌گذاشت. می‌گفت‌ این‌ رقم‌ غلط‌ است‌. سیروس‌ می‌گفت‌ غلط‌ نیست‌، من‌ می‌گفتم‌ غلط‌ نیست‌، ما این‌ها را چک‌ کردیم‌ می‌گفت‌ دوباره‌ چک‌ کنید. یک‌ بار نبود که‌ ما چک‌ کنیم‌ غلط‌ نباشد. من‌ مانند ابتهاج‌ هیچ‌ کس‌ را در ایران‌ ندیدم‌. خیلی‌ها مدعی‌اند، اما هیچ‌ کس‌ را من‌ ندیدم‌ بین‌ تمام‌ آن‌ رجال‌ که‌ این‌ قدرت‌ را داشته‌ باشد. ابتهاج‌ حقیقتاً رقم‌ می‌شناخت‌ و می‌فهمید.

 

بخش اول گفت‌وگو را اینجا بخوانید.

کلید واژه ها: خداداد فرمانفرماییان مهدی سمیعی سازمان برنامه و بودجه


نظر شما :