نگاهی به مفهوم و تاریخچه فراماسونری/ فراموشخانه نخستین لژ بیداری ایرانیان
تاکنون درباره فراموشخانه قضاوتهای متفاوتی شده است. برخی بر این عقیدهاند که اعضای فراموشخانه ابزار سیاستهای قدرتهای خارجی بودهاند اما به عقیده برخی دیگر این نظر چندان درست نیست، به خاطر اینکه فراماسونری هم در ایران دوران پرنوسانی را طی کرده است.در گفتار زیر به بررسی اجمالی آشنایی اولیه ایرانیان با فراماسونری و تاسیس اولین فراموشخانه در ایران میپردازیم.
مفهوم و سیر تطور فراماسونری
تلفظ انگلیسی آن فریماسون Free mason است که در زبان فارسی با اندکی دگرگونی با نام فراماسونری به کار میرود. فراماسون به افزارمند یا بنایی گفته میشد که آزاد بوده و با ابزارهایی مانند چکش، گرز و... که روی سنگهای تراش بردار کار میکرده است. فراماسونری در ابتدا یک نهاد صنفی مخفی بود که در انحصار بنایان بود و به مرور آنها در اقلیت قرار گرفته و ثروتمندان و اندیشهگران جایگزین آنها شدند.
فراماسونری نهادی است برخاسته از تمدن جدید غرب که از سال 1717م/1130ق. در صحنه سیاسی و اجتماعی ظاهر شد. در این سال چهار لژ مهم لندن تحت راهنمایی لژ «قدیس یولس» طی یک گردهمایی تاریخی با اتحاد خویش لژ «اعظم انگلستان» را تاسیس کردند. در این همایش قانونی تصویب شد که این نهاد تنها به بنایان تعلق نداشته باشد. با راه یافتن اندیشمندان به این تشکیلات، فراماسونری به محفلی برای جدال اشراف و بورژواها تبدیل شد. بزرگانی مانند منتسکیو، روسو، ولتر، بنیامین، فرانکلین و... به فراماسونری پیوستند.
تاریخچه فراماسونری در ایران
در دوران اولیه گسترش نفوذ غرب در مشرق زمین فراماسونری هم با استعمار رابطه تنگاتنگی پیدا کرد. استعمارگران چون خود را آبادکننده معرفی کردند، این نهاد را هم به عنوان یکی از مظاهر آبادانی همراه خود آوردند. در سال 1730م1143ق. انگلیسیها اولین لژ فراماسونری را در کلکته هند بنیان نهادند. از این رو ایرانیانی که به هند مسافرت میکردند. با این نهاد آشنا شدند. میرعبداللطیف شوشتری نخستین ایرانی است که با این پدیده جدید آشنا شد و در اثرش «تحفه العالم» از آن سخن به میان آورده و سخت تحت تاثیر روابط و پیوند بین اعضای این نهاد قرار گرفته است. نکته مهم در مورد شوشتری این است که تنها به ظاهر آن توجه کرده و هیچ توجهی به جنبه استعماری بودن آن نکرده است. ابوالفتحالحسنی الحسینی معروف به سلطانالواعظین هم از زمره نخستین ایرانیانی بود که با فراماسونری آشنا شد اما او هم مانند شوشتری مجذوب ظواهر فراماسونری شده و مداح آن به شمار میرفت.
تا اینجا به معدود ایرانیانی که با فراماسونری آشنا شده بودند، اشاره شد. اما نخستین ایرانی که از جرگه دولتمردان به فراماسونری پیوست، عسکرخان افشار ارومی بود که در سال 1808/1187ق. از سوی فتحعلیشاه و عباسمیرزا روانه فرانسه شد تا پیام آنها را به ناپلئون رسانده و از او برای مقابله با توسعهطلبی روسها درخواست کمک کند. بنابر روایات، کارگزاران انگلیسی مقیم پاریس که از این اقدام ایران نگران شدند، برای برملا ساختن نقشه ایرانیان عسکرخان را به یکی از لژهای انگلیس در پاریس به نام «آیین فلسفی اسکاتلند» برده و به او لقب استادی دادند. از این زمان به بعد عسکرخان فراماسون شد و مدت دوسالی که در پاریس بود ماموریت خود را به فراموشی سپرد. دومین ایرانی که به عضویت فراماسونری درآمد، میرزا ابوالحسن خان معروف به ایلچی بود که در سال 1809/1223ه.ق از سوی فتحعلیشاه برای عقد قرارداد به لندن رفته بود اما او هم مانند عسکرخان در آن لحظه حساس تاریخی به گفته مرحوم حائری در «پیچ و خم تمدن غرب گرفتار آمد» و به جرگه سرسپردگان بریتانیا پیوست. به نوشته خودش: «شب به خانه فری میسن میهمان بودم و محبت بسیار به ظهور رسانید من هم فریمیسن شدم و نهایت خشنودی حاصل نمودم.» به گفته کتیرایی، ابوالحسنخان در ازای این خوشخدمتی تا زمان مرگ ماهی یک هزار روپیه از حکومت انگلیس در هند حقوق دریافت میکرد.دیگر ایرانی که به فراماسونری پیوست اما مجری سیاستهای غربیها نشد. میرزا صالح شیرازی بود که برای تحصیل به اروپا رفت او در 1818/1232 به عضویت یکی از لژها درآمد و تا زمان بازگشت لقب استاد بزرگی دریافت کرد. او اهل فضل و کمال و بسیار نکتهسنج و تیزبین بود و برخلاف اسلافش به تمام جوانب زندگی اروپاییان توجه داشت. میرزا صالح نخستین فردی است که در ایران روزنامه منتشر کرد و از پیشگامان روشنگری در کشورمان محسوب میشود.
فراموشخانه نخستین لژغیررسمی در ایران
برخلاف فراماسونهای مورد اشاره که به عضویت این نهاد درآمدند و راه انحراف در پیش گرفتند یا فراماسون شدنشان محدود به چند صباح زندگی در غرب شد. در دور دوم شاهد فراماسونهایی هستیم که مانند روشنفکران عصر روشنگری اروپا از این نهاد برای بیدار ساختن ملت ایران بهره میبرند. روشنفکرانی از قبیل آخوندزاده، سیدجمالالدین، مستشارالدوله، میرزاملکم و... از جمله چهرههای سرشناسی بودند که به فراماسونری پیوستند. میرزا ملکمخان معروف به ناظمالدوله فرزند میرزا یعقوب از ارامنه اصفهان بدون تردید نخستین ایرانی بود که تلاشی آگاهانه به منظور برقراری شعبهای از فراماسونری (در اصطلاح آن را فراموشخانه یا خانه فراموشی میگویند) در ایران به عمل آورد. او در 10سالگی به پاریس رفت و علوم طبیعی و مهندسی را فراگرفت و پس از بازگشت به ایران در دارالفنون مشغول تدریس شد. ملکم برای بیداری ایرانیان و ادامه فعالیتهایش استفاده از کارکردهای لژ فراماسون را برگزید. او با تیزهوشی دریافت که فراموشخانه بهترین ابزار برای پیریزی جامعهای است که او خواهانش بود. از این رو با کمک پدرش که از سرآمدان زمانه بود در سال 1274 ق این نهاد را تاسیس کرد.
ملکم خان فردی آگاه با علم و معلومات روز آشنا، آزادیخواه و پولپرست بوده است. اما آنچه در دوره حضورش در ایران در خور اهمیت است، انگیزههایی است که او را به تاسیس این نهاد وا داشت. نکتهای که در مورد ملکم نباید فراموش کرد این است که او در دوران تحصیلش در فرانسه وارد لژها نشد و سالها بعد هنگامی که به همراه فرخخان امینالدوله در مقام مشاور و مترجم برای مذاکره با انگلیسیها بر سر قضیه هرات به پاریس رفته بود، به لژ «سن سیر آمیته» پیوست. از این زمان به بعد دلبسته فراموشخانه شد و بلافاصله بعد از ورود به ایران با استفاده از فضایی که ناصرالدین شاه برای اصلاحات به وجود آورده بود به تشکیل آن اقدام کرد. بنابر برخی روایات، شاه هم به عضویت آن درآمد و لقب استادی گرفت!
میرزا ملکم و پدرش برای مشروعیت بخشیدن به فراموشخانه و خنثی کردن اقدامات مخالفان آزادی، بسیاری از رجال سرشناس از جمله جلالالدین میرزا و اویس میرزا از شاهزادگان قجری را به عضویت درآوردند. به علت فقدان هر نوع مجمع و گروه سیاسی، فراماسونری مورد استقبال اقشار مختلف مردم از جمله رجال سیاسی و محصلان دارالفنون قرار گرفت. در این محفل بیشتر مساله استبداد، آزادی، قانون و اصلاحات اقتصادی برای نجات کشور از فقر و فلاکت مورد بحث قرار میگرفت. یکی دیگر از مسائل مهم در این نهاد ذکر پیشرفتهای غرب و پی بردن به راز عقبماندگی ایران بود. جلسات فراماسونها در خانه جلالالدین برگزار میشد و گردانندگان اصلی آن میرزا یعقوب و ملکم بودند. فراموشخانه در آن جامعه بسته و سراسر اختناق ناصری و فساد و عقبماندگی که ایران در آن دست و پا میزد، نسیمی بود که بوی افکار نو و ترقی را با خود داشت. با توجه به گرایش روشنفکران و وطنپرستان به فراموشخانه جهت روشنگری و بیداری اذهان شاید بیانصافی باشد گفته رایین مبنی بر جاسوس بودن اعضای فراموشخانه را بپذیریم. فراموشخانه ملکم یک لژ رسمی بینالمللی نبود بلکه تنها در بین روشنفکران ایرانی رسمیت داشت و هیچ ارتباطی با لژهای بینالمللی نداشت که بخواهیم آن را پیرو سیاستهای دیکته شده غرب بدانیم. آنچه موجب شد به فراموشخانه برچسب جاسوسی بزنند، اقدامات بعدی ملکم بود. شرکت او در قراردادهای تجاری از جمله لاتاری به مقام و شهرت سیاسیاش لطمه وارد آورد. این عمل از یک سو تمام فعالیتها و روشنگریهایش را زیر سوال برد و از سوی دیگر حربه مناسبی در اختیار مخالفانش قرار داد تا او را جاسوس و ابزار دست انگلیسیها معرفی کنند. عمر فراموشخانه چندان به درازا نینجامید و مخالفان درون مرزی مانند کسانی که با اندیشههای نو ناسازگار بودند و نیروهای برون مرزی مانند روسهای تزاری که از نشر افکار آزادیخواهی بیم داشتند، ناصرالدین شاه را در برابر فراموشخانه برانگیختند. البته روایت شده که شاه از رواج زمزمه جمهوریخواهی و مشارکت مردم در امور حکومت از سوی اعضای فراموشخانه وحشت داشت، ترویج این ایده گناهی نابخشودنی بود. از این رو دنبال بهانهای میگشت تا آن را تعطیل کند. شورشهایی که در اثر فقر در پایتخت رخ داد، بهانه مناسبی به مخالفان داد تا شاه را قانع کنند این هرج و مرج نتیجه تبلیغات فراماسونهاست. به همین جهت شاه در سال 1278 اعلام کرد: «در این روزها به عرض رسید که بعضی از اجامر و اوباش شهر گفتوگو و صحبت از وضع فراموشخانه یوروپ میکنند و به ترتیب آن اظهار میل میکنند... اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموشخانه از دهن کسی بیرون بیاید تا چه رسد به ترتیب آن مورد کمال سیاست و غضب دولت قرار خواهد گرفت.» به این ترتیب فراموشخانه ملکم بسته شد و او به همراه پدرش به عثمانی تبعید شد. هر چند فراموشخانه ملکم را بستند اما تکاپوی پنهان دیگر هرگز از بین نرفت. پیروان او کوششهای خود در زمینه کسب آزادی را متوقف نکردند و «مجمع آدمیت» و «جامعه آدمیت» بر پایه ایدههای او شکل گرفت.
منابع:
1- فریدون آدمیت، فکر آزادی، تهران سخن 1340
2- اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، رایین 1378
3- عبدالهادی حائری، تاریخ جنبشها و تکاپوی فراماسونری در کشورهای اسلامی، آستان قدس، 1368
4- محمود کتیرایی، فراماسونگر در ایران، تهران، اقبال 1347
5- ابراهیم صادقینیا، فراماسونری و جمعیتهای سری در ایران، تهران هیرمند، 1377.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :