خاطرات معینفر؛ از شهرداری نازیآباد تا زلزلهنگاری طبس
مهدی زارع، دانشیار پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله
***
آقای مهندس، با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، اصلا چه شد که به موضوع زلزله علاقهمند شدید؟
مرحوم دکتر مصدق وقتی که به مشکل مسکن مردم برخورد کرد، راهحلی به ذهنش رسید. راهحلش این بود که بانک ساختمانی (با بانک مسکن کنونی و بانک رهنی سابق اشتباه نکنید)، تاسیس کند تا این مشکل حل شود. سرمایه این بانک را هم از ۱۷ فقره اراضی متعلق به دولت (در نارمک، نازیآباد و جاهای دیگر) تامین کرد. این بانک سهامدارانی مثل دولت، شرکت بیمه و... داشت. شرکت بیمه مالک ده نازیآباد بود و به این ترتیب ده نازیآباد هم جزو سرمایههای بانک شد. اراضی یوسفآباد را هم تقسیم کردند و به کارمندان دولت دادند. بانک ساختمانی نارمک و نازیآباد و بقیه جاها را قطعهبندی کرد و به مردم فروخت. اراضی نارمک را متر مربعی ۴۰ ریال به متقاضیان فروختند که ۱۰ ریال آن نقد بود و ۳۰ ریال بقیه را طی سه سال میپرداختند. اراضی نازیآباد را هم ۳۰ ریال فروختند که ۱۰ ریال نقد بود و ۲۰ ریال دیگر را به اقساط میپرداختند. من مهندس ناظر آن ساختمانها بودم. قرار بود تا زمانی که آنجا شهر نشد، وظایف شهرداری هم برعهده بانک ساختمانی باشد. یکی از پستهای من در آن زمان، ریاست بانک ساختمانی نازیآباد بود. در آن زمان تهران، شهرداری به نام «مهام» داشت که چون تعداد زیادی فواره در شهر ساخت، مردم به او شهردار فوارهساز میگفتند! «مهام» گفت آنجاها جزو شهر تهران است و مرا به همراه سایر روسای بانک ساختمانی در هر منطقه به عنوان شهردار همان منطقه انتخاب کرد. پس من ضمن اینکه رئیس بانک ساختمانی بودم، شهردار نازیآباد هم شدم. (آن موقع به دوشغلهها کاری نداشتند!) بعد هم قرار شد دولت در مکان کورههای آجرپزی نازیآباد، آپارتمانسازی کند که مسوولیتش با من بود. در ۱۲ تیر ۱۳۳۶ در سنگچال مازندران زلزلهای با بزرگای ۶.۷ ریشتر آمد. کارشناسانی از ژاپن آمدند تا از آن مناطق زلزلهزده دیدار کنند. دکتر «هاگیوارا» (استاد دانشگاه توکیو و از زلزلهشناسان برجسته)، در این گروه بود. دکتر «تاچی نایتو» شخصیت برجسته علمی و استاد دانشگاه واسدای ژاپن، از دیگر اعضای این گروه بود. اینها از سنگچال دیدار کردند. آنها هم از این بازدید گزارش تهیه کردند و هم از ساختمانهای نوساز و مدرن تهران، از جمله همان جایی که ما میساختیم، یعنی نازیآباد. بعدها دعوتنامهای از ژاپن آمد که دو نفر از ایران به ژاپن بروند و دوره زلزلهشناسی را بگذرانند که من و یک نفر دیگر از موسسه ژئوفیزیک را برای این دوره انتخاب کردند. من با وجود آنکه ازدواج کرده بودم و دو فرزند داشتم، به توکیو رفتم. پس از آنکه به توکیو رسیدیم، ما را به «نایتو سنسی» (استاد نایتو) معرفی کردند و من دیدم او همان کسی است که پیش از این، از ایران (در نازیآباد تهران) دیدار کرده بود. او در همان برخورد اول، کلی به ما تعظیم کرد و ما فهمیدم تعظیم در ژاپن به معنای سلام است. این استاد «نایتو» همان شخصی است که دانشجویانش پس از بازنشستگی او، آزمایشگاهی به نامش ساختند. من در این آزمایشگاه زیر نظر مستقیم دکتر «نایتو» کار میکردم.
هزینه تحصیل شما را ایران پرداخت میکرد یا ژاپن؟
زمانی که ما در ژاپن بودیم کمکهزینهای هم به ما میدادند که برای گذران یک زندگی معمولی کافی بود. دکتر «نایتو» چند باری هم از من پرسیده بود آیا این کمکهزینههای تحصیل کافی است یا باید بیشتر شود که من گفتم کافی است. من در ابتدای کار نمیدانستم اما پس از مدتها فهمیدم که این اسکالرشیب یا هزینههای تحصیل ما را در ظاهر دانشگاه پرداخت میکند اما فیالواقع این هزینهها را خود دکتر «نایتو» میپردازد.
انگیزهاش از پرداخت این هزینهها چه بود؟
دکتر «نایتو» بعدها در مصاحبهای با یک روزنامه گفت وقتی من به ایران رفتم، دیدم ساختمانهای ایران در برابر زلزله چندان مقاوم نیست. گفتم انسانیت حکم میکند من افرادی از ایران و ترکیه به ژاپن بیاورم و آنها را با علوم جدید زلزلهشناسی و مهندسی آشنا کنم. (البته از ترکیه فقط دکتر «مظفر ایپک» آمده بود که او هم در زمینه زلزله صاحبنظر است.) این را هم بگویم که دکتر «نایتو»، انسان بسیار بامحبتی بود و بسیار به ما علاقه داشت و من میتوانم بگویم روابط ما، روابط پدر و فرزندی بود. او به من میگفت «معین سان» یعنی «آقای معین». بعد هم برایم یک کارت ویزیت طراحی کرد که در آن مرا انسانی آرام توصیف کرده بود که در زیر درخت باطراوتی نشسته است.
یادگیری زبان و خط ژاپنی برای شما دشوار نبود؟
چرا، اتفاقا خط ژاپنی بسیار دشوار است. من از دکتر «نایتو» پرسیدم شما چند کاراکتر ژاپنی را میدانید؟ او گفت حدود چهار هزار و ۵۰۰ تا پنج هزارتا. البته افراد عادی اگر حدود هزار و ۵۰۰ کاراکتر را بلد باشند، میتوانند روزنامهها را بخوانند اما افراد ادیب تعداد بیشتری کاراکتر را بلد هستند. دکتر «نایتو» علاوه بر آنکه دانشمند و ادیب بود، هنرمند برجستهای هم بود و در سال ۱۹۷۹ درگذشت. من تا آخر عمر دکتر «نایتو» با او در ارتباط بودم.
دکتر «نایتو» چگونه انسانی بود؟
من بسیار تحت تاثیر رفتار و منش انسانی او قرار گرفتم. او انسان بسیار بااخلاقی بود، از جمله اینکه در مورد هیچکس قضاوت بد نمیکرد و من هم این نکته را از او یاد گرفتم. دیگر اینکه او با وجود اینکه مقام علمی و دانشگاهی بالایی داشت، از گفتن اینکه با برخی دستاوردهای جدید علمی آشنا نیست، ابایی نداشت. او به من گفت در کیوتو استادی هست به نام «تاناباشی» که با علم دینامیک آشناست و خوب است که تو هم این علم را از او بیاموزی و خودش هم معرف من به استاد «تاناباشی» بود.
آقای مهندس، شما بنیانگذار شبکه شتابنگاری در کشور هستید. اصلا شبکه شتابنگاری ایران چگونه شکل گرفت؟
قبل از اینکه ما به سمت پایهگذاری شبکه شتابنگاری ایران برویم، یا پیش از ساخت دستگاههای اندازهگیری، تنها راه برای ارزیابی میزان و شدت زلزله، دیدار حضوری از مکان زلزلهزده بود. گزارش از منطقه هم بیشتر جنبه توصیفی داشت که این گزارشهای توصیفی هم نمیتوانست مبنای یک مقیاس علمی تکرارپذیر باشد. در آن زمان با بررسی حضوری از مکان و ارزیابی اجسام جابهجاشده، مقدار نیروی لازم برای به حرکت درآوردن آنها را برآورد میکردند.
یادم هست تا سال ۱۹۵۹م (۱۳۳۸ش) عددی برای بیان شدت زلزله وجود نداشت و بعدها معیاری مانند شتاب زلزله مطرح شد. البته از مقیاس مرکالی برای بررسی میزان ویرانیهای زلزله هم استفاده میشود اما مقیاس شتاب (که بر حسب متر بر مجذور ثانیه بیان میشود)، مبنای دیگری دارد. یادم هست آقای «هاسنر» در سال ۱۹۶۵ در مقالهای، حدی را برای شتاب تعیین کرد. به باور آن روز وی، زلزله شدیدتر از ۰.۵g (شتاب جاذبه زمین) امکان نداشت. بر اساس همان باور همانطور که سرعت نوری حدی دارد، شتاب زلزله هم حدی دارد. پس از زلزلههای بزرگ مانند زلزله سال ۱۹۷۱ سانفرنادو و ثبت رکورد شتابنگاری وحشتآور سد پاکوما، همه دریافتند این حد درست نیست چون شتاب ثبت شده در این محل بیشتر از یک g بود. زلزله ۱۳۵۷ طبس هم همه را وحشتزده کرد چون اینجا هم شتاب در حدود یک g بود. البته تحقیقاتی که بعدها انجام شد، مکانیسم وقوع زلزلهها را تا حدودی مشخص کرد و بر مبنای آن راهکارهایی برای استحکام بخشیدن به ساختمانها ارایه میکردند از جمله اینکه استاد «نایتو» (استاد من)، طی یک سفر پژوهشی به آمریکا، موضوع دیوارهای برشی به ذهنش رسید و برای استحکام بیشتر ساختمانها پیشنهاد کرد از دیوار برشی استفاده کنند.
ماجرای سفر به آمریکا و دیوارهای برشی چه بود؟
دکتر «نایتو» تعریف میکرد که من پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه، از ژاپن به آمریکا رفتم تا در جریان دستاوردهای جدید پژوهشی آنان قرار گیریم. من با کشتی به سفر رفتم. وی میگفت امواج دریا، کشتی را تکان داد. وقتی به مقصد رسیدم، دیدیم چمدان من در اثر تکانهای کشتی به شدت آسیب دیده و دیگر قابل استفاده نیست ولی موقع برگشتن، پارتیشنها یا دیوارههای داخلی چمدان را که بخشهای مختلف را از هم جدا میکند، از درون چمدان درنیاوردم. دور چمدان را هم با یک طناب، محکم بستم. وقتی به ژاپن رسیدم، دیدم چمدان سالم است و آسیب ندیده است. پروفسور نایتو میگفت من این چمدان را هنوز هم دارم. به نظرم رسید که برای استحکام ساختمانها در برابر زلزله میتوان از این دیوارههای مقاوم ضدزلزله (دیوارههای برشی) استفاده کرد. از آن پس شدت تخریبها در ساختمانها در اثر زلزله کمتر شد.
شتابنگاشتها از چه زمانی وارد پژوهشهای زلزلهشناسی شد؟
اولین بار آمریکاییها در نیمه اول دهه ۱۹۳۰ شتابنگار را ساختند و پس از آن ژاپنیها به این فکر افتادند که خودشان هم مشابه چنین چیزی را بسازند. آن زمان ژاپنیها شتابنگار بزرگی ساختند که اسمش را گذاشتند SMAC. که من بعدها نمونهای از این دستگاه را برای اولین بار به ایران آوردم.
فکر تاسیس شبکه شتابنگاری از چه زمانی در ذهن شما شکل گرفت؟
پس از ساخت این شتابنگارها و آوردن آن به ایران، کمکم این فکر در ذهنم شکل گرفت که ما یک شبکه شتابنگاری داشته باشیم ولی برای انجام این کار لازم بود مثلا در هزار نقطه از کشور، چنین شتابنگارهایی را نصب کنیم که با توجه به امکانات آن زمان کشور، کار غیرممکنی به نظر میرسید. البته در این مدت هم طرز کار و مکانیسم دستگاههای شتابنگار در سراسر جهان، چندین بار متحول شد تا اینکه در این سالهای اخیر دستگاههای دیجیتال وارد بازار شد.
چطور شد شما این دستگاه را وارد کشور کردید؟
زندهیاد پروفسور «آمبرسیز» از استادان برجسته مهندسی زلزله برای تحقیق در دانشگاه امپریال کالج، چند دستگاه شتابنگار آمریکایی خریده بود که دو تا از آنها را در آذر ۱۳۵۳ به ما داد تا ما پسلرزههای زلزله پاتان پاکستان را بسنجیم. یکی از اولین رکوردهایی هم که ما تهیه کردیم، از پسلرزههای زلزله ۱۳۵۱ قیر بود.
یکی از مهمترین فعالیتهای شما تنظیم مقررات فنی ساختمانها بود. این مقررات از چه زمانی در ایران تدوین شد؟
حوالی سالهای ۱۳۴۰ زلزله ویرانگری در ایران روی داد و خسارتهای زیادی به بار آورد و پس از آن بود که یک گروه تحقیقاتی از کشور فرانسه به ایران آمد تا از خرابیها دیدار کند. آنها علاوه بر این دیدارها، در مورد وجود آئیننامه فنی ساختمانها در ایران پرسوجو کردند که متاسفانه در آن زمان، هیچ سازمانی چنین مسوولیتی نداشت تا آنکه زندهیاد مهندس «بهنیا» رئیس دفتر فنی سازمان برنامه از من دعوت کرد تا در نشستی با حضور اعضای این گروه تحقیقاتی شرکت کنم و درباره تنظیم مقررات ساختمانی تصمیمگیری کنیم. به این ترتیب بود که مقررات ساختمانی اولیه تنظیم شد و من هم به طور کامل و تمام وقت درگیر مباحث مربوط به زلزله شدم. اولین پیشنویس آئیننامه را در سال ۱۳۴۳ در همین دفتر تهیه کردم. حوالی سال ۴۹، تغییراتی در سازمان برنامه صورت گرفت و طی آن یک دفتر تحقیقات و استانداردهای فنی برای سازمان تعریف شد که به من پیشنهاد کردند مسوول این دفتر باشم که قبول نکردم. چون میخواستم به مبحث زلزله بیشتر بپردازم. اما تاکید کردند که اگر این مسوولیت را بپذیرم، دستم برای فعالیت در حوزه زلزله، بیشتر باز میشود که من هم پذیرفتم. یکی از کارهای این دفتر، پژوهش در حوزه زلزلهها بود. اینجا بود که ما برای اولین بار شش دستگاه از این شتابنگارها را برای شبکه شتابنگاری خریدیم که قیمت هرکدام حدود دو، سه هزار دلار بود. یکی از اولین دستگاهها را نیز من و آمبرسیز در سال ۱۳۵۴ در آرامگاه بوعلی سینا در همدان نصب کردیم. در نهایت هم تا قبل از انقلاب حدود ۳۳۰ دستگاه آنالوگ در بخشهای مختلف کشور نصب شد. برای مطالعه زلزلههای قدیمی ایران نیز قراردادی با امپریال کالج لندن تنظیم کردیم که بعدها از روی این پژوهشها، کتاب زمینلرزههای ایران تنظیم و منتشر شد. من تا اوایل انقلاب با این دفتر همکاری میکردم. اگر یادتان باشد، زلزله طبس در ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ هم در بحبوحه انقلاب روی داد که دستگاهی که در بیمارستانی نصب کرده بودیم، اطلاعات زلزله و پسلرزهها را ثبت کردند. بعدها هم دستگاهی آوردیم که این اطلاعات دیجیتالی شود.
سیاست و اشتغال به فعالیتهای سیاسی، شما را از پژوهش در زمینه زلزله دور نکرد؟
نه، من همان موقع که نماینده مجلس بودم یا سمتهای دیگری هم داشتم، به این فعالیتهای علمی و اجرایی در حوزه زلزلهشناسی هم میپرداختم. تا جایی که به یادم مانده است، ما رکوردی از زلزله ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ گلباف نداشتیم. (البته اگر درست یادم مانده باشد، چون بعدا یک زلزله دیگر هم در ۶ مرداد ۱۳۶۰ در سیرچ کرمان آمد که رکورد دومی را داریم). بعدها هم تعداد دیگری دستگاه رسید و آنها را نصب کردیم و زلزلههای بعدی را رکورد گرفتیم. خوشبختانه در اثر همه این فعالیتها، شبکه شتابنگاری کشور پا گرفت و کارش را شروع کرد.
در آن دوران معمولا چه مشکلاتی برایتان پیش میآمد؟
مشکلات عجیب و غریبی هم در کار بود که در کار ما اخلال ایجاد میکرد. برای مثال زمانی که برای نصب یک دستگاه شتابسنج به ساختمانی مراجعه میکردیم، مسوولان یا صاحبان ساختمان، در مرتبه اول دیدار، بسیار خوشحال میشدند و از همکاری با ما استقبال میکردند اما کمکم این اشتیاق فروکش میکرد و در نتیجه در مراحل بعدی چندان استقبال نمیکردند، یا اینکه به هر دلیلی دستگاه را از برق میکشیدند و دیگر فراموش میکردند آن را به برق وصل کنند و اگر زلزلهای رخ میداد، علایم و شدتها ثبت نمیشد. استفادههای نامناسب زیادی هم از آن دستگاههای شتابنگار میکردند که در برخی موارد باعث کاهش کارایی سیستم میشد. بعد هم به دوران جنگ رسیدیم که کمبود منابع، وسایل و تجهیزات مشکلساز شد. ما در آن زمان در مجموع حدود ۳۳۰ ایستگاه شتابنگار داشتیم که به همین دلیل در کل منطقه خاورمیانه سرآمد بود. اما با این همه نتوانستیم در زلزله منجیل رکوردی را ثبت کنیم چرا که در رودبار (که بهترین مکان برای ثبت رکورد بود)، دستگاه شتابنگار، باتری نداشت و علایمی هم ثبت نشد. در زمان جنگ مشکلات زیادی داشتیم و مثلا مشکلات زیادی برای تهیه تجهیزات از قبیل تامین باتری داشتیم که در برخی موارد، جوانان ما سعی کردند با چنگ و دندان، شرایط ادامه کار را فراهم کنند از جمله اینکه در برخی موارد از باتری موتوسیکلت، به جای باتری اصلی استفاده میکردند. یعنی همه کاری کمی کردند تا سیستم و کار تعطیل نشود.
کار تنظیم آئیننامه ۲۸۰۰ از کی آغاز شد؟
در زمان مهندس موسوی (رئیس وقت مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن) هم ما کار تهیه آئیننامه ۲۸۰۰ را آغاز کردیم. کار آئیننامه ۲۸۰۰ حوالی سال ۶۰ و پیش از زلزله منجیل آغاز شد. البته در این زمان حرفوحدیثهایی هم به میان آمد و برخی خواستند کارشکنی کنند. آنها میگفتند که این دستگاهها را عدهای آمریکایی تهیه کردهاند و میخواهند مملکت ما آباد نشود و از این قبیل حرفها. البته پس از اینکه زلزله ۱۳۶۹ منجیل روی داد، باعث شد که این حرفها تمام شود و موثر بودن این دستگاهها و سیستمها در این ماجرا روشن شد. این سیستم قبل از زلزله منجیل جنبه سیاسی به خودش گرفت ولی خوشبختانه پس از زلزله منجیل تمام این اعتراضها فروکش کرد و آئیننامه ۲۸۰۰ جای خودش را باز کرد که بعدا هم ویرایشهای مختلف آن هم تهیه شد. بعدها هم دست دولت بازتر شد، خرید دستگاههای جدید هم در دستور کار قرار گرفت و بیش از هزار دستگاه خریداری شد و تقریبا هر دو سیستم (آنالوگ و دیجیتالها) همزمان با هم کار میکردند که البته چون خواندن و تفسیر اطلاعات دستگاههای آنالوگ کمی دشوار بود، کارشناسان نسبت به آن بیرغبت شدند و خلاصه آنکه به مصداق ضربالمثل «نو که آمد به بازار کنه شود دلآزار»، کمکم دستگاههای آنالوگ کنار گذاشته شدند. الان با احتساب آن دستگاههایی که از سوییس خریدیم، در مجموع حدود هزار و صد دستگاه موجود است که اینها بیش از ۲۰ سال مشغول کارند و به جز تعداد کمی که خراب شدند و نیاز به تعمیر دارند، بقیه هنوز هم کارشان را به درستی انجام میدهند. البته اگر امروزه لازم باشد برای نوسازی این سیستم باید اقدام کرد.
برخی در توجیه لزوم نوسازی این سیستمها دلایل بسیاری ارایه میکنند از جمله اینکه میگویند فناوری نوینی به جامعه عرضه شده است و برخی هم از لزوم برقراری سیستمهای اطلاعرسانی و هشدار و اعلام خطر همگانی به شهروندان در مواقع خطر میگویند. به نظر شما اگر هماکنون قرار باشد، توسعهای صورت گیرد، اولویتها به نظر شما کدام است؟
هرچند که دستگاههایی که نصب هستند، کارشان را خوب انجام میدهند اما شکی نیست که آپدیت و روزآمد نیستند و دوستانی که امروز مسوول این کارها هستند، باید در موردش نظر بدهند. ولی در کل میتوان گفت که هنوز هم تعداد این دستگاهها کافی نیست، دیگر اینکه فناوریهای این دستگاهها تا حدودی قدیمی است، حال یا باید دستگاههای موجود را ارتقا داد یا اگر لازم باشد کل شبکه را نوسازی کرد و دستگاههای با فناوری جدید را جانشین قدیمیترها کرد. در نظر داشته باشید که به هر حال این دستگاهها که تا ابد کار نمیکنند و باید این شبکه را نوسازی کرد.
یکی از موضوعاتی که این روزها مطرح است اینکه میگویند اگر سازمانی یا هر دستگاه دولتیای که بتواند درآمدزایی داشته باشد، میتواند برای توسعه و استخدامهای جدید اعتبار بگیرد. حال با این رویکرد هم میتوان سازمانهای مرتبط با زلزله را گسترش داد؟
این موضوع چندین جنبه مختلف دارد اما در کل، مشکل به نظر میرسد بتوان این رویکرد را در سازمانهای مرتبط با زلزله هم اعمال کرد، چون با جان و امنیت مردم و جامعه در ارتباط است. البته باز هم باید در نظر داشت که در برخی موارد خاص، امکان درآمدزایی از همین راه هم وجود دارد مثلا هنگام مکانیابی برای سدسازی یا ساخت سکوهای نفتی، به اطلاعات مربوط به زلزله بسیار نیاز دارند که در اینگونه موارد خاص میتوان درآمدزایی کرد. برای مثال سدها با مراکز تحقیق زلزله قرارداد امضا میکردند که این دستگاههای زلزلهسنج و شتابنگار را نصب و اطلاعات آن را استخراج و تفسیر کنند. زمانی هم خود مرکز تحقیقات زلزله تصمیم گرفت به صورت رایگان و بدون دریافت وجه، در تمام سدها این دستگاهها را نصب و از آنها بهرهبرداری کند. البته زمانی هم اطلاعات مربوط به رکورد زلزلهها را میفروختند که با توجه به اینکه این اطلاعات، مشتری همگانی نداشتند و فقط افراد خاصی مانند دانشجویان و پژوهشگران از آن استفاده میکردند، پیشنهاد فروش اطلاعات زلزلهسنجی و شتابنگاری هم کنار گذاشته شد. اما جالب است که برای ساخت ساختمانهای گوناگون، مهندسان طراح و مشاور، پول مربوط به کسب اطلاعات مختلف را از دولت میگیرند ولی در عمل باز هم خود دولت و دستگاههای دولتی، دوباره این اطلاعات را به صورت رایگان به آنها میدهد. امروزه همه مراکز زلزلهسنجی و شتابنگاری همه اطلاعات زلزلهها را چند ساعت پس از وقوع زلزله، دادهها را روی سایت میگذارند و در نتیجه اصلا فروش این اطلاعات چندان وجهی ندارد. برای مثال از سال ۷۷ به بعد که اینترنت به شدت گسترش پیدا کرد، اطلاعات زلزله، چند ساعت پس از وقوع روی سایتها قابل دستیابی بود. اما در مجموع میتوان گفت اطلاعات مربوط به زلزلهسنجی و شتابنگاری یکی از موارد زیرساختی برای پیشرفت کشور است، در نتیجه نمیتوان گفت توسعه آن باید منوط به درآمدزایی باشد یعنی نباید برای عرضه اطلاعات مربوط به سازمانهایی مانند زلزلهشناسی و شتابنگاری یا اداره هواشناسی به مردم، مطالبه وجه کرد چون سود حاصل از این عرضه اطلاعات بسیار ارزشمندتر از پولی است که شاید بتوان مستقیم از مردم گرفت.
ماجرای چاپ مقاله از اطلاعات زلزله طبس چه بود؟
در سال ۱۹۸۳ مقالهای سه صفحهای در مورد زلزله طبس منتشر شد؛ داستانش هم اینطور بود که زمانی که من به پاسادانای آمریکا رفتم، رکوردهای شتابنگاری را بردم و در یک سخنرانی علمی به «هاوز»، «هادسون» و دیگران دادم. آنها هم بسیار به ما محبت کردند و برای تفسیر اطلاعات علمی جلسهای تشکیل دادند و بعدها از روی این اطلاعات، مقالهای هم نوشتند. تا آن موقع اطلاعات از حوزه نزدیک زلزله بسیار کم بود، البته هنوز هم بسیار کم است. این رویداد در فاصله پنج کیلومتری از گسل زمینلرزهای ثبت شد. من معتقدم این زلزله، از لحاظ مدت زمان و شدت، هم دامنه و هم شدت در طول موجهای مختلف، قویترین زلزله ایران و یکی از قویترین زلزلههای جهان است و از این لحاظ کمنظیر است.
در آینده میتوان در برخی از برجهای بلند، از این شتابنگارها قرار داد؟
البته پیش از این هم تعدادی شتابنگار را در برجهای بلند قرار داده بودند ولی یک قانون همگانی و الزامآور در این زمینه وجود ندارد که مثلا هرکسی خواست یک برج مثلا ۱۰ یا ۲۰ طبقه بسازد، حتما یکی از اینها را در ساختمان نصب کند. زمانی چنین قانونی در آمریکا وجود داشت که شتابنگار را در برجهای بلند نصب میکردند، ولی الان چون تعداد این برجها خیلی زیاد است، طبیعی است که لزومی ندارد همه آنها شتابنگار داشته باشند.
الان ارتباطتان با شبکه به چه صورتی است؟
الان بازنشسته هستم و ارتباط سازمانی ندارم ولی به دلیل عشق و علاقه به آنجا سر میزنم و در جریان کارها هستم، مخصوصا هرگاه زلزلهای رخ میدهد بچههای شبکه، من را در جریان نحوه ثبت دادهها قرار میدهند و از نظر علمی در مورد محتوای دادههای ثبت شده با آنها مشورت میکنیم.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :