فرقه دموکرات آذربایجان؛ دولتی که مستعجل بود

اختلافاتی که توده‌ای‌ها با فرقه‌ای‌ها داشتند
۲۳ آذر ۱۳۹۴ | ۱۴:۱۷ کد : ۵۲۸۰ وقایع اتفاقیه
اختلافاتی که توده‌ای‌ها با فرقه‌ای‌ها داشتند
فرقه دموکرات آذربایجان؛ دولتی که مستعجل بود

تاریخ ایرانی: رهبر فرقه‌ای که وعده داده بود موفقیت شیخ محمد خیابانی را تکرار خواهد کرد اما سقوطش را نه، یکسال پس از اعلام حکومت خودمختار آذربایجان، ناگزیر از فرار شد. سید جعفر پیشه‌وری، ۲۱ آذر ۱۳۲۵، به جای برگزاری جشن اولین سالگرد خودمختاری آذربایجان، با ورود قوای ارتش ایران به تبریز، با رؤیایش وداع کرد و خرقهٔ دولت از تن فرقه‌اش افتاد. یرواند آبراهامیان، استاد تاریخ کالج باروک نیویورک در مقاله‌ای در مجله مطالعات خاورمیانه (Middle East Studies) فراز و فرود فرقهٔ دموکرات آذربایجان و رابطه‌اش با حزب توده ایران را بررسی کرده که «تاریخ ایرانی» متن کامل آن را با ترجمه بهرنگ رجبی منتشر کرده بود. در هفتادمین سالگرد تاسیس حکومت خودمختار آذربایجان، مجادلات فکری و مناقشات سیاسی حکومت خودمختار آذربایجان را به روایت آبراهامیان مرور می‌کنیم:

 

***

 

در تبریز، پیشه‌وری بنیان‌های جنبشی تازه را پایه گذاشت. سه‌ تا از دوستان آذری‌اش که پیش‌تر در حزب کمونیست فعال بودند، کمکش کردند: علی شبستری، دکتر سلام‌الله جاوید و جعفر کاویان. شبستری نقشی برجسته در قیام خیابانی ایفا کرده بود، فرار کرده بود به شمال، پیوسته بود به حزب کمونیست در تبعید و تا سال ۱۳۲۰ به ایران برنگشته بود. در تأسیس و ایجاد شاخهٔ حزب توده در آذربایجان کمک کرد و به ریاست این شعبهٔ ولایتی هم برگزیده شد. اما سال ۱۳۲۲ خیلی ناگهانی از حزب استعفا داد، «انجمن آذربایجان» را شکل داد و سردبیر روزنامهٔ آذری‌زبانش، «آذربایجان» شد. جاوید هم‌ولایتی پیشه‌وری بود، در باکو درس خواند، به فرقهٔ عدالت پیوست و خیلی سروقت برگشت به تبریز تا در کودتای بی‌دوام لاهوتی مشارکت کند و بعد هم دوباره فرار کرد به باکو. آنجا پزشکی خواند، سال ۱۳۰۸ برگشت به ایران و خیلی نگذشت که او را انداختند به زندان. سرگرمی‌اش مطالعه و تحقیق دربارهٔ لهجه‌های آذری بود. کاویان از قدیمی‌های قیام‌های خیابانی و لاهوتی بود. از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ را در آذربایجان شوروی زندگی کرده بود. سال ۱۳۰۴ که برگشت، زندانی شد و تا سال ۱۳۲۰ هم آزادش نکردند. او هم مثل جاوید عضو حزب توده نشده بود.

 

روز ۱۲ شهریورماه ۱۳۲۴ پیشه‌وری خبر تأسیس حزب تازه‌اش را اعلام کرد، فرقهٔ دموکرات آذربایجان؛ عمدا‌‌ همان اسم تشکیلات خیابانی را گرفته بود. نخستین بیانیهٔ حزب می‌گفت آذربایجان حق دارد شوراهای ایالتی خودش را داشته باشد و زبان خودش را در مدارس استفاده کند. دو روز بعد‌تر انجمن آذربایجان شبستری به فرقهٔ دموکرات پیوست و روزنامه‌اش، «آذربایجان» شد نشریهٔ رسمی آن. روز ۱۶ شهریورماه کمیته‌های مرکزی محلی حزب توده و شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران بدون حتی هیچ مشورت و رایزنی‌ای با بالادست‌هایشان در تهران، رأی به پیوستن به حزب تازه دادند. یکی از اعضای کمیتهٔ مرکزی حزب توده تصدیق کرده بود این تشکیلات محلی از حزب سراسری توده جدا شود چون حس می‌کرد هیات رهبری تهران نتوانسته نمایندهٔ مردم آذربایجان باشد. قیام خیابانی در نابودی حزب دموکرات قدیمی نقشی ایفا کرده بود و حالا هم روحش برگشته بود سروقت حزب توده.

 

فرقهٔ دموکرات چهار هفتهٔ آتی‌اش را به تبلیغات و خبررسانی برنامه‌اش و گسترش شعبه‌هایش در آذربایجان سر کرد. سیاستش کاستن از اختلاف‌های طبقاتی و پررنگ کردن تضادهای اشتراکی با تهران بود: «فرقهٔ دموکرات آذربایجان به یگانگی تمام افراد آذربایجانی علاقمند می‌باشد. مبارزهٔ طبقاتی پیش از گرفتن آزادی میسر نخواهد بود. اول ملت باید حق و اختیارات قانونی خود را به دست بیاورد بعد در اطراف کم و کسر آن مبارزه نماید»، و «آقایان کارگران و کارفرمایان باید بدانند که ترقی و تکامل میهن بسته به صداقت و فداکاری آن‌ها است. ما از کارگر و ارباب انتظار داریم هر دو دست به دست هم داده از خطر شدیدی که صنایع میهن و آیندهٔ هر دو طبقه را تهدید می‌کند، جلوگیری نمایند.»

 

فرقهٔ دموکرات اواسط اکتبر نخستین کنگرهٔ حزبی‌اش را برگزار کرد. نماینده‌ها با اعلام اینکه درس‌های مهمی از شکست قیام خیابانی گرفته‌اند، رأی دادند به تشکیل یک شاخهٔ نظامی. یک ماه بعد‌تر این داوطلبان مسلح شروع کردند به تسخیر کم و بیش بدون خونریزی مناطق آذربایجان. روز ۳۰ آبان ماه شورشیان دیگر زمام حاکمیت بیشتر بخش‌های آذربایجان را در دست داشتند و می‌توانستند صلای کنگره‌ای ملی بدهند. نماینده‌ها اعلامیهٔ خودمختاری‌ نوشتند و در تهران هم تحویل دولت دادند. این اعلامیه آمالشان را چنین خلاصه می‌کرد:

 

۱ ـ مردم آذربایجان در اثر علل و حوادث بی‌شمار تاریخی که ذکر آن از گنجایش این اعلامیه خارج است، دارای ملیت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیاتی است که به او حق می‌دهد مانند تمام ملل عالم با مراعات استقلال و تمامیت ایران طبق منشور آتلانتیک، در تعیین سرنوشت خود آزاد و مختار باشد.

 

۲ ـ نظر به علاقه و روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که ملت آذربایجان با مردمان سایر ایالات و ولایات ایران دارد و نظر به فداکاری‌های بی‌شماری که آذربایجانیان در تأسیس و ایجاد ایران کنونی به خرج داده‌اند (در واقع مؤسس آن بوده‌اند)، بنابراین برای حفظ استقلال و تمامیت آن به هیچ‌وجه حاضر نیستند تقاضای مشروع خود را روی اساس تجزیهٔ آن قرار داده به مرزهای آن خلل وارد سازند.

 

۳ ـ ملت آذربایجان با تمام قوای خودخواهان رژیم دموکراسی است که در ایران به شکل مشروطیت و حکومت ملی می‌باشد.

 

۴ ـ ملت آذربایجان مانند ساکنین تمام نقاط ایران در ادارهٔ امور اجتماعی و حکومت مرکزی با فرستادن نمایندگان خود به مجلس شورای ملی و ادای مالیات عادلانه شرکت خواهد نمود.

 

۵ ـ ملت آذربایجان رسما و علنا اعلام می‌دارد که مانند سایر ملل زندهٔ عالم حق دارد برای ادارهٔ امور ملی و داخلی خود با مراعات تمامیت ایران، حکومت ملی محلی تشکیل بدهد و این حکومت می‌تواند با مراعات استقلال و تمامیت کشور ایران، آذربایجان را طبق اصول دموکراسی و حاکمیت ملی اداره نماید.

 

۶ ـ ملت آذربایجان در راه آزادی دموکراسی زحمات فراوان کشیده و قربانی‌های بی‌شمار داده است، بنابراین می‌خواهد حکومت خودمختار او روی اساس دموکراسی حقیقی استوار شود. از این ‌جهت طبق نظام‌نامهٔ داخلی که به تصدیق کنگرهٔ ملی رسیده است، مجلس ملی داخلی خود را انتخاب می‌نماید و نیز لازم می‌داند که حکومت ملی داخلی آذربایجان از میان نمایندگان مجلس ملی انتخاب شود و در مقابل آن مسئول باشد.

 

۷ ـ ملت آذربایجان مخصوصا به زبان ملی و مادری خود علاقه دارد. تحصیل زبان دیگر او را تا به حال از کاروان تمدن و ترقی بازداشته و جلوی فرهنگ ملی او را مسدود نموده است. برای جلوگیری از این تحمیل ناروا و برای تأمین وسایل ترقی آذربایجان، کنگرهٔ ملی به هیات ملی دستور داده است هرچه زود‌تر زبان آذربایجانی را در دوایر دولتی مرسوم و تدریس آن را در تمام مدارس اعم از ملی و دولتی عملی نماید.

 

۸ ـ کنگرهٔ ملی که با امضا و شرکت ۱۵۰ نفر و با نمایندگی ۷۰۰ نفر از نقاط مختلف آذربایجان تشکیل یافته، طبق ارادهٔ ملت آذربایجان خود را مجلس مؤسسان نامیده برای ادارهٔ امور داخلی آذربایجان، هیاتی عبارت از ۳۹ نفر انتخاب و به آن‌ها اختیار داده است برای عملی کردن منظور ملی، تدابیر لازمه را اتخاذ و با مقامات صلاحیت‌دار داخل مذاکره بشوند و ضمنا انتخابات مجلس شورای ملی را عملی سازند.

 

کنگره همچنین کمیتۀ مرکزی ۹ ‌نفره‌ای برای فرقهٔ دموکرات برگزید. سرکردگان کمیته پیشه‌وری، جاوید و شبستری بودند، با فقط سه‌ تا از اعضای سابق حزب توده در آذربایجان: محمد بی‌ریا، شاعر آذری و رئیس شعبهٔ محلی شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران؛ صادق پادگان، از مبارزان قدیمی‌ حاضر در قیام خیابانی و متخصص زبان‌های باستانی که دانش زبان فارسی‌اش خیلی کم و ابتدایی بود و زین‌العابدین قیامی که او هم از مبارزان قدیمی حاضر در قیام خیابانی بود و منصب دولتی‌ بلندپایه‌ای داشت. سه‌ تای دیگر عضو حزب توده نبودند: محمدتقی رفیعی، از چهره‌های برجستهٔ محلی که از ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ نمایندهٔ تبریز در مجلس بود؛ غلامرضا الهامی، از مقام‌های بلندپایهٔ وزارت کشور و علی شمس، از کارفرماهای ثروتمند تبریز.

 

روز ۲۱ آذرماه، فرقهٔ دموکرات که موفق شده بود با مذاکره آخرین قشون از سربازان ایرانی‌ را هم از خاک آذربایجان بیرون کند، مجلس ملی‌اش را در پایتخت استان تشکیل داد. نماینده‌ها هیات دولتی شامل ۹ وزیر را برای حکومت خودمختار آذربایجان برگزیدند. پیشه‌وری نخست‌وزیر شد. جاوید، کاویان، بی‌ریا و الهامی به ترتیب شدند وزرای کشور، قشون ملی، معارف و مالیه. هیچ‌ کدام از چهار وزیر دیگر از فعالان حزب توده نبودند. بنابراین ا‌ز میان ۹ وزیر، فقط بی‌ریا در زمان انحلال شاخهٔ محلی حزب توده، عضو آن بود. تازه در عضویت او هم تردیدهایی کرده‌اند. فرقهٔ دموکرات را نمی‌توان حزب توده در جامهٔ مبدل خواند.

 

خیزش آذربایجان، در تهران بازتاب بسیاری میان هیات حاکمه و روشنفکران توده‌ای و غیرتوده‌ای برانگیخت. اگرچه این سه گروه جورهای مختلفی به برنامهٔ سیاسی شورشیان واکنش دادند اما در مخالفتشان با خواسته‌های فرقهٔ دموکرات آذربایجان در مورد زبان هم‌داستان بودند.

 

بحث‌های روشنفکران غیرتوده‌ای خبره‌تر و خوش‌آب ‌و رنگ‌تر بود اما سفت و سختی مخالفتشان با خواسته‌های زبانی فرقهٔ دموکرات آذربایجان هیچ کمتر نبود. محمود افشار در دفاع از مقاله‌هایی که ۲۰ سال پیش‌ترش نوشته بود و الان در آذربایجان بهشان حمله می‌شد، استدلال کرد که ملیت صرفا بر پایهٔ زبان نیست: «جوهر ملیت ایرانی را باید بر تاریخ، ‌نژاد و مهم‌تر از همه، عواطف اتباعش نسبت به کشورشان جست.» یکی از هواداران کسروی هشدار داد که برنامهٔ تدوین ‌شدهٔ شورشی‌ها تشویق خواهد کرد «صدای آسوری‌ها، ارمنی‌ها، عرب‌ها، گیلانی‌ها، مازندرانی‌ها و لر‌ها هم بلند شود.» و حسن ارسنجانی، مارکسیستی مستقل، نصیحت می‌کرد که مطالبات زبانی «نالازم»اند و کلی «گرفتاری» به بار می‌آورند.

 

واکنش فرقهٔ دموکرات به این انتقاد‌ها خیلی تند و تیز بود. روزنامهٔ «آذربایجان» نوشت وقتش شده روشنفکران ایرانی بفهمند زبانی به اسم آذری وجود دارد و پیشه‌وری هم طی سخنانی در رادیو تبریز اعلام کرد اصل اساسی حزبش، حق استفاده از زبان مادری است: «ما در هر حوزه‌ای هم که کوتاه بیاییم، مطلقا هیچ مصالحه‌ای بر سر این اصل نمی‌کنیم.»

 

واکنش آنی رهبران حزب توده به تشکیل فرقهٔ دموکرات مشابه واکنش روشنفکران غیرکمونیست بود، اما ابراز این واکنش‌ها پشت درهای بسته بود. خلیل ملکی افشا کرده که به محض شنیدن خبر تأسیس فرقهٔ دموکرات و پیوستن شاخهٔ محلی حزب توده به آن، جلسهٔ اضطراری سران حزب تشکیل شد. او حس می‌کرد این اتفاقات حیات کل جنبش سوسیالیستی ایران را تهدید می‌کند. در آن جلسهٔ اضطراری، ملکی پیشنهاد بیانیه‌ای داد در رد تصمیم شاخهٔ محلی حزب و به رسمیت نشناختن هویت محور اشتراک فرقهٔ دموکرات آذربایجان به واسطهٔ خواندن آن صرفا به نام فرقهٔ دموکرات. فقط یکی از اعضای کمیتهٔ مرکزی با این بیانیه مخالفت کرد و اساس موضع او هم صرفا بر این استدلال بنا بود که برای داوری کردن هنوز خیلی زود است. اما پیش از فردای آن روز که بیانیه بتواند به منزلهٔ سیاست رسمی حزب منتشر شود، سفارت شوروی در تهران دخالت کرد. استدلالشان این بود که بیانیه به اتحاد و یکپارچگی جنبش سوسیالیستی جهانی ضربه خواهد زد و نتیجه این شد که بیانیه با اکراه کنار گذاشته شد و حزب توده به فرقهٔ دموکرات تبریک گفت.

 

حزب توده به زور مجبور شده بود از فرقهٔ دموکرات حمایت کند اما نمی‌شد مجبورش کرد این حمایت را به دلایلی مرتبط با اشتراک بکند. حزب خیلی محتاطانه و زیرکانه کوشید با بزرگنمایی تمایلات اصلاح‌طلبانهٔ شورشیان و کوچک‌نمایی گرایش اشتراکی‌شان، سیاست خود را توجیه کند. طنز روزگار اینکه توقیف «رهبر»، روزنامهٔ حزب، از سوی دولت در ماه‌های بحرانی شهریور و مهر و آبان ۱۳۲۴، کار این توجیه را ساده‌تر کرد. وقتی اجازهٔ انتشار مجدد «رهبر» را دادند، فرقهٔ دموکرات دیگر مسائلی غیراشتراکی را هم در زمرهٔ سیاست‌هایش گنجانده بود و می‌گفت هدفش کمک به اصلاحات اجتماعی در سرتاسر ایران است.

 

روز ششم آذرماه ۱۳۲۴، «رهبر» نخستین مقاله‌اش را به مسالهٔ آذربایجان اختصاص داد. این مقاله رکود اقتصادی در این منطقه و سیاست‌های اصلاحی شورشیان را شرح می‌داد و بحثش این بود که عامل بحران، طبقهٔ حاکمی است که توده‌ها را استثمار کرده. مقاله از مطالبهٔ شوراهای محلی دفاع می‌کرد اما مسالهٔ زبان را به کل نادیده می‌گرفت. در طول چهار ماه آتی‌اش، دبیران این روزنامه از ابراز هر نظری در مورد بحران آذربایجان خودداری و صرفا به بازنشر گزارش‌هایی خبری ــ اغلب هم از منابعی متعلق به اروپای غربی ــ اکتفا کردند. سر و کلهٔ دومین مقالهٔ این روزنامه در مورد مسالهٔ آذربایجان، تا پیش از اوایل فروردین‌ماه پیدا نشد. بحث نویسندهٔ این مقالهٔ دوم، علی امیرخیزی، تنها عضو کمیتهٔ مرکزی حزب که در قیام خیابانی شرکت و نقش ایفا کرده بود، این بود که فرقهٔ دموکرات جنبشی است مترقی که موفقیتش نیروهای دموکراتیک را در سرتاسر ایران تقویت می‌کند. مسالهٔ زبان باز هم به‌ کل نادیده گرفته شده بود. سومین مقاله یک ماهی بعد‌تر چاپ شد. به نظر نویسنده، از اعضای کم‌اهمیت‌تر «پنجاه ‌و سه نفر»، دلیل بنیادی وقوع شورش در آذربایجان، فشارهای اقتصادی و سیاسی طبقهٔ حاکم بود: «هدف این فشار‌ها منحصرا مردم آذربایجان نیست بلکه کل ملت ایران است.» برای نخستین بار به مسالهٔ زبان هم اشاره شد، خیلی کوتاه و اینکه «موضوعی ثانویه» است.

 

حزب توده در بحث‌های عمومی صحن مجلس هم سیاست مشابهی را پی می‌گرفت. نه خودش را وارد بحث‌های تظلم‌خواهانهٔ فرقهٔ دموکرات در مورد زبان می‌کرد نه اقدامات آن‌ها را محکوم می‌کرد. به عکس، در مورد تحولات آذربایجان، تیغ تقبیحش متوجه دولت بود و توصیه می‌کرد به مصالحه و توافقی سریع و مسالمت‌آمیز. رضا رادمنش، از سرکرده‌های حزب در مجلس، هشدار داد «فکر نکنید این بحران محدود به آذربایجان است، چون به نسبت مردم شمال کشور، اوضاع غذا و لباس و ملزومات زندگی جنوبی‌ها حتی وخیم‌تر است... دولت باید مشکل را سریع و مسالمت‌آمیز حل کند. وگرنه فردا در جایی دیگر گروه دیگری سازمانی تشکیل خواهند داد و خواهند گفت "بله آقا، ما عرب‌ایم و عربستان خودمان را می‌خواهیم." آن وقت جواب شما چه خواهد بود؟»

 

حزب توده هنوز هم تمایلی به انتقاد صریح از فرقهٔ دموکرات در ملأعام نداشت. اما روزنامه‌های غیررسمی همکار حزب چنین خودداری‌ای نشان نمی‌دادند. «شهباز»، روزنامه‌ای که یکی از روشنفکران حزب مدیرش بود و بعد‌تر رسانهٔ رسمی حزب شد، سرمقاله‌ای منتشر کرد با عنوان «زبان فارسی بهترین وسیله برای حفاظت از اتحاد ملی ماست»: «ما درک می‌کنیم که برادرانمان در آذربایجان قویا به زبان محلی‌شان دلبستگی داشته باشند، زبانی که ناعادلانه در حقش اجحاف شده. اما امیدواریم این دلبستگی به حدی نباشد که زبان فارسی، زبان ملی و مرسوم کشور را تضعیف کند. ما اطمینان داریم فرقهٔ دموکرات این ملاحظهٔ مهم که ما را به شدت متأثر کرده، در نظر داشته و امیدواریم مشی‌ای را دنبال کند که به تجزیهٔ فرهنگی کشور نینجامد.»

 

«ایران ما»، از دیگر روزنامه‌های آن زمان هم‌پیمان حزب توده، سرمقاله‌ای منتشر کرد با عنوان «زبان ملی آذربایجان فارسی است». بحث نویسنده این بود که نمی‌تواند زبان «محلی» آذربایجان را زبان «ملی» آذربایجان بداند، چون آذربایجان جزئی از «ملت» ایران است. پیشنهاد می‌کرد که فرقهٔ دموکرات می‌تواند بسیاری سوءتفاهم‌ها را رفع کند اگر عبارت مقبول «مردم آذربایجان» را جایگزین شعار «ملت آذربایجان»اش کند. همین روزنامه در سرمقاله‌ای دیگر به شورشی‌ها توصیه می‌کرد در مطالبات فرهنگی‌شان معتدل باشند تا چپ‌های تهران ازشان نگسلند: «رئیس فراکسیون حزب توده در مجلس می‌خواهد طرحی ارائه کند که بر مبنایش کلاس‌های سه سال اول مدرسه در آذربایجان به زبان آذری برگزار می‌شود، اما من حتم دارم او هیچ‌گاه این خواسته را نخواهد پذیرفت که همهٔ کلاس‌های همهٔ رده‌ها به زبان محلی برگزار شود.»

 

مسالهٔ زبان، حزب توده را از فرقهٔ دموکرات جدا کرد، اما فرق میانشان را چندتایی عامل پنهان کرد. اول، اتحاد جماهیر شوروی هر دوی این حزب‌ها را کمابیش به رسمیت می‌شناخت و هیچ کدام نمی‌خواستند هم‌پیمانشان در آن‌سو را با درانداختن بحث و جدلی عمومی برآشفته کنند. دوم، نهادهای کارگری آذری زبان بیرون از منطقهٔ آذربایجان که سرکرده‌های اتحادیه‌های کارگری طرفدار حزب توده بودند، از نفوذ و اثرگذاریشان در این حزب به نفع شورشیان آذربایجان استفاده می‌کردند. آن‌ها خارج از استان مادریشان زندگی می‌کردند و انگیزه‌ای برای طرح بحث‌های زبانی و منطقه‌ای نداشتند، اما همین که جایی این بحث‌ها و خواسته‌ها مطرح می‌شد، نمی‌توانستند جلوی خودشان را بگیرند و بی‌موضع بمانند. «ظفر»، نشریهٔ «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران»، نامه‌هایی از کارگرانی آذری ‌زبان در گیلان و مازندران چاپ کرد که عهد می‌بستند به برادرانشان در آذربایجان کمک کنند. مقاله‌های «ظفر» در تضاد و تناقض شدید با نوشته‌های نشریهٔ حزب توده در دفاع از مطالبات زبان‌محور فرقهٔ دموکرات بود: «مردم آذربایجان نهصد سال است به زبان ترکی حرف زده‌اند. چه کسی می‌تواند انکار کند که ترکی زبان مادریشان است؟ بد‌ترین روش برای حل این مشکل، تحمیل یک زبان به همهٔ اقلیت‌ها است،‌‌ همان کاری که تزار‌ها سعی کردند بکنند. بهترین راه به رسمیت شناختن زبان‌های مختلف است،‌‌ همان کاری که سوئیس کرده است.» سوم، شورشیان خواسته‌هایشان را تعدیل کردند. در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ دیگر فقط پذیرش توافقنامه‌ای را می‌خواستند که بر پایه‌ آن صرفا در مقطع ابتدایی زبان آذری تدریس شود.

 

نهایتا اینکه آن‌ها دست به اصلاحات اجتماعی زدند و در این مسیر خواسته‌های اشتراکیشان را هم با واژگان و عباراتی تند همراه کردند. زمین‌های دولتی و تعدادی ملک بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کردند؛ برای نخستین بار در تاریخ ایران به زن‌ها حق رأی دادند؛ یک نظام مالیات بر درآمد مترقی راه انداختند؛ جاده، درمانگاه، مدرسه و دانشگاه ساختند. این اصلاحات نه فقط برای مردم آذربایجان بلکه برای تندروهای تهران هم جذاب بود.

 

این عوامل حزب توده را به سمت فرقهٔ دموکرات سوق داد. حزب توده بانی تظاهراتی شد که تأسیس شوراهای محلی را طلب می‌کردند. عضو ارمنی کمیتهٔ مرکزی حزب مقاله‌ای در «رهبر» منتشر کرد که اجمالا به دیدگاه استالین در مورد مسالهٔ ملیت می‌پرداخت. در خردادماه ۱۳۲۵ حزب توده به همراه حزب ایران، جبهه‌ای متحد تشکیل دادند که از باقی گروه‌ها دعوت می‌کرد به کارزار به رسمیت شناختن «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» به منزلهٔ تنها اتحادیهٔ صنفی مشروع و قانونی کشور بپیوندند. سه ماه بعدش فرستاده‌های فرقهٔ دموکرات به تهران آمدند تا با دولت مذاکره کنند و از این فرصت برای گفت‌وگو با جبههٔ متحد هم بهره گرفتند. نماینده‌های حزب توده و فرقهٔ دموکرات در دیداری غیرمحرمانه، از سیاست‌هایشان گفتند و از خلال همین گفتن‌ها بود که معلوم شد اختلاف نظرها سر مسالهٔ اشتراک هنوز باقی است. رضا رادمنش از طرف حزب توده سخن می‌گفت: «الان در ایران یک جنبش کارگری مبارز داریم که در تاریخ کشور بی‌سابقه است. ایجاد چنین جنبشی ساده نبود، چون کاری نیست که هر کسی بتواند از پسش بربیاید. اول باید اعتماد طبقهٔ کارگر را به دست آورد و کسانی که می‌کوشند رضایت هم کارگر و هم کارفرما را جلب کنند، به ناچار شکست می‌خورند. «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» در نتیجهٔ سیاست‌های صحیح، مبارزات قهرمانانه و فداکاری‌های بسیارش توانسته اعتماد همهٔ کارگران را به دست بیاورد، از ارس تا خلیج فارس. نخستین وظیفهٔ هر آدم مترقی‌ و میهن‌پرستی به‌ رسمیت شناختن این سازمان متحد طبقهٔ کارگر ایران و تلاش برای پیشروی این جنبش کارگری است.»

 

سلام‌الله جاوید که از آذربایجان آمده بود، بدون ‌حملهٔ مستقیم به گویندهٔ قبلی، تحلیل به شدت متفاوتی از وضعیت ارائه کرد: «مردم آذربایجان بیشتر وقتشان را به کار گذرانده‌اند و کمتر سراغ تئوری رفته‌اند. خوشبختانه رهبرانشان دریافته‌اند که باید اتحادی درونی بین همهٔ طبقات باشد، چون دشمنانشان فرقی بین کارگر، زمین‌دار، تاجر و کشاورز نمی‌گذارند. وقتی روستایی دارد نابود می‌شود، همه مصیبت می‌بینند، از جمله آن تاجر ثروتمندی که مجبور است پسرش را برای درس خواندن بفرستد به راه دور. مردم آذربایجان در نتیجهٔ سال‌ها ظلم و جور، اکنون به درستی به بلیهٔ پیشین عدم اتحادشان پی برده‌اند و موفق شده‌اند جنبشی ملی بسازند. فقط در صورتی که جبهه‌ای متحد از همهٔ احزاب مترقی ایجاد کنیم، می‌توانیم از لزوم داشتن یک سازمان کارگری حرف بزنیم... در ایران همهٔ طبقات ـ زمین‌داران، تاجران، کارگران، و روشنفکران ـ باید متحد شوند و کشورشان را حفظ کنند. بعد دستیابی به اتحاد است که می‌توانیم بنشینیم و اختلافات طبقاتی احتمالی را حل کنیم.»

 

بحث‌های پشت پرده کمتر ملاحظه‌کارانه بودند. جاوید مسئول کمیتهٔ آموزش حزب توده را متهم کرد به بی‌توجهی و اهمال نسبت به آذربایجان. خلیل ملکی که آن زمان در این کمیته سمتی داشت، جواب داد که در جذب معلم برای آذربایجان گرفتاری‌ها داشته؛ گفت حتی اعضای حزب توده را هم مجبور به ترک استان آذربایجان کرده بودند چون نمی‌توانسته‌اند کلاس‌هایشان را به زبان آذری برگزار کنند.

 

نماینده‌های آمده از تبریز بی‌اینکه به جبههٔ متحد بپیوندند، به دیارشان برگشتند. تا آبان ماه حاضر نشدند با حزب توده همکاری کنند. فرقهٔ دموکرات، حزب توده و حزب ایران، همراه با دو تشکیلات منطقه‌ای دیگر ـ حزب دموکرات کردستان و حزب احیا شدهٔ جنگل گیلان ـ برای انتخابات مجلس آتی کشور ائتلافی تشکیل دادند. سال ۱۳۲۷ که دولت حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد، این ائتلاف سند امیال «تجزیه‌طلبانه»ی حزب خوانده شد.

 

اما پیش از آن که این ائتلاف بتواند منشأ اثری شود، دولت مرکزی ارتش را برای نظارت بر انتخابات به آذربایجان فرستاد. فرقهٔ دموکرات بدون ‌کمک و حمایت شوروی ماند و بی‌هیچ نزاعی تسلیم شد. ارتش ایران روز ۲۱ آذرماه ۱۳۲۵ وارد تبریز شد، درست یک سال بعد از تأسیس حکومت خودمختار آذربایجان، و ماجرای سرکشی فرقه به پایان راهش رسید.

 

در آغاز خیزش، پیشه‌وری وعده داده بود موفقیت خیابانی را تکرار خواهد کرد اما سقوطش را نه. اما قیام او هم سیر شورش پیشین را تا به انتهای تلخش پی گرفت. تاریخ با شکست فرقهٔ دموکرات خودش را تکرار کرده بود: ماجرای اولی با مرگ خیابانی تمام شده بود و ماجرای دومی ـ طنز روزگار اینکه ـ با فرار پیشه‌وری. بعد از یک سال تأکید بر اینکه فقط دو راه پیش پایش است ـ «پیروزی یا مرگ» ـ سر آخر خودش را در مسیر مهاجرت و تبعید یافت.

 

متن کامل مقاله یرواند آبراهامیان درباره فرقهٔ دموکرات آذربایجان را اینجا بخوانید.

کلید واژه ها: فرقه دموکرات آذربایجان پیشه وری حزب توده یرواند آبراهامیان


نظر شما :