سیمای واقعی یک رئیسجمهور/ رجایی فقط ساده زیست بود؟
صدا و سیما البته مانند دوران احمدینژاد اصراری بر انعکاس گسترده فعالیتهای دولت ندارد، سهل است همین که از حجم انتقادات و طعنهها و دامن زدن به انتظارات بکاهند برای دولت کافی است!
اما چون هفته دولت با دو نماد شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر شناخته میشود و از میان صفات مختلف این دو مانند همه ۳۳ سال گذشته تنها بر «ساده زیستی» شهید رجایی تاکید میشود، ترسیم سیمای واقعی و کامل شخصیت سیاسی رجایی ضرورت دارد.
در اینکه محمدعلی رجایی، پاکدست و ساده زیست بود کمترین تردیدی نیست و جوهره و نهاد او نیز گواهی میداد که اگر بیش از ۴۸ سال عمر میکرد نیز همان روحیه را تا امروز نیز حفظ میکرد اما در نظر داشته باشیم که محمدعلی رجایی، دبیر دبیرستان بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دکتر غلامحسین شکوهی اولین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب، او را به عنوان مشاور خود برگزید و در عین حال مسوولیت کوتاه کردن کتب درسی با توجه به تعطیلی نیمه اول سال تحصیلی ۵۸-۵۷ در اوج انقلاب به او سپرده شد.
با استعفای وزیر و در پی آن کل دولت موقت، رجایی ابتدا سرپرست و بعد کفیل وزارت آموزش و پرورش و سرانجام وزیر شد و در نوروز ۱۳۵۹ درصدد برآمد تعطیلات نوروز را کم کند که البته ناکام ماند. او سپس نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد و جالب اینکه هم از جانب نهضت آزادی و فهرست همنام (هیات معرفی نامزدهای انتخابات مجلس) کاندیدا شده بود و هم از سوی حزب جمهوری اسلامی.
در پی اختلاف اولین رئیسجمهور و اولین مجلس (با اکثریت نمایندگان عضو حزب جمهوری اسلامی) بر سر معرفی نخستوزیر، سابقه وزارت رجایی و حمایت هر دو جناح لیبرال و خط امام از او در انتخابات مجلس، او را به عنوان گزینه نخستوزیری مطرح ساخت و بنیصدر گمان برد همین که او عضو حزب جمهوری اسلامی نیست و سابقه عضویت در نهضت آزادی را به رغم استعفا در تیرماه ۱۳۵۸ داشته میتواند بنبست معرفی نخستوزیر را بشکند. چرا که حزب جمهوری اسلامی و شخص دکتر بهشتی نیز از رجایی حمایت میکردند و سرانجام هم او به نخستوزیری رسید اما هرگز نخستوزیر باب میل اولین رئیسجمهوری ایران نشد و کاملا با سران حزب جمهوری اسلامی و جناح خط امام همسو بود و نارضایتی و شاید هم پشیمانی بنیصدر در حکم انتصاب او به نخستوزیری به وضوح پیداست.
درباره نوع زندگی البته مشخص است که یک عنصر سیاسی و در عین حال با صبغه و سابقه معلمی و فرهنگی اگر میخواست از این فرصتها برای مالاندوزی بهره برد تمام اعتبار خود را باید به حراج میگذاشت و در آن دوران دیگران نیز کمابیش چنین پرهیزهایی داشتند و آفت مالاندوزی هنوز به جان مدیران تازه به قدرت رسیده نیفتاده بود.
بنابراین اصرار بر معرفی شهید رجایی با سابقه یک سال نخستوزیری و یک ماه ریاست جمهوری تنها با یک صفت «ساده زیست» او را به تمامی به نسل کنونی معرفی نمیکند.
درست است که رجایی در مقطعی از زندگی که از استخدام ارتش بیرون آمده و هنوز به استخدام آموزش و پرورش درنیامده بود دستفروشی هم کرده بود تا هزینههای خانواده را تامین کند اما توصیف او تنها با عنوان «دستفروشی که رئیسجمهور شد» و پس از نخستوزیری و ریاست جمهوری ساده زیست بود، تصویر واقعی یک مبارز معتقد را ترسیم نمیکند.
محمدعلی رجایی معلم بود و کار تشکیلاتی هم میکرد. چندان که با گروههای مطرح سیاسی در آن سالها - مجاهدین خلق اولیه و نهضت آزادی- همکاری داشت. از اولی قبل از انحراف عقیدتی ۵۴ جدا شده بود و از دومی هم در تیرماه ۵۸ همراه با چند چهره دیگر از جمله مرحوم مهندس سحابی استعفا کرد.
جالب اینکه موتلفه اسلامی هم مرحوم رجایی را به خود نسبت میدهد و از عضویت او در این حزب میگوید هر چند خانم عاتقه رجایی همسر او تکذیب میکند.
روایت رسمی اما بیاشاره به این موارد تنها این است: «محمدعلی رجایی یک معلم با سابقه مدت کوتاهی دستفروشی بود که با پیروزی انقلاب کفیل وزارت آموزش و پرورش، وزیر، وکیل، نخستوزیر و رئیسجمهور شد و همه مدارج ترقی ممکن سیاسی را طی تنها دو سال پیمود و سرانجام در ۸ شهریور ۱۳۶۰ همراه نخستوزیر باهنر به شهادت رسید.» این روایت البته غیرواقعی نیست اما تمام واقعیت را باز نمیتاباند چرا که در دوران فعالیت پیش از انقلاب تنها ویژگی او این نبوده که یک چند مثلا دستفروشی میکرده که در زندگی برخی از روسای جمهور آمریکا هم خواندهایم در مقاطعی به مشاغلی اشتغال داشتهاند که از نظر جامعه فرودستانه تلقی میشود.
چرا نباید بدانیم محمدعلی رجایی را میتوان «قهرمان مقاومت در برابر شکنجههای سهمگین ساواک» نامید؟ چرا هنوز برخی به طعنه از آن رفتار مشهور رجایی در سازمان ملل سخن میگویند که آثار شکنجه را بر روی پای خود نشان داد؟ اینکه رجایی بر جسم خود نشان شکنجه داشت و سند زنده به حساب میآمد مهمتر است یا اینکه ساده زیست بود؟
دکتر محمد محمدی گرگانی نماینده مردم گرگان در دوره اول مجلس شورای اسلامی و استاد بازنشسته دانشکده حقوق دانشگاه علامه طباطبایی که پس از انقلاب طیف سیاسی خود را از رجایی جدا کرد و در صف منتقدین قرار گرفت، بارها در بیان خاطرات زندان خود (از جمله در مصاحبهای با ماهنامه چشمانداز ایران) گفته بود که در زندان از دیدن روی رجایی شرم داشتیم چون به خاطر اینکه ما را و مشخصا مرا لو ندهد آن همه رنج و شکنجه را متحمل شده بود و بر خلاف بسیاری دیگر سرانجام هم هیچ کس را لو نداد.
یکی از دلایل علاقه آیتالله هاشمی رفسنجانی به رجایی نیز همین روحیه بود و ظاهرا از شاهدان یا تصدیقکنندگان مقاومت رجایی است زیرا مانند او در زندان ساواک در معرض آزارهای جسمی قرار گرفته بود.
پس در سالروز هشتم شهریور تنها نگوییم رجایی مدتی دستفروشی کرد و زندگی سادهای داشت. این را هم بگوییم که با همه تفاوتهای سیاسی و اختلافات فکری که میان دو جناح خط امام و ملی مذهبیها رخ داد و او تمام قد در طیف خط امامیهای مقابل لیبرالها تعریف میشد، روزی که دکتر یدالله سحابی در مخالفت با معرفی رجایی به عنوان نخستوزیر سخن گفت و یادآور شد: «من این مرد را به دیانت و صداقت میشناسم ولی در جبین او نشان موفقیت نمیبینم»، محمدعلی رجایی هم با نقل خاطرات دوران تدریس در دبیرستان کمال و در دفاع از خود گفت: «من خیلی زود یتیم شدم و دکتر یدالله سحابی برای من حکم پدر را دارد اما پدرها همواره قضاوت درستی درباره پسرها ندارند.»
اگر محمدعلی رجایی کسب و کار و تولید ثروت را مذموم میدانست فرزند او - کمال - در راه تجارت گام بر نمیداشت و چشم به رانت و سفره دولت و مناصب میدوخت. اگر رجایی را تنها با خانه سادهای که در آن میزیست معرفی کنیم نسل تازه شاید بگوید بسیاری دیگر که در این سالها به آلاف و الوفی رسیدند نیز در سالهای اولیه دهه ۶۰ زندگیهای مشابهی داشتند اما جا دارد در سالروز ۸ شهریور صفات دیگر او خاصه مقاومت در برابر شکنجه را ستود و خشونت را تقبیح کرد. میتوان از متانت دکتر محمدجواد باهنر نیز گفت که هر چند مانند رجایی مبارزه صریح سیاسی نداشت، اما به صفات مثبت دیگری متصف بود.
چون یاد رجایی مناسبت این گفتار است، یک یادآوری تاریخی دیگر هم مناسبت دارد: در سال ۶۰ که پس از نخستوزیری قصد داشت کاندیدای ریاست جمهوری شود شعار اصلی او «اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی» بود و پس از انتخاب نیز بر همین موضوع تاکید کرد. منتها منظور او با تلقی امروزی ما از اصل ۴۴ کاملا مغایر بود زیرا «تعدیل ثروت» را مد نظر داشت و کنترل ثروت را و نه واگذاری به بخش خصوصی.
منبع: عصر ایران
نظر شما :