بازخوانی انقلاب فرهنگی به روایت نجفقلی حبیبی
ریحانه طباطبایی: روزهای نخست دهه 60 برای دانشگاههای ایران فضای جدیدی رقم خورد و دانشجویانی که گمان میبردند روزهای پرالتهاب انقلاب تمام شده و اینک میتوانند بنشینند پای درس و مشق خود با پدیده جدیدی به نام انقلاب فرهنگی مواجه شدند. البته آن روزها با وجود آنکه در دانشگاهها دیگر خبری از مبارزه با رژیم پهلوی نبود اما باز هم دانشگاهها تبدیل به محلی برای تضارب آرا و اندیشههای دانشجوهای به اصطلاح چپ و مذهبیشده بود که بعضاً به زد و خوردهای فیزیکی نیز منجر میشد. از این رو دانشجویان و انقلابیونی که فضای دانشگاه را متناسب با آرمانهای انقلاب و اهداف جمهوری اسلامی منطبق نمیدانستند با حمایت امام(ره) بحث انقلاب فرهنگی را مطرح کردند تا هم دانشگاه از اساتید غربی و منتقد اسلام پاک شود و هم برنامههای درسی و دانشگاهی منطبق با آموزههای دینی و اهداف انقلاب تنظیم و برنامهریزی شود. البته هدف اصلی از انقلاب فرهنگی وحدت حوزه و دانشگاه نیز ذکر شد. اینک پس از گذشت نزدیک به 30 سال از انقلاب فرهنگی مجدداً زمزمهها و اظهاراتی در این خصوص از سوی مسوولان فرهنگی و دانشگاهی به گوش میرسد. از این رو با دکتر نجفقلی حبیبی رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی گفتوگو کردهایم.
***
این روزها شاهد بازنشستگی اساتید دانشگاهها هستیم. همچنین صحبت بر سر این است که بعضی از دروس علوم انسانی نیز باید تغییر کنند. گفته میشود ریشه این برخوردها بازمیگردد به برخوردهای دانشجویان خط امام با دانشگاهها در سال 60 و انقلاب فرهنگی، و انتقادشان بر این است که اصلاحطلبان پایهگذار این رفتار با دانشگاه بودند. گمان میبرید این انتقادها درست است؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا یادآوری و توجه به چند مساله لازم است؛ انقلاب یک اقدام سریع و همهجانبه است و اگر صورت بگیرد در پی دگرگونی اساسی و کلی یک نظام سیاسی مستقر است. منظورم این است که انقلاب در پی دگرگون کردن تمام ابعاد است اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. از سویی دیگر علت اصلی انقلاب نارضایتی اکثریت قاطع یک کشور از نظام مستقر است یعنی مردمی که انقلاب میکنند از سیاستهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظام حاکم بر کشورشان ناراضی و متنفرند و برای دگرگون کردن آن اقدام جمعی میکنند. در نتیجه وقتی مردم علیه نظام سیاسی مستقر کشورشان انقلاب میکنند این به آن معنی نیست که هیچ فرد شایستهای یا هیچ رفتار شایستهای در آن نظام وجود ندارد.
بلکه به این معنی است که کلیت حاکمیت از نظر انقلابیون فاسد است و کارهای خوب محدود و آدمهای خوب محدود در چنان نظامی مستهلک میشوند و قدرت تاثیرگذاری ندارند. پس از پیروی اولیه انقلاب و سقوط نظام حاکم، هر انقلابی با چند مشکل روبهرو میشود که برخی از آنها عبارتند از تهدیدات داخلی عوامل رژیم ساقطشده، تهدیدات سلطهگران خارجی، بیتجربگی، اختلافات درونی و بروز جهتگیریهای متفاوت برای سامان دادن نظام جدید، تلاش فرصتطلبان برای تسلط بر نهادهای جدید، تشدید نابسامانیهای ناشی از نظام ساقطشده و نابسامانیهای ناشی از مبارزات ایام انقلاب و امثال اینها که همه اینها در جریان انقلاب اسلامی گریبانگیر انقلاب شد و مهمتر از همه جنگ تحمیلی و قبل از آن درگیریهای محلی و ترورهای کور قابل یادآوری است؛ خشم عمومی انقلابیون نسبت به عوامل موثر رژیم ساقطشده و بنیانهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آن که ممکن است با توجه به خطراتی که پیشتر به برخی از آنها اشاره شد، منتهی به تصمیماتی شود که حتی با روح انقلاب نیز سازگار نباشد. همچنین جهتگیری کلی انقلابها نیز یکی از مسائل مهم است. مثلاً در انقلابی ممکن است بعد اقتصادی مهم باشد و در انقلابی استعمار و سلطه خارجی و در دیگری بعد فرهنگی یا استبداد داخلی، به این معنی که انگیزه اصلی انقلاب یکی از این ابعاد باشد بنابراین در تحلیل مسائل بعدی انقلاب و رویکردهای آن باید نکات مذکور مدنظر قرار گیرد. در این گفتوگو سخن با کسانی نیست که اصل انقلاب را نادرست میدانستند تا چه رسد به انقلاب فرهنگی و نیز با کسانی نیست که اصل انقلاب فرهنگی را ضروری نمیدانند و حتی خطا میپندارند بلکه سخن با کسانی است که به قول شما رفتار امروزشان را ادامه همان انقلاب فرهنگی قلمداد میکنند. به علاوه در این گفتوگو کوشش میکنم نظر خودم را در حد اطلاعاتی که دارم بیان کنم و مسلماً با گفتار منتقدان منصف و صاحبنظران مطلع جوانب این موضوع روشن خواهد شد.
اکنون برمیگردیم به انقلاب اسلامی. از شعارهای انقلابی مردم که در تظاهراتهای گوناگون منعکس میشد نارضایتی مردم از چند جهت عمده بود که عبارتند از سلطه خارجی که در شعار «استقلال» متبلور بود، نارضایتی از استبداد داخلی که در شعار «آزادی» و «جمهوری» منعکس میشد و نارضایتی از مجموعه ابعاد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی که در شعار «جمهوری اسلامی» با فهمی که اکثریت قاطع جمعیت مسلمان کشور از اسلام داشتند، مطرح میشد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی و مشارکت قاطع ملت ایران طبیعی بود که انقلاب فرهنگی علیه بعد فرهنگی رژیم قبل صورت گیرد. تصور بر این بود که رژیم مستبد و البته شاه حتی نهادهای فرهنگی و علمی ایجادشده از جمله دانشگاهها را در مسیری حرکت میداد که این نهادها در کل در خدمت منافع ملی نباشند و جهتگیری کلی آنها در تربیت نیروی انسانی و رشد علمی کشور به صورتی نباشد که به استقلال علمی و فرهنگی و سرانجام اقتصادی و سیاسی بینجامد بلکه حرکت کلی به گونهای باشد که در جهت ثبات و تثبیت نظام سلطه و حفظ منافع سلطهگران و عوامل مستبد داخلی آنان پیش رود و با توجه به عرایض مقدماتی این به آن معنی نبود که اساتید باسواد و شایسته و ملی در مجموعه نظام دانشگاهی و آموزش و پرورش وجود نداشته، بلکه حرکت کلی نظام علمی کشور مورد توجه انقلابیون بود که میخواستند بنیانی پی بریزند که در درازمدت به استقلال علمی و فرهنگی کشور منجر شود. این بود که با توجه به احساس خطرهایی که به برخی از آنها اشاره شد اقداماتی در جهت پاکسازی دانشگاهها و دیگر نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی از عوامل موثر رژیم گذشته صورت گرفت و قطعاً در چنین حرکت عظیمی نمیتوان انتظار داشت اشتباهاتی هم صورت نگرفته باشد اما این خواست عمومی انقلابیون بود که این اصل کلی برای آنان مهم بود. این روزها چنان که شما اشاره کردید برخوردهایی با اساتید میشود به خصوص نسبت به برخی رشتههای علوم انسانی، و در پی آن این مساله مطرح میشود که آنچه اتفاق میافتد دنباله اقداماتی است که توسط کسانی در اوایل انقلاب صورت گرفت که امروزه به اصلاحطلبان شهرت دارند و بنابراین اصلاحطلبان نباید نسبت به آنچه اکنون رخ میدهد، انتقاد کنند. پاسخ بنده به این مساله این است که اقدامات امروزی نسبتی با آنچه در اوایل انقلاب رخ داد، ندارد.
از نظر امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی «دانشگاه مبداء همه تحولات است» و باید از نظر علمی در سطحی قرار گیرد که نیازهای کشوری مثل ایران را برآورده کند. باید در آن انسانهایی تربیت شوند که مستقل باشند نه وابسته به بیگانه؛ انسانهایی که در خدمت جامعه خود باشند نه بیگانه با جامعه. این به آن معنی نبود که در همان دانشگاه انسانهای فرهیخته، بزرگوار و صاحب صلاحیت علمی و اخلاقی و ملی وجود نداشتند. قطعاً انسانهای بزرگ و دانشمند در همان دانشگاه مشغول تدریس بودند اما روند کلی برنامه راه به جایی نمیبرد و باید تغییرات اساسیای در آن صورت میگرفت تا نیروی انسانی کارآمد در دانشگاه تربیت میشد که اساتید متخصص، شایسته و دلسوز در مملکت بیشتر شوند و کشور از نظر علمی و توانایی نیروی انسانی رشد کند.
انقلاب فرهنگی و تغییر در برنامههای درسی در آن ایام یک خواست انقلابی بود، یعنی اکثریت قاطع نیروهای انقلابی خواستار آن بودند، نه یک جریان محدود و خاص. در آن برهه زمانی نهتنها جوانان مذهبی که امروز به عنوان دانشجویان پیرو خط امام یا تحکیم وحدت یا هر نام دیگر خوانده میشوند طالب تغییر در دانشگاهها بودند و دگرگونی در برنامهها و اساس فعالیتهای دانشگاهها را میخواستند بلکه همه انقلابیون طالب آن تغییر بودند. گمان همه بر این بود که این تغییر و تحول در دانشگاه یک وظیفه انقلابی است. در آن زمان همه انقلابیون میخواستند با تغییر برنامههای آموزشی و فرهنگی دانشگاه فضایی به وجود بیاید که دانشگاه در خدمت جامعه قرار گیرد و در عین روشنفکری، عالم و متخصص نیز باشند. این حرکت فرهنگی بسیار ارزشمندی بود که آن روزها همه طالبش بودند. آنچه آن روز مورد توجه همگان بود یک حرکت فرهنگی انقلابی بود.
در آن زمان شما چه پستی داشتید و چه میکردید؟
من از نیمه دوم سال 1358 از آموزش و پرورش به دانشگاه تهران منتقل شده بودم و در سال 1360 مسوولیت دانشگاه الزهرا بر عهده من گذاشته شد. در آن ایام دانشجویانی که تا 25 واحد از درسهایشان مانده بود در حال گذراندن واحدهایشان بودند و مقدمات تاسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه نیز همان ایام فراهم شد. در آن ایام که من مسوولیت دانشگاهی داشتم مدتها از کمیتههای پاکسازی دانشگاهها که پس از پیروزی انقلاب شروع شده بود، گذشته بود و مقررات تخلفات اعضای هیات علمی مشخص شده بود.
اما این چه تحول علمیای بود که منجر به اخراج و تعلیق کار اساتید بعضاً مجرب و باسواد شد؟
برای پاسخ روشن به این سوال از یک طرف لازم است به عرایض اولیه بنده در باب انقلاب و خواست انقلابیون و خطراتی که انقلاب را تهدید میکند، توجه شود. برای انقلابیون حفظ انقلاب لازم و واجب است بنابراین علیالقاعده در برابر هر چیزی که آن را تهدید کند میایستند. توقع گذشت و عفو از نیروهای انقلابی که سالها از یک رژیم و عوامل موثر آن رنجها، شکنجهها، عقبماندگیها، سلطه خارجی، سلطه فرهنگ استعماری و مبتذل را تحمل کرده بودند، شاید توقع سختی است، به خصوص با احساس اینکه دشمنان داخلی و خارجی انقلاب در تلاش برای بازگشت و سقوط انقلاب بودند.
اما در عین حال اتفاقات چنان که این روزها مستمسک عدهای شده، نبوده است. مثلاً اساتیدی که با رژیم شاه مرتبط بودند خودشان از کشور خارج شده بودند و قطعاً در میان آنان و سایر اساتیدی که از کشور خارج شده بودند اساتید خبره و متخصص نیز وجود داشته است. نسبت به چنین اشخاصی انقلابیون کاری نکردند بلکه آنان خودشان به لحاظ سابقهشان کشور را ترک کردند. عدهای وابسته به جریانهایی مثل فراماسونری بودند که با انقلاب سازگاری نداشتند. عدهای البته توسط کمیتههای پاکسازی اول انقلاب به صورت محدود و موقت کنار گذاشته شدند که بعد از استقرار در نظام جمهوری اسلامی به تدریج با مساعدت مراجع قانونی به کار خود برگشتند. عدهای نیز به جهاتی مثلاً فرصت مطالعاتی، مرخصی یا نگرانی از اوضاع نابسامان ایام انقلاب به خارج از کشور رفته بودند و چون در زمان قانونی بهرغم مکاتبات به کشور بازنگشتند مطابق مقررات اخراج شدند که در این موارد هیچ تقصیری در زمینه اخراج اساتید متوجه نیروهای انقلابی نیست و اتفاقاً این قبیل افراد جمع قابل توجهی هستند که خودشان رفتهاند و نمیتوان گفت اخراج شدهاند.
اما باز هم قانعکننده به نظر نمیرسد که هدف انقلاب فرهنگی تغییر برنامههای علمی دانشگاه و ارتقای علمی بوده و به نظر میآید بیشتر برخورد سیاسی با دانشگاه بوده خصوصاً اینکه به هر حال دانشگاههای ما قبل از انقلاب نیز از دانشجوها و اساتید نخبهای برخوردار بوده که آنها یا در پیروزی انقلاب نقش داشتند یا پیش و پس از انقلاب از اساتید و پروفسورها و متخصصان طراز اول بودهاند.
بله، بسیاری از متخصصان دانشگاهی ما پرورشیافته آن دوران هستند و قدر آنان نیز دانسته شده است و پس از انقلاب نیز همان بزرگواران دانشگاهها را اداره کرده و این همه دانشجو و متخصص تربیت کردند و قطعاً توسعه دانشگاه و افزایش ظرفیت دانشجویی کشور مرهون زحمات آنان است، بنابراین حساب این خدمتگزاران مردم با عدهای قلیل که آنها هم اغلب خودشان کشور را ترک کرده بودند نباید یکی دانسته شود اما چنان که عرض کردم فضای کلی حاکم قبل از انقلاب دانشگاه را از حرکت در جهت مصالح ملی بازمیداشت.
آیا یکی از اهداف انقلاب فرهنگی، اسلامی کردن دانشگاهها نبود؟
چرا، اما باید به مفهوم اسلامی شدن دانشگاهها که در بیان امام خمینی(ره) به عنوان رهبر کبیر انقلاب آمده است، توجه کنیم: انقلاب اسلامی صورت گرفته است، فرهنگ اسلامی باید حاکم شود، در دانشگاهها هم همین طور. اما مقصود از اسلامی شدن در دانشگاه چه بوده است؟ آنچه از سخنان مکرر امام خمینی(ره) در این مورد برمیآید این است که تربیت اسلامی صورت گیرد، دانشگاه در خدمت مردم و جامعه باشد، دانشگاه از نظر علمی چنان پیشرفته باشد که نیاز علمی و تخصصی کشور را در همه زمینهها برآورده سازد، دانشگاه به گونهای باشد که به استقلال کشور بیندیشد و جوانان مستقل تربیت کند، علم باید رشد کند، هندسه اسلامی و غیراسلامی ندارد و مطالبی از این قبیل. من از شما میپرسم که کدام یک از این مطالب نادرست و بیپایه است. هر آدم منصفی این سخنان را میپذیرد. آنچه در سخنان امام و دانشجویانی که در پی تحقق انقلاب فرهنگی بودند و اسلامی شدن دانشگاهها را میخواستند وجود دارد این بوده است. هدف این نبود که دانشگاهی داشته باشیم که با مردم و در کنار مردم و دلسوز کشور باشد. ممکن است یک استادی بسیار هم عالم و متخصص باشد اما در یک فضای دانشگاهی قرار گیرد که نتواند مفید واقع شود، بنابراین به صرف اینکه تعدادی از اساتید ما دانشمندان بزرگی بودهاند، نمیتوانیم بگوییم دانشگاه ما قبل از انقلاب پیشرفته بوده است. فضای تخصصی کشور قبل از انقلاب بیشتر در حوزه اقتدار کارشناسان و متخصصان خارجی بود تا اساتید و متخصصان داخلی. صحبت انقلاب فرهنگی دگرگون کردن این فضا بوده است.
در مجموع فضایی که آن روزها بود اصلاً با فضای امروز قابل تفسیر نیست یعنی جمع عظیمی از مردمی که انقلاب کرده بودند، تلاش میکردند کشور را بهتر سازند و در دانشگاهها نیز همین طور، اما اینکه ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی درست برنامهریزی کرد یا نه و اینکه آیا موفق بود یا نه مساله دیگری است که البته باید درباره آن بحث شود و توفیقها و ناکامیها و علل و عوامل هر یک بررسی شود اما باید توجه داشت که اصل انقلاب فرهنگی و اهداف آن و طرفداران آن جمع عظیم انقلابیون از طیفهای گوناگون بودهاند نه یک عده و جریان خاص. باز هم عرض میکنم که هدف متعالی بوده و خواست همه انقلابیون، اما اینکه آیا آن برنامه اجرا شد یا نه بحث جداگانهای است.
اما به هر حال این انتقاد نسبت به برنامهریزان انقلاب فرهنگی هست که اساتید خوبی را از دانشگاهها بیرون کردند که این امر سبب شد دانشگاههای کشور ضربه بخورند. نظرتان در این باره چیست؟
چنان که عرض کردم در این باب مبالغه میشود. بیشتر اساتیدی که در جریان انقلاب و در ایام انقلاب از کشور رفتهاند، یا از عوامل موثر رژیم شاه بودند یا خودشان را با انقلاب ناسازگار میدیدند که خودشان رفتند و در آن فضا البته بسیاری هم از خارج به کشور برگشتند. کاش یک تحقیق دقیق علمی با بررسی پرونده کسانی که رفتهاند و سرانجام اخراج شدهاند انجام میشد تا از این کلیگویی و فضای تهمتزنی به نیروهای انقلابی آن ایام خارج شویم و حقیقت چنان که بوده است، روشن شود. قبلاً عرض کردم اساتید شایستهای بودند که در فضای قبل از انقلاب در دانشگاه نمیتوانستند موثر باشند. همانها هم در انقلاب نقش داشتند هم پس از پیروزی انقلاب با تمام توان علمی خود با تاسیس دورههای کارشناسی ارشد و دکترا در توسعه علمی کشور و گسترش دانشگاهها خدمات بزرگی کردند، البته همواره رفتارهای تندروانه موجب رنجش خاطر برخی از اساتید شده است، به هر حال در هر انقلابی خطاهایی هست.
اما به طور مثال قرار بود مارکسیستها در دانشگاه حضور داشته باشند؟
بله، اتفاقاً استاد شهید مطهری بر این موضوع تاکید داشتند. ایشان یکی از شخصیتهای برجسته انقلاب اسلامی بودند و منظورشان این بود که اسلام در برابر اینها آسیب نمیبیند. خطری که انقلاب اسلامی گرفتار آن شد، ترورهایی بود که این قبیل مردان را از آن گرفت.
همان ایام که مسوولیت دانشگاه تربیت مدرس بر عهده من بود چندین رشته کارشناسی ارشد (حدود 90 رشته کارشناسی ارشد و حدود 20 رشته دکترا) تا زمان تصدی من یعنی اواخر شهریور 1366 راهاندازی شد و این همه که برای بسیاری حیرتانگیز بود با مشارکت نزدیک به 400 نفر اعضای هیات علمی دانشگاههای کشور انجام میشد در یک گفتوگویی که تصور میکنم در سالهای 1363 یا 1364 بود و در روزنامه اطلاعات منعکس شد، مطرح کردم که معدودی از اساتید حاضر نیستند با دانشگاه تربیت مدرس همکاری کنند و تصور میکنند دو روز دیگر همین جوانان که زیردست ما تربیت میشوند ممکن است ما را از دانشگاه اخراج کنند. به چنان اساتیدی عرض کردم این تصور درستی نیست چون شما خدمت میکنید و آدم تربیت میکنید، پس احترامتان پیش همه محفوظ است، مگر اینکه بخواهید به انقلاب پشت کنید و به مملکت خیانت کنید و نگذارید مملکت رشد کند که در آن صورت ممکن است عکسالعمل دیگری روی دهد، اما اگر درس بدهید اینها شاگردانتان خواهند بود و همیشه به دیده استاد به شما نگاه خواهند کرد و دست شما را به عنوان استاد همواره خواهند بوسید.
آن روزها تربیت جوانان در داخل کشور و در دانشگاههای خودمان یک اصل تلقی میشد و همان اساتیدی که قبل از انقلاب در دانشگاهها بودند مسوولیت تربیت جوانان را در سراسر دانشگاههای کشور بر عهده داشتند. بنابراین به جای تهمت و سوءاستفاده از یک مساله شایسته است موارد بررسی شود. آن روزها با سختیهای غیرقابل توصیف، استادان دانشگاهها با فضای جنگ و فقر زحمتهای بسیار کشیدند و حتی نزدیک به 10 سال ضریب حقوقی آنان اصلاً تغییر نکرد و دم برنیاوردند و تحمل کردند. البته اگر به کسی ظلم شده باشد ولو به یک نفر حقخواهی درست است.
در سال 1364 مجدداً بحثی در دانشگاهها مبنی بر اخراج اساتید غربی صورت گرفت و آن زمان نیز شما رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی بودید و سخنرانیای از شما مبنی بر تایید اخراج اساتید غربزده بوده. این مساله در خاطرات آقای هاشمی نیز آمده، نظر شما در این باره چیست؟
آن سخنرانی احتمالاً همان است که قبلاً به آن اشاره کردم و مقصودم از آن کاملاً روشن است. بحث همکاری و عدم همکاری آنان و عکسالعمل دانشجویان بوده است و بارها مشاهده کردهام دانشجویان آن روزها که امروز استادند، با چه دیده احترامی به اساتید قدیمی دانشگاه که به آنان درس دادهاند، مینگرند. مردم انقلاب کرده بودند و میخواستند دانشگاهها در جهت مسیر انقلاب اسلامی و در خدمت مردم قرار بگیرد بنابراین هر کس میخواست خیانت کند، ممکن بود آسیب ببیند اما بعید میدانم کسی به خاطر فکر و عقیدهاش اخراج شده باشد. در همان ایام که شما اشاره کردید در همان دانشکده حقوق دو سه نفر را میشناختم که دارای تفکر چپ به اصطلاح آن روز بودند یعنی یکی از گرایشهای کمونیستی داشتند و تدریس میکردند.
دقیقاً به یاد نمیآورید با چه اساتیدی برخورد صورت گرفت؟
خیر، تا آنجا که به من مربوط میشود کسی را به یاد نمیآورم. در جریان انقلاب ممکن است خطاهایی هم صورت بگیرد و اتفاقاً حضرت امام خمینی(ره) فرمان هشتمادهای را برای جلوگیری از همین تندرویها و افراطکاریها صادر کردند. کاش مدعیان، چند نفری را همراه با علت ذکر کنند، یعنی چند نفر و چرا؟ و سطح علمی آنان را نیز بنویسند تا بررسی شود و حقیقت روشن شود.
آیا تمرکز بیشتر روی دروس علوم انسانی نبود؟
خیر، کمیتههای متعدد برنامهریزی دروس و رشتههای دانشگاهی با حضور متخصصان رشته برای تمام رشتههای علمی تشکیل شده بود، از جمله علوم انسانی برنامه آموزشی تدوین میکرد.
برخوردی را که اکنون با برخی رشتههای علوم انسانی میشود چطور میبینید و چقدر متشابه با آن دوران میدانید؟
اصلاً ربطی به آن زمان ندارد. دوباره تعطیل کردن درس و دانشگاه جواب نمیدهد. یک انقلاب بزرگی شده بود و لازمه انقلاب بود که آن کارها اتفاق بیفتد، هرچند ممکن است با نهایت تاسف خطاهایی هم صورت گرفته باشد، اما دیگر نمیتوانیم بعد از این همه سال موضوع را تکرار کنیم. امروزه امکانات آموزشی مجازی در اختیار است، پس مشکل بدآموزی از طریق تعطیل کردن رشته حل نمیشود.
بازنشستگی اساتید چه تاثیری بر دانشگاهها خواهد گذاشت؟
تاثیر منفی خواهد داشت و لااقل اهداف کسانی را که در پی بازنشسته کردن اساتید هستند، برآورده نخواهد کرد. دانشگاه محل تبادل عقل و اندیشه است بازنشستگی اجباری بعضی از اساتید. شاید تصور میکنند با جایگزین کردن افرادی که آنان را همفکر خود میدانند مشکل حل میشود اما چنین نخواهد شد. محیط دانشگاه یک محیط خنثی نیست. یک تجربه عینی، دانشگاه تربیت مدرس است. در اوایل انقلاب عدهای از جوانان بسیار متدین و انقلابی با سختگیری خاص انتخاب شدند و اکنون اکثراً از اساتید فاضل و نخبه دانشگاهها هستند. این اساتید انقلابی یادگار دوران انقلاب فرهنگی هم بسیار مذهبی و متدین هستند، هم روشنفکر و هم باسواد و سوال این است که چه کسانی را میخواهید جایگزین آنان کنید و با چه اطمینانی؟
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :