ناگفتههای موسی خیر؛ سازمان برنامه چگونه پاکسازی شد؟
احمدینژاد در دفاع از تعطیلی نهاد برنامهریزی کشور آنجا را دارای «اشکالات مبنایی از نظر اندیشهای» دانسته بود که پایهگذارش آمریکاییها بودند: «مرکز برنامهریزی کشور از ابتدای تأسیسش تا به حال ۱۰ بار تغییر شکل داده است. این اولین باری نیست که ما تغییر شکلش دادهایم. سازمان برنامه بوده و بعد شده برنامه و بودجه و بعدش شده وزارت و بعدش دوباره به سازمان برگشته و بعد ادغام شده است به نام سازمان مدیریت و برنامهریزی. آنچه که برای ما مهم است این است که یک کانونی باید مختص اندیشه و برنامهریزی برای کشور وجود داشته باشد. اما این سازمان مدیریت و برنامهریزی ما خودش شده بود یک دستگاه اجرایی. اختیارات دستگاهها را گرفته بود توی خودش، نه رئیسش و نه معاونینش، نه کارشناسانش فرصت اندیشه و برنامهریزی نداشتند. به همین دلیل شما میبینید وضع موجود کشور حاصل همین سازمان برنامهریزی است دیگر. همین سازمان مدیریت ۶۰ سال بوده است، این وضع کشور است. البته اشکالات مبنایی هم از نظر اندیشهای در آنجا حاکم بوده چون پایهگذارش آمریکاییها بودهاند و آمدند و هیچگاه آن مبانی تغییر نکرد.»
احمدینژاد که روزی گفته بود «آن قدر زنگوله به پای سازمان مدیریت و برنامهریزی که مغز متفکر کشور است آویزان شده که نمیتواند به وظیفه اصلیاش برسد» (۲۱ تیر ۱۳۸۶) بعدها به مسعود روغنی زنجانی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولتهای میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی پیغام داده بود که «میخواهد سازمان برنامه را احیا کند و از من مشورت خواست، من به او گفتم احیای سازمان مدیریت در این دولت مقدور نیست، زیرا افکار ایشان با کارکرد سازمان نمیخواند.» (گفتوگو با هفتهنامه تجارت فردا، شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲)
اما سالها قبل از آنکه احمدینژاد سازمان مدیریت و برنامهریزی را منحل کند، موسی خیر حبیباللهی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت محمدعلی رجایی بود که این نهاد را به تعطیلی کشاند. او در آن زمان گفته بود: «از آنجایی که دستگاههای دولتی کارهایشان توسط سازمان برنامه و بودجه انجام میگیرد بنابراین در این سازمان باید یک بازسازی انجام شود تا هماهنگی کامل بین نیروها به وجود آید و وظایف آن مجددا تنظیم شود تا تشکیلات آن بر مبنای آن وظایف شکل گیرد. هدف از تعطیلی سازمان این است که قالب اصلی را بر مبنای مکتب اسلامی بنا کنیم.» علینقی مشایخی، اولین برنامهنویس سازمان برنامه و بودجه در سالهای مدیریت موسی خیر گفته است: «زمانی که موسی خیر - رئیس انقلابی سازمان برنامه ـ تصمیم گرفت سازمان را منحل کند، هنوز جو کشور خیلی انقلابی بود و جنگ هم تاثیر بدی بر مدیریت کشور گذاشته بود. فشارها به دستگاه برنامه و بودجه کشور خیلی زیاد بود و خیلیها انتظار داشتند سازمان برنامه معجزه کند. اما منابع کشور به شدت کاهش پیدا کرده بود و نمیشد کاری انجام داد. ظاهرا موسی خیر که تحت فشار شدید بود، به این دلیل که به کارشناسان سازمان برنامه اعتماد نداشت، خواست با بستن درهای سازمان، با برخی آدمها تسویه حساب کند. به هر صورت آن روزها اتهام همکاری با طاغوت یا همسویی با امپریالیسم، فحش رایجی بود که همه به هم میدادند. خیلیها با اتهام اینکه با انقلاب همراه نبودهاند، از سازمان برنامه اخراج شدند. بنابراین در مدت زمانی کوتاه، سازمان برنامه از وجود کارشناسان و اقتصادخواندههای کشور خالی شد.»
موسی خیر با گذشت بیش از ۳۰ سال سکوتش را شکست و به بیان ناگفتههایی پرداخت که آن را به «وصیتنامه» خود تعبیر کرده است. این فارغالتحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران که پنج سال (از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۱) در ذوبآهن اصفهان مشغول به کار بود، در ۷۴ سالگی در گفتوگو با هفتهنامه «تجارت فردا» شرح داده که چگونه به سازمان برنامه و بودجه رفت، چطور آنجا را پاکسازی کرد و پس از آن به کجا رفت؟ موسی خیر که جانشین عزتالله سحابی در سازمان برنامه و بودجه شد، نحوه انتخابش توسط رجایی را اینگونه شرح داده است: «در روز سیویکم شهریور ۱۳۵۹ (روز شروع جنگ) آقای رجایی به دلیل آشنایی که با خانواده ما داشت و من را دورادور میشناخت مرا خواست. خواهر من خانم منظر خیر دبیر ریاضی مدرسه رفاه بود و آقای رجایی از آنجا خانواده من و من را میشناخت. ایشان به همین سبب مرا خواست و صحبت کوتاهی با من داشت و در نهایت از من خواست که به دیدار آقای عزتالله سحابی بروم. حقیقت این است که من نمیدانستم دارم به عنوان فرد منتخب برای ریاست سازمان به این دیدار میروم. من در جریان انقلاب در کمیتههای مختلفی مثل اعتصابات، نفت، انتظامات و استقبال امام(ره) حضور و فعالیت داشتم و فکر میکردم بحث مشورت و مشاوره در میان است. من با آقای سحابی دیدار داشتم و ایشان هم از قبل خواهر و خانواده مرا تا حدودی میشناخت. بعد از آن جلسه آقای سحابی نگاه مثبتی به من پیدا کرده بود که همان را هم به آقای رجایی انتقال داده بود. وقتی دوباره به دیدار آقای رجایی رفتم ایشان به من گفت برای تصدی این مسئولیت آماده باش. من که تعجب کرده بودم خواستم به من سه روز فرصت بدهند تا تصمیم بگیرم. آقای رجایی هم تعجب کرد و گفت دیدار با سحابی برای همین بوده است. من هم به ایشان گفتم نمیدانستم دیدار برای چیست و منظور ریاست سازمان بوده است. آقای رجایی گفت پس دو روز فرصت بخواه تا روز سوم که جلسه هیات دولت است معارفه انجام شود و بعد هم با آقای بنیصدر هماهنگ کنیم و بلافاصله به مجلس معرفی شوی. همینطور هم شد و من بعد از دو روز موافقت کردم... در مجلس رای قاطعی آوردم و بدون هیچ رای مخالفی و تنها با دو رای ممتنع من به عنوان وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه انتخاب شدم.»
خیر که با پیشنهاد رجایی برای تغییر معاونان سازمان برنامه و بودجه مخالفت کرده و با معاونان سحابی کار را ادامه داده بود، پس از مدتی دستور داد سازمان تعطیل شود: «تنها سازمانی که بازسازی یا پاکسازی شد همین سازمان برنامه بود. من بعد از مدتی که کار کردیم و به خوبی تمامی کارکنان و کارشناسان سازمان را شناختیم یک هفته سازمان را تعطیل کردم. البته سازمان به طور کامل تعطیل نشد. من ۱۵۰ نفر متخصص را که قبلاً شناسایی کرده بودم خواستم که در سازمان بمانند و کار کنند که کار مملکت نخوابد. به آقای رجایی گفتم میخواهم این کار را بکنم. ایشان هم گفت فقط طوری عمل کنید که سروصدا به پا نشود. من طی یک هفتهای که همان ۱۵۰ کارشناس مشغول به کار بودند سازمان را پاکسازی کردم و بعد از این یک هفته هم سازمان مجدد شروع به کار کرد و همه سر کار خود آمدند به جز فراماسونها و کسانی که از فرق ضاله بودند. من اگر سازمان برنامه را برای آن یک هفته تعطیل نمیکردم معلوم نبود که آن افراد با حضورشان در سازمان چه کارهایی میکردند. من ناچار بودم که اولاً سازمان را تعطیل کنم که این افراد وارد نشوند و بعد هم از خدمت منفصلشان کنیم. اگر اعداد را رند کنم و بگویم، از حدود ۲۵۰۰ نفر کارمند سازمان برنامه حدود ۷۰ نفر فراماسونها و اعضای فرق ضاله و از درباریهای شاخص بودند که اخراج شدند. در بین کسانی که برگشتند ۶۰۰ نفر بودند که با نسبت خانوادگی به سازمان آمده بودند. مثلاً پدر و پسر بودند یا زن و شوهر یا مادر و دختر و غیره. این افراد مشکلی نداشتند اما من میگفتم در سازمان برنامه نباید نسوج فامیلی باشند و بهتر است این افراد با توجه به تخصصی که دارند به سازمانها و دستگاههای مربوطه فرستاده شوند. مثلاً اگر در یک زوج زن و شوهر، خانم در حوزه کشاورزی تخصص دارد به وزارت کشاورزی برود و شوهرش در سازمان بماند. قرار من این بود که این ۶۰۰ نفر هم به دستگاههای تخصصی بروند که البته این کار به دلیل اتمام کار من در سازمان شکل عملی به خودش نگرفت. من فهرست اسامی و تخصصهای افراد و طرح را به رئیس بعدی سازمان دادم اما او هم آن را اجرا نکرد. به هر حال من سازمان را بدون هیچ جار و جنجالی پاکسازی کردم. کسی هم جرات نکرد حرفی بزند. تنها ۳۰ سال بعد به یکی از این جوجه ماسونها دستور دادند که گزارشی در روزنامهای بنویسد و بگوید که خیر کارشناسان متخصص سازمان برنامه را اخراج کرد.»
پاکسازی طبق قانون اساسی شاهنشاهی!
استناد خیر برای اخراج کارشناسان سازمان برنامه و بودجه ممنوعیت استخدام پیروان فرقههای خاص طبق قانون اساسی شاهنشاهی بود: «من همه را با امضای خودم اخراج کردم. یک روز آقای موسوی اردبیلی را که رئیس قوه قضائیه بود، دیدم. به ایشان گفتم یک ماده قانونی به ما بده که بر اساس آن بتوانیم پیروان فرقههای ضاله را اخراج کنیم. ایشان یک نفسی کشید و گفت یک فکری میکنیم. من دیدم تا ایشان بخواهد یک فکری بکند من ذکرم به آسمان رفته است. برای همین به جای ماده، یک نر پیدا کردم. گفتم این افراد طبق قانون اساسی شاهنشاهی مجاز به استخدام نبودند، برای همین استخدامشان از ابتدا خلاف قانون بوده است. گرچه در آن زمان قانون اساسی شاهنشاهی ملغی شده بود و قانون اساسی جمهوری اسلامی حاکم بود، اما چون استخدام آنها در قبل صورت گرفته بود و خلاف قانون بود من آنها را میتوانستم اخراج کنم. آنها برابر قانون نمیتوانستند در آن زمان رسماً استخدام شوند. بعد پروندهها را که بررسی میکردم دیدم مثلاً خود کارمند یا کارشناس در پروندهاش دیانتش را نوشته است بهایی. خب این فرد نمیتوانست استخدام شود و کار خلاف قانون صورت گرفته است. من این افراد را کنار گذاشتم. کسی هم جرات نداشت حکم اخراج و انفصال این افراد را امضا کند و من خودم این کار را کردم. امضایم هم تا حیفا و عکا رفته است. اما رمز و کلیدی دارد که الحمدلله من را زیاد نمیشناسند.»
پس از عزل بنیصدر و انتخاب محمدعلی رجایی به ریاست جمهوری، خیر جزو گزینههای دولت باهنر نبود، چنانکه خودش میگوید: «دولت ۹ تغییر در وزرا داشت که یکی از این تغییرات نبودن من در سازمان برنامه بود. آقای رجایی به من گفت انتخاب نشدن تو یک عکسالعمل بود. بعد هم انتظار داشت من بپرسم واکنش به چه عملی اما من همانطور که از ابتدا برای بودن یا نبودن لباسی ندوخته بودم، هیچ حرفی هم نزدم.»
او پس از آن به وزارت نفت رفت و قائم مقام محمد غرضی شد و وظیفهاش شد سازماندهی پروژههای نیمه تمام: «حدود پنج هزار پروژه در صنعت نفت وجود داشت که در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ راکد مانده بود. این پروژهها بین ۵ تا ۵۵ درصد پیشرفت کرده بود. این پروژهها ابعاد و ظرفیتهای مختلف داشتند، از پالایشگاه گاز ترش خانگیران که مشاورانش آمریکایی و انگلیسی و پیمانکارش ایتالیایی بود، گرفته تا خط لوله افرینه - باختران. به هر حال ما توانستیم این پنج هزار پروژه را با سازماندهی که داشتیم، جمع کنیم. ببینید ما توانستیم دست کمپانیها و کنسرسیومهایی چون آسکو و آیروس را از صنعت نفت کوتاه کنیم. یکی از مواد خوب قانون ملی شدن نفت این بود که صنعت نفت را باید ایرانی اداره کند. کنسرسیومها ایرانیها را جذب کرده بودند اما آنها را در حاشیه گذاشته بودند. ما حدود ۲۵ هزار متخصص و کارشناس ایرانی را که در همین شرکتها مشغول بودند، جذب کردیم و همه را به شرکتهای ملی صنعت نفت آوردیم.»
خیر با اشاره به اختلاف میرحسین موسوی با غرضی در تامین منابع میگوید: «آقای موسوی با آقای غرضی مشکل داشت و ارز نمیداد. ما که درآمد ایجاد میکردیم و به خزانه ارز میریختیم، سهمی از ارز نداشتیم که با آن پروژههایمان را راه بیندازیم. به عنوان نمونه بگویم که یادم هست یک پروژه لنگ ۱۵ هزار دلار بود تا تکمیل شود. یعنی بیش از ۹۹ درصد آن اجرا شده بود اما این ارز را به ما نمیدادند. من از اختیارات بودجهای و دفاعیام ۱۵ هزار دلار به این پروژه دادم که راه بیفتد و الحمدلله هم راه افتاد. بخش بزرگتر کار ما در دعاوی حقوقی بود. ما ۱۷۰۰ فقره دعاوی حقوقی بینالمللی داشتیم که بدون دادگاه و پشت میزهای مذاکره با کمیتههای فنی، مالی و حقوقی آنها را حل کردیم. دعاوی بسیار سنگین و زمانبری بود. هر ۱۷۰۰ فقره از این دعاوی به اندازه یک ملی شدن صنعت نفت کار و تلاش برد. من به جرات میگویم حل کردن این ۱۷۰۰ فقره دعاوی در پشت میز مذاکره انگار ۱۰ بار ملی شدن صنعت نفت بود.»
آن دوره در وزارت نفت ۲۰ طرح سری دفاعی تعریف شد که در پوشش آن وزارتخانه فعالیت میکرد. چنانکه خیر روایت میکند: «دفتری تشکیل دادیم و مجری طرحهای دفاعی بودیم. البته در آن زمان نمیگفتیم طرحهای دفاعی و میگفتیم حفاظتی. این طرحها تا سالهای آخر جنگ اجرا شد و بعد هم دفتر را طبق دستور آقا تحویل وزارت دفاع دادیم. ما به دلیل مشکلاتی که در زمان جنگ بود نمیتوانستیم آشکارا طرح دفاعی انجام دهیم، برای همین در پوشش نفت این کار را انجام میدادیم. مثلاً درصد بالایی از بارنامههای هوایی ما در پوشش نفت، مربوط به قطعات و تعمیرات دفاعی بود. آقای غرضی که از وزارت نفت رفت، دیگر نمیتوانستیم با پوشش نفت کار کنیم. باز هم رفتیم سراغ آقای غرضی که در وزارت پست و تلگراف و تلفن بود. این وزارتخانه هم میتوانست پوشش خوبی برای کارهای دفتر طرحهای دفاعی باشد. من سراغ آقای غرضی رفتم و او قبول کرد که پوشش دفتر را به آنجا ببریم اما تاکید کرد که موافقت آقای هاشمی را بگیریم. من خدمت آقای هاشمی رفتم که اجازه دهد آقای غرضی کارهای ما را پوشش دهد. آقای هاشمی موافق بود و نامه من را به آقای روحانی ارجاع کردند که آن موقع مسئول کمیته دفاع مجلس و مسئول پدافند هوایی بودند. آقای روحانی این موافقتنامه آقای هاشمی را نگه داشت. من کپی نامه و دستور را داشتم و برای آقای غرضی بردم اما او تاکید داشت اصل نامه و موافقت باید به دستش برسد. اما آن نامه پیش آقای روحانی ماند. چند بار هم من یکی از مجریان پروژههایمان را سراغ آقای روحانی فرستادم اما پشت گوش انداختند... بعد که جنگ تمام شد یک نامه برای خود آقا نوشتم که این دفتر را چه کار کنیم؟ گفتند به وزارت دفاع تحویل دهید. ما هم دفتر را تحویل دادیم و رفتیم.»
متخصص پاکسازی در دولت
چنانکه خیر در این گفتوگو روایت کرده، قبل از ورود او به کابینه رجایی، قانون بازسازی تصویب شده بود که «به پاکسازی نهادها و دستگاههای دولتی از نیروهای وابسته به رژیم گذشته مربوط بود. قانون قرار بود برای تصویب به مجلس برود. جالب اینجا بود که من پیش از آن، پاکسازی سازمان برنامه را انجام داده بودم یعنی به عنوان متخصص پاکسازی در دولت شناخته میشدم. آقای رجایی هم گفت دفاع از این قانون در مجلس را به عهده آقای خیر میگذاریم. من قانون را خواندم دیدم اصلاً در و پیکر ندارد و درست نیست. با این حال تصویب شده بود گرچه از دید من قابل عمل نبود. من به آقای رجایی گفتم وقتی این قانون را قبول ندارم چطور از آن دفاع کنم؟ آقای رجایی گفت مصوبه دولت است و حالا شما به مجلس ببرید. من قانون را به مجلس بردم و در دفاع از آن فقط گفتم: این قانون از تصویب هیات دولت گذشته و البته حتماً نواقصی دارد که ما امیدواریم در زمان اجرا نواقص آن را رفع کنیم. این تنها دفاعی بود که از قانون کردم و مجلس هم به سبب کارم در سازمان برنامه رای داد و قانون مصوب شد. اما در هیچ سازمانی این قانون اجرا نشد به جز در صنعت نفت که باز خود من آنجا بودم.»
در قانون آمده بود که هیاتهای بدوی تشکیل شود و پرونده و سابقه کارکنان را بررسی کند. خیر برای هر هیات بدوی دو هیات تحقیق هم گذاشت تا کمبود قانون را جبران کنند و مهندس مقدم معاون فعلی وزیر نفت را مسئول اجرای قانون بازسازی کرد. مقدم در پایان کار از ۸۵ هزار نفر پرسنل صنعت نفت، سه هزار نفر را برای انفصال از خدمت و اخراج فهرست کرد. به گفته خیر «من دیدم سه هزار نفر زیاد است. من ضد متخصص قاتل پرسنل دیدم این تعداد خیلی زیاد است و ناراحت شدم. من مرحوم حاج آقای مومنی شهمیرزادی را که از بستگان آقای شهابالدین معاون امور مجلس وزارت نفت بود خواستم و فهرست آن سه هزار نفر را به ایشان دادم. به ایشان که انسانی مومن، مجاهد و متقی بود گفتم پرونده این سه هزار نفر را مجدد بررسی کنید. از آقای مومنی خواستم با نهایت و حداکثر رافت و عطوفت اسلامی هیات تجدیدنظر را تشکیل دهید. تاکید کرد که من میدانم بررسیها و تحقیقها خوب بوده اما نگران اخراج این تعداد هستم. در نهایت آقای مومنی شهمیرزادی و هیات تجدیدنظر ۸۰ نفر را برگرداند. حالا مثلاً تعدادی جریمه پرداخت کردند و برگشتند اما در نهایت اینکه ۸۰ نفر به کار بازگشتند.»
خیر گفته که او عامل آزادی دکتر موحد از زندان بوده است: «به من میگویند سختگیر انقلابی و ضدکارشناس اما اجازه دهید اینجا برایتان بگویم آقای دکتر موحد را انداخته بودند زندان. ما رفتیم ضامن شدیم که ایشان را از زندان آزاد کردیم و ایشان تبدیل به یکی از اصیلترین چهرههایی شد که دعاوی ما را پیگیری میکرد. چون در زمان شاه عضو هیات مدیره نفت بود. ایشان اصلاً همان دوران قبل از انقلاب کتاب حقوق در اسلام را تالیف کرده بود. ما رفتیم و ایشان را آوردیم که محور حل دعاوی ما بود. در سازمان برنامه هم با کمک کارشناسان زمینه برنامهریزی را فراهم کردم. با کمک همان کارشناسان و متخصصان کار را به جایی رساندیم که سازمان آماده برنامهنویسی شد. ۳۰ سال بعد جرات کردند دستور بدهند که کسی بنویسد خیر متخصصان را بیرون کرد.»
او که مدعی است همه اخراجیهای سازمان برنامه، بهایی و فراماسون بودند، خاطرهای نیز نقل کرده درباره دیدارش با آیتالله محمدی گیلانی، حاکم شرع دادگاههای انقلاب: «یکبار با یک بزرگواری برای بررسی یکسری مسائل به دیدار آیتالله محمدی گیلانی رفتم. ایشان، خدا رحمتشان بکند، در اوین نشسته بود؛ من در حاشیه پرسیدم: حاج آقا راجع به ماسونها چه کار کردید. ایشان سری تکان داد و گفت: بله. ما راجع به ماسونها کم کار کردیم. من گفتم: حاج آقا ببخشید کم کار نکردید، کمکاری کردید. بعد گفتم حاج آقا من خودم را اعدامی میدانم. دقت کن، به آیتالله محمدی گیلانی که پسران خود را هم مجازات کرده بود، گفتم: من خودم را اعدامی میدانم، ایشان پرسید: چرا؟ گفتم: چون من ماسونها را از سازمان برنامه بیرون کردم اما اینها هر کدام رفتند یک سوراخ و جای دیگر پیدا کردند و مشغول به کار شدند. این شیطانها اعدامی هستند. البته آن موقع این اعتقاد را داشتم اکنون چنین اعتقادی ندارم چون نمیشود شیطان را کاری کرد. در برابر شیطان و حزب شیطان فقط میتوان گفت پناه بر خدا.»
خیر علاوه بر پاکسازی سازمان برنامه و وزارت نفت، دستی نیز در تعطیلی مترو داشت: «در یک جلسه هیات دولت حرف تعطیل کردن مترو پیش آمد. تنها فرد مخالف من بودم و بقیه همه رای به تعطیلی مترو دادند. آقای رجایی هم گفت تعطیلی مترو را به عهده آقای خیر میگذاریم. من ابتدا استنکاف کردم اما آقای رجایی گفتند چون شما مخالف تعطیلی هستید خوب تعطیل میکنید. این عین عبارت ایشان است. من هم واقعاً مترو را خوب تعطیل کردم. رفتم و گفتم این تونلهایی را که دارد حفر میشود میتوان به عنوان پناهگاه استفاده کرد. بعد از کسانی که حفاری میکردند خواستم کارشان را در حد معمول ادامه دهند. جاهایی که حفاری سخت شده بود و به مشکل برخورده بود کار را تعطیل کردم، ولی حفاریهای عادی را ادامه و دستور دادم دفتر فنی و مهندسی مترو ابداً تعطیل نشود و مهندسان زبده و مشاوران در آن دفتر باقی بمانند. حتی خواستم متخصصان جدید استخدام و در متروهای عالم مطالعه کنند. مخالفتهایی بر اساس عدم ضرورت آن در زمان بحران جنگی بود و مترو را لوکس و تجملی میخواندند. لذا با عنوان پناهگاه جنگی کار حفاری تا حدودی ادامه پیدا کرد و تونلها هم حفظ شد. بعدها که دوباره بحث مترو پیش آمد هم تونلها آماده بود و هم مهندسان کارهایی کردند که باعث شده امروز مترو تهران در رتبه دوم جهان قرار بگیرد. اینطور بود که میگفتند خیر خوب تعطیل میکند.»
آخرین مسئولیت دولتی خیر، حضور در طرحهای دفاعی بود که با پایان جنگ آن را تحویل وزارت دفاع داد. پس از آن مسئولیتی در دولت بر عهده نگرفت و بازنشسته هم نشد. زمانی بر حسب اتفاق ملکی خریده بود که بعدها ارزش آن بالا رفت و او هم زمین را فروخت و تاکنون زندگیاش با درآمد همان ملک چرخیده است.
نظر شما :