پایان عصر دلواپسان
جبهه پایداری به سرنوشت خط امامیها دچار میشود؟
سرگه بارسقیان
تاریخ ایرانی: فردای روزی که نامه آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت درباره پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت به خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل رسید و ایران رسماً آتشبس را پذیرفت، صادق خلخالی پشت تریبون مجلس رفت و گفت: «امام تا دیروز فرمودند جنگ، ما جنگ کردیم، امروز وقتی که میفرمایند صلح، میگوییم علی العین و الرأس.» آن نطق عضو مجمع روحانیون مبارز خبر از پایان یک عصر و آغاز دورهای دیگر در حیات جمهوری اسلامی میداد: «ما به همه چیز تحمل کردیم چون جنگ بود. گفتیم احتکار را خیلی جدی نمیگیریم، گرانی را که از طرف سرمایهداران بیایمان و بیدین، آنهایی که ادعا میکنند که پیرو خط امام زمان هستند ولی دروغ میگویند. همه اینها را، قاچاق را، قایم کردن اجناس را، ولی حالا دیگر آن مسأله نیست. با قاطعیت باید وارد کار بشوند. به مستضعفان خدمت بکنند. آب به آسیاب دشمن نریزند، برای گروهکها اشک تمساح نریزند. جد و جهد نکنند که اینها بخواهند از زندان اوین آزاد بشوند، چهار روز دیگر گزارش بیاورند که بله، فلان دختر، یا فلان پسر در مهران کلاش به دوش، زلفهای افشان و بعد هم اسیر میبرده. این برای این ملت جانکاه است. همه اینها در هر مقامی بوده باشند محکوم به نیستی و نابودی هستند. ما تبعیت از رهبر میکنیم. امام امت بفرمایند که ما هیچی نگوییم ولی این جورها نیست.» آنکه حرفش را قطع کرد شیخ علی موحدی ساوجی، عضو جامعه روحانیت مبارز بود که انذار داد «آقای خلخالی چرا مطالعه نکرده نطق میکنی؟ این حرفها هم صحیح نیست و هم در مقطع حساس زیانبار است» و آنکه به یاری خلخالی شتافت، هادی غفاری بود که بر سر ساوجی پرخاش کرد: «آقای ساوجی شلوغ نکن بقیه مجلس هم آدمند. حق قانونیشان است، ساکت بنشین، مجلس آقا بالاسر نمیخواهد. بنشین سر جایت. ساکت باش.»
هر دو طیف روحانیون چپگرا و راستاندیش، مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز از همان روزهای نخست پذیرش قطعنامه در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ گفتمانی مشابه در اقناع پایان جنگ داشتند. اعضای مجمع که خود را به لحاظ گفتمانی به رهبر انقلاب نزدیکتر میدانستند، پیام امام برای پذیرش آتشبس را به «تکرار پیام مظلومیت انبیاء در مقابل طاغوتها و جباران» توصیف کردند که «تا عمق استخوانهایمان را سوخت» (نطق مجید انصاری در مجلس، ۳۰ تیر ۶۷) اما در کلامشان آغاز جنگی دیگر بود: «جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد و باید درصدد گسترش نفوذ اسلام بر جهان به منظور خشکاندن ریشههای صهیونیزم، کمونیزم و امپریالیزم باشیم.» آیتالله احمد آذری قمی، از روحانیون راستگرا توصیفی دردناکتر از تصمیم نظام برای پذیرش قطعنامه داشت: «سرانجام استکبار جهانی زهر آتشبس را به کام امام و امت عزیز ما ریخت و با قساوتی که به خرج داد و زنان و کودکان ما را کشت و بر سر جنازههای آنان پایکوبی کرد، جنگ کفر و اسلام را به بدترین جنگ حیوانات درنده با انسانهای مظلوم مبدل نمود و بالاخره امام عزیز ما را به قبول قطعنامه ۵۹۸ وادار کرد و او هم مانند امام مجتبی(ع) برای حفظ اساس اسلام عزیز جرعهٔ تلخ آتشبس را سر کشید.» (سرمقاله روزنامه رسالت، ۲۹ تیر ۶۷) مجید انصاری پذیرش قطعنامه را به «مصلحتاندیشی پیغمبر اکرم(ص) در صلح حدیبیه» تشبیه کرد و آذری قمی آن را به صلح امام حسن(ع). انصاری مصلحتاندیشی امام را پیروزی بزرگتر دانست «اصولاً برای مردمی که اطاعت از خدا و رسولالله و امام زمان علیهمالسلام را در اطاعت بیچون و چرا از ولی امر خود میداند پیروزی مفهومی به جز تبعیت محض از پیشوای خود و جلب رضایت حقتعالی در انجام تکالیف ندارد.» آذری قمی هم نوشت: «پیروزی منحصر به پیروزی نظامی نیست همانطور که شهدای کربلا هم به پیروزی نظامی نرسیدند و جزو بزرگترین شهدای اسلام محسوب شدند…رابعاً پیروزی نظامی دست خدا است و قبول قطعنامه هم به معنای صلح و سازش نیست و پیروزی در آینده هم در گرو ایثار و فداکاری ملت ما در آینده خواهد بود.» گفتمان و آرمان سیاسی طیف چپ جمهوری اسلامی با مواضع نظام در دوران پسا قطعنامه پیوندی عمیق داشت. خصوصاً با این پیام امام خمینی که «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم» و دعوت از «امت اسلام و جوانان پرشور جهان به حضوری گسترده در صحنهٔ سرنوشتساز جنگ فقر و غنا» و نیز این اطمینان علیاکبر ولایتی، وزیر امور خارجه که «قبول قطعنامه ۵۹۸ به معنای پایان مبارزه با استکبار جهانی نیست.» حتی وقتی عدهای خواستند بند بند پیام امام را در قالب قانون آورند این اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس و جانشین فرمانده کل قوا بود که خواست «کار سریع و خامی انجام نشود که در قدمهای اولی دچار گیر بشویم» و گفت «اگر بناست که این پیام امام، خالصانه اجرا بشود ما احتیاج به وحدت داریم، احتیاج به اتفاق داریم. زمان الان این اتفاق را بر ما تحمیل میکند. تفرقه امروز ما را دچار مشکلاتی میکند که خودمان نمیفهمیم که در آینده چه خواهد شد. فرصتطلبی به عنوان اینکه یک گروه خاص طرفدار فکر امام بوده و گروه دیگری نیست این ضرر خواهد زد.» (۳۰ تیر ۶۷)
خط امامیهایی که مخالف بیطرفی شدند
صادق خلخالی که ۲۸ تیر ۶۷ در بزنگاه پذیرش قطعنامه از مدافع جنگ تبدیل به مشوق صلح شده بود، در ۲۹ دی ۶۹ در نطقی دیگر، هدف از حمله آمریکا به عراق در جریان جنگ خلیج فارس را نه نفت و نه عراق، بلکه اسلام و «یک جنگ صلیبی علیه مسلمانها» دانست و خطاب به رهبری نظام گفت: «ای آیتالله، رهبر عالیقدر زمان آقای خامنهای سلمکم الله تعالی دستور بفرمایید، همانطور که گفتید جهاد با آمریکا کشته شدن در راه اسلام است... ما باید در اینجا آمریکا و بوش و فهد و دولتهای انگلی مانند حسنی مبارک و اوزال را در سنگرها به نابودی بکشانیم، غرق خون کنیم تا اینها بدانند حریم اسلام حریم بزرگی است. والله والله فردا اگر آمریکا پیروز شود و در بغل ایران بیاید، به این آسانی منطقه را ترک نمیکند.» خلخالی که دو سال قبل صدام حسین را «یک دیوانه زنجیری» خوانده بود که «به خودی و بیگانه رحم نمیکند. به قول عوام مانند سگ نازیآباد میماند دوست و دشمن را میگیرد»، بعد از آنکه صدام هوس اشغال کویت کرد و درگیر جنگ شد، گفت: «در این نبرد قهرمانانه ما نمیتوانیم ملت عراق را تنها بگذاریم. گذشتهها مساله دیگر است، جنگ ما با عراق یک مساله دیگر است. اینجا سرنوشت اسلام مطرح است. این برای ما ننگ است، برای ما عار است، اسلحه داریم، قدرت داریم، جوان داریم، بسیجی داریم ولی بخواهیم تسامح و تساهل بکنیم. هیچ وقت تساهل در این مسائل جایز نیست.» و بعد از دو سال باز هم این موحدی ساوجی بود که در مقام پاسخ به خلخالی برآمد: «در مسأله جنگ میان متفقین و عراق باید بررسی کرد که این چه جنگی است؟ آیا جنگ میان حق و باطل است؟ جنگ میان اسلام و کفر است؟ جنگ میان عدالت و ظلم است؟... من معتقدم از آنجایی که در این جنگ هیچ طرفش حق نیست و از آنجایی که جنگ میان دو متجاوز و دو قدرت مغرور خودخواه استکباری در واقع صورت گرفته است، مسلمانان جهان تا زمانی که ماهیت این جنگ، جنگ میان حق و باطل نباشد، نمیتوانند به اذن اسلام و به اذن خدا و قرآن در یکی از این دو صف شرکت کنند.»
صفبندی چپ و راست عیان شد. نطق خلخالی نظر همفکران خط امامیاش بود؛ آنان که تصمیم شورای عالی امنیت ملی در جلسهای با حضور آیتالله خامنهای در ۲۸ دی ۶۹ و اعلام بیطرفی در جنگ خلیج فارس را بر نمیتابیدند، چنانکه هادی خامنهای میگفت: «بسیار سادهاندیشی است که جریان حملهٔ گستردهٔ آمریکا و متحدانش را به خلیج فارس ناشی از تجاوز عراق به کویت بدانیم. حال که کشورمان در جنگ اعلام بیطرفی کرده است هرگونه نقض بیطرفی که به وسیله مهاجمین صورت گیرد، مانند تجاوز به حریم هوایی، پرتاب موشک و غیره باید به شدت پاسخ داده شود» و از صداوسیما برای سانسور موضع اکثریت نمایندگان در محکومیت حملهٔ آمریکا انتقاد کرد.
علیاکبر محتشمیپور هم در نطقی آشکارا در تضاد با تصمیم شورای عالی امنیت ملی گفت: «امروز خبر میرسد کربلا و نجف ما زیر آماج بمبارانهای آمریکا قرار گرفته است. چرا ملت ایران و ملت اسلام در سکوتی مرگبار به سر میبرند؟ آیا ما وظیفه نداریم؟ آیا آمریکا خطری برای جهان اسلام نیست؟ آیا کشور عراق و ملت عراق یک کشور اسلامی و ملت مسلمان نیستند؟ آیا این امام نیست که با فریاد رسا، وظیفه و تکلیف همه مسلمانان را دفاع از اسلام و مسلمین و سرزمینهای اسلامی اعلام میکند؟ چرا نباید این جنایت مرگبار آمریکا محکوم شود؟ چرا ما باید بیتفاوت از کنار این همه جنایت بگذریم؟ جمهوری اسلامی و ملت مسلمان و انقلابی ایران با توجه به اصول و آرمانهایش از هر کشور دیگر اولی و احق است که در جهاد مقدس علیه آمریکا شرکت کند و به آرزوهای مقدس و الهی امام که خلیج فارس باید گورستان آمریکاییهای متجاوز شود، جامه عمل بپوشاند... حوادث و بحران اخیر یادآور رویارویی و صفآرایی خالد بن ولید در برابر ابرقدرتهای صدر اسلام است. او که عمری در صف کفر، شمشیر به روی پیامبر(ص) و مسلمانان کشید، ولی در نهایت فاتح بزرگی برای مسلمانان گشت. امروز دنیای کفر در مقابل ملت مسلمان عراق و فلسطین به عنوان خاکریز اول قرار گرفته است و به یقین خاکریز بعدی، انقلاب و ملت مسلمان ایران است. ما از چه میترسیم؟ بگذار با عزت و شرف زندگی کنیم و بمیریم. زندگی زیر سایه سرنیزههای آمریکا برای ما ذلت است و اسارت است و ننگ است.»
این نمایندگان طیف راست بودند که درصدد دفاع از تصمیم شورای عالی امنیت ملی برآمدند؛ یکی چون علیاکبر ناطق نوری که در مجلس چهارم بر کرسی ریاست نشست، با این نظر که «صدام حق است و دفاع از او دفاع از بیضه اسلام است» به مخالفت برخاست و گفت: «جنگ خلیج فارس نمیتواند جنگ اسلام و کفر باشد چرا که ما معتقدیم باید جهاد تحت رهبری امام عادل باشد و ائمه طاهرین(ع) از رفتن به جنگ تحت پرچم خلفای غاصب منع میکردند.» اسحاق جهانگیری هم در نطقی در دوم بهمن ۶۹ با بیان اینکه «ورود به جنگ خلیج فارس، به دور از تدبیر است»، به دفاع از تصمیم شورای عالی امنیت ملی به دبیری حسن روحانی پرداخت و گفت: «شاید اگر احساسات خودمان را با تعقل کنترل نمیکردیم و فکر میکردیم زمان مناسب برای انتقام شهدا فرا رسیده است با بیتدبیری وارد چنین جنگی میشدیم که با تدبیر مسئولین نظام از این توطئه نجات یافتیم.» روحانی نیز چنانکه سالها بعد روایت کرد با عصبانیت به نمایندگان حامی ورود به جنگ خلیج فارس گفت: «اتوبوس دم در آماده است؛ هر کس میخواهد به صدام کمک کند، به بغداد برود!»
خط امامیها در دوران پس از امام از برقراری پیوندی گفتمانی با مواضع نظام ناتوان ماندند؛ در تظاهراتی که روز اول بهمن ۶۹ برگزار شد حمله آمریکا به عراق محکوم شد اما هیچ موضعی در حمایت از صدام یا ورود ایران به جنگ خلیج فارس اعلام نشد. حتی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم با دعوت مردم به شرکت در این راهپیمایی «از مواضع به حق جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بیطرفی کامل در جنگ خلیج فارس» حمایت کرد. محمدجواد لاریجانی هم در سرمقالهای در روزنامه رسالت (اول بهمن ۶۹) با عنوان «چرا بیطرفیم؟»، نوشت: «اگر این جنگ درگیری حق و باطل بود، تردیدی نداشتیم که کدام طرف را باید حمایت کرد و چقدر باید حمایت کرد، اما نباید سادهنگر و سطحی بود: این جنگ تعارض تجاوزها است! تجاوز به کویت و تجاوز به منطقه! ما حادثه را خوب میفهمیم! مقاصد هم آشکار است و دقیقاً به همین خاطر بیطرف هستیم... ما پس از دوازده سال که از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی گذشته است، اقلاً درجهای از بلوغ را باید در رفتار سیاسی خود حفظ کنیم، در هیچ کشوری حتی در آنجا که دموکراسی همه چیز است، وقتی حیات ملی، منافع اساسی و مساله جنگ و صلح پیش میآید همه یکدست و یکصدا از حکومت خود دفاع میکنند. اگر اعتقاد درستی به حکومت اسلامی ندارید اقلاً ضروریات عقلی را منکر نباشید!» روزنامه کیهان هم در سرمقالهای با عنوان «ورود به جنگی بیهویت؟!» نوشت: «بدون شک هرگاه جنگی علیه اسرائیل و آمریکا بر اساس انگیزههای اسلامی، با استراتژی روشن، در شرایط زمانی و روانی مناسب و با فرماندهی شایسته و قابل اعتماد آغاز شود، جمهوری اسلامی ایران در صف مقدم این نبرد و بلکه فرمانده آن خواهد بود ولی متاسفانه باید اذعان کرد که هیچ یک از شاخصههای فوق در جنگ کنونی وجود ندارد. لذا تشویق دستاندرکاران به دخالت در این جنگ سادهاندیشی محض است... همه سخن در این است که رژیم عراق جلوداری شایسته برای مبارزه علیه آمریکا و اسرائیل نیست بلکه حتی همراه و همسنگری قابل اتکا نیز به شمار نمیرود.» در آن روز که صدام حسین اعراب و مسلمانان را به «اعلام جهاد علیه نیروهای شر و ضربه زدن به منافع آنها در سراسر جهان» فراخواند، شعر طنز کیهان این بود: «خوش میزنی بزن چه دلارام میزنی! / موشک به آن محلهٔ بدنام میزنی! / ده سال پیش از این به تو گفتم بزن و می/ دانستم آن زمان که سرانجام! میزنی!»
رهبری نظام در ۴ بهمن ۶۹ با انتقاد از آنان که «درصددند کلمهٔ بیطرفی را به صورتی غلطی معنا کنند»، تصریح کردند: «طرفین درگیر در خلیج فارس از نظر ما و همه انسانهای واقعبین به خاطر اهداف غلط، غیرالهی و نامقدس با هم میجنگند و جمهوری اسلامی هر دو جناح را رد میکند. زیرا انگیزهها و تعارض بین آنها مادی است. این جنگ، جنگ اسلام و کفر نیست که یکی الهی و دیگری مادی باشد.» این مواضع پایانی بود بر اختلاف دو جناح سیاسی، چنانکه ۱۵۰ نماینده مجلس در بیانیهای اعلام کردند: «بیانات با صلابت و راهگشای آن رهبر فرزانه بار دیگر چهرهٔ خبیث متجاوزین به حقوق بشر و در رأس آنها شیطان بزرگ آمریکا را رسوا ساخت و اهداف نامقدس طرفین درگیر در خلیج فارس را افشاء و پرده از همهٔ ابهامات و القائات سوء نفسانی صدام برداشت و خط حق و باطل را روشن ساخت و امت اسلامی را در خط اسلام ناب محمدی(ص) و ولایت فقیه که از اندیشههای نورانی حضرت امام قدس سرهالشریف است هدایت نمود. ما نمایندگان مجلس شورای اسلامی سپاس خود را از اظهار نظر حکیمانه و مواضع به حق و هدایت آن رهبر عظیمالشأن اعلام میداریم و هر آینه چون سربازانی فداکار گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده و هستیم و از خداوند منان سلامت و توفیقات روزافزون ولی امر مسلمین را خواستاریم.»
روحانیون خط امامی که با انتساب خود به «اسلام ناب محمدی» و گنجاندن رقبایشان در صف «اسلام آمریکایی» فاتح مجلس سوم شده بودند، در دوران پس از امام نه پیوندی با گفتمان حاکم داشتند و نه حامیانی جدی در افکار عمومی تا جایی که حذف آنان از مصادر قدرت به پایان دوره تندروها در ایران تعبیر شد. آنان که با ردصلاحیت از ورود به مجلس چهارم بازماندند، آشکارا در برآورد شرایط پس از جنگ توفیق نیافتند. چنانکه سیاست خارجی ایران طی سالهای ۷۰-۱۳۶۷ از رویارویی و جنگ مسلکی تبدیل به «صلح مصلحتجویانه» شده بود و در مقایسه با دوران رویارویی و جنگ، صلح مصلحتجویانهٔ هاشمی رفسنجانی توازن موجود را به سود نوعی سمتگیری معتدلتر در عرصهٔ سیاست خارجی تغییر داد و راه را برای به وجود آمدن تغییری برجستهتر در موضعگیریهای ایران در مناسبات بینالمللی هموار کرد. (طلیعهٔ آشتی اعراب با ایران، روحالله رمضانی، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره ۱۳۲-۱۳۱) از این روست که رسول منتجبنیا، نماینده خط امامی دوره سوم مجلس با گذشت ۲۵ سال میگوید: «نیروهای خط امام که در مجلس علیه آمریکا حرفهای تندی میزدند همان حرفهایی بود که تا چند روز قبل همه میزدند، رئیسجمهور و رئیس مجلس هم میزدند، اما تصمیم جدیدی اتخاذ شد که مخالف آن تصمیم گذشته بود و آن نمایندگان هم توجیه نبودند که باید سیاستها تغییر میکرد. به همین علت میگویم خوب بود در این تصمیمسازی نمایندگان را دخیل میکردند. چه بسا که مجلس را قانع میکردند و مجلس با دولت هماهنگ میشد.» (گفتوگو با سایت تاریخ ایرانی، ۱۰ شهریور ۱۳۹۴)
پایداریهایی که آن طرفی شدند
خطبههای آیتالله احمد جنتی در نماز جمعه تهران در ۲۴ مهر ۱۳۹۴ از پایان یک عصر و آغاز دورهای دیگر حکایت میکند. او دو روز پس از آنکه شورای نگهبان با اکثریت آرا طرح «اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام» را تائید کرد، گفت: «باید برجام را تمام شده بدانیم و دیگر در جلسات عمومی مطرح نشود و بدانیم که اگر خیر یا شر، کم یا زیاد و خوب یا بد بوده است دیگر باید آن را تمام شده تلقی کنیم و باید پیگیر حقوقمان در برجام باشیم.» مخاطب این گفته طیف دلواپسانند که از ارسال پیامک تهدیدآمیز به نمایندگان مجلس برای مخالفت با برجام تا تهدید به آبستراکسیون را آزمودند و چون طرفی نبستند به سیم آخر دفن سیمانی زدند.
عصر دلواپسان در روزهای ۱۹ و ۲۱ مهر ۱۳۹۴ که کلیات و سپس جزئیات طرح برجام در مجلس نهم به تصویب رسید به پایان خود رسید. در این دو روز پایههای مقبولیت ایدئولوژیک و قرابت ارگانیک جبهه پایداری در مجلس فروریخت. عیان کردن جلسه سه نفره علی لاریجانی، علی شمخانی و حجتالاسلام علیاصغر حجازی و انتقاد از تصویب برجام به عنوان تصمیم این سه نفر، ناتوانی در همصدایی با خواست و اراده کانونهای تصمیمساز نظام (هیات رئیسه مجلس، شورای عالی امنیت ملی و بیت رهبری) علاوه بر دولت بود. تکذیب «نقش مستقل برخی از مسئولین دفتر رهبری در روند بررسی طرح برجام مجلس» از سوی دفتر مقام معظم رهبری نشان داد که جریان مدعی ولایتمداری چه میزان از مکانیزمهای تصمیمگیری کلان نظام بیاطلاع است تا جایی که لاریجانی دلیل عدم طرح پیشنهادات نمایندگان درباره جزئیات برجام را «تصمیم کشور» خواند و در پاسخ به مهدی کوچکزاده نماینده طیف پایداری مجلس که پرسید «چه کسی تصمیم گرفته است» جواب داد «همانی که خودت میدانی.» بررسی ۲۰ دقیقهای جزئیات طرح برجام و تصویب آن آخرین پرده از این تصمیم بود که اشک دلواپسان را درآورد.
نمایندگانی که همواره بر تبعیت از نظر رهبری و یا شورای عالی امنیت ملی در بررسی برجام تاکید داشتند و یا به رأی مخالف شورای نگهبان دل بسته بودند، نه تنها با رأی این نهادها همراه نشدند که در هیچ یک از ارکان نظام در ایران نتوانستند همراهی بیابند و تنها ماندند. چنان تنها که حتی لاریجانی به حمید رسایی یادآور شد و توصیه کرد که «شما خوب میدانید که در مورد برجام چه اتفاقی افتاده و خوب است همه به یک چارچوب و قوارههایی پایبند باشیم.» چنان تنهاتر که کوچکزاده از تریبون مجلس گفت: «دویست و چند نفری که به این طرح رأی دادند و چه کسانی که رأی ندادند یک حجت داشتند. آنهایی که رأی دادند به این باور رسیدند که آقایشان اینطور میخواهد، اما ما که رأی ندادیم به این باور نرسیدیم» که با این تذکر لاریجانی روبرو شد: «بحث رهبری مطرح نبوده و رهبری در این قضیه نقشی ندارد.» جبهه پایداری چنان تنها شده که وقتی حمید رسایی در دفاع از روحالله حسینیان که تهدید جواد ظریف وزیر امور خارجه و علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی به کشتن و دفن در راکتور اراک و ریختن سیمان روی آنها را «مزاح دو نفره خصوصی» خوانده، حسینیان فردای آن روز میگوید تهدیدش کاملاً جدی بوده است.
استعفانامه حسینیان از نمایندگی مجلس در ۱۷ دی ۱۳۸۸ امروز بیش از آن زمان مصداق دارد که نوشته بود: «اما امروز بیش از هر زمانی احساس دلشکستگی و سرخوردگی میکنم. امروز خود را ناتوانتر از همیشه مییابم. هر اقدامی آغاز کردیم با رقابت پیچیده پارلمانتاریستهای حرفهای نقش بر آب شد. جناح اصلاحطلب نزد رئیس عزیزتر و ارزشیتر شدند و هر روز ما مطرودتر و بیخاصیتتر. من خود را موجودی شکستخورده و سرخورده میبینم.»
دلواپسان نیز مانند خط امامیهای سال ۶۹ نه توانستند پیوندی گفتمانی با نظام حاکم برقرار کنند و نه افکار عمومی را همراه خود سازند چنانکه مهرداد بذرپاش نماینده طیف پایداری اعتراف کرده «اگر ما به دنبال رأی و استفاده سیاسی بودیم آن طرف میایستادیم» و نه مشروعیت خود را با تائید مراجع مذهبی به دست آوردند؛ توصیه آیتالله مکارم شیرازی به نمایندگان مجلس که بررسی برجام را بیش از این معطل نکنند و «با فکر و تدبیر و تفسیر صحیح به دنبال رفع نقاط ضعف آن باشند» و تذکر ایشان به فرمانده نیروی انتظامی درباره تحصن دلواپسان در قم و به تعطیلی کشاندن کلاس تفسیر قرآن آیتالله جوادی آملی که گفتند «باید مساله قم سریعتر جمع میشد»، آشکارا تضعیف اقبال دینی مخالفین در مجلس و متحصنین در روبروی آن و نیز قم بود. پس از آن هم هفتهنامه حزبالله - نشریه مکتوب پایگاه اطلاعرسانی مقام معظم رهبری - نوشت رهبر انقلاب از اقدام برخی از طلاب و دانشجویان در تحصن مقابل مجلس شورای اسلامی ابراز نارضایتی کرده و خواستار جمعآوری آن شده بودند. این همان تحصنی بود که حتی بهرغم گفتوگوی یکی از متحصنین با دفتر رهبری و ابلاغ مخالفت ایشان، با این بهانه که این نظر دفتر و نه شخص رهبری است ادامه یافت و نیروی انتظامی ناچار به مداخله شد.
پایان عصر دلواپسان فرارسیده است. آنان با اقتضائات دوره جدید که صلح مصلحتجویانه را بر رویارویی جنگطلبانه رجحان داده کنار نیامدند. سخنگویان خودخوانده نظام نه در حاکمیت حامیانی یافتند و نه در افکار عمومی. علیه قوارهها شوریدند و نظر نظام را نشنیدند. آنان آن طرف ایستادند؛ طرفی که کسی کنارشان نایستاد.
نظر شما :