مکتوبی از دوره استبداد صغیر: حق دفع شر و قیام بر ضد ظلم
به کوشش علی قیصری
حق دفع شر و قیام بر ضد ظلم
قیمت این نسخه که آخرین چاره و اولین درد بدبختی ایرانیان است جنبش قلبی خوانندگان و تحریک حس ملی ایشان است و از هر کس تمنای تجدید طبع و انتشار آن را دارد.
اسلامبول سنه ۱۳۲۶ ه. ق.
هو الغالب
«حق دفع شر»
چه وقت است که یاغیگری و شورش حق و مقدس میشود؟
در نزد ارباب علم هویدا و در انظار صاحبان بصیرت پیداست که هر ذینفسی تا حدی که به حقوق دیگران بر نخورد حق دارد در مقام جلب نفع و دفع شر از وجود خود برآمده [و] حتیالمقدور نگذارد حقوق طبیعیه وی پایمال و مستهلک گشته [و] اقدام در حفظ و قیام بر ضد ظلم از تکلیفات ضروریه هر فردی از افراد ناس است.
و همچنین هر ملتی که خود را اسیر چنگ استبداد و در تحت فشار ظلم و بیداد دیده احساس به زجر و اذیت خویش نماید البته محق است که جنبش و مقاومت نموده بساط ستمکاری را به هر نحوی که تواند برچیده [و] اساس عدل و داد را به جای آن برپا و برقرار نماید.
برای استقرار و پایداری خاندان سلطنتی لازم است که نیات و اعمال سلطان بر وفق قوانین عدل و داد [باشد] و طینت وی از هرگونه بدخواهی و ظلم عاری و بری بوده تا سلطان مقدس و پادشاه محترمش خوانند.
ولی هر گاه سلطانی ملاحظه قانون اساسی یعنی قانون عدل و داد را ننموده و از حدود معینه تخطی ورزیده [و] قوانین و حقوق بشریه را که هر فردی از افراد [در آن] سهیم و مجبور به حفظ آن است [را] پایمال نموده و از میان بردارد، در این صورت برای چنین سلطانی اساس وقع و احترام خراب و مبنای تقدس وی منهدم گشته [و] از هر نوع جنایتکار روسیاهی پستتر و جلوگیری از اعمال وی لازم بلکه در صورت ناچاری دفع وجود او بر هر فردی از افراد حتم و واجب عینی میشود.
حق مقاومت و هجوم قومی بر ضد حکومت مستبده شبیه به حق جلوگیری از اعمال یک نفر شریری است که تجاوز به حقوق دیگران کرده و [به] همان قسم که شخص در هنگام مهلکه و گرفتاری به هیچوجه نباید صرف نظر از وجود خود نموده و در غایت بیهمتی جان را تسلیم قاتل نماید، به همانطور یک ملتی نیز نباید در کمال اطاعت و انقیاد تن به زیر بار ظلم و استبداد داده [و] تحمل ذلت و مشقت نماید.
اهالی هر مملکت و مردم هر ولایتی چه منفردا و چه مجتمعا حق مقاومت و هجوم بر ضد ظلم داشته [و] هیچ حکم و قانونی نیست که ممانعت از این اقدام مشروع نموده و این حق ثابت بنی نوع بشر را باطل نماید.
از ازمنه قدیمه حق مقاومت و هجوم ملت بر ضد سلاطین جابر همه وقت ثابت و مسلم بوده [و] اهالی هر مملکت وقتی که حکمران ایشان پا از خط عدالت بیرون نهاده و دست تعدی بر میگشاد وی را گرفته و حبس نموده [و] دیگری را به مسند حکومت نشانده بلکه اغلب به عزل و حبس نیز اکتفا نکرده حق داشتند که به حکم قانون محاکمه نموده و مجازاتش دهند.
در تمام شهرهای یونان مجسمه و هیکل اشخاصی که جان خود را در راه آزادی وطن و حریت هموطنان فدا مینمودند زینتبخش معابد و اماکن شریفه قرار داده [و] احترام اینگونه مجسمهای غیرت را از جان و دل مرعی و همه وقت منظور میداشتند.
ایرانیان قدیم همین که از ظلم حاکم خود سر به ستوه آمده و عرصه بر ایشان تنگ میشد، جمعیت نموده و آن جبّار ستمکار را به زور از زبر تخت به زیر کشیده [و] دیگری را که مایل به اجرای قوانین عدالت بود بر مسند حکمرانی نشانده و به سلطنتش میخواندند.
افسانه ضحاک را همه کس شنیده که چگونه آن ناپاک را عاقبت ایرانیان به خاک هلاک در انداخته و فر فریدون را به اوج سماوات برده، اردوان ظالم را مقتول و اردشیر بابکان را به پادشاهی قبول کرده، با خسرو پرویز نیز همین معامله را نموده و پس از حبس و قتل، تاج و تخت سلطنت به پسرش شیرویه تسلیم شد.
و کلیتا هر وقت پادشاهی از خط مستقیم عدالت منحرف گشته و در طریقه معوج ظلم پا مینهاد فورا در مقام اعتراض برآمده و اگر به نصیحت وزرا و موبدان گوش نداده و ترک اعمال سیئه نمینمود به کلی چشم از او پوشیده و مسلوبالاختیارش مینمودند.
اگر خواسته باشیم اسامی پادشاهان ظالمی را که از عهد قدیم تا به عصر جدید ایرانیان کشته و معزول کرده یا از مقام حکومت رانده و تبعیدشان نمودهاند همه را در اینجا نوشته و شرح دهیم مقاله زیاد طولانی گشته، همین قدر متذکر آن میشویم که در قرون اخیره و نزدیک به زمان ما پادشاه ذیجاهی مثل نادرشاه افشار را با وجود آن همه اقدامات شایان و فتوحات نمایانی که در صفحه روزگار از خود به یادگار گذاشته و بلااغراق نجاتدهنده ایران و زندهکننده تاج و تخت کیان شده بود، به محض آنکه دست از شیوه عدالت برداشته [و] بنای ظلم و ستم را نهاد نتوانست از چنگ انتقام گریخته شبانه در خیمهاش ریخته و خونش را به خاک هلاک درآمیخته.
چندی بیش پس از وی طول نکشید، آقا محمدخانی را که بانی سلسله قاجار و سرمنشأ این همه بدبختی و ادبار بوده به کیفر اعمال وحشتانگیز و افعال قساوتآمیزش رسانده و صفحه گیتی را از وجود او که مبدأ پستی و مصائب حالیه ایران و ایرانیان است پاک کرده و پرداختند.
قضیه ناصرالدین شاه و نتیجه آن همه جلوگیریهای وی از علم و تربیت و کیفیت پنجاه سال سلطنت او را که جز حظ نفس خود و بستن چشم و گوش مردم چیز دیگری نبود، همه کس دیده و دانسته و مآل حالش معلوم بوده [و] حاجت به نوشتن نیست.
در هر صورت حالیه از مراتب تفأل و تطیر قطع نظر کرده و به ذکر مطلب میپردازیم...
مختصرا این حق ثابت مشروع را که عبارت از حق دفع شر و از وظائف اصلیه انسانیت است باید در قانون اساسی و نظامنامه هر حکومت متمدنه در فصل مخصوصی نوشته و قید نمود. لکن به عقیده ما بهتر آن است که به جای ثبت بر صفحه کاغذ، بر لوح خاطر و زمینه قلوب محکوک و در اذهان و عقاید جایگیر گردد تا به مراتب اقوی و به درجات کثیره مفیدتر باشد.
و هر گاه بخواهیم دلایل اثبات این حق و شواهد آن را ذکر کنیم سخن به حد اطناب کشیده و چندین مجلّد کتاب کفایت شرح آن را نخواهد نمود. همینقدر اطلاع بر این نکته لازم است که هر گاه جنبش و هجومی به حصول نتیجه گشته و ملت به مقصود و مرام خویش نائل و موفق شد، همه کس آن را انقلاب یا رولوسیون نام نهاده و از جمله حرکات صحیحه و اعمال پسندیده دانسته [و] تمجید و تحسین مینمایند.
وقتی که ملتی در مقام اقدام به این حرکت بر آمده و برای مدافعه آزادی خویش قیام مینماید باید از طرفی آثار ظلم و استبداد بدکاران به شدت واضح و از طرف دیگر اسباب پیشرفت کار به اندازهای موجود و فراهم باشد که مستبدین نتوانند در برابر هیجان ملی اشتباهکاری و مقاومت نموده [و] آن را ساکت و خاموش نمایند.
فلاسفه عصر هیجدهم [م.]، قبل از ظهور رولوسیون کبیر فرانسه، ابتدا اذهان مردم را از افکار عالیه پر نموده و عشق آزادی و عدالت را در قلوب ایشان انداخته و خوب متمکن و جایگیر ساخته و بعد از آنکه سوءعاقبت استبداد و وخامت ظلم و شئامت جهل را به اغلب مردم حالی کرده و به ضربتهای متمادیه متوالیه اساس جور و نادانی را به درجه کافیه مرتعش نمودند، تا یک دفعه به اندک حرکت و هجوم مختصری ریشه آن از بیخ کنده و به باد فنا داده شد.
مشروطهطلبان دولت عثمانی نیز قبل از وقت اذهان و قلوب عامّه و مخصوصا صاحبمنصبان نظامی و لشکریان را که عمده قدرت در دست ایشان بود از عشق ترقی و سودای حریت پر کرده و آنها را با ملتپرستان همدست کرده بعد از آن یک دفعه خروج نموده و کار را انجام دادند.
و باید دانست که بهترین انقلابات انقلابی است که در پایتخت مملکت ظاهر گشته و قیام بر ضد ظلم [را] از آنجا شروع نماید. چنانکه اگر [مشروطهخواهان] به جای این سه ماه ایستادگی و این همه مردانگیهای غیرتمندان و مجاهدین تبریز، فقط سه روز در طهران مقاومت نموده و مانند اهالی آذربایجان عاقبتبینی کرده مقداری از حمیت و غیرت ملی خود را بروز میدادند، یقینا منجر به نتیجه نیک گشته و در کمال سرعت مقصود به چنگ میآمد.
آیا ملت ایران در روز سهشنبه بیست و سیم شهر جمادیالاولی سنه ۱۳۲۶ با آن هیاهو و صداهای شلیک توپ و تفنگ باز از خواب غفلت بیدار و از مستی جهل هشیار نگشته و ملتفت نشده است که کار به جای باریکی کشیده و موقع بسیار تنگ شده [و] هر گاه واقعا اقدام فوری بر ضد ظلم نکرده و در مقابل استبداد که با کمال شدت شعلهور شده است حمله و هجومی نیاورد به فقط ناموس و عزت ایرانیان در مورد انهدام و زوال است بلکه بعد از این در انظار جمیع امم و ملل تا حدی که بیش از آن تصور نشود خوار و ذلیل گشته [و] آن جزئی اسم و اعتبار تاریخی هم که تاکنون داشتند از میان رفته و تکذیب خواهد شد.
اشخاصی که دارای بعضی قدرتها شده[اند] مثلا مطالب حقه خود را میتوانند بدون هیچگونه ترس و واهمه[ای] گفته [و] باکی نداشته باشند و با کمال وضوح عقیده خود را در باب ایران اظهار میکنند [و] با صدای بلند فریاد زده و میگویند: که امروز علت اصلی این همه مفاسد و بالاترین بدبختی ایران وجود یک نفر است و آن یک نفر شخص محمدعلی شاه است که موقع را به چنگ آورده، یعنی از طرفی دلسردی مردم را نسبت به مجلس که فیالحقیقه به تحریکات او بعضی اقدامات بیموقع نموده بود، کاملا احساس کرده و خوش وقت شده، [و] از طرف دیگر بعضی خیالات و عقائدی را که تا حدی مانع از انجام بعضی مطالب توانند شد پایمال نموده و دفعتا مکنونات خاطر و فطرت خویش را بروز داده تا حدی که به حکم علما و پیشوایان روحانی که از دین رسمی و عمومی ایرانیان نیز خارجش نمودند ابدا اعتنا نکرده کان لم یکن انگاشت!
رشتهای که او را به ملت وصل نموده بود به کلی بریده و مقطوع و به واسطه اقدامات وی طوری شد که اگر این یک جزئی مقاومت تبریزیان نبود مشت ایران و ایرانیان به کلی بازگشته [و] ذلت و ننگ این یک دسته مسلمانان در برابر انظار خارجه به درجاتی میرسید که مافوق آن در تصور نیاید.
امنیت مسلوب، اموال منهوب، مذهب پایمال، جانها در خطر، خانهها غارت، اشراف و تربیتشدگان محبوس و مقتول یا آواره گشته، مکانی را که فرقه شیعه آن را خانه خدای خود میدانند محل بستن ستور شده، عکس آن را برداشته اینک در روزنامجات مصوّر فرنگستان به نظرها رسانده، دینداری و غیرتمندی ایرانیان را نشان میدهند.
بر همه کس واضح است که قلب ماهیت و تغییر طبیعت محال [است] و تا این شخص [یعنی محمدعلی شاه] بر مسند حکمرانی نشسته و اسم سلطنت شش هزار ساله ایران را بر خود بسته است همه روزه اغتشاشات و خرابیها به عمل آمده، کارهای ملک و ملت اصلاح نگشته و امید خیری باقی نخواهد بود [و] در جبین این کشتی نور رستگاری نیست.
تکلیف واجب مردم امروز این است که همگی یک دل و یک زبان گشته یا فردا فرد در این جاده جانبازی کنند که ودیعه ملی یعنی سلطنت را از او باز ستانده و قوه اجرائیه را همه وقت امانتا در دست کسانی بسپارند که در امانت خیانت نکرده تا بتوانند از ذلت و محنت خلاص شده و نگذارند ضربالمثل تمام دنیا واقع گشته اسم ایرانیگری و شیعه بودن اسباب جلب و توهین باشد.
ای اهالی طهران، ای مردمان عراق [مراد نواحی مرکزی و غرب ایران است] و یزد و کرمان، ای شجاعان شیراز و سیستان و خراسان، ای وطنپرستان گیلان و مازندران و همدان، ای شیعیان قم و کاشان و اصفهان، ای غیرتمندان کرمانشاه و کردستان و لرستان، ای شیرزنان این بلاد و بلاد دیگر، آیا میدانید امروز چه روزی است که شماها از اثر ترس و هراسی که فیالحقیقه واقعیت ندارد چنین ساکت نشسته و در حالت بهت و بیحرکتی فرو رفتهاید؟
امروز روزی است که حیات ملت و استقلال ناموس و مذهب و بقای عزت و شرف شماها تماما در معرض خطر و در شرف زوال است.
امروز روزی است که روح ایران و وطن مهربان شما با ناله جانسوز فریاد زده و میگوید: ای فرزندان من، ای منتسبین این آب و خاک، ای پیروان مذهب جعفری، دینداری و غیرت شما چه شد!
اکنون وقت عمل و موقع کار است که در مقابل ظلم قیام نموده و در مطالبه حقوق سیاسی خود آخرین سعی و اهتمام خویش را به کار برید تا چنان که حتمی و مسلمی است فائق آمده، آن وقت تمام ملل عالم از شماها تعریف و تمجید نموده و زبان مدح و ستایش شما را گشوده این آثاری را که قرنها طول میکشد تا موقع بروز آنها به دست آید در صفحات تاریخ به یادگار نهاده اسم یک یک از افراد خود را شهره آفاق نمایید.
این اشتباه عظیم را از سر بیرون کرده و مطمئن باشید که هیچ دولت دیگری در مقام جلوگیری و ممانعت از این حق مشروع شما برنیامده و نخواهند برآمد، مخصوصا در صورتی که فریاد دادخواهی از اغلب نقاط ایران بلند شده و بعضی از آثار تبریزیان در سایر ولایات نیز بروز نماید.
ببینید اهالی تبریز چگونه گوی شرافت و افتخار را ربوده و پایه شأن و مقام ستارخان و باقرخان و سایر جانبازان به چه درجه بلند شده [و] آوازه نیکنامی و شجاعت ایشان تمام عالم را گرفته [و] بچههای کوچک فرنگستان اسمشان را دانسته و عکس آنان را شناخته [و] به یکدیگر نشان میدهند.
تا زود است دنبال رفتار ایشان را گرفته و نگذارید برخلاف آنچه از فرقه شیعه و نژاد ایرانی منتظرند بروز نموده و به کلی رسوا شوید.
باری امروز ساکنین تمام کره ارض و صفحات تاریخ روزگار منتظرند که نتیجه اقدامات شما را دیده و نوشته و مشاهده میکنند که در این شدت بحران و حدّت انقلاب چه قسم رفتار کرده مال، حال و عاقبت امر خود را به چه نقطه[ای] منجر خواهید نمود.
و بالاخره امروز وطن از فرد فرد ایرانیانی که در داخله یا در خارجه هستند متوقع است که هر یک تکلیف خود را به عمل آورده و در استرداد حقوق خویش به هر نحوی که توانند کوتاهی و مسامحه ننمایند.
نظر شما :