معینفر: هادی غفاری با کفش بر سرم میکوبید
مجید یوسفی
«تاریخ ایرانی» در گفتوگو با معینفر روایت خاطره درگیری فیزیکی نمایندگان مجلس اول در جلسه دهم آبان ۱۳۶۲ را جویا شده است:
***
طی روزهای گذشته جامعه سیاسی ما ملتهب از اتفاقی بود که در مجلس شورای اسلامی در ارتباط با نطق علی مطهری، نماینده مردم تهران رخ داد. این حادثه پیش از این هم در مجلس رخ داده بود اما ابعاد این رویداد شبیه اتفاقی است که در سال ۶۲ در مجلس اول رخ داد. درگیری شما و آقای صباغیان با برخی از نمایندگان مجلس که در نهایت به ضرب و شتم شما منجر شد. شرح ماجرای آن رویداد امروز از این حیث مهم است که چگونه با این همه توصیههای اخلاقی و معنوی ما شاهد چنین رویدادهایی در بین نخبگان سیاسی خود هستیم؟
موضوعی که برای ما در مجلس اول شورای اسلامی رخ داد بسیار مهمتر از اتفاقی است که این روزها برای آقای علی مطهری روی داد.
چرا تصور میکنید که موضوع شما مهمتر از رخداد اخیر است؟
چون اتفاقاتی که در مجالس اول روی داد سرآغاز اتفاقات بعدی شد و پایههای کج از آن زمان بنا نهاده شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که مهندس بازرگان برای فعالیت در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی جلساتی را در دفتر نهضت آزادی ایران برگزار کرده بود. در مجلس هم سخنانی ایراد کرد که ما باید در انتخابات آینده، مردم را آزاد بگذاریم. ضمن اینکه در آن زمان موضوع نظارت استصوابی در شورای نگهبان هم موضوعیت نداشت، چون شورای نگهبان تنها ناظر بود و نظارتش هم معطوف به صحت و سلامت در انتخابات بود. بنابراین موضوعیت نداشت که شورای نگهبان در گزینش افراد تاثیرگذار باشد و یک انتخاباتی قبل از انتخابات اصلی درون خودش برگزار و صلاحیت افراد را رد یا تایید کند.
این نگرانی در انتخابات اول وجود نداشت؟
نه، مجلس اول کاملا یک فضای سالم و آزادی داشت، اما انتخابات میاندورهای اگر نگوییم غیرآزاد اما میتوانیم بگوییم غیرسالم بود. بنابراین وقتی آقای بازرگان در آن جلسه به آزادی و سلامت انتخابات اشاره کرد عدهای از تندروها شروع به فحاشی و توهین کردند. بعد هم از بازاریان و کسبه جمع کثیری روبروی مجلس تجمع کردند. در آن زمان جلساتی در دفتر نهضت آزادی در خیابان مطهری برای تامین انتخابات آزاد برگزار میکردند و معمولا هم عدهای میریختند و جلسات را بهم میزدند. اوج این حملات زمانی بود که همایشی برگزار شد که بعد از آن عدهای از جریان حزبالله به این جمع حملهور شدند و حاضران در جلسه را به منزله دفاع از انقلاب به باد کتک گرفتند. آنها فعالیتها و اقدامات آقای بازرگان را ضدانقلابی تلقی میکردند. آقای هاشم صباغیان که در آن جلسه حضور داشتند و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند در مجلس نطق پیش از دستور داشتند. ایشان در آن سخنرانی درباره برگزاری این جلسات توضیحاتی دادند. نمایندگان مخالف اما اجازه اتمام سخنان آقای صباغیان را ندادند و کار به کتک زدن کشید! مرحوم آیتالله قرهباغی نماینده ارومیه فریاد زد و بعد آمد کنار آقای صباغیان ایستاد و سعی کرد که ایشان را به زور به پایین بکشد که همه این موارد با آنچه که در مورد آقای علی مطهری روی داد مشابه است. بعد من اعتراض کردم به رئیس مجلس ـ هاشمی رفسنجانی ـ که چرا جلوی این بلوای مجلس را نمیگیرید؟ ایشان خیلی توجهی نکردند.
همیشه همین اندازه خونسرد بودند؟
یک نکته را نه درباره آقای هاشمی بلکه در مورد بسیاری از انسانها باید مدنظر داشته باشید. اینکه آدمها در موقعیتها و ظرفهای زمانی مختلف نگاه و دیدگاههای متفاوتی دارند. بنابراین آقای هاشمی دهه ۶۰ با آنچه که امروز میبینیم طبیعتا متفاوت است. ضمن اینکه در تاریخ نمیشود برای افراد اعتقاد مشخصی را معیار گرفت، چون افراد در موقعیتهای مختلف دیدگاههای متناسب با آن زمان را خواهند داشت.
شما در همان صندلی خودتان نشسته بودید که اعتراض کردید؟
بله، اما بعد بلند شدم و به آقای قرهباغی اعتراض کردم که شما چه کاره هستید اجازه صحبت کردن نمیدهید. همین که من آمدم جلوی تریبون ناگهان تعداد زیادی روی سر ما دو نفر ریختند. آنجا دیگر اعتراض و داد و فریاد نبود بلکه کتک و ضرب و شتم تند بود.
صدمه جدی هم دیدید؟
بله، به شدت صدمه دیدیم.
هیچ شکایتی نکردید؟
نه ما اصلا اهل شکایت و دادگاه نبودیم، چون احساس کوچکی میکردیم که بخواهیم یک منازعه داخلی را آنقدر کش بدهیم.
واکنش آقای هاشمی در برابر این قضایا چه بود؟
ایشان فقط جلسه مجلس را تعطیل کردند.
در تصاویری که در این باره منتشر شده آقای هادی غفاری دیده نمیشود اما در خیلی از روایتها ذکری هم از ایشان میشود. شما یادتان هست که ایشان هم بودند؟
از قضا اخیرا آقای غفاری برای سخنرانی به شیراز رفته بودند، توضیحاتی داده بودند که نادرست بود. من تصور میکردم که ایشان از کار خود پشیمان شده است، اما توضیحاتشان را که خواندم دیدم که ایشان گفتهاند من در آن ماجرا اصلا حضور نداشتم، شخص دیگری حضور داشت که اسم ایشان میرغفار بود که با اسم من غفاری به اشتباه گرفته میشود. عمامه سفید را با عمامه سیاه اشتباه گرفتهاند و از این دست حرفها.
شما حضور ایشان را تایید میکنید؟ ایشان در آن ضرب و شتم حضور داشتند؟
بله، ایشان در آن لحظه حضور داشتند و با کفش به سر من میزدند. سر و صورت من از آن ضربات کبود شد.
برخی گفتهاند که آقای غفور گرشاسبی بودند، چون در عکس هیچ نشانی از هادی غفاری نیست.
وقتی مضروب شدم و بنده را مورد حمله قرار دادند نمیتوانم اشتباه کنم. من خودم ایشان را در آن جمع دیدم که با کفش به سر من میکوبید. این امکان وجود دارد که عکسی هم نباشد اما این دلیل نمیشود. البته آقای گرشاسبی هم به مقتضای دیدگاههای آن موقعشان در این ماجرا بودند.
سردمدار این ماجرا چه کسی بود که فضا را به این سمت هدایت کرد؟
اول حمله با آقای قرهباغی شروع شد. ایشان از روی اعتقادات خودشان این رفتار را با ما کردند. هیچ نظر سوء نداشتند. اعتقاداتشان این بود. البته این احتمال هم وجود دارد که آقای غفاری بر اساس اعتقاداتش این کار را کرده باشد. من نمیتوانم واقعا قضاوت کنم. در بین افرادی که به ما حمله کردند آقای اسدینیا هم بودند که ایشان بعد از نمایندگی به وزارت امور خارجه رفتند و سرکنسول امارات متحده عربی شدند. در آنجا یک نطق تندی ایراد کردند که بعد مجبور شدند به خارج از کشور پناه برند. در نتیجه همانطور که مشاهده میکنید جوانان بسیار پرشور و حرارتی که حسننیت هم داشتند به صحنه آمدند اما چون عمق زیادی نداشتند ناگهان به راه دیگری رفتند. توجه دارید من اصلا نمیخواهم بگویم که آنها سوءنیت داشتند بلکه درک آنها در آن سالها نسبت به مسائل سیاسی و اعتقادی در همین حد بود.
اتفاقات آن روز چه پیامدهایی داشت؟
البته کم و بیش مسایل دیگری که برای ما پیش آمد در حول و حوش همین رویدادها بود. اما مهمترین بازتاب آن روز در شعر فخرالدین حجازی بازتاب پیدا کرد. ایشان نماینده اول تهران بود. شاعر نبود اما گاهی اوقات شعرهای سستی هم میگفت که گاهی مورد توجه آقایان هم قرار میگرفت. ایشان از آن رویداد شعری سرود که تصویری از آن روز و افراد درگیر آن نزاع بود. از بنده و آقای صباغیان، قرهباغی و هاشمی تصویری ارائه دادند. شعر ایشان همه واقعه و نگرش و رفتار آنها را منعکس میکند. مطلع شعر ایشان هم این با این ابیات شروع میشد:
شنیدم که صباغیان عنود
که رایش به مجلس همیشه کبود
یکی نطق حساس و هتاک داشت
سخنرانی داغ و بیباک داشت*
وقتی ایشان شعر را سرود آن را در جلسه بعد در مجلس توزیع کرد. برای ما هم فرستاد. شنیدم آقای هاشمی رفسنجانی بعدها به ایشان گفت که نمیشد در این جریان تو شعر نمیگفتی؟
ظاهرا پس از این ماجرا خیلی بر شما سخت میگرفتند و امکان ورود و خروج بدون دردسر به مجلس برای شما وجود نداشت. تا چه اندازه این روایتها انعکاس واقعیتهای آن دورۀ مجلس است؟
ورود و خروج ما همیشه مشکل داشت. در مجلس نمایندهای بود به نام آقای یارمحمدی که کارپرداز و عضو هیات رئیسه مجلس بود. ایشان سرپرست تمام محافظان نمایندگان بود. در حقیقت یک تیپی از نیروها را در مجلس داشتند که در محوطه پارکینگ مستقر بودند. من و آقای صباغیان معمولا با هم میآمدیم. آقای صباغیان یک ماشین پیکان داشت و منزل ایشان هم در کوچه قبا کنار مسجد قبا و منزل من هم در میرداماد بود و به همدیگر نزدیک بودیم. سر راه دنبال من میآمد و با هم میرفتیم. محافظ و گاردی هم نداشتیم. اما از در مجلس که وارد محوطه میشدیم به ما فحش میدادند تا زمانی که ماشین را پارک میکردیم و میرفتیم داخل مجلس. اصلا امانمان نمیدادند. اما فقط فحش بود، کتکی در کار نبود.
چه کسانی بودند؟
همان محافظان و رانندگان نمایندهها. عدهای گروه فشار هم تحت نظر هیات رئیسه بودند. ما هم هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم.
معمولا چه ادبیاتی داشتند؟
من که وارد میشدم میگفتند مرگ بر معینفر / گردن کلفت کافر. مدالی که به من دادند این شعر بود.
شما هیچ عکسالعملی نشان نمیدادید؟
فقط یک بار برای آقای هاشمی نوشتم که معمولا وقتی ما وارد محوطه مجلس میشویم برخی از محافظان مجلس فریاد میزنند مرگ بر معینفر / گردن کلفت کافر. و کافر را هم به فتح ف میگویند. لطفا خواهش میکنم به آقای یارمحمدی بفرمایید در اینجا کافَر نادرست است، کافِر (به کسر ف) صحیح است. مگر اینکه ضرورت شعری ایجاب کند. البته نفهمیدم که نامه من چه شد اما دیدم که ایشان وقتی نامه را خواندند طبق معمولشان خندیدند. بنابراین تنها وظیفه ما این بود که تذکر بدهیم فارسی را درست بخوانند.
واکنش آقای هاشمی در آن مقطع معمولا چگونه بود؟
آقای هاشمی معمولا طرف نمایندگان مخالف ما را میگرفت. در این شکی نیست.
نمایندههای موافق شما متشکل از چه افرادی بودند؟
فراکسیون نهضت آزادی که اعضای نهضت بودند و تعداد خیلی محدودی میشدند. یک عده منفردین مثل من هم بودند که مجموعا ده، دوازده نفر میشدیم. البته نمایندگانی هم بودند که طرفدار بنیصدر بودند که همان اول لت و پار شده بودند مثل سلامتیان و غضنفرپور... همچنین گروه مستقلی مرکب از مهندس سحابی، یوسفی اشکوری، دکتر مهدی جعفری و تعدادی از نمایندگان جوان هم بودند که از این جریان آزرده شدند و نامههای اعتراضی شرافتمندانهای نوشتند.
پینوشت:
* شنیدم که صباغیان عنود
که رایش به مجلس همیشه کبود
یکی نطق حساس و هتاک داشت
سخنرانی داغ و بیباک داشت
بگفتا که کشور کس آزاد نیست
که امنیتی بهر افراد نیست
چماق است چوب است خیل سپاه
بر اندیشمندان نباشد پناه
ز نهضت سخن گفت و آزادیش
ز شغل و ز پول و ز پربادیش
که نهضت به ایران وکیلان دهد
وکیلان با فر کیوان دهد
همه شیکپوش و همه خوشتراش
ز پاریس پوشیده بر تن قماش
همه ریشتراشان با دنگ و فنگ
همه درسخوانان شهر فرنگ
همه صلحجویان همه نازنین
که در شیر صبحانهشان انگبین
به بالای شهر است ماوایشان
ز مرمر تراشیده شد جایشان
به مقعد همه مبل استیلشان
دماغی به پربادی پیلشان
کراوات سولکا به گردن همه
به جان و به دل مهر میهن همه
دمکرات و دانا و آزاد مرد
که ننشسته بر کفششان هیچ گرد
همه دیپلماتان ریگانمآب
همه دوستداران حق و حساب
ولی انتخابات آزاد نیست
توجه کسی را به افراد نیست
کمیته به ماها ستم میکند
ستمها به ما بیش و کم میکند
چو صباغ میگفت این ترهات
ز مجلس بیفتاد ناگه ثبات
قرهباغ آن سید خشمگین
بیفکند ناگه عبا بر زمین
به سوی تریبون بشد حملهور
کز آن حمله صباغیان شد دمر
معینفر حمایت ز صباغ کرد
بشد پرهیاهو هوای نبرد
معینفر نمایندهای چاق بود
که چون گربه پرباد و قبراق بود
یکی حمله به قرهباغ کرد
دل سید پاک را داغ کرد
وکیلی ز اهواز آمد پدید
به روی معینفر چو شیری پرید
بغرید ناگه «الله بداشت»
به گوش معینفر یکی چک گذاشت
معینفر مقاوم چو پیلان مست
به این سو و آن سو میبرد دست
که ناگاه غفاری خشمگین
برآورد دستانش از آستین
ببرد مشت بر کله چاق تن
که خون از سرش گشت فوارهزن
بغرید خلخالی پرتوان
چو ببری به میدان جنگآوران
دگر لیبرالان به کار آمدند
ولی خوار و نالان و زار آمدند
وکیلان به یکدیگر آویختند
سراحی شکسته قدح ریختند
بیفتاد عمامهها بر زمین
کشیدند فریادها خشمگین
ریاست به خونسردی و خندهاش
نشسته به کرسی پایندهاش
به آرامی و خامشی و وقار
همی بود ناظر بر این کارزار
چون آن شعله جنگ بالا گرفت
خشونت به آن جنگ و دعوا گرفت
بفرمود آتشبسی برقرار
نمایند بر این صحنه کارزار
ولی دستها همچنان مشت بود
به دندان گزیده سرانگشت بود
ریاست بفرموده تا پاسدار
پراکنده سازد صف کارزار
وکیلان زخمی همه به یک سو شدند
برون از میان هیاهو شدند
چه گویم از این چند تن لیبرال
ندارند گویا شعور و کمال
چرا دستبردار ما نیستند
اگر نیستند آدمی چیستند؟
نترسند گویا ز خشم خدای
که سازند جنجالها را به پای
شما امتحانهای خود دادهاید
به تسلیم بیگانه آمادهاید
به جاسوسخانه است پروندهتان
در آن ارتباطات گستردهتان
یکی از شما هست میرانتظام
ز امریکا بگرفته نقش و نظام
ملاقات با برژینسکی چرا؟
به آن خائن اهل ویسکی چرا؟
عداوت چرا با جهاد و سپاه؟
خصومت به این مردم بیپناه
اهانت چرا بر جناب امام؟
امامی که شد قبلهگاه انام
در این جنگ خونین چه نقش آورید
به جز آنکه از پشت خنجر زنید
حمایت ز مسعود ننگینروش
بنیصدر ناپاک شیطان منش
عداوت بر روحانیون شریف
حمایت ز آدمکشان کثیف
همیشه بود منشا کارتان
که خشم خدایی سزاوارتان
شما را به مجلس دگر راه نیست
نصیبی شما را به جز آه نیست
نگردید مغرور لطف امام
که خواهد شدن کارهاتان تمام
مبادا که پروندهتان رو شود
قضاوت ز مردیش بدخو شود
به دادگاه شما را دگر چاره نیست
ره بازگشتن دگرباره نیست
حجازی نصیحت نماید ز دل
شما را که ما را نمایید ول
هزاران درود و هزاران سلام
ز ما بر خمینی علیهالسلام
نظر شما :