زنداننوشتههای بابی ساندز منتشر شد
بخشهایی از این کتاب در پاییز سال ١٣٩١ به صورت پاورقی در روزنامه «بهار» منتشر شد. خانم ستوده در ابتدای مقدمه خود در این کتاب مینویسد: «سال گذشته در چنین روزهایی، هر روز زنداننوشتههای بابی ساندز را که به صورت پاورقی در روزنامه بهار منتشر میشد، میخواندم، و امسال در حال نوشتن این مقدمه هستم. آموختن از شیوههای دیگران به چنین روشهایی محدود نمیشود. یک زندانی مشتاق است بداند دیگران با چه شیوههایی دوران حبس خود را سپری کردند بیآنکه خشونت بورزند و یا از خواستههای مشروعشان عقبنشینی کنند. از همین رو من در دوران حبسام بارها به دیداری که از زندان موزه ایرلند داشتم، میاندیشیدم و با خود تکرار میکردم که اگر آنها توانستند پس ما نیز میتوانیم.»
این اثر که به تازگی توسط نشر قطره منتشر شده، سومین کتاب حمید جعفری است. حمید جعفری عضو فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران است که پیش از این در روزنامههای سرمایه، اعتماد، یاس نو، صدای عدالت، بهار، شرق و... به عنوان روزنامهنگار فعالیت داشته است.
آنچه در ادامه میآید بخشی از ترجمه این کتاب است:
«من آقا هستم». کلماتش در گورم طنینانداز شد. «من آقا هستم». دوباره همه جا لرزید. «من آقا هستم، تو ۱۰۶۶ هستی!» در با صدای انفجارگونه رعبانگیزی پشت سرش به هم خورد و نور مبهم ورودی هم به دنبالش خاموش شد. هنوز هم از حرکت کردن میترسم و در تاریکی مطلق، همانجا که بودم ایستادهام.
فکر میکنم این ۱۰۶۶ دیگر چیست؟ واضح است که من هستم اما میتوانم فکر کنم، حرف بزنم، بو کنم و تکان بخورم. تمام حواسم کار میکنند. بنابراین، یک عدد نیستم. من ۱۰۶۶ نیستم. من انسانم، من یک عدد نیستم، من ۱۰۶۶ نیستم! این آقا دیگر چه کسی یا چه موجودی است؟ من را ترساند. شیطان بود. حس کردم از من نفرت دارد. اشتیاقش را برای تسلط بر من و قساوت مرگبار درونیاش را حس کردم. آه، از من چه میماند؟ به یاد میآورم که زمانی یک خانواده داشتم. حالشان چه طور است؟ آیا یک بار دیگر میتوانم یکی از آنها را ببینم یا صدایشان را بشنوم؟
نگاهم میکند؛ یک بار دیگر در باز میشود. آن نور مبهم کمی قویتر شده است و یونیفرم سیاه در درگاه، خودش را نشان میدهد. «من آقا هستم». بار دیگر همان جمله لعنتی... و «این هم غذایت ۱۰۶۶».
این کتاب در ١٠٠ صفحه با قیمت پنج هزار تومان در دسترس مخاطبان است.
نظر شما :