سیر تاریخنگاری در ایران سدههای میانه(۱)
امین تریان: در زمینهی تاریخنگاری در ایران، آن هم در یک دورهی زمانی طولانی، کاری اساسی انجام نشده است. بیشتر آنچه تاکنون با عنوان تاریخنگاری در ایران به صورت کتاب و مقاله منتشر شدهاست، در واقع منبعشناسی است تا بررسی تاریخنگاری. مطالبی نیز که مصححان در مقدمهی تالیفات تاریخی نوشتهاند بیشتر به اهمیت ادبی و یا مشخصات ظاهری آن کتابها اختصاص دارد و هیچکدام تحقیق مستقلی که موضوع تاریخنگاری را پیگرفته باشد نیست. در این نوشتار مهمترین تالیفات تاریخی در قالب تواریخ عمومی، سلسلهای و محلی در یک سیر زمانی به بحث گذارده شدهاست و به تداوم تاریخنگاری ایرانی در دورهی اسلامی تا حملهی مغولان در یک دورهی چندسدهای، با توجه به محتوا، شرایط و مقتضیات عصر پرداخته شدهاست. این پژوهش، معرفی متون تاریخی یا زندگینامهی مورخان نیست، بلکه کوششی است تا الگوها، روشها و بینشهای مورخان در بستر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عصر آنان با توجه به نوشتههای تاریخیشان شناسانده شود. نتیجه آنکه این بررسی، چگونگی و چرایی مسیری را که تاریخنگاری در ایران در مقطعی دراز طی کرده، نشان داده است. به عبارت دیگر، تاریخنگاری ایرانی چگونه و با چه زمینههایی کار خود را آغاز کردهاست و در روند و سیر خود با چه مسائل و مواردی مواجه شدهاست و چرا مسیر خود را این گونه طی کردهاست.
مقدمه
تاریخنگاری شعبهای از علم تاریخ است. گذشته به عنوان واقعیتی مستقل از ذهن انسان به کمک تاریخنگاری با انسان معاصر و ادوار بعد حرف میزند و مورخان به عنوان انسانهایی محدود و محصور در زمان و مکان، بر اساس معرفت عمومی و سطح دانش جامعه و علم و معرفت شخصی خود، تعریفی برای تاریخ در نظر میگیرند و بر اساس آن تعریف، دست به انتخاب از میان رویدادها میزنند و با زبان و ادبیات زمان خود به بیان و نگارش آن مجموعه میپردازند. حاصل این تعامل دوسویه میان مورخ و رویدادهای تاریخی، پدیدآمدن منابع تاریخی ِ ویژه است. هریک از این منابع رویکردی خاص به تاریخ دارد. با بررسی و تبیین منابع تاریخنگاری از ابعاد هستیشناختی، انسانشناختی، فلسفه و چیستی تاریخ ِ مورد نظر مورخ، در یک دوره و برجستهسازی این مفاهیم نزد مورخان یک دوره و دستهبندی آنها، مکتب یا مکاتب تاریخنگاری را میتوان تشخیص داد.[۱]
بنابراین تاریخنگاری به معنای:«نشان دادن سیر تحول و تطور مفهوم تاریخ در اندیشه و برداشت تاریخنگاران آن گروه یا دورهی خاص…»[۲] است.
آنچه گفته شد تنها در مورد مورخان و آثار تاریخنگارانه صدق می کند که با هدف نگارش تاریخ دست به نوشتن بردهاند؛ در نتیجه در این بحث از دیگر منابع تاریخی چشمپوشی میکنیم. منابع تاریخنگارانه، خود به سه دسته تقسیم میشوند: تاریخهای عمومی، سلسلهای و محلی. ما در این پژوهش به بررسی تاریخنگاری در ایران از آغاز دورهی اسلامی تا حملهی مغولان در سال ۶۱۶ هجری میپردازیم.
در این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این پرسشها هستیم: سبک تاریخنگاری ایران از دورهی سامانیان تا روی کار آمدن سلجوقیان چه تحولاتی را از سر گذراند؟ روی کار آمدن سلجوقیان چه تاثیری بر روند تاریخنگاری ایران نهاد؟
در برابر آن پرسشها این فرضیهها را مطرح کردهایم: در این دوران، تاریخنگاری ایرانی به وجود آمد؛ روش تاریخنگاری تغییر چندانی نکرد؛ همان تاریخنگاری توصیفی و کیفی و عمدتا به زبان عربی ادامه یافت. هرچند گرایشهای شعوبی و خردگرایانه در تاریخنگاری این دوره به چشم میخورد.
روی کار آمدن سلجوقیان، به عنوان دولتی بزرگ، به تحول در تاریخنگاری نیانجامید. آثاری مانند زین الاخبار - به عنوان نخستین کتاب تاریخی نوشتهشده به زبان فارسی - و تاریخ بیهقی نیز در خارج از قلمرو سلجوقیان به وجود آمد.
تاریخنگاری در ایران باستان
باسورث بر آن است که «وقتی اعراب در قرن هفتم میلادی ایران را فتح کردند…نمونههای اولیه قابل ملاحظهای از تاریخنگاری ایرانی وجود نداشت.»[۳] اما در واقع چنین نبودهاست. ایرانیان، از روزگار هخامنشیان به نگارش تاریخ میپرداختند. در تورات به وجود دفترهایی برای این کار تصریح شدهاست.[۴] هرودوت و کتزیاس هم به این امر اشاره کردهاند. از تاریخنگاری ساسانیان شواهد بیشتری در دست است. سالنامههای رسمیای در دربار ساسانیان وجود داشتهاست که آگاثیاس اسکولاستیکوس[۵] در نگارش کتاب تاریخ حیات یوستینیانوس از این سالنامهها در دربار خسرو انوشیروان استفاده کردهاست.[۶]در اواخر دورهی ساسانی، بر اساس همین سالنامهها، کتاب خداینامک نوشته شد که یکی از منابع اطلاعات مورخان دورهی اسلامی دربارهی تاریخ ایران بود.[۷] توجه عمدهی تاریخنگاری دورهی ساسانی، متمرکز بر احوال پهلوانان و شخصیتهای برجسته به عنوان تجسم شکوه ملی است، بیآنکه در آن کوششی برای گاهشماری رویدادها یا توصیف سرزمینها و تحولات سیاسی امپراتوری ایران و ایالات تابع و اقوام فرمانبردار آن انجام شود.[۸] در این تاریخنگاری به کسانی پرداخته میشد که زرتشتی بودند یا گامی در راستای خدمت به دین زرتشتی برداشته بودند؛ در نتیجه در زمینهی تاریخ پیش از ساسانیان، بهجز دارا (احتمالا داریوش یکم) که دستور نوشتن دو نسخه از اوستا را داد یا ولخش (بلاش) اشکانی که دستور گردآوری روایات دینی را داد، دیگر شاهان هخامنشی و اشکانی از تاریخ حذف شدند و جای آنان را پیشدادیان و کیانیان گرفتند. دلیل توجه ویژهی این روایات به کیانیان، گرایش فرمانروایان یادشده به دین زرتشتی بود.[۹]
در منابع دورهی اسلامی از آثار دیگری در زمینهی تاریخ باستان نام برده شدهاست. آثاری مانند مزدکنامه، بهرام چوبیننامه، بهرام و نرسی و …[۱۰] مسعودی نیز در سال ۳۰۳ هجری در شهر استخر فارس کتابی در زمینهی اخبار پادشاهان ایران دیدهاست که محتوای آن با خداینامه و آییننامه متفاوت بوده و تصاویر شاهان نیز در آن بودهاست. این کتاب بر پایهی سخن مسعودی در سال ۱۱۳ هجری از روی اسناد خزائن پادشاهان ایران نوشته شدهاست و برای هشام به عربی ترجمه شده بودهاست.[۱۱]
شکلگیری تاریخنگاری اسلامی
با حملهی اعراب به ایران و سقوط ساسانیان، نگارش کتابهای تاریخ نیز برای مدتی متوقف شد. اعرابی بر ایران و سرزمینهای پیرامونش مسلط شدند که در دوران پیش از اسلام از حیث دانستن تاریخ، ناتوانترین مردمان دنیا بودند.[۱۲]هنگام ظهور اسلام نیز اعراب از تاریخ جز اخبار و افسانههایی چند مانند داستانهای عاد، ثمود و ملکهی سبا مطلب دیگری نمیدانستند. حتی ایام العرب که داستان رزمجویی اعراب در روزگار پیش از ظهور اسلام است به شیوهی شفاهی منتقل میشد و بعدها به شکل مکتوب درآمد. البته وجود این قصص بیانگر آگاهی تاریخی نیست و در اصل، این قصهها مواد تاریخی به شمار نمیآید. در ایام العرب از زمان، تداوم و علیت اثری دیده نمیشد و به همین دلایل نتوانست نقشی در تاریخنگاری اسلامی داشتهباشد.[۱۳]
با گسترش فتوحات و آشنایی با علوم سرزمینهای پیرامون، مفهوم دیگری از تاریخ در برابر دیدگان اعراب قرار گرفت. بنابر باور بیشتر خاورشناسان، اعراب در زمینهی تاریخنگاری شاگرد مکتب ایرانیان بودند.
علاقهی زمامداران عرب برای کسب اطلاع از اخبار شاهان گذشته، توجه مسلمانان مومن به گردآوری سرگذشت پیامبر اسلام و یاران او، تحقیق در انساب اعراب برای روشنکردن مقرری سالیانهی هر طایفه، احتیاجی که به شناخت اشخاص و اماکن مقدس در کتابهای دینی بود و علاقهای که اقوام مغلوب به تدوین اخبار نیاکان خود برای مقابله با اعراب داشتند، از جمله انگیزههایی است که سرانجام منتهی به تدوین تاریخ در آن دوران شد.[۱۴]
در زبان عربی دو واژه، اندیشهی تاریخ را به ذهن متبادر می کند: اخبار و تاریخ. اخبار به معنای «اطلاع از رویدادهای برجسته» بود. بعدها این واژه معنای دیگر، یعنی آگاهی از کردار و گفتار پیامبر اسلام و بهویژه بزرگان صدر اسلام را یافت و به همراه واژههایی مانند آثار در واقع چیزی مترادف با حدیث شد. در سدهی سوم هجری، واژهی «تاریخ» جای «اخبار» را کاملا اشغال کرد.[۱۵] زبانشناسان دربارهی ریشهی واژهی تاریخ، اتفاق نظر ندارند و به عربیبودن ریشهی آن با چشم تردید نگریستهاند. شاید ریشهی این واژه، فارسی و برگرفته از واژهی «ماهروز» باشد؛[۱۶] چنانکه نظر حمزهی اصفهانی همین است.[۱۷] اما باید دانست که در زبان پهلوی، تاریخ را کارنامک میگفتند.[۱۸] ابراز چنین نظری جدای از درستی یا نادرستی آن نشان از تاثیر تاریخنگاری ایران و آگاهی برخی از مورخان آن روزگار به این امر است.
در سدهی دوم هجری دو مکتب تاریخنگاری در سرزمینهای اسلامی شکل گرفت: مکتب مدینه و مکتب عراق. تفاوتهای مختصر فرهنگی میان شهرهای کوفه و مدینه که ناشی از ترکیب جمعیتی آنها بود موجب اطلاق کلمهی مکتب به تاریخنگاری پدیدآمده در آن شهرها شد و گرنه تفاوتهای بنیادی در آثار نمایندگان تاریخنگاری این شهرها نسبت به فلسفهی تاریخ و عناصر تاریخنگاری مشهود نیست.[۱۹]
مکتب تاریخنگاری مدینه در کنار دیگر مکاتب و مدارس چون فقه، تفسیر، حدیث و... در حلقههای درسی حدیث شکل گرفت. عنوان «مکتب حدیث» بر این مدرسه نیز ناشی از همین امر بود و به طور حتم شروع این حرکت با هدف تاریخنگاری نبود؛ در آغاز تنها به نقل حدیث میپرداختند اما گذشت ِ زمان محدثان را متوجه احادیثی کرد که حاوی اخبار و مطالب تاریخی بودند و مغازی پیامبر، نخستین مقوله ای بود که مورد عنایت قرار گرفت. توجه و اعتماد کامل بر حدیث و روایت مشخصهی این مکتب است. البته مغازی به مرور زمان علاوه بر جنگهای پیامبر، زندگی وی را نیز در بر گرفت. عروةبن زبیر، ابانبن عثمان و سعیدبن مسیب از نویسندگان این مکتباند.[۲۰]
جدای از مغازی، سیرهنویسی هم شکل گرفت. نخستین کسی که به این کار اقدام کرد، محمدبن اسحق (متوفی سال ۱۵۱ هجری) است که کتاب خود را برای منصور عباسی تالیف کرد. قدیمیترین سیرهای که برجا ماندهاست، سیرهی عبدالملکبن هشام (متوفی سال ۲۱۳ هجری) است که به سیرهی ابنهشام معروف است.[۲۱]
در مکتب عراق جنگهای ردّه و فتوحات مورد توجه قرار گرفت. ابومخنف، سیفبن عمر و نصربن مزاحم از مورخان این مکتباند.[۲۲] گذشته از میل و رغبتی که به دانستن داستان شجاعتهای نیاکان خود داشتند، امری دیگر اعراب و ایرانیان را بر آن داشت که روشهای فتحهای اسلامی را به دقت تمام ذکر کنند و آن جنبهای است که مستقیما به قوانین اسلامی مربوط میشود. از آنجایی که بسته به چگونگی فتح هر سرزمین، برای زمینهای کشاورزی آن، عشر یا خراج تعیین میشد، بحث بر سر نحوهی فتوح اهمیت یافت. از این جهت ناچار بودند بدانند که هر کشور، به جنگ فتح شدهاست یا به صلح؟ عشر بر آن وضع شدهاست یا خراج؟ اهل آن دیار بر چه آیین بودهاند؟ بتپرست بودهاند یا اهل کتاب؟ این نیاز، گروهی را بر آن داشت که به نوشتن تاریخ فتوحات بپردازند و همهی مسائل بالا را ضمن اخبار خود ذکر کنند. عالیترین نمونهی این نوع تاریخنویسی، کتابفتوحالبلدان ِ بَلاذری است که تقریبا در هیچ مورد، مسائل یادشده را از نظر دور نداشتهاست.[۲۳]
تا پیش از زمان بلاذری، علم تاریخنویسی هنوز دارای ترتیب و اسلوب ویژهای نبود و اغلب اجزای یک موضوع معین در سراسر کتاب پراکندهبود؛ مثلاً تاریخ یک کشور کوچک را باید در میان دیگر روایات و اخبار پیدا کرد. بابنهادن و فصلبندی کتاب در دورهی بعد از علیبن محمد مدائنی (۱۳۵-۲۲۵ هجری) پیدا شد. در زمان بلاذری، تاریخنویسی، رواج بسیار یافت و نامآورترین تاریخدانان عربی-ایرانی در همین زمان میزیستهاند. بزرگترین ایشان محمدبن جریر طبری (متوفی ۳۱۰)، یعقوبی (متوفی ۲۸۴) و ابوحنیفه دینوری (متوفی ۲۸۲) بودهاند.[۲۴] در سدههای اول و دوم هجری نوشتن آثار شبهتاریخی مانند سیرهنویسی، مغازی، فتوح و طبقات غالب بود که در سدهی سوم جای خود را به تاریخنگاری عمومی اسلامی داد. خداینامهها نیز به عربی ترجمهشد و سرمشقی برای اعراب قرار گرفت. حمزهی اصفهانی، به هفت ترجمه از این ترجمهها اشاره میکند.[۲۵]
در زمینهی تاریخنگاری، نخستین آثار در قالب تاریخهای عمومی بودند. تاریخ عمومی که سرگذشت بشر را از آفرینش آدم و حوا تا روزگار نویسنده در برمیگرفت، پاسخی به نیاز مردمان با نژادهای مختلف زیرسلطهی اعراب بود. تاریخ عمومی در حقیقت تاریخ رستگاری جامعهی مسلمانان بر شمرده میشد[۲۶]. این نوع تاریخنگاری برگرفته از نمونههای تاریخنویسی یهودی- مسیحی بود. نمونههای سریانی و یونانی نیز بر این تاریخنگاری موثر بود.[۲۷]
در مراحل آغازین، تفکیک تاریخنگاری ایرانی از تاریخنگاری اسلامی مشکل است؛ اگر زبان، وابستگی به حکومتها و قلمرو زیستن را ملاک قرار دهیم، گروهی از مورخان ایرانی را به شمار نیاوردهایم. در نتیجه در این مرحله به مورخان بزرگی مانند بلاذری، طبری، یعقوبی و مسعودی که برخی ایرانی بودند یا به ایران توجه ویژه داشتند، میپردازیم؛ سپس به مورخان ایرانی مانند مقدسی، مسکویه، بیهقی، ابن فندق و… میپردازیم.
بلاذری
احمدبن یحییبن جابربن داود (متوفی ۲۷۹ هجری)، که احتمالا ایرانی بود، صاحب کتاب ِفتوحالبلدان (نگارش بعد از سال ۲۵۵ هجری)[۲۸] است. این کتاب اگرچه منبعی تاریخنگارانه محسوب نمیشود و در واقع از کتابهای فتوح محسوب میشود، اما به خاطر اهمیتش به آن میپردازیم. این اثر برترین کتاب در زمینهی فتوح است؛ چنانکه مسعودی در مروجالذهب به این موضوع اشاره کردهاست[۲۹]. این کتاب از حیث ترتیب ابواب و صحت روایات مهمترین کتاب تاریخی اعراب است.[۳۰]
بلاذری کتابش را به بابهایی چند تقسیم کردهاست و هر باب را به فتح کشوری یا شهری اختصاص دادهاست، اما تنها به ذکر داستان فتح اکتفا نکردهاست، بلکه کوشیدهاست حوادثی را که از ابتدای فتح تا زمان خود او در کشوری رخ دادهاست، بیان کند. یعنی تمام کشمکشها و شورشهایی را که در جایی به وقوع میپیوسته است به ترتیب زمان ذکر کردهاست، از این رو میتوان اطلاعات گرانبهایی از دورهی عباسیان هم در کتاب یافت. او چند باب کوتاه در موضوعاتی مانند امر کاغذ، برگرداندن دیوان پارسی به عربی، حکم زمینهای خراج، امر عطا در زمان عمر، امر خاتم، امر نقود و امر خط بر کتاب خود افزودهاست که اهمیت فراوان برای بررسی ابعاد تمدن در سرزمینهای اسلامی دارد.[۳۱]
بلاذری به نقد روایات مختلف نیز پرداخته است. اغلب پس از آوردن چند روایت میگوید: اما فلان روایت صحیحتر است.[۳۲] گاهی روایات مختلفی را که از نظر موضوع تفاوتی نداشتهاند جمع کردهاست که خلاصهی آن را به روش خویش بیان میکند. هرچند در هنگام خلاصهکردن برخی روایات، از ارزش تاریخی آنها کاسته است و در ایجاز و اختصار، آن اندازه افراط کردهاست که گاه فصاحت کلام و بلاغت معنی را از میان می برد. به گونهای که اغلب ناچاریم برای فهم موضوعی به کتب دیگر تاریخی مراجعه کنیم.[۳۳]
مهمترین مراجع وی حسینبن اسود کوفی، قاسمبن سلام، محمدبن سعد کاتب واقدی، علیبن محمد مدائنی، عمروبن محمد ناقد و عباسبن هشام کلبی بودهاند. هنگام مسافرت از اهل هر دیار پرسشهایی میکرد، اما چون این افراد شهرتی نداشتند، وی از ذکر نام ایشان چشم میپوشید یا از فلان افراد به عناوین عام یاد میکند[۳۴]. بلاذری برخی روایات خود را از ابوعبیده معمربنالمثنیالتمیمی گرفتهاست که در دیگر منابع وجود ندارد. برای نمونه ابوعبیده برخلاف دیگر منابع میگوید که نخستین لشکرکشی اعراب به آن سوی آمودریا در زمان عثمان و عبداللهبن عامر حاکم خراسان صورت گرفت و منابع چینی نیز موید این مطلباند.[۳۵]
بلاذری با وجود آنکه از عباسیان با نام «الدولةالمبارکة» یاد میکند، در آوردن اخبار آنان از جادهی انصاف دور نیفتادهاست و با اینکه از میان امویان تنها از عثمان و عمربن عبدالعزیز با عنوان خلیفه یاد میکند اما در مورد آنان نیز منصفانه قضاوت میکند.[۳۶]
یعقوبی
قدیمیترین تاریخ عمومی اسلام در دو جلد، اثر ابن واضح یعقوبی است. یعقوبی بنابر یتیمةالدهر اثر ِ ثعالبی، اصالتا ایرانی و از مردم اصفهان بودهاست که نیاکان او در تاریخ نامعلومی به عراق مهاجرت کردهاند. او در این اثر به ذکر رویدادهای عالم تا پایان سال ۲۵۸ هجری میپردازد[۳۷]. یعقوبی اوایل عمرش را در دربار طاهریان در خراسان بودهاست و از رویدادهای ایران آگاهی کافی داشتهاست[۳۸] . تاریخ یعقوبی از نظر توجهی که نسبت به زندگی جامعهی ایران قبل از اسلام داشتهاست و نیز اطلاعاتی که در زمینهی تقسیمات اداری ساسانیان در اختیار ما میگذارد، دارای اهمیت است[۳۹]. یعقوبی به جغرافیا نیز علاقهمند بودهاست و اثری به آن نام البلدان را به گزارش جغرافیای اسلامی اختصاص دادهاست. یعقوبی و مورخ همروزگارش، ابوحنیفهی دینوری، به جای نگارش تاریخ بر محور سالنگاری، به فصلبندی تاریخ بر مبنای موضوعات پرداختند.[۴۰] یعقوبی شیوهی تاریخنگاری موضوعی را به گونهای با تاریخنگاری مبتنی بر سالشماری پیوند دادهاست. او دوران خلافت خلفا، جنگها و در کل رویدادها را محور و عنوان تاریخنگاری خویش قرار داد؛ با این وجود کوشیدهاست تا توالی و ترتیب اتفاقات را نیز در بستر زمان رعایت کند.[۴۱] این تقسیمبندی تاریخ بر حسب دوران فرمانروایی حکام، نشان از نفوذ تاریخنگاری ملی ایرانیان است.[۴۲] همچنین یعقوبی شیوهی نقلی در تاریخنگاری و کاربرد روش حدیثی را کنار گذاشت و از آوردن سلسلهی اسناد به صورتی حدیثی که در مقدمه و اخبار تاریخی میآمد، خودداری کردهاست. بعدها این روش را مسعودی ادامه داد.[۴۳] با این حال وی از منابع خود یاد نمیکند.[۴۴] او در پرداختن به تاریخ یونان، هند و چین، به تاریخ فرهنگی آنان پرداختهاست تا سیاسی. این به دلیل کماطلاعی وی از تاریخ سیاسی این کشورها بودهاست. در واقع نزد تاریخنگاران مسلمان، سراسر تاریخ پیش از ظهور اسلام و تا حدی تاریخ بعدی غیرمسلمانان داستانی پر از خبط و خطا انگاشته میشد که در برآوردن وظیفهی اصلی تاریخنگاری که به دستدادن تصویر روشنی از حقیقت اسلام بود، به هیچ درد نمیخورد. به ظاهر، دلیل اصلیِ پستانگاشتن و یکپارچهنشدن اطلاعات مربوط به تاریخ پیش از اسلام و غیرمسلمانان در تاریخنگاری اسلامی، همین مسئله است.[۴۵]
ویژگی بارز تاریخ یعقوبی، که نشان از شیعهبودن مولف دارد، ذکر احوال امامان شیعه است. وی به مناسبت ذکر وفات ائمه، خلاصهای از سرگذشت و سخنان آنان را تا امام علیالنقی (یعنی تا سال ۲۵۴ هجری) آوردهاست. وی در بارهی عباسیان میانهرو بودهاست و از حوادثی که برای آنان ناخوشایند بودهاست مانند قتل ابنهُبَیره و ابومسلم خراسانی و سقوط برمکیان به صورتی مناسب سخن گفتهاست. یعقوبی دربارهی حوادث نزدیک به عصر خود، مانند قیام علیبن محمد صاحبالزنج (متوفی ۲۷۰) به ملاحظاتی کوتاه اکتفا کردهاست.
یعقوبی در تاریخنگاری، شیوهای معتدل داشتهاست و اطلاعاتی که ارائه میدهد از جمله خطبهها و وصایای سیاسی و اخلاقی و نامههای رسمی، دقیق و گاه منحصر به فرد است. او در ذکر ولادت حضرت عیسی و ولادت، بعثت و وفات پیامبر اسلام و آغاز دورهی هریک از خلفا اطلاعاتی نجومی دادهاست که برگرفته از منجمانی همچون محمدبن موسی خوارزمی (متوفی۲۳۲هجری) و ماشاءاللّه یهودی (متوفی ۲۰۰ یا ۲۰۵هجری) است.
بیشتر اخبار و روایات او با روایات طبری متفاوت است و ظاهرا متعلق به یک سلسلهی دیگر از مآخذ است. استفادهی مسعودی از مطالب یعقوبی در نگارش تاریخ پیش از اسلام، منابع و سخنان او را نیز در این باره با طبری متفاوت کردهاست.[۴۶]
ابوحنیفه دینوری
ابوحنیفهی دینوری (متوفی ۲۸۲ هجری) نویسندهی اخبارالطوال به مانند ِ یعقوبی، اثر خود را به شیوهی سالشمار ننوشتهاست، بلکه این اثر صورت به همپیوستهای از حوادث است؛ ذکر اسناد یا زنجیرهی راویان اخبار، پیوستگی آن را به هم نمیزند. اخبارالطوال، به سان یک تاریخ عمومی آغاز میشود، اما پس از آن جنبهی خاصی به خود میگیرد و از یک دیدگاه خاص ایرانی نوشته میشود. پهلوانان حماسی ایران، پیشوایان دینی ایران چون زرتشت و مزدک و سلسلههای ایرانی مانند ساسانیان مورد بحث قرار میگیرند. در نگارش تاریخ دورهی اسلامی، تمرکز بر رویدادهای مربوط به ایران، برای نمونه آغاز دعوت عباسیان یا کارهای ابومسلم خراسانی، قیام بابک خرمدین و برافتادن افشین حیدر است.[۴۷] دینوری کوشیدهاست به شیوهای نظاممند تاریخ اقوام، مردمان و کشورهای گوناگون پیش از اسلام را با هم ارتباط دهد و یک نوع مطابقت از لحاظ گاهشناسی میان آنها برقرار سازد. احتمالا دینوری این روش را از تاریخنگاری مسیحی - یونانی-سریانی اقتباس کردهاست.[۴۸] او از حوادث دیگر سرزمینها در ذیل تاریخ ایران و در ارتباط با آن سخن میگوید اما از سیره و مغازی پیامبر ذکری به میان نمیآورد.[۴۹]
شاید یکی از نقاط ضعف این کتاب، نسبت به کتابهای همروزگارش، نپرداختن به تاریخ معاصر باشد؛ ابوحنیفه تاریخش را تا پایان خلافت معتصم یعنی سال ۲۲۷ ذکر میکند. دینوری، برخلاف همروزگارانش از منابع خود یاد نمیکند.[۵۰] به احتمال زیاد از تاریخهای پهلوی بهویژه از خداینامکها استفاده کردهاست. دینوری نیز به نهضت شعوبیه معتقد بود. با توجه به اینکه نویسنده یکی از دانشمندان نجوم و طبیعی بودهاست، کمتر به درج خرافات پرداختهاست.[۵۱] او در نگارش اثرش، برای انتقال بهتر حوادث و معانی از شعر استفاده میکند و تاریخ و ادبیات را به هم میآمیزد.[۵۲]
ادامه دارد…
------------------------------------------------------------------------------------------------
[۱] محمد باقر آرام، اندیشه تاریخ نگاری عصر صفوی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶، صص ۱۳-۱۴.
[۲] فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ترجمه ی دکتر اسدالله آزاد، ج۱، چ۲، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، مهر ۱۳۶۶، ص ۱۳.
[۳] کلیفورد ادموند باسورث، «سهم ایرانیان در تاریخ نگاری اسلامی پیش از حمله ی مغول» در: حضور ایرانیان در جهان اسلام، ریچارد هوانسیان و جورج صباغ، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ۱۳۸۱. ص ۳۰۶. و نیز برتولد اشپولر، «تکوین تاریخ نگاری در ایران» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰. صص ۹-۱۰.
[۴] تورات، سفر عزرا، اصحاح۴، بند ۱۵. به نقل از: محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، چ۳، تهران: توس، نوروز ۱۳۷۴. ص ۱۴۹.
[۵] Agathias Scholastikos
[6] آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه ی رشید یاسمی، تهران: نگاه، ۱۳۸۴، ص ۸۷. برای آگاهی از کتاب های تاریخی دوره ی ساسانی ن.ک: سید محمد طیبی، «تاریخ نگاری در ایران»، مجله ی مطالعات ایرانی، ش ۳ ، بهار (۱۳۸۲)، صص ۷۵-۸۸.
[۷] کریستن سن، پیشین، ص ۷۲.
[۸] باسورث، پیشین،ص ۳۰۵.
[۹] تورج دریایی، «تاریخ ملی یا تاریخ کیانی؟ سرشت تاریخ نگاری زرتشتی در دوره ی ساسانی» در: تاریخ و فرهنگ ساسانی، ترجمه مهرداد قدرت دیزجی، تهران: ققنوس، صص ۷۱-۷۳.
[۱۰] صادق آئینه وند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج۱، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تابستان ۱۳۷۷، صص ۵۶۰-۶۱.
[۱۱] مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹، ص ۹۹.
[۱۲] عزیز الله بیات، شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۷، ص ۷۴.
[۱۳] روزنتال، پیشین، صص ۳۲-۳۳. برای دیدن دیدگاهی مخالف سخن آورده شده، ن.ک: برتولد اشپولر، «تکوین تاریخ نگاری در ایران» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰. صص ۹-۱۰.
[۱۴] بیات، پیشین، ص ۷۵.
[۱۵] روزنتال، پیشین، ص ۲۳.
[۱۶] مصطفی شاکر، «تکوین تاریخ نگاری اسلامی» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، مترجم مهران اسماعیلی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲، ص ۲۲۳.
[۱۷] حمزة بن حسن اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه ی دکتر جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، تیر ۱۳۴۶، ص۴.
[۱۸] بهرام فره وشی، فرهنگ فارسی به پهلوی، چ۳، تهران: دانشگاه تهران، تابستان ۱۳۸۱، ص ۱۳۰.
[۱۹] آرام، پیشین، ص ۶۹.
[۲۰] معصومه فرشچی، «تاریخ نگاری اسلامی در دو قرن اول هجری،» فصلنامه تاریخ اسلام، ش ۱۳، بهار (۱۳۸۲)، صص ۵۵-۵۷.
[۲۱] بیات، پیشین، ص ۷۷.
[۲۲] فرشچی، پیشین، صص ۶۱-۶۲.
[۲۳] بلاذری، پیشین، ص ۱۲.
[۲۴] همان، ص ۱۳.
[۲۵] اصفهانی، پیشین، ص ۷.
[۲۶] اشپولر، پیشین، صص ۱۰-۱۱.
[۲۷] روزنتال، صص ۱۱۰ و ۹۳.
[۲۸] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه ی دکتر آذرتاش آذرنوش، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، مهر ۱۳۴۶، صص ۱۵ و ۲۲.
[۲۹] ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج۱، چ۷، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲، ص ۵.
[۳۰] بلاذری، پیشین، ص ۲۱.
[۳۱] همان جا.
[۳۲] برای نمونه ن.ک: همان، ص ۴۰.
[۳۳] همان، ص ۲۱.
[۳۴] همان، صص ۲۰ و ۱۵۰ و ۲۳۵.
[۳۵] و.و. بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه ی کریم کشاورز، ج۱، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲، صص ۴۲-۴۳.
[۳۶] آئینه وند، پیشین، ص ۵۵۹.
[۳۷] بیات، پیشین، ص ۱۱۹.
[۳۸] باسورث، پیشین، ص ۳۰۹.
[۳۹] بیات، پیشین، ص ۱۲۰.
[۴۰] روح الله بهرامی، «نقش نقل و روایت شفاهی در تکوین تاریخ نگاری اسلامی» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲، ص ۹۷.
[۴۱] حسن حضرتی، «زیست نامه، آثار و گفتمان فرهنگی، در تاریخ نگاری یعقوبی» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲. ص ۳۰۱.
[۴۲] روزنتال، پیشین، ص ۱۰۶.
[۴۳] حضرتی، پیشین، ص ۳۰۱.
[۴۴] م.م.حسین، «تاریخ نگاری دوره ی صفاری» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، ص ۲۰.
[۴۵] روزنتال، پیشین، صص ۱۰۸-۱۰۹.
[۴۶] محمدرضا ناجی، «تاریخ یعقوبی» در: دانشنامه ی جهان اسلام، مدخل ۲، از نسخه ی الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازید: ۸۸.۹.۲۳
[۴۷] باسورث، پیشین، ص ۳۰۹.
[۴۸] باسورث، پیشین، ص ۳۱۰. و نیز روزنتال، پیشین، صص ۱۱۰-۱۱۱.
[۴۹] علی سالاری شادی، «ابوحنیفه دینوری و کتاب اخبار الطوال»، مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال دوم، شماره ۹، تیر و مرداد ۱۳۷۷، ص ۹.
[۵۰] همان، صص ۱۰-۱۱.
[۵۱] بیات، پیشین، ص ۱۷۳.
[۵۲] آئینه وند، پیشین، صص ۱۳۹-۴۰.
منبع: انجمن پژوهشی ایرانشهر
نظر شما :