مطورزاده: مردم خرمشهر جهت جنگ را تغییر دادند
مجید یوسفی
***
درباره حماسه ۳۴ روزه خرمشهر و رفع حصر آبادان روایتهای متعددی وجود دارد. وقتی وارد خرمشهر میشوید اساسا نگاه خرمشهر و مردم آبادان به گونهای دیگر است؟
بسیاری بر این باورند که جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شده اما برای مردم خرمشهر و آبادان جنگ ماهها قبل آغاز شده بود. از دیدگاه مرکز، شروع رسمی جنگ بیشتر معطوف به زمانی است که جنگندههای عراقی اکثر نقاط کشور از جمله فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند. اما شهدایی همچون موسی بختور و فرهان اسدی در خرداد ۱۳۵۹ در نزدیکی شلمچه شهید شده بودند.
از دید عراقیها چه نوع استراتژی در حمله به جنوب ایران طراحی شده بود؟
قطعا دولت عراق و حزب بعث هدفگذاری خود را داشتند و آن هم تصرف سه روزه خوزستان و اعلام حکومت خودمختار در این منطقه بود. برنامهریزی عراقیها از جهت مادی و ظاهری محاسبه درستی بود. آنها تمام جوانب امر را بررسی کرده بودند و زیاد هم دور از انتظار نبود که شهر اهواز را در عرض سه روز تصرف کنند و ارتباط آن را با مرکز ایران قطع نمایند و با تاسیس یک حکومت خودمختار از آن حمایت کنند و سایر کشورهایی که از عراق حمایت میکردند را نیز به دنبال خود بکشانند. معنا و مفهوم این استراتژی این بود که ایران قلب خود را از دست میداد، چون در آن زمان نه بندرعباس بندر آمادهای برای تبادلات بازرگانی و تجارت دریایی بود و نه در هیچ نقطهای از کشور نفت به مثابه جنوب کشور استخراج میشد. استان خوزستان دو منبع عظیم اقتصادی برای ایران بود. بندر خرمشهر و بندر شاهپور (امام خمینی فعلی) یکی از گلوگاههای اصلی اقتصاد کشور محسوب میشدند و دیگری مسجد سلیمان و پالایشگاه آبادان که منابع اصلی نفت کشور ما از این نقطه تامین میشد یا پتروشیمیهایی که در بندر امام بود جزء منابع اصلی اقتصاد کشور محسوب میشدند.
البته از حیث اینکه موقعیت خرمشهر در جنگ با شهر آبادان تفاوت داشت باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرد. مهمتر اینکه تفاوت این دو شهر از حیث جغرافیایی هم مهم است. یعنی چرا خرمشهر در ماههای اول سقوط کرد اما آبادان در حصر ماند؟
از حیث جغرافیایی آبادان یک جزیره و در محدوده آب قرار دارد و این از نظر نظامی یک حسن برای عملیات آفندی و دفاعی محسوب میشود و یک مانع جدی بود که آبادان به راحتی سقوط نکند. اما خرمشهر برعکس آبادان شبه جزیره است که از همان روزهای اول وقتی ژنرالهای عراقی در تلویزیون مصاحبه میکردند خرمشهر به عنوان ایستگاه استراحت برای حمله به اهواز و ماهشهر تلقی میشد. فرض بر این بود که صبحانه خود را در خرمشهر بخورند و سپس به حرکت خود برای تصرف شهرهای اصلی خوزستان ادامه دهند. برخلاف تصور عراقیها روند جنگ آنگونه پیش نرفت و جنگی به تمام معنا مردمی درگرفت.
چقدر این تغییر روند حاصل جنگ مردمی بود؟ چه اندازه موقعیتهای جغرافیایی و زمانی جهت جنگ را تغییر داد؟
ببینید صد درصد مردم در آن روزهای نخست تعیینکننده بودند. جوانانی که میتوانستند اسلحه در دست گیرند با عراقیها میجنگیدند. افرادی که توان جنگیدند نداشتند تدارکات جنگ را بر عهده میگرفتند. زنان و دختران مسوولیت غذا را بر عهده گرفتند. در این مرحله جنگ واقعا یک نبرد مردمی بود، حتی تکاوران نیروی دریایی که به حق جانانه جنگیدند آنها هم در قالب حرکتهای مردمی میجنگیدند نه به عنوان نیروهای مسلح. این نکته خیلی مهمی است. اساسا همین امر باعث شد که ارتش عراق به خاک سیاه کشیده شد.
چقدر این نبرد مردمی تعیینکننده است؟ شما میگویید اساسا جهت جنگ را تغییر داده است. این کمی غلوآمیز نیست؟
نه، بگذارید من خاطرهای از اوایل جنگ تعریف کنم. من یادم هست که در همان هفتههای اول یک سرباز عراقی را اسیر گرفته بودیم. وقتی او وارد مسجد جامع شد از مشاهده جنب و جوش جمعیت کثیری از مردان و زنانی که در داخل مسجد بودند مبهوت شده بود. او بعدها گفت که ما تصور میکردیم که آنچنان روی این شهر آتش ریختهایم که دیگر کسی در آن حیات نداشته باشد، ما حتی تصور نمیکردیم که در این شهر پرندهای پر بزند. بنابراین این خصلت مردمی بودن جنگ باعث شد که توان مضاعفی به نیروهای مدافع منتقل کند. به یاد داشته باشید که اساسا در روزهای اول جز یک گروه اسلامی به نام فدائیان اسلام هیچ نیروی رزمندهای برای کمک به خرمشهر و آبادان اعزام نشد. هر روز مردم با همین وعدهها جنگ را ادامه میدادند. یک روز وعده میدادند توپخانه اصفهان در راه است، روز دیگر میگفتند توپخانه بجنورد به نزدیکی آبادان رسیده است. روزی هم خبر میدادند که لشکر فلان چند روز دیگر به خوزستان خواهد رسید. اما به رغم این وعدههای نابجا و با تلاشهای دلسوزانه جهانآرا، مردم خرمشهر به تنهایی ۴۰ روز جنگیدند. تنها گروهی که از تهران به منطقه رسیدند گروه فدائیان اسلام بود.
دقیقا این مقاومت چند روز بود؟
به طور رسمی ۳۴ روز اما خرمشهریها آن را ۴۰ روز میدانند که در همین مدت چهار بار عراقیها در قالب تیپ به خرمشهر حمله کردند که اوج آن در ۲۴ مهر سال ۵۹ بود. همان روزی که دولت رجایی نام خرمشهر را خونینشهر گذاشت. شان نزول این تسمیه این است که در خرمشهر خیابانی است به نام چهل متری که از شرق به غرب به خیابان اصلی شهر متصل میشود که بعدها به نام مقام معظم رهبری مزین شد. در روز ۲۴ مهر سر تصرف این خیابان به تمام معنا خون جاری شد و نفس عراقیها واقعا بریده شد. آنها واقعا مایوس شده بودند از اینکه سه روزه خوزستان را تصرف کنند. در ایستگاه اول ۴۰ روز توقف کردند و تمام معادلات جنگی آنها بهم خورد. یادم هست که عراقیها روز هفتم جنگ بیانیه داده بودند که ما حاضریم جنگ را متوقف کنیم به شرطی که ایران شروط ما را بپذیرد و این دقیقا همان روزهایی بود که یاسر عرفات و احمد سکوتوره به ایران آمده بودند و تقاضا کردند که جنگ متوقف شود. مهمترین عامل این درخواست از سوی عراق، مقاومت مردم خرمشهر و آبادان در برابر حملات آنها بود و هیچ تردیدی هم در آن نیست چون همه نقشههای نیروهای عراق در خرمشهر نقش بر آب شد و دیگر تصرف ماهشهر و دزفول را فراموش کرده بودند. اما بعد از اینکه عراقیها با دیوار مستحکم خرمشهریها مواجه شدند نقشه جدیدی را طراحی کردند که با عبور از کارون، آبادان را محاصره کردند. اینها با عبور از روستایی به نام مارد در ۱۸ کیلومتری آبادان، جاده اهواز به ماهشهر و اهواز به آبادان را قطع کردند و در تپههای اطراف رودخانه بهمنشیر بود که حماسه ذوالفقاریه شکل گرفت. نیروهای عراقی از بهمنشیر برای حمله به آبادان عبور کردند که فردی به نام دریاقلی که در آنجا یک انبار اسقاطی آهن داشت وقتی متوجه حضور عراقیها شد با دوچرخه رکابزنان به مردم آبادان خبر میدهد. بنابراین اگر آن ۳۴ روز در خرمشهر اتفاق نمیافتاد در حال حاضر کشور ما در هالهای از ابهام بود، چون آن مقاومت و نوع مواجهه مردم خرمشهر با عراقیها جهت جنگ را تغییر داد.
شما در آن مقطع معاون فرماندار آبادان بودید. در روزهای اول جنگ در آبادان چه گذشت؟ شما چه تفاوتی با روزهای بعد دیدید؟ در آنجا اتفاق قابل ملاحظهای رخ داد؟
یکی از نکات تمایزبخش آن روزها که باید به آن بیشتر توجه میشد حضور کارکنان دولت در جنگ بود. در واقع به لحاظ اینکه ما سیستم لجستیک و پشتیبانی نداشتیم این نوع کارها را بین ادارات مختلف آبادان تقسیم میکردیم. سازمان آب مسئول تامین آب منطقه بود و تحت هر شرایطی باید آب شرب را تامین میکرد. چون شبی که آب شهر به جهت بمبارانها قطع شده بود کارمندان این سازمان تصفیهخانه را فعال کردند و بوسیله تانکر به خیابانها و مناطق شهر آبرسانی کردند. این مقاومت کارکنان سازمان آب شهدای زیادی داشت. تنها در یک شب بمباران شیمیایی ۱۲ نفر شهید شدند. سازمان شهرداری مسئول حمل و نقل و پشتیبانی جبهه بود. ماشینهای آتشنشانی و بندر خرمشهر آتشسوزیهای ناشی از حملات دشمن را خاموش میکردند. اورژانس، بهداشت و درمان کار درمان مجروحین را انجام میدادند. شاید برای شما جالب باشد که اداره مخابرات خرمشهر در منطقه صفر مرزی ارتباط تلفنی را برقرار میکرد و اداره پست این شهر هنوز نامهها را توزیع میکرد. این اتحاد و کارزار شهری در این دو شهر کمنظیر بود.
از این ۳۴ روز مقاومت مردم خرمشهر هیچگونه ثبت تصویری وجود دارد؟
تنها ده دقیقه فیلم ثبت شده وجود دارد. من طی این سالها همان ده دقیقه را دیدم. یکی از راز و رمزهای این دفاع ۳۴ روزه هم همین مساله است. مردم بیدفاعی که در آنجا از خود و شهر خود دفاع میکردند تنها خدا ناظر و شاهد آنها بود. نه تلویزیون، نه رادیو و نه دوربینی بود. اینها به تدریج طی هشت سال دفاع مقدس شکل گرفت.
در روزهای جنگ وقتی حملات آنها شدت گرفت چه تعداد از مردم به سمت آبادان حرکت کردند و در آنجا اسکان پیدا کردند؟
همه تلاش مدافعین خرمشهر این بود که شهر را از مردم بیدفاع تخلیه کنند برای اینکه راحت بتوانند بجنگند، به همین دلیل از مردم خواهش میکردند شهر را خالی کنند. مردم هم لبیک گفتند، جز عدهای که به هیچ نحو قانع نمیشدند که از شهر خارج شوند. اینها شاید نمیتوانستند کاری کنند اما در عین حال به غیرت اینها بر میخورد که شهر را تخلیه کنند. در نتیجه در خانههای خودشان میماندند، منتهی عدهای هم که از شهر رفتند رفتارشان خیلی جالب بود، اینها حاضر نشدند که وسایل منزل و حتی اسناد سجلی خودشان را با خودشان ببرند، چون عار میدانستند. میدانستند که شهرشان سقوط نمیکند و دوباره روزی باز خواهند گشت. اگر ارادهای در آن زمان در تهران شکل میگرفت چه بسا خرمشهر اصلا سقوط نمیکرد. من کاری به مباحث سیاسی ندارم اما این نظر که زمین بدهیم و زمان بگیریم در عهد اشکانیان و ساسانیان بود. اما در عصر حاضر، واگذاری یک جریب زمین مساوی با گستاخ شدن نیروهای دشمن است که همه دنیا به حمایت او آمده بود.
نکته دیگری که از دید رسانهها و تاریخ جنگ پنهان مانده این مساله است که در طول هشت سال جنگ و دو سال بعد از آن تا بازگشت مردم آبادان و خرمشهر به خانه و کاشانهشان این جمعیت آواره هشتصد هزار نفری که پیش از آن زندگی بسیار مرفهی داشتند در تمام این مدت در مرغداریها، گورستانها، مدارس و حسینیهها زندگی کردند. شما توجه داشته باشید که ۹۰ درصد مردم آبادان و خرمشهر طی این ده سال اینگونه زندگی کردند. منتهی دریغ از یک روز اعتراض و انتقاد از وضع موجود. این خیلی مساله مهمی است که مردمی که تا پیش از جنگ اینچنین در ناز و نعمت زندگی میکردند حتی یکبار به وضعیت رفاهی خود طی آن سالها اعتراضی نکردند. من جوانان زیادی را میشناسم که روی قبور مردگان به دنیا آمدند.
بخشی از فرجامی که در خرمشهر رقم زده شده بود و یا در آبادان شاهد آن بودیم حاکی از بافت متفاوت شهری این دو شهر بود. چقدر حصر آبادان و سقوط خرمشهر حاکی از تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی این دو شهر بود؟
بخشی از این تفاوت مربوط به مهمترین اتفاق اقتصادی قرن در آبادان بود که با اکتشاف نفت آغاز شد. این اتفاق بسیار مهمی در استان خوزستان بود. لابد میدانید که صنعت نفت هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم در بخشی از معادلات منطقه موثر بود. ضمنا در اداره جنگ هم نقش تعیینکننده داشت. از جمله در هر دو جنگ جهانی تمام سوخت و انرژی نیروهای درگیر جنگ را همین پالایشگاه تامین میکرد. خصوصا برای شکست حصر مسکو و شکست ارتش هیتلر عمده سوخت مدیون فعالیت پالایشگاه آبادان بود. همین صنعت باعث شد که بافت جمعیتی آبادان کارگری و فنی باشد. به همین جهت وقتی به آبادان میروید محلههایی هست که به نام خارجیها معروف شده مثل سیکلند، یعنی محله سیکهایی که از هند آمده بودند یا مسجد بنگالیها، یا مقبره مصریها. همین خارجیها بخشی از بافت جمعیتی این شهر را به کلی تغییر داده بود. تعاملات اجتماعی و فرهنگی کم و بیش این شهر را بینالمللی کرده بود.
اما این دو شهر هیچ فاصله قابل توجه جغرافیایی با هم ندارند. با این وجود وقتی به این دو شهر سفر میکنیم بافت و کالبد شهری و توزیع پراکندگی جمعیت کاملا متفاوت است؟
خرمشهر برعکس آبادان یک قدمت تاریخی چند هزار ساله دارد. خرمشهر اولین و آخرین باری نبود که مورد تاخت و تاز دشمن قرار گرفته باشد. در طول تاریخ چندین بار دستخوش این قضایا شد. رقابت خرمشهر با بصره در دوره عثمانیها بسیاری از جهانگردان و مورخین غربی را حیرتزده کرد. آنها روایت میکنند که ما وقتی وارد بصره شدیم در مقابل خرمشهر که ۲۵ کشتی در آن بندر پهلو گرفته بود آنجا ۶ کشتی تجاری بیشتر نبود، حال آنکه بصره بندر بسیار بزرگی بود. آنها نمیتوانستند این برتری اقتصادی را تحمل کنند. بنابراین قدمت تاریخی خرمشهر باعث شده جامعهای شکل گیرد که اولا با رویکرد کاملا تجاری و بسیار سنتی و مذهبی آمیخته بود. تعداد حسینیههای خرمشهر به نسبت جمعیتش خیلی بیشتر از قم و حتی شهر مذهبی مشهد است. مساحت و جمعیت آن را اگر معدلگیری کنیم رتبه اول شهرهای مذهبی ایران است. به همین جهت خرمشهر را نجف ثانی خطاب میکردند. حوزه علمیه قم حدودا صد سال است که تشکیل شده است. در حالی که سابقه حوزه علمیه نجف بیش از هزار سال است که با این منطقه عجین شده است. تامین مبلغ و روحانی شهرها و روستاها پیش از تاسیس حوزه علمیه قم در دنیای اسلام به عهده حوزه علمیه نجف بود و محل توزیع و تردد آنها به همه نقاط دنیا از خرمشهر بود. یعنی از نجف به خرمشهر میرفتند و از آنجا سوار کشتی میشدند و از کویت گرفته تا مسقط و هند برای تبلیغ دین سفر میکردند. همین ترددها باعث شد که عدهای از بزرگان در این شهر ماندگار شوند و یک بافت دینی و مذهبی در آنجا شکل گرفت، بعلاوه اینکه صبغه کاملا تجاری داشت و بزرگانی که در آن شهر بودند نقش بسیار مهمی در شکلگیری دنیای تشیع ایفا کردند. این فضای فرهنگی، مذهبی، تاریخی و اقتصادی باعث که خرمشهر در دنیا در جایگاه بهتری قرار گیرد. پیش از انقلاب اسلامی تعداد بسیار زیادی از کشورها از قبیل هند، کانادا، آمریکا، انگلیس و ژاپن در این شهر کنسولگری داشتند. این شهر با آنکه در معادلات استراتژیک شهر مهمی است اما شهر کوچکی باقی مانده است.
یکی از نکاتی که روایتهای متناقض در آن وجود دارد درباره تعداد ساکنان دوران حصر آبادان است. حتی گفته شده که تنها نظامیان در آن رفتوآمد داشتند و وسیله ایاب و ذهاب وجود نداشت؟
اصلا اینگونه نیست. تعدادی از مردم خرمشهر بعد از سقوط آن شهر از این منطقه دور نشدند. بخش عمدهای از اینها در آبادان ماندند. خاصه آنهایی که فرزندانشان در جبههها در حال نبرد بودند. عدهای هم در مینوشهر ماندند و در طول جنگ هرگز از آن شهر مهاجرت نکردند. به رغم اینکه بین جزیره مینو و عراق تنها اروند رود وجود داشت که ۵۰۰ متر بیشتر نبود. ساکنان این شهر تا سالها زیر آتش دشمن زندگی میکردند. در همین منطقه مدرسه، مغازه و بازار وجود داشت و زندگی عجیبی در آنجا جاری بود، یعنی در کنار سنگرهای رزمندگان مردم هم در همان اطراف زندگی میکردند. آبادان خیلی متفاوت بود. جمعیت زیادی در حصر زندگی میکردند. مردم کم و بیش زندگی خودشان را سپری میکردند.
حدودا چقدر جمعیت در دوره حصر وجود داشت؟
ما زمانی متوجه کثرت جمعیت شدیم که سال ۶۲ ـ یک سال پس از آزادسازی خرمشهر ـ بنا بود به مناسبت سالگرد انقلاب در ۲۲ بهمن راهپیمایی برگزار شود. به همین دلیل عراقیها یک حمله بسیار وحشیانه و بیرحمانه توپخانهای و خمپارهای در آبادان داشتند که امکان زندگی در آن شهر دیگر میسر نشد. شهر یکپارچه آتش شده بود. در همان روز متوجه شدیم که در شهرک شهید چمران که متعلق به پتروشیمی بود حدود بیست هزار نفر زندگی میکنند. از سوی دیگر در بازار معروف احمدآباد آبادان زندگی بسیار عادی جریان داشت. این در حالی بود که این شهر در طول روز چندین بار مورد حمله قرار میگرفت. مقاومت و صلابت مردم تنها با معیار ایمانشان قابل سنجش بود. اگر شما به ناخدایی میگفتید که به طرف بندر چوئیده در آبادان حرکت کن ۹۹ درصد میدانستند که کشتی آنها مورد حمله جنگندههای عراقی قرار میگیرد. بسیاری از ناخداهای کشتی در آن زمان نه نظامی بودند و نه اجباری برای رفتن داشتند با این حال اغلب آنها به عشق و حب وطن میآمدند. ما در چنین روزهایی آبادان و خرمشهر را نگه داشتیم.
در همان روزها یادتان هست که از مسئولان کشور کسی برای بازدید آماده باشد؟
بله، شهید چمران علیرغم آنکه حوزه عملیاتی ایشان در مناطق دیگری بود ولی مرتب رفتوآمد داشت. اکثر وزرای کابینه شهید رجایی به آبادان آمدند. نمونه بارز آن شهید تندگویان، وزیری که میدانست جاده آبادان در محاصره عراقیهاست و امکان آتش توپخانه دشمن قطعی است ولی به رغم این آمد و به اتفاق مهندس بوشهری و یحیوی اسیر شد. آقای دکتر عباس شیبانی که حقیقتا شجاعانه در برابر بعثیها ایستادگی کرد، با آنکه برای پزشکان بسیار دشوار بود اما ایشان به همراه تنی چند از پزشکان در منطقه ماندند و خدمات ارزندهای انجام دادند. حتی کار را به جایی رساندند که اتاق عمل جراحی را در آبادان فعال کردند که در آن شرایط یکی از معجزات آن شهر محسوب میشد. آقای خلخالی چندین بار روزهایی که خرمشهر در حال سقوط بود به آنجا آمد که برای مردم آن روز خرمشهر اثر بسیار ارزندهای بجا گذاشت. یک بار هم پس از مرحله اول آزادسازی خرمشهر ـ بیتالمقدس ـ آمد که ۳ هزار اسیر عراقی در اختیار بچههای ما بود. در همان روز مسئولان شهری ناگهان من را احضار کردند که به عنوان مترجم به سالن شرکت سپنتا که در اطراف اهواز بود بروم. آنجا کمپ اسرای عراقی بود. شاید جالب باشد که خیلی از اسرای عراقی از اینکه اسیر شده بودند خوشحال بودند. من وقتی رسیدم دیدم آقای خلخالی درباره عظمت اسلام و جایگاه ایران در منطقه صحبت میکند. سکوت مرگباری در سالن حاکم بود. پس از سخنرانی، به من دستور داد که در کنارشان با اسرا صحبت کنم. ما در حال گفتوگو با برخی از اسرا بودیم که یکی از اسرا به من گفت: من هذا؟ یعنی این آقا کیست؟ در آن زمان رادیو عراق خیلی درباره آقای خلخالی تبلیغات منفی میکرد و کم و بیش جامعه عراق ایشان را میشناختند. گفتم: شما ایشان را نمیشناسید؟ همان آقای خلخالی که رادیوی عراق دربارهشان اینطور میگوید. ایشان همان آقای خلخالی هستند. دیدم آن اسیر عراقی ناگهان منقلب شد و به عربی گفت: پس شما برای ما نقشهها دارید؟ گفتم: نه شما در امان ما هستید.
نظر شما :