فلاحی در فیلم «چ»؛ واقعیت تاریخی یک تصویر سینمایی
نوبان فشندی
شخصیت و عملکرد تیمسار فلاحی اگرچه تا حدودی برای همرزمان ارتشی او شناخته شده است ولی شاید توده مردم شناخت کمتری از ویژگیهای شخصیتی و کارنامه او در مقام فرماندۀ نیروی زمینی و سپس رئیس ستاد مشترک ارتش داشته باشند. تولید فیلم سینمایی «چ» که با صرف بودجهای قابل توجه و با هدایت یکی از کارگردانان مستعد و خلاق سینمای جنگ و به قصد توصیف وقایع روزهای ۲۵ الی ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ در شهرستان پاوه ساخته شده است، این امید را ایجاد کرد که علاوه بر ارائۀ یک روایت صحیح از حوادث رخ داده در آن برهۀ حساس تاریخی، تصویری نزدیک به واقعیت از عملکرد و شخصیت فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ارائه گردد. دستنوشتههای دکتر مصطفی چمران که خاطرات چهار روز منتهی به بیست و هشت مرداد را لحظه به لحظه روایت کرده و نیز سخنرانی وی در جریان گرامیداشت نخستین سالگرد شهدای پاوه - که در آن حوادث را به طور کامل شرح میدهد - در کنار سایر اسناد و گزارشهای باقی مانده از آن دوره میتوانست به عنوان یک مرجع تاریخی دست اول مورد توجه قرار گرفته و این امکان را برای نویسنده و کارگردان فراهم سازد که در کنار حفظ جذابیتهای داستانی، چندان از واقعیات تاریخی فاصله نگیرند. ولی صرفنظر از عدم مشابهت چهره و ویژگیهای فیزیکی سعید راد با شخصیتی که نقش او را ایفا کرد، به نظر میرسد روایتی که ابراهیم حاتمیکیا از شخصیت فلاحی ارائه میدهد بیش از آنکه مبتنی بر واقعیات و مستندات تاریخی باشد، از گرایشهای خاص فکری او نشات گرفته است.
انحراف از واقعیات از همان سکانسهای ابتدایی فیلم آغاز میشود؛ زمانی که چمران و فلاحی پس از ورود به محوطۀ پاسگاه ژاندارمری پاوه، درنگی کوتاه در آنجا کرده و به ناگهان به دیگر محل استقرار نیروهای خودی (یعنی خانه پاسداران) پرتاب میشوند تا با «قهرمانان اصلی» فیلمی که قرار بوده دربارۀ «چمران» ساخته شود ملاقات کنند. در این بین آنچه که نادیده انگاشته میشود مقاومت شدید ۴۸ ساعتۀ چمران و فلاحی در کنار پرسنل پاسگاه ژاندارمری و نقش تعیین کنندۀ بیسیمچی شجاع آن در اطلاعرسانی و استمداد از کرمانشاه در زیر رگبار گلوله مستقیم مهاجمان است که نهایتاً منجر به عکسالعمل دولت و ارسال نیروهای کمکی میشود.(۱) دکتر چمران در مورد چگونگی ورود به پاوه و مقاومت در پاسگاه ژاندارمری مینویسد: «در چنین شرایط سخت و خطرناکی من و تیمسار فلاحی که همیشه در کردستان پا به پای ما میآمد و بزرگترین فداکاریها را از خودشان نشان میداد، به کمک یک هلیکوپتر عازم پاوه شدیم. در بالای پاوه به هر کجا که نزدیک میشدیم رگبار گلوله ما را استقبال میکرد و سرانجام هلیکوپتر در روی فرودگاه پاوه در منتهیالیه غربی پاوه فرود آمد در حالی که به ضرب گلولههای متعدی سوراخ سوراخ شد. ما اصلاً به سلامت خود اطمینان نداشتیم ولی زیر رگبار دشمن بر خاک خزیدیم و سینهخیز خود را به پشت دیوارها رساندیم و با زحمت زیاد وارد پاسگاه ژاندارمری شدیم و سختترین نبردها را شروع کردیم... در آن شب خطرناک، فقط دو نقطه در دست ما بود؛ یکی پاسگاه ژاندارمری و دیگری خانه پاسداران و من با تیمسار فلاحی دو شب اول را در پاسگاه ژاندارمری گذراندیم و از شب تا صبح زیر رگبار گلوله دشمن جنگیدیم...»(۲) با وجود این، کارگردان «چ» از این حوادث مهم در دژ ژاندارمری عبور کرده و به سرعت به سراغ خانه پاسداران میرود.
البته با ورود فلاحی و چمران به خانۀ پاسداران فیلم ضرباهنگ جالبی به خود میگیرد و در دیالوگهایی که بین شخصیتهای اصلی قصه رد و بدل میشود، حاتمیکیا هوشمندانه سعی میکند با پرهیز از مستقیمگویی، حرفها و استدلالهای طرفین را مطرح کرده و فرصت قضاوت کردن را به بیننده بدهد. بنابراین میتوان گفت که کارگردان با انتخاب دیالوگهایی متناسب با شخصیت و موقعیت هر یک از قهرمانان - و حتی ضد قهرمانان فیلم - تلاش کرده جانب انصاف و تعادل را رعایت کرده و از یکسویهنگری پرهیز کند. (نقطه اوج این بگو مگوها را در صحنههای مشاجرۀ فلاحی با فرماندۀ سپاه پاوه میتوان مشاهده کرد که اگرچه هیچ مستند تاریخی در مورد وقوع آن وجود ندارد ولی با توجه به فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن روزها چندان هم غیرمحتمل و دور از واقع به نظر نمیرسد.)
اما حاتمیکیا که نشان داده برخلاف بسیاری از کارگردانان ایرانی از قاب دوربین و چگونگی تأثیر تصاویر بر ذهن بیننده شناخت دقیق و صحیحی دارد، به جای تکیه بر گفتار، تلاش میکند با استفاده از دکوپاژی تاثیرگذار، حس و قضاوت شخصی خود در مورد شخصیتهای فیلم را به بیننده القاء کند. لبۀ تیز این قضاوتها در دو سکانس حساس متوجه شخصیت فلاحی میشود. نخست زمانی که پس از رسیدن نخستین بالگرد، چمران در حال دلداری دادن مردم نگران پاوه است و با لحنی احساسی و حماسی به آنان میگوید: «کی گفته که میخواهم شما را تنها بگذارم؟ افتخار من این است که کنار شما مردم باشم.» دقیقا در همین لحظه، دوربین بالگرد حامل تیمسار فلاحی را نشان میدهد که از زمین اوج گرفته و او را به سمت کرمانشاه میبرد و به این ترتیب ناخودآگاه میان شخصیت فداکار چمران و چهره خشن فلاحی - که در هر حال «مردم را تنها گذاشته است» - فاصلهای عمیق در ذهن بیننده ایجاد میشود. سکانس موثر بعدی مربوط به زمانی است که بالگرد دوم فرا میرسد و دکتر چمران که انتظار رسیدن آذوقه، مهمات و نیروی کمکی را دارد ناامیدانه با بالگرد خالی مواجه میشود. در حالی که فلاحی دقایقی پیش به او قول داده است که «به محض ورود به کرمانشاه» ترتیب اعزام مهمات و نیروی تازه نفس را بدهد. به این ترتیب مجدداً به صورت ناخودآگاه سؤال و ابهامی جدی نه تنها در مورد عملکرد فلاحی بلکه در خصوص مجموعه ارتش و به ویژه هوانیروز در ذهن بیننده ایجاد میشود. علاوه بر این در سکانسهایی هم که فلاحی فیلم «چ» در صحنهها حضور فیزیکی دارد، چیزی جز انفعال و فقدان قدرت تصمیمگیری از او نمیبینیم و جالبتر اینکه در برخی از صحنهها این برخورد منفعلانه را میتوان حتی در شخصیت «چمران حاتمیکیا» هم مشاهده کرد. اما سؤال اینجاست که واقعیات تاریخی – دستکم در مورد تیمسار فلاحی - تا چه حد با آنچه که در فیلم به تصویر کشیده شده انطباق دارد؟
قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که حضور فلاحی در صحنه کردستان با حوادث پاوه شروع نمیشود. برای مرور عملکرد او و نیروهای تحت امرش باید حوادث این خطه را از حدود شش ماه قبل یعنی از اسفند ماه ۱۳۵۷ مرور کرد. در این زمان، تعدادی از نیروهای احزاب کرد پادگانهای ارتش و ژاندارمری را در مهاباد، سنندج، بانه، مریوان و دیگر شهرهای کردستان مورد هجوم قرار داده و به محاصره در آورند. فلاحی در مقام فرمانده نیروی زمینی به دستور تیمسار قرنی (رئیس وقت ستاد ارتش) و با همراهی سه گردان از نیروهای لشکر یکم پیاده تهران عازم منطقه شد و توانست با کمک بخشی از نیروهای لشکر ۶۴ ارومیه و لشکر ۲۸ پیاده کردستان مانع از سقوط پادگان سنندج و گسترش حوزه نفوذ حزب دموکرات به سمت جنوب شود. همزمان با این تنشها، دولت موقت و نیروهای سیاسی نزدیک به آن با محوریت آیتالله سید محمود طالقانی تلاش میکردند در قالب مذاکرات موسوم به هیات حسن نیت، راهحل مسالمتآمیزی برای مساله کردستان بیابند. اگرچه این تلاشها در نهایت راه به جایی نبرد، ولی بر اساس توافق اولیه این هیات با احزاب کرد، قرار بر این شد که تامین امنیت شهرهای کردستان به صورت موقت بر عهده پیشمرگان مسلمان کرد قرار گیرد و نیروهای ارتش در امور انتظامی شهرها مداخله نکنند. در این شرایط، سرلشکر قرنی رئیس وقت ستاد ارتش که معتقد به ضرورت به کارگیری شدت عمل بیشتر در برابر احزاب کرد بود، در اعتراض به نرمش دولت و توافق نیمبندی که ایجاد شده بود استعفا داد و سرلشکر ناصر فربد جانشین او شد. در خلال این مدت، تیمسار فلاحی اگرچه به واسطه روابط نزدیکی که با همشهری خود - آیتالله طالقانی - داشت، با ابتکار عمل وی در جهت مذاکره با احزاب کرد مخالفتی بروز نداد، ولی در عین حال شعور نظامی و هوشیاری راهبردی او امکان درک این واقعیت را برایش فراهم ساخت که ممکن است احزاب مسلح حاضر در کردستان از فرصتی که در نتیجه مذاکره با مقامات دولت موقت ایجاد شده برای تجدید قوا، عضوگیری مجدد در شهرها و تثبیت موقعیت خود در میان عشایر منطقه استفاده کنند. به همین جهت نیز، در تمام مدتی که آتشبس ناپایدار مورد اشاره در کردستان حاکم بود، عناصر اطلاعاتی یگانهای عمل کننده ارتش در منطقه نه تنها اقدامات احزاب مسلح، بلکه تحرکات لجستیکی عراق در مناطق مرزی را نیز زیر نظر داشتند.
با اوج گرفتن مجدد درگیریها در اوایل تابستان ۱۳۵۸، فلاحی دوباره در منطقه حاضر و فرماندهی یگانهای ارتش را شخصا به عهده گرفت. البته اگر در جریان حوادث پاوه او میخواست در نقش یک قهرمان یا چریک انقلابی عمل کند شاید میبایست در حلقه محاصره دشمن باقی مانده و تا آخرین فشنگ میجنگید ولی تیمسار که داعیه هیچ یک از این عناوین را نداشت، به عنوان یک افسر ستاد به خوبی میدانست که اسارت یا شهادت فرمانده نیروی زمینی ارتش چه هدیه ارزشمندی برای دشمن تلقی میشود. ضمن اینکه حضور او در کرمانشاه به عنوان عنصر هماهنگکننده جمعی نیروی زمینی و پرسنل هوانیروز برای پشتیبانی از چمران و دیگر نیروهای تحت محاصره عملا بسیار موثرتر واقع شد.(۳) در این خصوص، در خاطرات دکتر چمران میخوانیم: «هلیکوپتر ساعت ۴ بعد از ظهر در محل معین شده بر زمین نشست و رگبار گلوله دشمن از هر طرف شروع به باریدن گرفت. ما به سرعت مشغول تخلیه آب، نان، خرما و مهماتی شدیم که تیمسار فلاحی برای ما فرستاده بود...»(۴) با این همه، در فیلم نه تنها وعده فلاحی برای اعزام مهمات و آذوقه به پاوه توخالی نشان داده میشود، بلکه به دلالت نسخه ویدئویی فیلم - که اخیرا منتشر شده است - صحنه بازگشت فلاحی به پاوه همراه با نیروهای تازه نفس به دلایل نامعلومی در تدوین نهایی حذف شده است.
با توجه به همین سوابق و عملکرد موفق فلاحی در کردستان، او در تیرماه ۱۳۵۹ به عنوان پنجمین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی فعالیت خود را آغاز و در سال نخست جنگ با عراق راهبردهای دفاعی ایران را هدایت کرد. تیمسار شهید فلاحی دارای ویژگیها و وجوه تمایزی بود که با توجه به شرایط سیاسی نابسامان کشور و جنگ تمامعیاری که با یک ارتش منظم تا دندان مسلح جریان داشت، میتوان او را در شمار یکی از موفقترین روسای ستاد در تاریخ ارتش ایران به حساب آورد. نخستین ویژگی قابل توجه فلاحی، شناخت دقیق و صحیح از «سازمان ارتش» و چگونگی عملکرد آن بود. او به یمن طی دورههای عالی پرسنلی و آجودانی نظامی در آمریکا و تجربه فعالیت عملی در رکن یکم ارتش، نسبت به نقاط قوت و ضعف این سازمان و خصوصیات و روحیات افسران زیردست خود شناختی جامع داشت و با اتکا به همین آگاهیها توانست ارتش را در بحرانیترین شرایط و در حالی که به طور روزمره مورد تحقیر و طعن دوست و دشمن قرار میگرفت «حفظ» و سپس «اداره» کند. دیگر خصوصیت ممتاز فلاحی، واقعنگری و ادراک و برداشت عمیق و صحیحی بود که او نسبت به موضوعات راهبردی و نظامی و همچنین مسائل سیاسی و اجتماعی داشت. فلاحی اگرچه همیشه «سرباز» باقی ماند و هرگز داعیه مداخله در امور سیاسی را در سر نپروراند، ولی فراست ذاتی و بینش اجتماعی وسیعاش، او را در زمره نخستین افسران ارتش شاهنشاهی قرار دارد که اطاعت محض از سلسله مراتب نظامی را کنار گذاشته و در ماههای پایانی حکومت پهلوی به درستی دریافتند که ارتش فاقد تجهیزات، آموزش، انگیزه و نفرات لازم برای برخورد با بحرانهای شهری و مقابله با مردم در کف خیابانها است. به همین دلیل و نیز به واسطه اعتقاد راسخ به این اصل که وظیفه و کارکرد اصلی نیروهای مسلح کشور نه حفظ قدرت و منافع یک فرد یا گروه خاص، بلکه حفاظت از کیان و تمامیت ارضی ایران است، در زمانی که معاونت فرماندهی مرکز پیاده شیراز را بر عهده داشت توانست فرمانده این مرکز (سرلشکر ده پناه) را قانع کند که مسئولیت مقابله با تظاهرات مردم شیراز و اجرای مقررات حکومت نظامی را به شهربانی واگذار نماید. پس از پیروزی انقلاب، همین امر توانست تا اندازهای این یگان ارزشمند را از ضربات مهلک تندروهای «خلقی» نجات داده و برای سالهای بحرانی جنگ حفظ نماید. با این همه، در جو هیجانی روزهای نخست انقلاب فلاحی نیز با انگ طاغوتی و ساواکی مورد اتهام قرار گرفت و حتی در زمان تصدی فرماندهی نیروی زمینی از سوی بعضی از اعضای کمیتههای انقلاب دستگیر و تهدید به اعدام شد!
امتیاز دیگر فلاحی اعتقاد به کاربردی کردن دانش نظامی در جریان طراحی راهبردها و تاکتیکهای جنگی بود. او حدود ده سال از دوران خدمت خود را در مقام استاد و مدیر آموزش دورههای عالی فرماندهی و ستاد (دافوس) در دانشگاه نظامی و در شرایطی گذراند که بسیاری از امرای ارتش که از نظر درجه نظامی ارشد او محسوب میشدند جهت استفاده از دانش وی در کلاسهایش شرکت میکردند. ماحصل این تجربه، به کارگیری علم روز نظامی و استفاده از نیروهای متخصص در ساماندهی مقاومت سرنوشتساز یک سال نخست جنگ بود. در این برهه، با توجه به فقدان توان رزمی و عملیاتی بسیاری از یگانهای صدمه دیده ارتش و نابسامانی شرایط سیاسی کشور، بخش عمده توان رزمی نیروها مصروف زمینگیر ساختن ماشین جنگی عراق و جلوگیری از پیشروی آن در خوزستان میشد. البته این راهبرد، که به طور خلاصه میتوان آن را «جنگیدن با طمأنینه و تامل مبتنی بر دانش نظامی» نامید به مذاق بسیاری از جوانان انقلابی آن روز خوش نمیآمد و به همین دلیل فلاحی که عمری در رملهای سوزان خوزستان مو سفید کرده بود از سوی این جوانان به بیعملی و ناآزمودگی متهم میشد. اگرچه در فیلم اخیر حاتمیکیا میتوان به گونهای پژواک همان اتهامات را مشاهده کرد ولی واقعیت این است که تجربه تلخ سالهای بعدی جنگ و به ویژه شکست در عملیاتی چون بدر و کربلای ۴ به بسیاری از آن جوانان ثابت کرد که عدم رعایت اصول بنیادین طراحی و اجرای عملیات نظامی (از جمله اصل غافلگیری و حفاظت اطلاعات) میتواند نتایج فاجعهباری ایجاد نماید.
از تیمسار فلاحی نقل شده است که در مدت تصدی ریاست ستاد ارتش بارها گفته بود: «من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیهام میشناسم. با توجه به پیشروی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. اکنون تنها یک آرزوی دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد(۵) عقب بنشانم.» با طراحی و اجرای پیروزمندانه عملیات ثامنالائمه(ع) توسط یگانهای مشترک ارتش و سپاه در نخستین سالگرد شروع جنگ این آرزوی بزرگ تیمسار سرلشکر فلاحی محقق شد و با رفع حصر آبادان و آزادسازی بیش از یکصد و پنجاه کیلومتر مربع از اراضی اشغالی ایران چهره راهبردی جنگ دگرگون و زمینه برای تحقق پیروزیهای بزرگ بعدی فراهم شد.(۶) اگرچه ساعاتی پس از خاتمه این عملیات، پیکر فلاحی در کنار آرامگاه سید محمود طالقانی در بهشت زهرای تهران آرام گرفت ولی همچنانکه خود در وصیتنامهاش گفته بود «کارنامه» او برای همیشه در معرض قضاوت نسلهای متوالی «ملت و به ویژه ارتش ایران» قرار خواهد داشت.
پینوشتها:
۱- دکتر چمران در این مورد مینویسد: «من اصلاً خبر نداشتم که اخبار هولناک پاوه به کسی برسد و امام خمینی و ملت از جریان پاوه باخبرند. فکر میکردم که در محاصرۀ ضد انقلاب در آن شب وحشتناک به شهادت میرسیم و تا مدتها کسی باخبر نمیشود؛ اما این بیسیمچی شجاع ژاندارمری در حالی که اتاقش زیر رگبار گلولهها فرو میریخت خود به زیر میز رفته و درازکش و میکروفن به دست، همه جریانات را به کرمانشاه مخابره میکرد.»
۲- نقل از سخنان مصطفی چمران در نخستین سالگرد حوادث پاوه، اطلاعات، ۵۹.۵.۲۷
۳- در ماههای پس از حادثه پاوه نیز فلاحی در بسیاری از موارد شخصا رهبری تکهای غافلگیرکننده ارتش را به عهده داشت. به گونهای که در مهرماه ۱۳۵۸ و در جریان اقدام برای آزادسازی دو گروگان پاسدار خودروی وی هدف گلوله و آرپیجی دشمن قرار گرفت و منجر به جراحت او گردید. رک: کیهان مورخ ۵۸.۷.۸
۴- نقل از: احمد حسینیان، «به مناسبت سالگرد حماسه پاوه، در محاصره دشمن»، روزنامه ایران، ۹۳.۵.۲۳
۵- روستای مارد در حدود ۲۰ کیلومتری شمال آبادان و در کنار جاده اهواز - آبادان واقع است.
۶- برای مطالعه در مورد ارزش راهبردی این عملیات به کتاب عملیات ثامنالائمه تالیف مشترک امیران سرتیپ روحالله سروری و ابوالقاسم جاودانی، انتشارات آجا مراجعه شود.
نظر شما :