ناگفتههای جنجالی و دیپلماتیک صادق خرازی
روایت رضا رشیدپور از مصاحبه با دکتر خرازی:
در تمام این سالها با بیش از یکصد چهره سیاسی ارشد گفتوگو کردهام اما گمان میکنم گفتوگو با دکتر صادق خرازی با همهٔ آنها فرق دارد. به ایشان گفتم که پرسشهایم تند است. شاید از قاچاق عتیقه بپرسم یا شاید هم از نمایندهٔ کشورمان در سازمان ملل که حتی دیپلم هم نداشت. لبخند زد و گفت پس برنامهتان حسابی تماشایی میشود. انصافا خم به ابرو نیاورد و بسیار شفاف پاسخ داد. دقایق سخت و گاه ترسناکی را پشت سر گذاشتیم. از روایت ایشان مبنی بر دست دادن دکتر بهشتی و امام موسی صدر با خانمهای اهل کتاب تا مقایسه دکتر قالیباف با ژاک شیراک. معتقد بودند که شهردار تهران هنوز سودای ماراتن ریاست جمهوری دارد. به صراحت پذیرفتند که در صحن سازمان ملل کراوات زدهاند و با طیب خاطر خودشان را یک دیپلمات پولدار معرفی کردند... برنامه دید در شب چهارم را از دست ندهید. نگاهتان را به پشت پردهٔ سیاست روشنتر خواهد کرد.
***
تاریخ ایرانی: سید محمدصادق خرازی، سفیر پیشین ایران در سازمان ملل و فرانسه، با شرکت در برنامه «دید در شب»، گفتوگویی جنجالی و بیسابقه با رضا رشیدپور داشت که روز پنجشنبه ۱۶ مهر در سایت آپارات منتشر شد.
گزیدهای از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- حتی در جنگ هم لباس اتوکشیده داشتم.
- مرحوم مهندس بازرگان و بسیاری از اعضای کابینه ایشان کراوات داشتند. متاسفانه ابوالحسن بنیصدر اولین کسی بود که علیه کراوات صحبت کرد.
- چطور کت و شلوار غربیها را میپوشیم اما میگوییم کراوات غربی است؟ کراوات از بخشهای صحرایی و کویری جهان یعنی فلات ایران به اروپا رفته است. مردم دستمالی را به عنوان کراوات میبستند تا هنگام بادهای موسمی جلوی بینی بگیرند. مردم ایران مبدع کراوات بودهاند. کراوات مال ایرانیها بوده است. کراوات باعث نظم است.
- من به اتفاق آقای خاتمی در دانشگاه هاروارد بودم. دکتر احمد مهدوی دامغانی کراوات داشت، من کراوات ایشان را زدم. همان موقع ملاقات آقای خاتمی شروع شد من هم با کراوات نشستم و عکاس طناز عکس گرفت و در سایتها گذاشتند.
- دست دادن با خانمها در عرف و حکم جمهوری اسلامی امر غیرقابل قبولی است. مراجع قبول ندارند و شخص رهبری هم نسبت به این کار موضع دارد. در حالی که بسیاری از بزرگان با خانمها دست میدادند. مرحوم آیتالله بهشتی و امام موسی صدر کسانی بودند که اگر خانمی از اهل کتاب دست دراز میکرد به قول علما تسامح در ادله سنن میکردند و دست میدادند. من کارمند نظام جمهوری اسلامی هستم و رجحانم بر رعایت قانون است. کراوات نمیزنم اما مخالفم که بگویند هر کس کراوات دارد مخالف نظام است.
- من از علمای حکومتی تقلید میکنم و الان با خانمها دست نمیدهم. بعد از اینکه فتوا را دانستم دیگر دست ندادم.
- من در دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفتم. شاگرد خوبی نبودم. معدلم با دعا و توسل و زور ۱۵ شد. دیپلمم را خیلی دیر گرفتم. من سال ۶۴ دیپلم گرفتم در ۲۱ سالگی. سال بعد وارد دانشگاه آزاد اسلامی شدم و مدیریت خواندم. ۴۰ واحد هم در دانشگاه شهید بهشتی دوره آزاد رشته مدیریت را گذراندم.
- جنگ که تمام شد، من بنا نداشتم به سازمان ملل بروم یا حتی مسئولیت دولتی قبول کنم. حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی و دکتر کمال خرازی هستند و میتوانند تائید کنند. من از دانشگاه سواز انگلستان پذیرش گرفتم. فشار بر من خیلی زیاد بود.
- اجلاسی بود در کانبرا درباره خلع سلاح شیمیایی که من به عنوان مشاور وزیر امور خارجه آقای دکتر ولایتی، رئیس هیات بودم. افراد زیادی در آن هیات بودند مانند آقایان رحیم مشایی، شیخ عطار، کیا طباطبایی.
- مقام معظم رهبری ۴۲ ساله بودند که رئیسجمهور شدند. آقای دکتر نجفی در ۲۷ سالگی وزیر کابینه شدند. من معتقد به جوانگرایی هستم. این سیکل بسته مدیریتی و پیرسالاری بزرگترین تهدید کشور است.
- من ۵۳ ساله هستم درحالیکه در ۳۳ سالگی نماینده ویژه رئیسجمهور در برگزاری اجلاس سران کنفرانس اسلامی شدم و در جلسات کابینه شرکت میکردم. الان توان روحی و فکری و جسمی آن روزها را ندارم.
- من و آقایان دکتر ظریف، دکتر روانچی و دکتر خوشرو در سازمان ملل همکار بودیم. مسئولیت کمیته بخش اول سازمان ملل (خلع سلاح و شیمیایی) را برعهده داشتم که حوزه مورد علاقه من بود. مسئولیت امور ایرانیان و مسلمانان در آمریکا را هم برعهده گرفتم. در سازمان ملل کارنامه مثبتی از خودم به جا گذاشتم.
- هنوز بعضی داوریهای شیرین را درباره خودم میبینم که مربوط به سالهای ۵۹ و ۶۰ است.
- من از دانشگاه ایالتی نیویورک لیسانس گرفتم. لیسانسم را با نمره خوب گرفتم. از نیویورک یونیورسیتی هم فوق لیسانس گرفتم. تمام تحصیلاتم از ساعت ۵ بعدازظهر به بعد بود.
- منع قانونی داشت که یک دیپلمات درس بخواند. من با آقایان شرط کردم. از رئیسجمهور و وزیر محترم خارجه وقت مجوز کتبی گرفتم.
- مناسبات خانوادگی از من چیز دیگری ساخته بود. ما خانواده متمولی بودیم. پدربزرگم از تجار شناخته شده ایران بود.
- اگر میخواهند بگویند داراییام ۱۰۰۰ میلیارد تومان است دو صفر دیگر هم بگذارند تا ما خوشحال شویم.
- من همیشه داراییام را به جایی که باید اعلام کنم، اعلام کردهام.
- یک شغل دولتی و اقتصادی نداشتم. در یک قرارداد حکومتی و اقتصادی نمیتوانید امضایی از من پیدا کنید.
- بخشی از ثروت ما ثروت خانوادگی من و همسرم بوده است. مقداری هم خودم ساختهام. دوستان زیرکی داشتهام. در سه بستر سرمایهگذاری کردم. تا سال ۶۲ هم در سپاه بودهام و هم در تجارتخانه پدربزرگم در بازار تهران. از افتخاراتم حضور در سپاه است.
- بدهی کلان من شایعه است. شهرام کارمند تجارتخانه ما بود، من به او بدهی نداشتم.
- مشکل من این بود که با عموی بزرگم، آقای دکتر کمال خرازی به سازمان ملل رفتم. ایشان را مربی و مدیر خودم میدانم و برای ایشان احترام ویژهای قائلم و در تربیت سیاسی من نقش اول را آقای خرازی برعهده داشتند. در سپاه که بودم از من دعوت کرد به ستاد تبلیغات جنگ بروم. من در سن ۲۱ سالگی به ایشان پیوستم. ایشان رئیس هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل و من سفیر بودم. عدهای حسادت میکردند که ایشان اعمال نفوذ کرده من را به عنوان سفیر به نیویورک برده درحالیکه اینطور نبود. آقای محلاتی سفیر ایران در سازمان ملل بودند که به دلایلی تغییر کردند و از آقای دکتر خرازی دعوت شد به سازمان ملل بروند. اواخر اسفند ۶۷، حضرت امام هنوز زنده بودند. آقایان ولایتی و خرازی به این جمعبندی رسیدند که من را به عنوان حکم به سازمان ملل بفرستند تا بررسی کنم نمایندگی که ایشان قرار است اداره کند در خور شان و شخصیت آقای خرازی باشد که جزو نیروهای ملی کشور بود. در حالیکه آقایان ظریف، خوشرو و روانچی هم بودند. تقریباً تمام تیم دکتر خرازی را من چیدم. من دو هفته در نیویورک بودم و گزارش ۲۶۰ صفحهای را تدوین کردم، آن موقع ۲۶ ساله بودم و این گزارش را خدمت رهبری و آقای دکتر ولایتی و خرازی دادم. آن گزارش مبتنی بر این بود که به دلیل فقدان مناسبات با آمریکا یک کار جدی در نمایندگی ایران بکنیم تا نیویورک تبدیل به مرکز ثقل مناسبات دوجانبه، چندجانبه و بینالمللی ایران شود. روحیه من چالشی بودم، الان حزب ندا را نگاه کنید. این حزب از موقعی که درست شد چقدر حاشیه ایجاد شده است؟
- قبل از اینکه حزب ندا درست شود در میان اصلاحطلبان چنان آقا صادق آقا صادق میگفتند که نگو. اما بعد مطرح کردند که مگر صادق خرازی اصلاً اصلاحطلب هم هست؟
- متاسفانه یکی از بدبختیهای ما در دوره اصلاحات همین بیتقواییها و عدم عفت کلام و حرمت بیان بود. بنده افتخار میکنم که یک مجموعهدار هستم. سرم را بالا گرفتم، همه در کشور میدانند. از صدر تا ذیل نظام میدانند. من تا الان ۹ قرآن نفیس چاپ کردم. بیش از ۴۰۰،۵۰۰ قرآن از سراسر جهان و ایران خریداری کردم. همه آنها هم وقف است.
- من به دلیل اینکه از وزارت خارجه مرخصی بدون حقوق گرفتم، درآمد ماهانه ندارم.
- مخارج حزب ندای ایرانیان با حق عضویت اعضا تأمین میشود.
- ندا اسم عام است. مخفف نسل دوم اصلاحطلبان بوده است. اول میخواستیم اسم آن را نسیم دوباره اصلاحات بگذاریم.
- من گفتم کسانی که به دشمن گرا میدادند را قبول ندارم، اینها اصلاحطلب نیستند. خبرنگار پرسید اینها چه کسانی هستند من گفتم افرادی هستند، اسامیشان هست ولی اینها جزو مستندات زندگی من است و لازم نمیبینم راجع به آنها با کسی صحبت کنم. تا این ساعت هم با احدی درباره اینکه چه کسی چگونه ارتباط داشته، صحبت نکردم. من سفیر سیاسی بودم، به من ربطی ندارد. یک سفیر در مظان بسیاری از اطلاعات آشکار و پنهان آن کشور است. ما از لحظه اول که در سفارت مینشینیم به ما اطلاعات میرسد.
- افراد زیادی هستند که شاید از نظر سیاسی و فکری آنها را قبول نداشته باشم اما دستشان را میبوسم، افراد بزرگواری هستند. افرادی هستند که در بدترین شرایط زندگی کردند و وابسته به قدرت خارجی نشدند. یکی از آن افراد را آقای ابراهیم نبوی، طنزپرداز میدانم. آقای نبوی زندگی شخصیاش فوقالعاده پاکیزه است. هیچ وقت حاضر نشد برای عقیده و باور و قلم و زبانش که علیه نظام است و من قبول ندارم، دستش را به سوی بیگانه دراز کند. فرد محترمی است، عقاید من را قبول ندارد. من جزو کسانی هستم که حتماً میروم در هر جایی امضا میکنم که این فرد حاضر نشد یک ریال پول از بیگانه بگیرد علیه ملت خودش حرف بزند.
- افشای اسامی افرادی که با بیگانگان ارتباط داشتند، وظیفه دستگاه اطلاعاتی است که گزارش آن را هم منتقل کرده است.
- الزاماً هر کسی که خارج از کشور میرود خائن نیست، الزاماً هر کس که مخالف من یا حکومت باشد خائن نیست.
- [کسی که اتهام قاچاق زد] خیلی از بزرگان اصلاحات حتی آقای خاتمی به ایشان اعتراض کردند و حتی عذرخواهی کرده است. آقای خاتمی و مهندس بهزاد نبوی به ایشان انتقاد کرده بودند که این چه حرفیست زدید، ایشان هم پست خودش را برداشت. به من از دستگاههای قضایی و امنیتی فشار آوردند که شکایت کنم. من نکردم. دنبال این هستند که بین ما اختلاف بیندازند، من این کار را نمیکنم.
- نتیجه عملکرد جبهه اصلاحطلبان شد ۸۴ و ۸۸. ببینید چه بلایی سر آقای هاشمی در انتخابات مجلس در سال ۷۸ و ریاست جمهوری آوردند؟ همه آنها با آقای هاشمی صحبت کردند که کاندیدای ریاست جمهوری شوید، دقیقه ۹۰ همه آنها چرخیدند، رفتند سراغ آقای کروبی یا معین. یا آقای خاتمی برای انتخابات ریاست جمهوری آمدند، دیگری کاندیدا شد، آقای خاتمی کنار کشید و نتیجه آن سال ۸۸ شد.
- حزب مشارکت حزب سیاسی فعالی بود. با تعطیلی حزب مشارکت مخالفم، تلاش کردم حزب مشارکت برگردد. حزبی که به آن میگویند برانداز است را باید محاکمه کنند و ادلهشان را بگویند. این را هنوز نگفتند. اعضای حزب مشارکت میگویند ما هنوز قانونی هستیم. دوستان ما در حزب مشارکت میگویند بینه و ادلهای نداریم که مبتنی بر این باشد که حزب را باید تحویل دهیم. به آنها ابلاغ شده که باید حزب را تعطیل کنید. من امروز که در حزب ندا هستم و در چارچوب نظام رجیستر شدم، یک روز میخواهند نباشم باید به من بگویند چرا نیستی. باید بگویند تو این تخلفات را داشتی. تو ارتباط با بیگانه داشتی.
- حزب مشارکت دچار اشتباهات سیاسی شد که آن را در جای خودش باید بررسی کرد. اگر حزب مشارکت را میخواهند تعطیل کنند آن را هم باید بررسی کرد. اگر من مخالفتی با یک موضع حزب مشارکت دارم نمیتوانم تمام حزب مشارکت را نادیده بگیرم.
- بعد از رایزنیهایی که شد دیدم آقایان اجازه نمیدهند حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب به صحنه سیاسی برگردند. عدهای از رفقای جوان من آمدند سراغم و دنبال این بودند که کار سیاسی کنند. من هم با تمام بزرگان کشور مشورت کردم. با بعضیها مشورت کردم و بعضیها را مطلع کردم. از بعضیها اجازه گرفتم احتراماً و تبرکا و با بعضیها هم اخلاقاً مشورت کردم که میخواهم چنین کاری کنم. تا این لحظه به طور آشکار و پنهان با کسانی که ما با آنها موضع داریم و کسانی که حتی نظر سیاسی من را قبول ندارند و در جناح اصولگرا هم هستند مانند آقای ناطق نوری یا مرحوم آقای مهدوی کنی مشورت کردم. با تمام بزرگان اصلاحات مانند آقای خوئینیها و جناب آقای خاتمی مشورت کردم. من این افراد را بزرگان سیاسی کشور میدانم. معتقدم اگر کاری میخواهیم بکنیم خوبست که این آقایان را توجیه کنیم، اگر آقای مهندس موسوی و کروبی هم گرفتار نبودند و بیرون نبودند با آنها هم مشورت میکردم. اگر مرحوم مهندس بازرگان فوت نکرده بود، با ایشان هم مشورت و صحبت میکردم. مشورت و مطلع کردن، رضایت نیست. مشورت، اجازه نیست. آقای موسوی خوئینیها در تاریخ سیاسی ایران فرد مهمی بوده است. کسی بوده که موقعی بخشی از جوانان کشور را رهبری کرده است. آیتالله مهدوی کنی زمانی نخستوزیر و وزیر کشور و در عین حال فرد متعبد و متدینی بوده است. آقای روحانی را مطلع کردم، مشورت نکردم.
- حسین فریدون برادر گل من هست. اختلافی با ایشان ندارم. من حسین فریدون را دوست دارم. رفیق شفیق دوران ۳۴ ساله زندگی من است. ایشان در مقطعی برداشتهایی داشت که اشتباهات بود. ایشان احساس میکرد من در انتخابات ریاست جمهوری تعلق به آقای روحانی ندارم و نمیخواهم برای ایشان کار کنم و رأی بدهم. درحالیکه آقای روحانی در سال ۱۳۸۸ برای ریاست جمهوری قصد کاندیداتوری داشت. من با ایشان طی کردم که اگر آقای موسوی یا خاتمی بیایند من دنبال آنها میروم. تا روزی که آقای خاتمی آمد من ستاد آقای روحانی را اداره میکردم. مسئول ستاد انتخاباتی آقای روحانی بودم. جلساتی هم در منزلم داشتم که آقای روحانی و بسیاری از بزرگان نشستند، مشورت و صحبت کردند. سال ۸۸ آقای روحانی به من گفت اگر آقای موسوی یا خاتمی هر دو بیایند، احمدینژاد رئیسجمهور ایران میشود، من به تو قول میدهم و این هم شد. ظهر روز انتخابات ۹۲ با آقای روحانی بودم. شرایط جسمی من طوری نبود که بتوانم کمک کنم. آقای روحانی انصافاً در حق من مردانگی و بزرگی کرد. من آن موقع با دستگاه اکسیژن راه میرفتم.
- بعضیها فکر میکردند من اختلاف کوچکی با آقای حسین فریدون دارم. این اختلاف نه اقتصادی بود نه اختلاف سیاسی. یک اختلاف حسی بود. من حسین فریدون را دوست دارم، برادرم است و به او علاقه دارم. منتهی شاید بعضی سلیقههایش را قبول نداشته باشم. آقای فریدون خیلی مردمدار است. به برادرش وفادار است. برادری که وفاداری کند در این دوره زمانه خیلی کم است. آقای فریدون هر کس احتیاج داشته باشد به او میرسد. جوانمردیهای خاصی دارد. با خیلیها فرق میکند.
- من در آن مقطع [تشکیل دولت روحانی] از نظر جسمانی صلاحیت وزیر امور خارجه شدن نداشتم. آقای دکتر ظریف در آن مقطع مهمترین انتخاب و شاهکار آقای رئیسجمهور برای وزارت خارجه بود. از نظر من بهترین وزیر کابینه آقای روحانی، وزیر خارجه است.
- من با مهندس موسوی، دکتر ولایتی، دکتر خرازی، منوچهر متکی و دکتر صالحی کار کردم، با دکتر ظریف هم رفیقم هم برادرم و هم کار کردم. هر کدام یک ویژگی داشتند. اما متخصصترین وزیر خارجه تاریخ بعد از انقلاب ایران آقای ظریف است. قبل از انقلاب وزرای خارجه بسیار نخبه و متنفذ و قوی داشتیم منتهی سیستم سیاست خارجی زمان شاه با زمان انقلاب کاملاً متفاوت بود. سیاست خارجی در اختیار شاه بود، وزیر خارجه کارهای نبود. اردشیر زاهدی یک وزیر خارجه قدر بود. مرحوم دکتر خلعتبری وزیر خارجهای ملی بود. دکتر فاطمی ۱۱ ماه وزیر خارجه بود اما ۶۰ سال است در تاریخ ایران ماندگار شده است. آقای دکتر ظریف قابل مقایسه با هیچ یک از آنها نیست، ویژگیهایی دارد که آنها نداشتند. اما به دلیل تخصصی که آقای ظریف دارد میتوانیم ایشان را با مرحوم انتظام مقایسه کنیم. مرحوم انتظام یک وزیر خارجه باسواد در حقوق بینالملل بود.
- با من احدی درباره وزیر خارجه شدن صحبت نکرده است. شایعه زیاد است. این را در سایتهای خبری خواندم که صادق خرازی میخواهد از قم کاندیدای مجلس شود به دلیل اینکه مثلاً بخواهد روی علی لاریجانی را کم کند. نیاز نیست ما روی کسی را کم کنیم. هنوز تصمیم ندارم کاندیدا شوم. تصمیم را حزب من میگیرد. الان بنده که حزب را به وجود آوردم تحت قانون و نظر حزب تصمیم میگیرم.
- اشهد بالله (با ۳ بار تکرار) استعفا کردم که حزب زیر بار فشار خردکنندهای که به من وارد میشد، نباشد. میخواستم روند دموکراسی را در حزب انقدر قوی کنم که در شورای مرکزی حزب به من انتقاد کنند و در موقع استعفا از خودم دفاع کنم. استعفا تبدیل به یک استیضاح شود و دوباره رأیگیری شود. در جلسه استعفا ۴ نفر مخالف و ۴ نفر موافق استعفا صحبت کردند، یکی از ۴ نفری که در باب موافقت با استعفا صحبت کرد خودم بودم. ادلهام را گفتم و آرزو میکردم که استعفایم قبول شود.
- اینطور نیست حزب به خاطر ارتباطات من مجوز گرفته باشد. مگر حزب اتحاد ملت ارتباط داشت؟ همان پروانهای که به ما برای برگزاری کنگره دادند، به حزب اتحاد هم دادند. اتحاد هم اعضایش مشخص است، تابلوی خودشان را دارند. مگر برای اتحاد کسی لابی کرد؟ من والله بالله برای کار حزب هیچ جا نرفتم لابی کنم. الان سه نفر از اعضای ما را برای عضویت در شورای مرکزی رد کردهاند به دلیل اینکه پرونده قضایی دارند. داریم با وکلا و حقوقدانان صحبت میکنیم راهحلی برایش پیدا کنیم که تا میتوانیم از کسی درخواست نکنیم. من به هیچ وجه از ارتباطاتم برای حزب استفاده نکردم. بچههای حزب دنبال پروانه بودند. بچههای حزب انقدر پشت در اتاق وزیر کشور نشستند تا مجوز را گرفتند.
- نهادینه شدن دموکراسی و فرهنگ پاسخگویی و فرهنگ سیاسی در ایران مبتنی بر حزب است. حزبی که حکومت ساخته و دولت ساخته نباشد. تا امروز کسی نمیتواند ادعا کند حزب ندا، حزب حکومت ساخته و دولت ساخته است. مجاهدین انقلاب اسلامی در دوره اقتدار آقای مهندس موسوی ایجاد شد. حزب کارگزاران در دوره اقتدار دولت آقای هاشمی رفسنجانی ایجاد شد. حزب مشارکت در زمان اقتدار دولت آقای خاتمی شکل گرفت. حزب ندا در زمان غربت شکل گرفته است. ما کسی نداشتیم برود صحبت کند.
- من جزو هیات مذاکره کننده ایران در قطعنامه ۵۹۸ بودم؛ جزو ۱۳-۱۲ نفر اعضای این هیات که دکتر ولایتی، مرحوم دکتر حبیبی، دکتر روحانی، آقای ناصری و آقای ظریف. در مذاکرات اتمی با فرانسویها کار کردم و مذاکرات ایران با سه کشور اروپایی را طراحی کردم و به این نتیجه رسید. اینها تجارب من در کشور است و باعث شده در سطح ملی جا بیافتم. اینها نتیجه کارهای بزرگی است که خداوند در حق من لطف کرده است. خالصانه بگویم شاید با آقای دکتر خرازی اختلافات فکری یا مشربی داشته باشم ولی یکی از کسانی که در تربیت من نقش داشت آقای دکتر خرازی بود.
- من از رساله دکترای خودم در رشته تاریخ و سیاست در دانشگاه دورهام انگلیس دفاع کردم.
- من عاشق صدای شارل آزناوور، خواننده ۹۲ ساله فرانسوی هستم که هنوز میخواند. بینظیر است، ارمنی است. شارل آزناوور در اوج صداست، وقتی میخواند فرد را مبهوت میکند، میبرد به دنیای دیگری. در ایران الان خیلی از خوانندههای جوان ما رشد بینظیری کردند. آقای شجریان خواننده ملی و سلطان قلبهاست.
- هنرپیشه محبوب من عزتالله انتظامی است. آقای انتظامی نابغه سینمای ایران است. دومی ندارد.
- جواد ظریف، دوست دوستداشتنی است. مرد ملی ایران است. جواد ظریف میتواند همه کاری بکند. ظریف لیاقتش را دارد که رئیسجمهور شود. اگر جای جواد ظریف بودم با کسی که دستش را دراز میکند حتماً دست میدادم. ادب سیاسی و فرهنگی حکم میکند به عنوان نماد ملت ایران با او دست بدهم. دست کسی را کوتاه نمیکنم. حتماً با او دست میدهم. من دیپلماتم، من را برای جنگ آنجا نفرستادند، برای آشتی و صلح فرستادند. مگر میشود دیپلمات برود آنجا بگوید من دست نمیدهم. سلام میکنند بگوید سلام نمیدهم. نمیتوانم بگویم قبلاً مقامات ایران با روسای جمهور آمریکا دست دادند یا نه. دست دادن را ایراد نمیدانم. با دست دادن صلح و با دست ندادن جنگ ایجاد نمیشود. وقتی طرف دست دراز میکند، اخلاق و ادب اسلامی حکم میکند دست بدهیم. دستی به نفوذ بیگانه کمک میکند که با قدرت فکر و قلم چیزی امضا کند که بیگانه را راه دهد. آن دست و قلم و فکری که توانسته مذاکره را به جایی برساند که قبول کنند در ایران سانتریفیوژ بچرخد، قبول کنند ایران تحقیق و توسعه کند، ایران انرژی هستهایاش را دنبال کند، آن دست را باید بوسید. نباید آن دست را محکوم کرد و گفت آن دست شکسته باد. ما برای وصل کردن آمدیم. آقای ظریف که وزیر جنگ یا دفاع نیست که کسی که میخواهد دست بدهد در گوشش بزند. وزیر خارجه نماد ملت ایران است. با یک دست دادن نه تمام تلخیها و ظلم آشکار ایالات متحده در ایران نفی میشود و نه رفاقت ایجاد میشود. این عرف عقلانی و اخلاقی است. وقتی کسی با شریکش اختلاف پیدا میکند و به دادگاه میرود اولین کاری که میکنند با هم دست میدهند.
- آقای احمد پورنجاتی یکی از دوستان عزیز من است. انسان آزادیخواهی هستند. همیشه دغدغه آزادی را داشتند. پورنجاتی خیلی عوض شده، فرزند زمانهاش بوده است. آقای پورنجاتی با تحولات زمان متحول شده است. مثل خود من. اگر کسی میخواهد من را در زمانی که در بازار بودم داوری کند، این ظلم است. من تحولات آقای پورنجاتی را کلاً مثبت میدانم. در برخی جاها سرعتش را زیاد، تند و شتابزده میبینم. به عنوان برادر به ایشان توصیه میکنم کمی شتابش را کم کند.
- احمد بورقانی، رفیق شفیق دوران جنگ، نیویورک، اصلاحات، فترت و مهجوری و مشتاقی است. احمد یکی از عزیزترین دوستان زندگی من بوده است. هر شب به یادش هستم. اگر بورقانی الان بود، همان بورقانی بود. فردی ملی که مثل اصلاحطلبان فکر میکرد.
- آقای حمید هوشنگی انسان خوبی است و من برای او همیشه داشتن انصاف را دعا میکنم. هیچ وقت یادم نمیآید با آقای هوشنگی اختلاف مالی یا سلیقه داشته باشم. هر چه ایشان فحش دادند نگاه کردم، گوش دادم، برایش دعا کردم که خداوند صحت و عمرش را طولانی کند و منصف باشد. وقتی چیزهایی که از ایشان نمیپسندم میبینم هیچ حسی به عنوان انتقام در من به وجود نمیآید. خوبیهایش را بیشتر میبینم و برایش دعا میکنم. هر موقع مشکلی داشته باشد برای رفع مشکلش هر کاری میکنم.
- دفتر ساختمان سفارت ایران در فرانسه را من ساختم. این یکی از زیباترین منظرهها را دارد که قبلاً این دفتر مخروبه بود. وقتی ساختم اول دولت فرانسه به من اعتراض کرد وقتی به آنها نشان دادم از من تقدیر کردند. این ساختمان مشرف بر رود سن است.
- آقای روحانی شخصیت استثنایی تاریخ انقلاب ایران است. کسی در میان روسای جمهور قدرت، سابقه، تجربه فکری و اجرایی ایشان را نداشته است. من مطمئنم آقای روحانی دینش را برای دنیایش واگذار نمیکند. من با آقای روحانی ۹، ۸ سفر به مکه رفتم. مشاور ایشان بودم. از ایشان چند حکم داشتم. وقتی به میدان آمد یک هدف داشت که گره از کار فروبسته مردم ایران بگشاید که به نظرم موفق شد.
- بدترین رئیسجمهور تاریخ ایران، احمدینژاد بود. من احمدینژادیسم را خطر جدی، بالقوه و بالفعل بزرگ کشور میدانم. بزرگترین خطری که میتواند زوال امنیت، صلابت و قدرت ملت ایران را به دنبال داشته باشد، احمدینژادیسم است. روحانیتی که احمدینژاد بر دوش آنها نشست ولی با ۵۰۰ کیلومتر از دین و جمهوری اسلامی عبور کرد، هرگز نمیگذارند احمدینژاد برگردد، ولی احمدینژادیسم احتمال دارد که برگردد. احمدینژاد محال است دیگر برگردد.
- درباره اسفندیار رحیم مشایی نمیدانم چه بگویم. با هم آشنا بودیم. در زمان جنگ با همدیگر همکاری داشتیم. ایشان در وزارت اطلاعات روی اکراد کار میکرد. زمانی که به حلبچه حمله شیمیایی شد، ما برای اینکه به دنیا ثابت کنیم که صدام چه جنایتی کرده، هیاتهای زیادی را به دنیا فرستادیم که من ایشان را مسئول هماهنگی کردم. گروههای مختلف اکراد و بیماران را به جاهای مختلف دنیا میبرد و تلاش جدی کرد. آقای مشایی آن موقع آدم متدینی بود ولی حرفهایی که راجع به ارتباطات خاص فضاییشان میگویند، من چیزی از ایشان نشنیدم و نمیتوانم قضاوت داشته باشم. اگر قرار باشد در دولتهای نهم و دهم از چند نفر سؤال کنند و باید پاسخگو باشند، یکی از آنها ایشان است. از آقای مشایی سؤال میکنم آیا فکر میکنی امام زمان از کارهایی که کردهای راضی هستند؟
- حسین فریدون خیلی گل است، ماه است، دوستداشتنی است، یک گلوله نمک است. حسین شیرین است، خوبیهایش شیرین است، بدیهایش شیرین است.
- آقای دکتر کمال خرازی استاد و مرشد من است. هر چه خوبی و موفقیت دارم از ایشان است. نقش بسیار بزرگی در من از ۱۶، ۱۵ سالگی تا الان داشته است.
- آقای قالیباف شهردار خدمتگزار و مدیر شهری تهران است. زحمات زیادی کشیده است. فکر میکنم مثل شیراک میخواهد ۴۰ سال مبارزه کند تا رئیسجمهور شود.
- اگر حالم خوب باشد و در شرایط کار باشم هم به آقای روحانی کمک میکنم هم به آقای قالیباف. من فقط در عمرم به یک نفر گفتم کمک نمیکنم و با او کار نمیکنم آن هم محمود احمدینژاد بود و بس. غیر از او به همه کمک میکنم.
- اگر کسی ۵۰ میلیارد تومان به من دهد همه زندگی و اموالم را به او میدهم.
- آقای رشیدپور جزو استثنائات کشور است. حیف که صداوسیما نتوانست از این ظرفیت که در سطح ملی میتوانست نقشآفرینی کند، استفاده کند. آرزو میکنم ایشان به صداوسیما برگردند. من اگر در صداوسیما مسئولیتی پیدا کنم در همان دو، سه روز اول کسی که دعوت به همکاری میکنم ایشان خواهد بود، به دلیل استعداد و هوشی و قدرت بیانی که دارد. میتواند فحش دهد و آدم خوشحال شود.
- یکی از توصیههای من به بینندگان و شنوندگان عزیز اینست که پشت سر هم سیاستمداری میتواند حرفهای درست یا غلطی باشد. هنر مردم است که سیاستمداران سره را از ناسره تشخیص دهند. اگر سیاستمداری حقد و کینه دارد او رد شده و رفوزه است. با تطبیق واقعیت میتوان آن شناخت را از افراد به دست آورد. همه موفق باشید. به امید پیروزی ندا.
نظر شما :