خاطره مهدوی کنی از مقاله تندش درباره خاتمی
پایگاه خبری سفیر، برخی از خاطرات و جملات دبیرکل جامعه روحانیت مبارز را به نقل از این کتاب- چاپ اول- منتشر کرده است.
* پس از شهادت آقای باهنر و آقای رجایی، بحث ریاست جمهوری جدا مطرح بود. روزی ما در راهروی مجلس، جلسهای داشتیم. جلسه غیررسمی بود. در آن جلسه: من، مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی و جناب آقای موسوی اردبیلی بودیم.ظاهرا حاج احمد آقا هم بودند. دوستان در آن جلسه به آقای خامنهای پیشنهاد دادند که شما نامزد ریاست جمهوری بشوید. ایشان گفتند من به چند جهت نمیپذیرم؛ یکی اینکه من بیمار هستم. من تازه از بیمارستان آمدهام( به خاطر همان جریان انفجار) و آمادگی ندارم. مساله دوم اینکه خوب نیست دو تا آخوند ریاست قوه مجریه را داشته باشند. آقای مهدوی کنی که نخست وزیر هستند، من هم رئیسجمهور بشوم؛ دو تا آخوند خوب نیست. مردم میگویند همه چیز را خودشان قبضه کردهاند. جهت سوم اینکه اگر قبول کنم میخواهد کسی نخست وزیر باشد که بتوانم با او چون و چرا داشته باشم، مهدوی برادر بزرگ ماست. ما نمیتوانیم از او پاسخ بخواهیم.(صفحات ۳۵۳ و ۳۵۴)
* آقای هاشمی قبل از انقلاب جزو معتدلین بود و من از ایشان تندروتر بودم، اما معنایش این نیست که از آقای هاشمی مبارزتر بودم.این را نمیخواهم بگویم.(صفحات ۳۱۹ و ۳۲۰)
* بعد از بحران سیاسی( که در سالهای اخیر پیدا شد) باز آقایان جامعه مدرسین برای وفاق در قم جلسهای تشکیل دادند. ما هم با کمال میل استقبال کردیم و در آنجا شرکت کردیم. جلسه دوم را هم ما در تهران تشکیل دادیم. مع الاسف به جایی نرسید. بنده روز قبل از تشکیل جلسه به آقای کروبی گفتم در جلسه فردا حرفهایی که ایجاد نگرانی میکند گفته نشود، به ایشان هشدار دادم که حوادثی در جریان است که مربوط به اختلاف سلیقهها نیست، من احساس میکنم که این حوادث از ایده براندازی نشات میگیرد و با نظام ولایی و حکومت اسلامی در تضاد است.به آقای کروبی گفتم خیال نکنید اگر عدهای الان برای شما و به نفع شما شعار میدهند شما را دوست دارند. فعلا چون در مقابل ما قرار دارید شما را تائید می کنند. سیاست آنها این است که اول ما را بکوبند بعد نوبت به شما میرسد.(صفحات ۳۳۹ و ۳۴۰)
* من آقای کروبی را آدم خوبی میدانم و حتما حسن نیت دارد. آقای کروبی از ماست، ولی عصبانی شده یک چیزی گفته که مهم نیست.(صفحه ۳۶۶)
* بعد از آنکه جناب آقای خاتمی در یک سخنرانی در برابر سخنان آقای مصباح موضع گیری کردند من در مقالهای به عنوان جامعه روحانیت نوشتم که چرا مسائل اعتقادی و معرفتی را با مسائل سیاسی خلط میکنید... در آن اعلامیه این نکته را اضافه کردم که متاسفانه آن مسئول محترم ناخودآگاه به مخالفین نظام و انقلاب چراغ سبز نشان میدهد و آنها از بیانات ایشان سوء استفاده میکنند. البته اعتراف دارم که مقاله قدری تند بود و لذا مقام معظم رهبری در جمعه بعد در حرم امام- گویا در سالگرد امام- در خطبه نماز جمعه مطالبی را در پشتیبانی از آقای رئیسجمهور ایراد فرمودند و گفتند: این برخوردها و موضع گیریها در برابر آقای خاتمی بیانصافی است و فرمودند چرا اینگونه با رئیس جمهوری برخورد میکنید؟ رئیس جمهوری ما روحانی، روحانیزاده و چنین و چنان است و خیلی از ایشان تعریف کردند و به معترضان- که من و آقای خزعلی بودیم- حمله کردند و گفتند بیانصافها! چرا این حرفها را میزنید؟ تعبیرهایی به کار بردند که الان یادم نیست و به طور کلی بیاناتی کوبنده بود. من و آقای خزعلی پای منبر نشسته بودیم و مردم هم به ما نگاه میکردند که منظور آقا ما هستیم. وقتی آقا برای نماز از منبر پائین آمدند، آقای خزعلی که در صف جلو بودند ایشان را در آغوش گرفتند و بوسیدند ولی بنده فرار کردم...(صفحه ۳۷۸ و ۳۷۹)
* من تعبیر اصولگرایان را نمیپسندم، من میگویم مومنان انقلابی و حزباللهیها. چون اصولگرا معنای دیگری در دنیا دارد. آنها به کسانی اصولگرا میگویند که با تعصب و تحجر به دور از منطق خرد روی عقاید خودشان ایستادگی میکنند. لذا من از تعبیر خوشم نمیآید.(صفحه ۴۳۲)
نظر شما :