سیمین بهبهانی: دچار لکنت و سکوت نمیشوم
تاریخ ایرانی: برگرفته از روزنامه «صبح امروز» - ۶ شهریور ۱۳۷۸
اینکه شهریار میگوید شعر ایدهآل شاعر هنوز سروده نشده معنایش این است که شعر همیشه در جستوجوی کمال است و همین موجب ادامه راه میشود. اگر کسی از کارش راضی شود که دیگر تمام است. باید به همان دل خوش کند. اما برای من بعضی از کارهایم قانعکننده است و همیشه از به یاد آوردن آنها خوشحال میشوم.
بعد از این همه سال سرودن، آیا به آن پاسخی که فکر میکنید فقط در شعر میتوان یافت رسیدهاید یا خیر؟
بله، شعر برای من زندگی است، به آن نیاز دارم. اگر نباشد همانطور که خیلی چیزها نیست و دیگر بر نمیگردد موجود درماندهای خواهم شد که ارزش نفس کشیدن و ضایع کردن هوا را هم ندارد.
تولد یک شعر در ذهن شما، چه تغییری را در روند زندگی عادی و روزمرهتان ایجاد میکند؟
با تولد هر شعر مدتی سرشار از شور و نشاط هستم. یعنی حس میکنم که بهترین مصاحب و معشوق خود را در کنار دارم، گاه غمگسار و گاه شادیآفرین.
در سرودن شعر بیشتر اهل جوشش هستید یا کوشش؟
من وقتی در خودم جوشش شعر را احساس میکنم به حالی دچار میشوم که انگار از همه چیز دنیا بریدهام. در این حال کوشش برای سرودن آغاز میشود و تا عواطفم بر صفحه کاغذ ننشیند خلاص نمیشوم. نمیدانم اسم این حال چیست؟ شما بگویید.
در شعرهایتان بیشتر اهل گزارش و گفتوگو و روایت هستید یا نشان دادن و تصویر کردن؟
هر دو. شعر باید فضا و تصویر و سخن را با هم داشته باشد. در هر شعر یکی از اینها بر دیگری میچربد، این اقتضای آن شعر است. به عبارت دیگر فضا و تصویر و اندیشه و احساس در همه شعرها به موازات هم پیش نمیروند. بسته به این است که شعر به کدام بیشتر نیاز داشته باشد.
تا چه حد غزل. که قالبی دیروزی است با بیان و نظریه امروز جور در میآید و از آن تاثیر میگیرد؟
تا همین حد که میبینید، یعنی تا درک لحظه لحظه زندگی انسان امروز. من شعر را مینویسم (به قول آلاحمد) شما اسمش را بگذارید.
شما در قالب کهنه و کهن غزل دست به نوآوریهایی زدهاید که حساب شعر شما را از غزلسرایان معاصر جدا میکند، خیلی ساده و کلی به آنها اشاره میکنید؟
درست است که از قالبی استفاده میکنم که وضع هندسی آن همان وضع هندسی غزل قدیم است، اما باید بگویم که وقتی وزن و محتوا و تعبیرات عوض میشود، شکل شعر که عبارت از قالب و محتوا است تغییر میکند. به این ترتیب غزل امروز من هیچ شباهتی با غزل گذشتگان ندارد و وجه اشتراک آن فقط همان وضع هندسی، یعنی جای قافیه در مصراعهاست.
شما میگویید وقتی وزن و محتوا و تعبیرات عوض میشود شکل شعر که عبارت از قالب و محتوا است تغییر میکند، در صورتی که شعر امروز از حالت تک خطی و دو بعدی عدول کرده است و در رفتار با روایت یا هر چیز دیگری که خطاهای ارتباطی شعر را زیاد میکند، آن را از حالت تک خطی در آورده و به اصطلاح چند صدایی کرده است و در رفتار با دو بعد عمودی و افقی صفحه، بعد سومی هم به آن بخشیده است که در شعر نیمایی به بعد ظهور پیدا میکند. غزل اما همچنان درگیر آن روایت خطی و دو بعد جا افتاده شعر قدیم مانده است. البته و اما اینکه غزل شما در جاهایی که به لکنت میافتد و سر از سکوت در میآورید کمی از ویژگیهای شعر قدیم فراتر میرود....
گمان میکنم تعبیر من از شکل، برای شما شکل نوشتاری شعر را تداعی کرده باشد...
که تغییرات کیفیای را هم به دنبال آورده است...
به نظر من اصلاً مهم نیست شعرها و مصراعها را در امتداد یک خط بنویسیم یا پلکانی یا با خطوط فاصل (/) آنها را از هم جدا کنیم. بعضی از شعرهای من با آنکه به حکم غزل بودن باید در امتداد یک خط نوشته شود، به الزام مفهوم به شکل پلکانی نوشته میشود. مثل:
«کولی گرفتهست فالی، یا فال او وعدههاست به سی روز...
سی هفته...
سی ماه...
سی لحظه، صبرم کجا هست؟»
یا شعر دیگر مثل:
«کو برگ نامهام؟
نیلوفری شده
ابریشم سیاه؟
خاکستری شده…»
منظور من از شکل ابداً طرز نوشتار نبود. منظورم مجموعه «زبان» و «محتوا» بود که عبارت از موضوع و عاطفه و اندیشه و تصویر است… روی هم رفته مشکل یک شعر با قالب شعر متفاوت است. قالب ممکن است انواع کلاسیک یا نیمایی یا مدرن باشد، اما شکل مجموعه محتوایی شعر به اضافه زبانی است که برای سرودن آن به کار برده میشود. لفظ بعد را هم که به گمان من برای القای سطرهای مصراع یا بیت به کار گرفتهاید نمیپسندم، زیرا در تعبیر من، بعد مفاهیم گوناگونی است که در محتوای شعر عرضه میشود. مثل:
شکوه مجمع خورشیدها نپنداری
فریب مزرعه آفتابگردان را
یک بعد ظاهری شعر مزرعه آفتابگردان که شبیه اجتماع خورشید است و بعد دیگر آن تکیه بر دروغی است که در این تشبیه نهفته است و بعد سوم آن اشاره به فریبکاریهای سیاستمداران و جامعهگردانانی است که هر زمان با تشکیل مجامع عظیم سعی داشتند عظمت خورشید را به خویش نسبت دهند و واقعیت نداشت. این غزل پیش از انقلاب سروده شده و در مجلات زمان سابق به چاپ رسید که پس از انقلاب با نام «خطی ز سرعت» تجدید چاپ شد. در کل، شعری که ابعاد مختلف داشته باشد برای هر زمان زنده است و هرگز کهنه نمیشود. در ضمن متوجه منظور شما از «لکنت» و «سکوت» نشدم. من از حیث زبانی به آن قدرت رسیدهام که به لکنت و سکوت دچار نشوم. از شعر قدیم هم آنقدر فراتر رفتهام که دیگر شعرم هیچ شباهتی به آن ندارد. اما برای شاعر نوپرداز، وقوف از مبانی شعر کلاسیک از واجبات است. کسی که بر این مبانی واقف نباشد بنای کار خود را بر کدام پایه میگذارد؟
لکنت و سکوت را من دو مشخصه اصلی شعر سپید میدانم و معتقدم وقتی زبان به لکنت میافتد و سکوت برقرار میشود شعر سپید آغاز میشود. شعر شما هم در جاهایی به شعر سپید نزدیک میشود و به اصطلاح امروزیتر مینماید. شاعر امروز، کسی است که جایگاهی مشترک و همگانی مییابد برای بیان دردها و شادیها و تاثرات مشترک و دیگر آن ذهن منسجم گذشتگان خود را ندارد، شاید به همین دلیل سر از شعری به نام سپید در آورده. در این بین، غزل جز آنکه او را به ذهن منسجم گذشتگانش بازگرداند، چه کاربردی در آن جایگاه مشترک و همگانی دارد؟
اگر شاعر امروز کسی است که جایگاهی مشترک مییابد برای بیان دردها و شادیها… که من این جایگاه را در شعرم یافتهام و بیشترین توجه را به بیان دردها و شادیهای انسان داشتهام. باید نتیجه کار را به دقت وارسی کرد. چه در شعر آزاد یا سپید یا غزل یا… انواع دیگر شعر.
حالا چرا همنوا با شاعران همعصر خودتان به قالبهای دیگر شعر مثل نیمایی و سپید رو نیاوردید؟
فقط برای اینکه میخواستم کاری کنم که خاص خود من باشد، به عبارت دیگر شعر به من اینطور فرمان داده که دنبال کار دیگران نروم.
یک پرسش تکراری، وضعیت شعر زنان ما را بعد از انقلاب به طور کلی چه طور میبینید؟
تا آنجا که مطالعه کردهام اگر بازدهی کارشان بیشتر از مردان نباشد کمتر هم نیست. شاید به آن علت که علاوه بر مشکلات مشترک با مردان، مشکلات خاص خود را نیز تحمل کردهاند و همین امر موجب شده است که بیشتر به دامن شعر پناه ببرند.
منظور از مشکلات خاص، حتماً تلفیقی از مشکلات اجتماعی و حرفهای است؟
هنوز جامعه ما رفتار خوارشمارانه نسبت به زنان را کاملاً ترک نکرده است. هنوز زن نمیتواند از مواهب طبیعی و حقوق انسانی خود برابر با مردان استفاده کند. انواع ورزش و بسیاری از تفریحاتی که به آسانی برای مردان میسر است، برای زنان غیرممکن است. همین چند وقت پیش بود که صحبت دوچرخهسواری زنان جنجالی برانگیخت. مشکل اساسیتر آن است زنان ما نیز به حقوق عرفی خود آشنا نیستند و هنوز خود را وابسته به مرد و زیر سلطه و خیلی که خوشبین باشیم، زیر چتر حمایت مرد به شمار میآورند. هنوز مهر و شیربها برای زنان موجب تفاخر و نهایتاً وثیقه و تضمین آینده تلقی میشود. این مسائل ریشه در تاریخ و در گذشتههای دور دارد. اگر بخواهم وارد جزئیات شوم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود و امید من آن است که جبر زمان ذهن زنان را روشن کند و آن را در جایگاه واقعی خود در جامعه بنشاند.
درباره شعر زنانه حرف زیاد بوده؛ مثلاً شعر «پروین اعتصامی» را به خاطر نداشتن تجربههای مشخص و عاشقانه، شعری در چارچوب خانه و آشپزخانه دانستهاند یا شعر «فروغ فرخزاد» که احمد شاملو آن را شعری میداند که نمیشود با صدای مردانه خواند. شعر شما تا چه حد بازتاب تجربههای شخصی و درونیتان بوده و تا چه حد این تجربهها زنانه بوده است؟
شعر من به نظر خودم تجربه لحظه لحظه زندگی من، محیط من و دنیای من است. هر زبانی که برای سرودن این تجربهها لازم باشد به کار میگیرم و از انتقاد هم پروایی ندارم.
غزل شما به خاطر به خدمت گرفتن مضامین سیاسی و اجتماعی، گاه گاه نیز لحنی غیرزنانه به خود گرفته است. این پدیده را در شعرهایتان چگونه توجیه میکنید؟
ابداً چنین تهمتی را قبول نمیکنم.
تهمت نیست، صرفاً یک تأویل است.
به هر حال شعر من کاملاً زنانه است، حتی وقتی که با سیاست یا با مسائل اجتماعی درگیر میشوم. در عاشقانهها و تغزلیها همیشه لطیفترین عواطف زنانه را عرضه کردهام و در مسائل سیاسی و اجتماعی همیشه دیدی زنانه و مادرانه داشتهام. شعر «گردنآویز» ام شرح حال مادری است که پوتینهای فرزند خود را که شهید شده بر گردن آویخته و دیوانهوار در کوچه و بازار میگردد. «کودک روانه از پی بود» شرح حال مادری است که نمیتواند چند دانه پسته برای فرزندش بخرد و پسرک نادانسته مشتی پسته را پنهانی در جیب خود میریزد و شروع به خوردن میکند.
«مردی که یک پا ندارد» ماجرای جوانی است که پای خود را از دست داده و حالات روانی او جلب نظر میکند. «۱.۷۰ متر» ماجرای خودم با بعضی از فرزندان اجتماعی من است که مثل مار نیشم زدهاند و حرمت مادر خود را نگاه نداشتهاند. به جرات ادعا میکنم که در سراسر اشعارم «زن» و «مادر» با شدیدترین عواطف هستم اما در تاثیری که در جامعه میگذارم قبول دارم که چیزی از مردان همکار و همگن خود کم نداشتهام.
بعد از این همه مدت که به غزل پرداختهاید چه تعریفی از آن در ذهن دارید؟
به نظر من ظرفیت غزل امروز من برای بیان هر مطلبی اعم از عشق یا سیاست یا داستان یا بیان احوال روانی یا گفتوگوها (دو صدایی یا چند صدایی) ظرفیت دارد و انواع این تجربهها را در غزل به کار گرفتهام.
نظر شما :