تاریخچه صنعت هسته‌ای ایران به روایت هاشمی رفسنجانی

۰۴ آبان ۱۳۹۴ | ۲۰:۱۳ کد : ۵۲۱۷ دیگر رسانه‌ها

تاریخ ایرانی: آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفت‌وگویی با سایت «امید هسته‌ای ایرانیان» تاریخچه‌ای از صنعت هسته‌ای ایران روایت کرده که به این شرح است:


قبل از ما، رژیم گذشته توجه زیادی به مسائل هسته‌ای داشت. چون در تقسیم‌بندی‌های سیاسی بلوک شرق و غرب، جزو مجموعهٔ غربی‌ها و با آن‌ها همراه بود. غربی‌ها هم برای رژیم محدودیتی قائل نبودند و دستشان خیلی باز بود. مخصوصاً در سال‌های آخر که پولدار شدند، کارهای وسیعی را شروع کردند. قبل از آن ایران یک نیروگاه تحقیقاتی در امیرآباد تهران داشت که کارهای مختلف مثل لیزر، غنی‌سازی و چیزهای فرعی انجام می‌داد. در بوشهر هم آلمانی‌ها با حضور شرکت «ورک یونیون» برنامهٔ دو نیروگاه را داشتند و هر دو را شروع کرده بودند که یکی جلوتر بود. نیروگاهی که قرار بود آلمانی‌ها بسازند، نوعی خاص با عنوان «نیروگاه آب تحت فشار» (PWR) بود که می‌خواستند دو واحد ۱۲۰۰ مگاواتی بسازند. فرانسوی‌ها در قالب شرکتی به نام «فراماتوم» در دارخوین مجموعهٔ دیگری را شروع کرده بودند که پیشرفت‌های محدودی داشتند. برنامه‌ای هم برای اصفهان داشتند که ما بعداً آن را شروع کردیم. آقای علی‌اکبر اعتماد از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ رئیس سازمان انرژی اتمی کشور بود. البته کارش را از سال ۱۳۴۲ به عنوان «مشاور فنی طرح پژوهش‌های راکتور اتمی» شروع کرده بود. به نظرم دست آن‌ها کاملاً باز بود و مشکلی هم با جایی نداشتند. بعد از انقلاب بعضی از اعضای دولت موقت، خیلی مایل نبودند که آن وضع را ادامه بدهند. آقای فریدون سحابی سرپرست سازمان انرژی اتمی شده بود. البته باید از خودشان مثل آقای دکتر یزدی و کسانی که هستند، بپرسید که چرا جدی نگرفتند. البته آن موقع یک سازمان مستقل نبود، بلکه زیرمجموعه معاونت امور انرژی در وزارت نیرو بود.

 

بعدها سازمانی مستقل زیر نظر نخست‌وزیر بود و بعد از اصلاح قانون اساسی در سال ۶۸، به عنوان سازمان کاملاً مستقل درآمد که رئیس آن معاون رئیس‌جمهور بود. اولین اتفاقی که افتاد، در بوشهر بود و بوشهر و دارخوین تقریباً تعطیل شدند و همین‌طور ماندند. در داخل هم اختلافی بروز کرد و نیروهایی که کار می‌کردند، بعضی‌ها می‌گفتند که باید همان راه را ادامه بدهیم و بعضی‌ها می‌گفتند که ما اصلاً گذشته را رها کنیم و خودمان از صفر آموزش و تحقیقات و کارهای اجرایی را شروع کنیم. این اختلاف در داخل بود. کار به جایی رسیده بود که مسئولان سازمان در دولت موقت، در خردادماه ۱۳۵۸ همایشی با حضور حدود ۵۰ متخصص تحت عنوان «ادامه یا توقف نیروگاه بوشهر» برگزار کردند که پس از بررسی‌ها، تصمیم بر ادامه کار گرفتند. ما منافاتی نمی‌دیدیم که تحقیقات و کارهایمان را شروع کنیم. می‌گفتیم حالا که این کار نیمه‌کاره است و هزینه‌های زیادی هم شده، با آلمانی‌ها که خرج‌های زیادی در آنجا کردند و برای این کار آمادگی دارند، ادامه بدهیم. بعضی‌ها هم به آنجا رفته و حرف‌هایی زده بودند و گویا آلمانی‌ها هم دلیلی پیدا کرده بودند که نیایند. مثلاً می‌گفتند دو قسط ارزی و ریالی سررسید شده پرداخته نشد و رئیس کارگاه آلمانی‌ها از ناامنی گلایه داشت. یعنی عملاً می‌گفتند که از طرف شما لغو شده و نمی‌خواستند خودشان را مقصر جلوه بدهند. ما از آقای امراللهی که در آنجا مسؤولیت هم داشت، پیگیری کردیم و خواستیم که ادامه بدهند. با اینکه بعضی‌ها، مخصوصاً جوان‌های تحصیلکرده هسته‌ای، مخالف بودند و نمی‌خواستند کارها شروع شود، بنا شد که سایت فعال شود. ما هم رفتیم و بازدید کردیم. بعداً وقتی جنگ شروع و آنجا ناامن شد، همان مقدار فعالیت هم متوقف شد. طبعاً طبیعت جنگ به گونه‌ای بود که نمی‌شد در آنجا کار کرد. انجام کار هسته‌ای در جایی که در تیررس دشمن بود، معنایی نداشت. عراقی‌ها هم در جاهایی داخل کشور آمده بودند. لذا آن طرح‌ها ماندند.

 

بعداً این بحث‌ها شروع شد و هنوز در حال جنگ بودیم که بنا شد در دو فاز پیگیری کنیم. یکی اینکه با آلمانی‌ها صحبت کنیم که بیایند. برای اینکه تکلیفشان بود و آن‌ها می‌گفتند که خودتان فسخ کردید و ما قبول نداشتیم. بحث ما همین‌طور ماند. یک بحث هم کارهای داخلی بود. در امیرآباد هم چیزهای زیادی فعال بود که اینجا را هم تقویت می‌کردیم و دنبالش بودیم. بعد به مراحلی رسیدیم که از آلمانی‌ها مأیوس شدیم و به فکرهای دیگری افتادیم. با پاکستانی‌ها صحبت‌هایی شد. یک دانشمند هسته‌ای به نام آقای عبدالقدیرخان در پاکستان بود. در سفری که به پاکستان رفته بودم، خواستم ایشان را ببینم. اما به من نشان ندادند. شاید در دوران مجلس هم بود. چون من دو بار به پاکستان رفته بودم. به هر حال من ندیدم. آیت‌الله خامنه‌ای هم ایشان را ندید. ولی هر دوی ما در دوران جنگ پیگیری می‌کردیم که باید کارهایمان را شروع کنیم. گویا خود آقای عبدالقدیرخان اعتقاد داشت که دنیای اسلام باید بمب هسته‌ای داشته باشد و به این کار عقیده داشت و بمب هسته‌ای پاکستان را هم او ساخت. هر چند طول کشیده بود تا بمب را بسازند.

به هر حال حاضر شدند تا یک مقدار به ما کمک کنند، در حدّی که مثلاً دست دوم نسل اول سانتریفیوژهایی را که غنی‌سازی می‌کنند، با نقشه مقداری به ما دادند. نقشه‌ای که بعداً خودمان بتوانیم بسازیم. کم کم شروع کردیم و بوشهر را ادامه دادیم. یعنی کارهایی را که امکان داشت، انجام دادیم. چون آنجا نیروگاه بود. در یک قسمت کارهای نیروگاه را می‌کردیم و یک قسمت هم کار قطعه‌سازی مربوط به غنی‌سازی بود. در همان شرایط دولت من شروع به کار کرد که جنگ تمام شده بود. نیروگاه با موشک عراقی‌ها آسیب‌دیده و گنبد آن سوراخ شده بود و امنیت نداشت. باید کارهایی را انجام می‌دادیم که کار نیروگاه را جدی گرفتیم. در این مقطع یک نفر از نیروهای فنی و اجرایی هسته‌ای خیلی همکاری و به آقای امراللهی کمک کرد و بنا شد غنی‌سازی را شروع کنیم. برای اولین غنی‌سازی در جایی که در امیرآباد درست کردند، از همان چیزهایی که از پاکستان گرفته بودیم، کنار هم چیدند که ما هم برای بازدید رفتیم. کارگاهی هم در کنار سالن برای قطعه‌سازی درست کردیم که خودمان بسازیم. قطعات، مواد و فلزات خاصی را که لازم بود، تأمین کردیم و کار در دو جهت شروع شد. منتها به تولید نرسید. چون با یک مجموعهٔ ده، پانزده سانتریفیوژی شروع کرده بودند که چاله‌ای داشت و دور چاله این‌ها را زده بودند. در آن موقع به آن شکل می‌دیدیم. شکلی را که الان شما در فیلم‌ها می‌بینید که خیلی گردن کلفت است، آن موقع این‌گونه نبود و یک شاخهٔ باریک بود. در همان اول معلوم شد که قضیه پیچیده‌تر از این چیزهاست که ما فکرش را می‌کردیم. مثلاً فرض کنید در آنجایی که بنا بود گازها برای چرخش بیرون بروند، از پستانک بیرون نمی‌رفتند. ما آن پستانک را هم نداشتیم و از این‌طور چیزها. آن موقع مسائل خیلی جزئی بود. کم کم پیشرفت کردیم تا اینکه در مسیر دماوند کارگاهی درست کردیم و به اولین آزمایش رسیده بودیم. این کارها بعد از جنگ و در دورهٔ ریاست جمهوری من بود. در همان دوره گروهی پیدا شدند که سه نفر دکتر متخصصین هسته‌ای بودند. پیش ما آمدند. طرحی را برای آب سنگین درست کرده که به عنوان مشاور به تأیید یک شرکت هسته‌ای روسی رسانده بودند و می‌خواستند اجازه داده شود تا همان طرح در ایران پیاده شود.

آن موقع ما در الموت قزوین، غیر از جایی که حسن صباح بود، شاخهٔ دیگرش در کوه‌ها که مسیرش خیلی سخت بود، جاده‌ای ساختیم برای اینکه امنیت داشته باشد، با آن جاده به جای بن‌بستی در کوه‌ها که فضایی هم بود، رفتیم. می‌شد با چند فروند ضد هوایی از آنجا محافظت کرد و جای خوبی بود. البته در آنجا آموزش هم داده می‌شد و عده‌ای از شاگردهایی را که در اینجا داشتیم، به عنوان آموزش جمع کردیم که هم در اینجا و هم در روسیه آموزش می‌دیدند. آموزش‌های مختلفی را هم می‌دیدند. بنا شد که در الموت آب سنگین را بسازیم و فرض هم بر این بود که تونل بزنیم و زیرکوه بسازیم که محفوظ باشد تا نتوانند آن را بزنند. این کار آسان بود. کم‌ کم دولت من تمام شد، در حالی که با همه آن کارها محصولی از غنی‌سازی نگرفته بودیم. چون این کارها زمان زیادی طول می‌کشد. اما در این مسیر خیلی پیش رفته بودیم.

بخشی از فعالیت‌های هسته‌ای را زمانی انجام دادیم که هنوز در جنگ بودیم و عراق به نزدیک‌های غنی‌سازی رسیده بود که اسرائیل همه آن‌ها را منهدم کرد. البته اولین بار در مهرماه ۱۳۵۹ (۲۰ سپتامبر ۱۹۸۰) نیروی هوایی ارتش ما با ۴ فروند تأسیسات اتمی «اوسیراک» را که در شرف تکمیل و دریافت سوخت بود، بمباران کرد و فکر می‌کنم در اوایل سال ۱۳۶۰ اسرائیل با ۸ فروند جنگنده آنجا را کاملاً منهدم کرد.

در زمان جنگ، مخصوصاً وقتی عراق به بمباران مراکز تولید برق در ایران روی آورد، ما هم تصمیم گرفتیم برای تأمین برق در آینده برای تولید آن در نیروگاه هسته‌ای اقدام کنیم و با استناد به خاطراتم می‌گویم که ۱۴ شهریور ۱۳۶۱ یک جلسه مشورتی با حضور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وقت داشتیم که تصمیم گرفتیم پیگیری کنیم تا یک واحد نیروگاه بوشهر راه بیفتد. آن سال‌ها ذهنیت همه ما این بود که ما باید خود را به عوامل بازدارنده مسلح کنیم. چون بنا نبود جنگ تمام شود و در سیاست‌های دفاعی هم این سخن امام راحل مدنظر داشتیم که اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد، برای فعالیت‌های هسته‌ای هم مشکلی با آژانس بین‌المللی نداشتیم. چون عضو آژانس بودیم و آن‌ها هم می‌آمدند و گاهی اشکالاتی می‌گرفتند که آقای امراللهی و رفقایش می‌رفتند و جواب می‌دادند. در زمان انجام کارهای مقدماتی هیچ وقت آژانس مزاحم ما نشد. البته کمکی هم نکردند. کره شمالی از کشورهایی بود که در این کار یک مقدار جلوتر بود. آن‌ها پیشنهادهایی به ما می‌کردند، اما هیچ وقت به مراحل و جاهای عملیاتی نمی‌رسید. چینی‌ها و کره‌ای‌ها آماده بودند که در حد کارهای پزشکی مثل دارو و رادیوم با ما همکاری کنند. در همان ایام برای کارهای مطالعاتی، مسأله لیزر را در امیرآباد دنبال کردیم که روس‌ها هم کمک می‌کردند و به غنی‌سازی رسیده بود. بعضی از دانشمندان هسته‌ای در زمان شاه تحصیل کرده بودند، انواع رشته‌ها در ذهن ما بود که خیلی جزییات دارد. آقای امراللهی جزئیات را می‌داند. من کلیات را می‌گویم. چون مسؤولیت مستقیم نداشتیم و به عنوان مسؤولان نظام و روسای قوا کلیات را تصویب می‌کردیم و جزییات را به مسئولان اجرایی می‌سپردیم.

ما به اینجا رسیدیم. لزومی ندارد به طرف مسائل هسته‌ای نظامی برویم. نمی‌خواستیم بمب اتمی بسازیم، ولی با دانش آن که بومی شده بود، غربی‌ها می‌ترسیدند که امکانش را داشته باشیم. در مسأله هسته‌ای عملاً به جایی رسیده بودیم که می‌بایست به فکر دستاوردهای صلح‌آمیز باشیم و همزمان غنی‌سازی هم داشته باشیم. این موضوع، مسائل جزیی دیگری هم داشت که مثلاً بحث معدن بود. ما اورانیوم نداشتیم. در زمان شاه کیک زرد را از آفریقای جنوبی خریده و یک مقدارش را آورده بودند که من ۲۰۰ تن اضافه کردم و چیزی حدود ۷۰۰ تن را آوردیم. در ساغند به دنبال معدن رفتیم که البته معدن کم ظرفیت بود. چینی‌ها چاه‌های خیلی عمیق زدند و به رگه‌هایی رسیدند. در هرمزگان یک معدن آسان نزدیک زمین پیدا کردیم. برای پیدا کردن معادن کارهای تحقیقی و اکتشافی داشتیم. کارهای همه‌جانبه این‌گونه انجام می‌شد. البته همان موقع به ما مشکوک شده بودند و خیلی به ما مراجعه می‌شد که بعضی‌ها می‌گفتند که ۹۰ درصد یا ۱۰۰ درصد اورانیوم غنی‌شده می‌دهیم. بعضی‌ها می‌گفتند ما بمب و بعضی‌ها می‌گفتند ما تکنولوژی می‌دهیم. این کار دلال‌ها بوده که نوعاً هم جاسوس بودند و می‌خواستند ببینند که ما دنبال چیزی هستیم یا نه. ممکن است در اینجا مأموران ما مقداری پیش می‌رفتند، اما هیچ‌وقت عملی نشد.

برای اصفهان با چینی‌ها قرارداد بستیم کهusf اصفهان را بسازند. نقشه کاملش را دادند و خودشان هم شروع کردند و در مهندسی جلو آمدند و به جاهایی رسیدند. در سفر دومی که به چین رفتم، رئیس‌جمهور چین با یک تیم خبری و تلویزیونی به قرارگاه ما آمد و قرارداد نیروگاه هسته‌ای را با من بست که دو نیروگاه بسازند. برنامه را خودشان ضبط و خبرش را با هیاهو پخش کردند. ۶۰ میلیون دلار به آن‌ها دادیم. چون معاملات بزرگتری با آمریکایی‌ها کردند، این را متوقف کردند. در همان مسیر در اصفهان تقریباً بیست، سی درصد پیش رفته بودند. نقشه‌هایش را داشتیم و آموزش‌هایش را هم دیده بودیم، اما آن‌ها رها کردند و رفتند، خودمان در آنجا ادامه دادیم و الان کامل شده است. لیزر ما هم به جایی رسید که اولین نمونه‌اش را گرفتیم. در اینجا بیشتر روس‌ها با ما بودند.

در زمان شاه یک نمونه کوچک گداخت هسته‌ای را به صورت نمایشی آورده بودند که ما رفتیم و دیدیم. یک جرقه زدند که جرقهٔ خیلی خیره‌کننده‌ای بود. به‌گونه‌ای که حرارت سطح بالایی در کوره درست می‌کنند و از آنجا در مسیری تبدیل می‌شود. گداخت هسته‌ای را برای نمایش آورده بودند که در دستور کارهای ما قرار گرفت، دنبال پلاسما رفتیم و آن را به دانشگاه آزاد دادیم. الان تقریباً به جاهای خوبی رسیده است. از طریق همان ما را به سازمان ایتر که سازمان بسیار مهم جهانی است، دعوت کردند تا عضو شویم. ۹ کشور بزرگ دنیا دارند یک نیروگاه ایتر برای تولید برق به شیوهٔ خورشید می‌سازند که گداخت هسته‌ای است. یعنی جوش هسته‌ای می‌شود و دیگر شکاف نیست. بی‌خطر هم هست. به زبان ساده گداخت فرآیندی است که در آن دو اتم سبک برای تشکیل یک اتم سنگین‌تر با هم ترکیب می‌شوند، بر خلاف شکافت هسته‌ای که در آن یک اتم خیلی سنگین به دو تکه یا بیشتر تقسیم می‌شود. شکافت و گداخت هر دو انرژی آزاد می‌کنند. شکافت و گداخت گاهی شاید به خاطر تشابه اصطلاح‌ها (به زبان انگلیسی) با هم اشتباه می‌شوند. شکافت هسته‌ای به خوبی شناخته شده است، ولی در عمل گداخت بسیار گسترده‌تر است. گداخت به طور پیوسته در سراسر کیهان رخ می‌دهد و همان فرآیندی است که به وسیله آن خورشید و ستارگان انرژی آزاد می‌کنند و از هیدروژن اولیه عناصر جدیدی ایجاد می‌شود. وقتی که دیدند ما پیشرفت کردیم، از آقای قرآن‌نویس که رئیس آن است، رسماً دعوت کردند که در آنجا عضو شویم. آن مسیر ادامه دارد.

مسیرهای دیگری هم برای کارهای بهداشتی و کشاورزی داشتیم که همه به نتیجه رسید. اصفهان هم به نتیجه رسید، گویا ۴ هزار سانتریفیوژ دست دوم از پاکستان گرفته بودیم که آن‌ها را آوردند و از بین آن‌ها دستگاه‌های سالم‌تر را جدا کردیم. البته از آن‌ها نتیجه‌ای جز آموزش نگرفتیم و خودمان شروع کردیم که به نتیجه رسیدیم. اینها در زمان من انجام شد. یعنی هم لیزر، هم آب سنگین، هم غنی‌سازی که تقریباً به نتیجه رسیده بود و هم تبدیل کیک زرد به اورانیوم (uf6) در آن دوره انجام شده بود. این یک تاریخچهٔ مختصری است و اگر بخواهیم قدم به قدم جلو بروید، باید پیش آقای امراللهی بروید که ریزه کاری‌ها یادش هست و می‌تواند با سند به شما جواب بدهد.

اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هسته‌ای استفاده کند، داشته باشیم. چنین تفکری بود. اما هیچ وقت جدی نشد. ولی استفاده‌های غیرنظامی را جدی گرفته بودیم و هزینه هم می‌کردیم و در خیلی جاها کار کردیم. در انواع مختلف کار کردیم و آموزش زیادی دادیم. دانشجو فرستادیم و دانشمند دعوت کردیم. خیلی از این کارها را کردیم. اساس دکترین ما استفاده صلح‌آمیز هسته‌ای بود. گرچه هیچ‌وقت از ذهن ما بیرون نمی‌رفت که اگر روزی بنا باشد خطری ما را تهدید کند و ضرورتی باشد، امکان اینکه به طرف دیگر هم برویم، داشته باشیم. ولی برنامه‌ای نداشتیم که برویم و هیچ‌وقت نرفتیم. بی‌دلیل هیاهو شد. بعد از دولت من غربی‌ها یک دفعه دیدند که ما در بخش‌های مختلف جلو رفتیم. من آن قدر علاقه‌مند بودم که وقتی روزهای آخر دولت من رسید با خط خودم که تایپ هم نکردم، ۲۵ میلیون دلار را برای آب سنگین نوشتم که آن موقع در اراک نبود و بنا بود در الموت قزوین باشد. تا آن زمان پیشرفت کندی داشتیم، در دولت آقای خاتمی اعلام کردند که ما وارد باشگاه هسته‌ای شدیم. یعنی آن موقعی بود که اولین نمونهٔ آزمایشگاهی را گرفته بودیم. به نظرم اینها هم بی‌دلیل هیاهو کردند. علتش این بود که منافقین قبلاً گزارش دروغی از نطنز که ما هنوز مشغول حفاری در سایت بودیم و بنا بود زیرزمین بسازیم، دادند و هیاهوی جهانی شروع شد. غربی‌ها بهانه کردند که به آژانس اعلام نشده و باید به سازمان بین‌المللی هسته‌ای می‌گفتیم، شروع به هیاهو کردند. از آن به بعد بود که آن‌ها با بهانه عدم شفاف‌سازی در مسیر حرکت ما سنگ‌اندازی کرده‌اند.

کلید واژه ها: برنامه هسته ای ایران هاشمی رفسنجانی


نظر شما :