افسانهٔ کیسینجر؛ سایه‌ای بر سر آمریکا؟

درباره سیاستمداری که می‌گوید تاریخ فاجعه است
۲۲ شهریور ۱۳۹۴ | ۰۱:۱۴ کد : ۵۱۷۵ کتاب
درباره سیاستمداری که می‌گوید تاریخ فاجعه است
افسانهٔ کیسینجر؛ سایه‌ای بر سر آمریکا؟

ایوان توماس*/ ترجمه: شیدا قماشچی

تاریخ ایرانی: سال ۱۹۷۷ آخرین باری بود که کیسینجر یک مقام ارشد دولتی داشته و از آن روز تاکنون نزدیک به ۴۰ سال می‌گذرد. حقیقت آن است که او در دورهٔ هشت ساله دولت‌های نیکسون و فورد در مقام مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه دستاوردهای بسیاری کسب کرده است. دستاوردهای مثبتی همچون برقراری روابط با چین، انعقاد پیمان کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی، صلح در خاورمیانه و نیز تصمیماتی با عواقب منفی همچون بمباران‌های مخفیانه و دیپلماسی‌هایی که به گفتهٔ برخی از محققان به نسل‌کشی در بنگلادش و کامبوج انجامید. به هر صورت این نکته حائز اهمیت است که کیسینجر در سن ۹۲ همچنان در مرکز توجه قرار دارد.

محافظه‌کاران که زمانی او را خطرناک می‌شمردند اکنون به دنبال امضا و تأیید او هستند؛ به خصوص اگر خیال نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری در سر داشته باشند و بخواهند به سرمایه دوستان نیویورکی او دست پیدا کنند. او قدرتش را از دست نداده است. سال گذشته سامانتا پاور نمایندهٔ اوباما در سازمان ملل متحد با کیسینجر به تماشای بازی بیسبال یانکی‌های نیویورک رفت. آن‌ها با کنایه از این بازی به عنوان نماد ژئوپلیتیک یاد کرده‌اند. (کیسینجر طرفدار هژمونی تاریخی تیم یانکی‌هاست و سامانتا پاور حامی تیم بوستون که بخت کمتری دارد.)

گِرگ گرندین که از تاریخ‌پژوهان به نام است، از ما می‌خواهد تا کیسینجر را به عنوان یک دکتر فرانکشتاین در عرصه روابط بین‌الملل بشناسیم. او کیسینجر و «کیسینجریسم» را ریشهٔ درگیر شدن آمریکا در «جنگ‌های بی‌پایان و مداوم» به بهانهٔ امنیت ملی و از بین رفتن اخلاقیات در کشور می‌داند.

گرندین عقیده دارد که این موفقیت‌ها حاصل قدرت شخصی کیسینجر، هوش غیرقابل انکار او و متافیزیک است. گرندین معتقد است که پایان‌نامهٔ دکترای کیسینجر (که در سال ۱۹۵۰ ارائه شد) هنوز نگرش جهانی او را در بر می‌گیرد. نویسنده بحث می‌کند که کیسینجر بر «مهم‌ترین نکته‌ای که مایهٔ افتخار آمریکاست یعنی خودساختگی» دست می‌گذارد. او با لهجهٔ حزن‌انگیز آلمانی و اشاراتش به مترنیخ و کنگرهٔ وین، به رئالیستی غم‌زده از دنیای قدیم می‌ماند که به یک بازی بی‌نتیجه تن داده است. او عقیده دارد از آنجایی که زندگی «در نهایت بی‌معناست … و تاریخ فاجعه است»، در نتیجه آمریکایی‌ها آزاد هستند تا واقعیت خودشان را بسازند. همه چیز در قدرت معنا می‌یابد؛ اخلاق آن چیزیست که شما می‌سازید. محدودیت‌های اندکی وجود دارند ولی می‌توان از اکثر آن‌ها چشم‌پوشی کرد، مسالهٔ مهم عملکرد است.

گرندین سعی دارد تا به ما بقبولاند که کیسینجر پایه‌های حکومت امنیت ملی را بنا نهاد، سیستمی که همیشه پویاست و ماهواره‌های جاسوسی و پهپادهایش دائما به دشمنان حمله کرده و دشمنان جدیدی را پدید می‌آورند. گرندین می‌تواند به خوبی ما را در بحث‌هایش قانع کند و برای این کار ابزار بسیار زیادی هم در دست دارد. مشکل بتوان خم به ابرو نیاورد زمانی که متن پیاده شده از نوارهای ضبط شده کاخ سفید و گفت‌وگوی میان کیسینجر و نیکسون را برای «وقفه مناسب» در ویتنام می‌خوانیم (وقفهٔ مناسب: ایجاد زمان کافی میان خروج آمریکا و سقوط ناگزیر سایگون تا به پشتوانهٔ سیاسی نیکسون صدمه‌ای وارد نشود).


گرندین گزارشی از گفت‌وگو میان کیسینجر و مائوتسه تونگ٬ رهبر چین را منتشر کرده است. گرندین می‌نویسد، مائو و کیسینجر «هر دو متافیزیک آلمانی را تحسین می‌کردند». در نوامبر ۱۹۷۳ زمانی که جنگ ویتنام به پایان رسید، مائو به کیسینجر گفت: «شما اکنون بیش از پیش آزاد هستید»، به این معنا که با پایان جنگ و پیروزی مجدد نیکسون در انتخابات، آمریکایی‌ها آزادتر شده‌اند تا هر آنچه را که می‌خواهند در عرصهٔ جهانی به انجام برسانند. کیسینجر پاسخ داد: «بسیار بیشتر». می‌توان او را تصور کرد که در حین ادای این جمله دستانش را به هم می‌مالد! گرندین می‌نویسد که بهای پرداخت شده - بر اساس کتاب «بهای قدرت» نوشتهٔ سیمور هرش - نسل‌کشی کامبوج بود.


گرندین استاد دانشگاه نیویورک و از معدود اساتیدی است که از اصطلاحات کلیشه‌ای پرطمطراق و نثر فضل‌فروشانه‌ای که فقط به گوش اساتید هم‌رشته‌اش آشناست، پرهیز می‌کند. آثار او در زمینه‌های متنوعی نوشته شده‌اند و او خود را به موضوعات بسیار تخصصی محدود نکرده است. کتاب معتبری همچون «سرزمین فورد» دربارهٔ تلاش ناموفق هنری فورد در ساخت شهرکی برای طبقهٔ متوسط در جنگل‌های برزیل و کتاب «امپراطوری نیاز» دربارهٔ برده‌داری در آفریقا از آثار او هستند.


او با فراستی ادبی، پوچی‌های سیاست را به رشتهٔ تحریر درمی‌آورد. اما شاید بتوان گفت که این بار اعتباری هر چند منفی به کیسینجر بخشیده است. گرندین تصدیق می‌کند که امنیت ملی پیش از کیسینجر نیز وجود داشته است اما از قدرت و محرمانه بودن آن در گذشته چشم‌پوشی می‌کند.


پیش از پرل هاربر زمانی که فرانکلین روزولت قصد داشت تا به بریتانیایی‌ها کمک کند، در سرپیچی از قوانین کوتاهی نکرد. دوایت آیزنهاور به سی‌آی‌ای چراغ سبز نشان داد تا در گوشه و کنار دنیا عملیات مخفیانه انجام دهد، کاری که بعدها از انجام آن پشیمان شد. زمانی که سی‌آی‌ای دولت‌های گواتمالا و ایران را ساقط کرد و قصد تکرار آن را در دیگر کشورها داشت، کنگره چشمان خود را بست و موضوع را نادیده گرفت. پرزیدنت لیندون جانسون تا جایی دربارهٔ ویتنام دروغ گفت که «شکاف عمیقی در باورپذیری» به وجود آورد که ژورنالیسم تهاجمی نتیجهٔ آن شد و نیکسون را از قدرت به پایین کشید. در اف‌بی‌آی، جی ادگار هوور با بهره از ابزار شنود و جاسوسی و باجگیری از سیاستمداران، امپراطوری شخصی به راه انداخت.


پس از ماجرای واترگیت و افشاگری‌های کمیتهٔ کلیسا در سال ۱۹۷۵، کیسینجر کمک کرد تا سیستم امنیت ملی بازتعریف شده و قانونی شود. او همواره در رسانه‌های تاثیرگذار حضوری مصرانه داشته و برای روسای جمهور مختلف و معاونان آن‌ها نقش مشاور غیررسمی را ایفا کرده است. اما اعتبار بخشیدن (یا مقصر دانستن کیسینجر) تا این حد که او با بهره از متافیزیک - به همراه قدرت اراده‌اش - چنان در درون امنیت ملی جای گرفته که هنوز هم سایه‌اش احساس می‌شود، ادعایی نادرست است. او توانسته تا از راه مشاورهٔ استراتژیک پول هنگفتی به دست بیاورد و تأثیر او بر سیاستگذاران و روسای جمهور بسیار زیاد است، اما «کیسینجریسم» اصل بنیادین سیاست خارجی آمریکا نیست. در حقیقت موضع سیاسی که امروز غالب است، با مداخلهٔ نظامی مستقیم و جنگ رودررو با داعش مخالف است. کیسینجر یکی از تاثیرگذارترین و جالب‌ترین شخصیت‌های نیم قرن گذشته است ولی بزرگترین موفقیت او ترویج شهرتش است.

* نویسندهٔ کتاب: «نیکسون: مردی که چند تکه شد»

 

منبع: واشنگتن پست

کلید واژه ها: کیسینجر


نظر شما :