حسین مکی و شرح یک زندگی سیاسی
عزتالله سحابی
فایده این روش این است که موجب توسعه و ترویج خدمات و نقاط قوت افراد، در میان مردم میشود و در مورد بدیها و نقاط ضعف و احتمالاً ضربات و خیانتها هم، او را به خدایش بسپارید که با میزان دقیق عدالت خود، اعمال تازه گذشته را ارزیابی نماید؛ تا اینجا، ما را حرفی نیست. اما چون مشاهده شد که یکی از روزنامههای بسیار تند و داغ در مرام خشونتگرایی و انحصارپردازی، نسبت به آن مرحوم، اظهار لطفی غیرمتعارف و نیش و کنایه بر علیه ملیون و دکتر مصدق فرموده و یاد وی را فرصتی برای خالی کردن عقدههای خود نسبت به فضای سیاسی امروز یافته است، لازم دیدم به منظور دفاع از حقیقت، چند کلامی در واقع در پاسخ به کیهان ۲۰ آذرماه جاری بنویسم. زیرا که در این فضا، بهرغم آن همه تبلیغت زهرآگین و کینهتوزیهایی که جناح انحصارطلبان نسبت به نهضت ملی و وابستگان آن و رهبر نامدار آن میکنند، اقبال مردم نسبت به آن بزرگوار تاریخ ما شتابی تازه گرفته است و این حقیقت، موجب ناراحتی خشونتمرامان شده که هر چه بیشتر بر طبل خصومت و تبعیض بنوازند؛ بنابراین بد نیست چند کلمهای برای روشن شدن اذهان مردم و نسل جوان که ایام نهضت ملی ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ را تجربه نکردهاند و برای تصحیح حافظه تاریخی ملت، بنویسیم.
اینجانب، با نام آقای حسین مکی در سالهای ۲۶ و ۲۷ آشنا شدم؛ در آن تاریخ کتاب تاریخ بیست ساله ایشان و جلد نخستین آن، منتشر شده بود. من هم در آن سالها، دانشآموزی در آستانه ورود به دانشگاه و بعدها دانشجوی سال اول و دوم دانشکده فنی شده بودم و به اقتضای سن و جوانی و نیز فضای مبارزاتی سیاسی زمانه، طبعاً عطشی نسبت به کسب اطلاعات و معلومات در زمینه کیفیت روی کار آمدن سلسله پهلوی، حذف قاجاریه، تعطیل مشروطیت و سرکوب آزادیها و سیطره استبداد و نفوذ استعمار داشتم. کتاب تاریخ بیست ساله مکی درست در ایام وقوع این عطش منتشر شد، بنابراین اعتراف میکنم که نخستین اطلاعات سیاسی - تاریخی من، مدیون مکی بودم و در آن زمان هم، چندان در بند شخصیت وی و سلامت یا عدم سلامت سیاسی او و سوابق و لواحقش نبودم، به ویژه آنکه در همان ایام، با طرح (قرارداد) یا لایحه معروف به گس - گلشاییان در مجلس که در اواخر عمر مجلس پانزدهم اتفاق افتاد، حسین مکی به عنوان چهره ملی در مجلس، از زبان مردم در رد این قرارداد آن قدر صحبت کرد که عمر مجلس به پایان رسید و قرارداد همچنان معوق باقی ماند و بالاخره تا مجلس شانزدهم و تا اسفند ۱۳۲۹ که قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورا و سنا از تصویب گذشت، مکی همواره یک چهره درخشان ملی و از پیروان و اصحاب خاص دکتر مصدق بود.
اما بعدها فهمیدم که در همان زمان که مکی در مجلس علیه قرارداد گس - گلشاییان صحبت میکرد، مطالب را شب قبل دکتر مصدق و مهندس حسیبی تهیه میکردند و به او میدادند؛ همچنین از ناحیه برخی کسان که در امر تاریخنگاری و نویسندگی صاحب سابقه و آوازهای بودند، میشنیدم که تاریخ بیست ساله مکی، حتی یک تالیف هم نیست یعنی زحمت زیادی بر سر آن نکشیده است و فقط صورت مذاکرات مجلس را برداشته و رونویسی کرده است؛ بدون کار تحلیلی و انتقادی در میان اسناد و مدارک. این دسته از صاحبنظران، نوشتههای تاریخ معاصر مکی را فاقد استواری و عمق میدانستند.
بنابراین در همان بهار سال ۱۳۳۰ که دکتر مصدق به نخستوزیری رسید، بنا به برداشت بسیاری از مبارزان سیاسی آن روز - از جمله انجمن اسلامی دانشجویان آن زمان که من عضو آن بودم - همگی مکی را یک شخصیت سطحی غیرمستقل و متکی به غیر شناخته بودیم.
پس از تصویب قانون، نحوه اجرای اصل ملی شدن نفت و اعزام هیات خلع ید به آبادان برای تحویل گرفتن تاسیسات نفت، یک کمیسیون مختلط از مجلس شورا و سنا هم برای نظارت بر جریان خلع ید و استقرار حاکمیت دولت و ملت ایران بر تاسیسات نفتی برگزیده شد که مکی هم جزو این هیات مختلط به آبادان رفت. مرحوم مهندس بازرگان و دکتر عبدالحسین علیآبادی و مهندس عزتالله بیات هم به سمت هیات مدیره موقت شرکت ملی نفت ایران به آبادان رفتند.
عمده مذاکرات با صاحبمنصبان انگلیسی شرکت نفت آبادان را هیات مدیره میکردند ولی هیات مختلط هم حضور داشتند. در این مدت مکی به صورت معروفترین چهره آن زمان در آبادان درآمد زیرا که بیش از همه کس حرف و سخنرانی و مصاحبه داشت و حرفهای حماسی و شعاری هم خیلی میزد، بنابراین چهرهای محبوب شده بود. ولی به تدریج پس از اطلاعاتی که از درون آبادان و تاسیسات نفت یافتیم معلوم شد که مکی ضمن انجام ماموریت سیاسی و حماسی خود، در امور مدیریتی تاسیسات نفت هم دخالت میکند و به اصطلاح از درون کارکنان، مشغول یارگیری برای خود است.
مرحوم مهندس بازرگان که بیشتر به امور مدیریت فنی و اداری و اجرایی تاسیسات نفت مشغول بود و کمتر اهل تظاهر سیاسی بود، همه جا با دخالتهای آقای مکی مواجه میشد و چون به ایشان تذکر میداد، معلوم میگردید که آقای مکی مصمم هستند که در درون تاسیسات نفت برای خودشان جایگاه قدرت و نفوذی فراهم نمایند، به این جهت تذکرات موثر نیفتاد و مهندس بازرگان مجبور شد که به تهران بیاید و با مرحوم دکتر مصدق ملاقات و مسائل را با ایشان در میان بگذارد که البته دکتر مصدق هم از عهده آقای مکی برنیامد زیرا که وی سرمست از شهرت و محبوبیت خودش بود و موقعیت و تواناییهای خودش را فراموش کرده بود؛ ولی مکی همچنان با طرح شعارهای حماسی و وطنی بر محبوبیت خود نزد مردم میافزود. روزی که به تهران آمد، در تابستان سال ۱۳۳۰ مردم به عنوان سرباز قهرمان وطن، استقبال پرشوری از او کردند و همه اینها بر غرور و سرمستی و خودفریفتگی مکی افزود.
تا اینکه در زمستان سال ۱۳۳۰ انتخابات دوره هفدهم مجلس آغاز شد. در آن زمان، دکتر مصدق نخستوزیر طبق مواضع و عقاید دیرینه خودش معتقد به عدم دخالت دولت در انتخابات بود. به این جهت مرحوم اللهیارخان صالح را که یکی از رجال خوشنام و عضو شورای جبهه ملی و رهبر حزب ایران بود - و او نیز معتقد به عدم دخالت دولت در انتخابات بود - به وزارت کشور برگزید. بنابراین سیاست، دولت و جبهه ملی در آن زمان مطلقاً معطوف به آزادی انتخابات و عدم دخالت دولت بود ولی در این دوره بود که آقای حسین مکی قصد بهرهبرداری از شهرت و محبوبیت خودش را نمود و علیرغم سیاست جبهه ملی و پیشوایش دکتر مصدق، به دخالت در انتخابات هر جا که میتوانست، پرداخت؛ از جمله در انتخابات شمال (استان مازندران و گرگان) دو چهره سرشناس و معروف، یکی مرحوم آیتالله طالقانی و یکی مرحوم ارسلان خلعتبری از طرف قاطبه مردم کاندیدای انتخابات شدند ولی آقای مکی نظرش به کس دیگری بود که آن فرد در استان مازندران خوشنام نبود؛ او در دورههای قبل هم با زور و دخالت دولت و ملاکین شمال، انتخاب میشد. طرفداری آقای مکی از این شخصیت، آنقدر پیش رفت که مرحوم طالقانی در تهران به شکایت از مداخلات او پرداخت ولی هیچ کدام از این اعتراضات موثر واقع نشد، چنان که خود دکتر مصدق هم موفق نشد از دخالتها و نفعطلبیهای مکی در تاسیسات نفت و انتخابات جلوگیری نماید. بنابراین همه وطندوستان و ملیون و مبارزان آن روزگار که همگی چشم امید به جبهه ملی و رهبر آن دکتر مصدق دوخته بودند، به این نتیجه رسیدند که آقای مکی در عین شهرت و محبوبیت و حماسهپردازی و شعارهایش شخصیت مخلص و صاحب ظرفیت و مستقل و متکی به خود نیست و دیر یا زود، به دلیل همین نقاط ضعف، طعمه شیاطین خواهد شد. اتفاقاً چنین شد؛ پس از سیام تیر معروف ۱۳۳۱ که مکی نماینده اول تهران شد و در مجلس جزو فراکسیون نهضت ملی بود، مورد اغوای دکتر بقایی و ابوالحسن حائریزاده و شیاطین دیگر قرار گرفت و کمککار سیاستهای دربار گردید که هدفش تنها شکست دادن و بیاعتبار کردن دولت مصدق بود.
وی از طرف نمایندگان ارتجاعی و درباری مجلس به عنوان عضو مجلس در هیات نظارت بر اندوخته اسکناس انتخاب شد تا از طریق مالی و پولی، چوب لای چرخ دکتر مصدق بگذارد و در همین صدد بود که عمر مجلس هفدهم با رفراندوم تیرماه ۳۲ به پایان رسید. از آن پس، آقای مکی در همکاری با همان وکلا، در تدارک کودتای ۲۸ مرداد سهیم بود تا اینکه شد آنچه شد و کودتا به وقوع پیوست و دولت ملی مصدق ساقط گردید؛ اما مکی هم خیری از آن حوادث ندید و از آن پس، هر چه خواست نسبت به شاه ابراز وفاداری نماید ولی شاه نسبت به او بدبین بود. بنابراین مرحوم حسین مکی در نظر مردم و صاحبنظران سیاسی ملت از سال ۳۲ تاکنون به عنوان فردی که خسرالدنیا و الآخره گردید، شناخته شد و از همین روی بود که کتابهایش که زمانی مورد توجه قاطبه مردم بود، نیز از نظرها افتاد.
این مختصری از آنچه بود که من خود شاهد آن بودهام. از امور پشت پرده و روابط نهانی آن مرحوم با دیگران سخنی نمیگویم که جای مناقشه و چند و چون را باز میکند. جناح راست خشونتگرای امروز که قصد چهره کردن مکی را نمودهاند نیز به قصد بدنام کردن و سرکوب مصدقیها، همین سیاست را اتخاذ کردهاند. اگر مکی و بقایی و حائریزاده و... در آن سالها، خوشنام و سربلند بودند و در پیشگاه ملت تبرئه شدند، امروز نیز میتوانند.
نظر شما :