نظر نوۀ امام خمینی درباره تسخیر سفارت آمریکا
«تاریخ ایرانی»، بخشهایی از گفتوگوی نوۀ بنیانگذار جمهوری اسلامی با ویژهنامه نوروزی روزنامه «اعتماد» را انتخاب کرده که در ادامه میخوانید:
* ما در دنیای متفاوتی زندگی میکنم که لحظه به لحظه در حال تغییر است اما اینکه شیعه مانده و پویایی خود را حفظ کرده به علت همین اجتهاد است. ما نباید در اجتهاد بر حرف گذشتگان بسنده کنیم و در گذشته بمانیم. در طرف دیگر میبینیم بدون توجه به منابع اصیل که حضرت امام به فقه جواهری تعبیر میکنند، مسیر غلطی طی میشود که حالا اقتضای دنیا این است، پس ما هم به این سمت برویم و هر چه امروز دستاورد بشری است کامل قبول کنیم. این هم غلط است. ما باید با منابع اصیل خودمان اینها را بررسی کنیم. بحث اجتهاد در اندیشه امام از یک نیاز نشأت گرفته است. این نیاز مبتنی بر این مساله بود که میخواست بداند در مقابل اجتهاد مطرح شده در اندیشه امام چه چیزی قرار دارد؟ در مقابل اجتهاد مطرح شده در اندیشه امام، انحصار فهم و انحصار تفهیم وجود داشت. انحصار فهم یعنی اینکه تنها یک مطلب فهمیده شود، انحصار تفهیم هم یعنی اینکه تنها یک مطلب و یک فهم آموزش داده و القا شود. ما میتوانستیم بعد از امام بگوییم که دوران امام تمام شده و امروز جدای از گذشته است. بعضی این حرف را زدند که دوران امام تمام شده و امروز دوران جدیدی است که نسبت به قبل منقطع است. در حالی که رهبری از ابتدا تا امروز بر این اندیشه ایستادهاند که راه ما همان راه امام و اصول ما بر همان اصولی استوار است که امام بر آن معتقد بودند؛ لذا اندیشه امام متن مقدس نظام جمهوری اسلامی است. از امام خط و متن و صحبتهای بسیاری وجود دارد که شاکله اصلی اندیشه امام را به خوبی نشان میدهند.
* بعضی به مؤسسه تنظیم و نشر انتقاد دارند که چرا شما مثلا در مورد شورای نگهبان یک قرائت رسمی از سخنان امام نمیدهید. در صورتی که این همان انحصار فهم و انحصار تفهیم است. یعنی اگر صحبت از اجتهاد در اندیشه امام کنیم، به این معنا نیست که فقط بنده بیایم و حرف بزنم. این انحصار است. وقتی میگوییم اجتهاد در اندیشه امام، در حقیقت فهمهای مختلف از سخن امام را به رسمیت شناختهایم. اجتهاد در اندیشه امام یعنی اینکه بنده علی خمینی وقتی فهمی دارم و بر آن استوار هستم، فهم بزرگان دیگری را که طور دیگری میفهمند به رسمیت بشناسم.
* برخی رای مردم را عامل مشروعیت نظام میدانند و برخی آن را در مقبولیت نظام دخیل میدانند؛ لذا ما با طرز تلقیهای مختلف در اندیشه امام روبهرو هستیم. البته بعضی فکر میکنند که اجتهاد در اندیشه امام یعنی ما باید بیاییم و خودمان اجتهاد کنیم. اما مساله فقط اینگونه نیست. اختلافاتی که امروزه بین جناحهای چپ و راست وجود دارد که هنوز هم خود را مقید به خط اصیل امام میدانند، به این معناست که اجتهاد وجود دارد. در زمینه مشروعیت نظام، جایگاه شورای نگهبان، رابطه قوا با یکدیگر و رابطه رهبری با قوا و همچنین حدود اختیارات ولی فقیه هم اجتهادهای مختلفی وجود دارد.
* بحث اجتهاد در اندیشه امام به معنای رسمیت دادن به فهمهای مختلف است. بحث اجتهاد در اندیشه امام فقط این نیست که بروید و اجتهاد کنید. چون کسی به حرف ما گوش نمیدهد که بگوییم برو و اجتهاد کن. بنیان اصلی بحث اجتهاد در اندیشه امام این است که وقتی کسی به فهم مشخصی از حرف امام میرسد، اگر اصول مهم اندیشه امام را نیز مد نظر داشته باشد حرفش قابل احترام است. یعنی بنده بپذیرم فرد دیگری اگر حرفهای امام را کنار هم قرار میدهد و با یک اصول مشخص قدم بر میدارد و توانسته است یک نظام اندیشهای برای امام پیش خود درست کند، او هم خارج از اندیشه امام نیست. البته این به معنای باز بودن اجتهاد تبرعی و دلبخواهی و جدای از متون اصلی نیست و ما این حرفها را اساسا اجتهاد نمیدانیم بلکه سوءاستفاده از محبوبیت امام و متن بودن اندیشه او در نظام اسلامی میدانیم و اساسا طرح اجتهاد در اندیشه امام که زمانی توسط حاج حسن آقا مطرح شد به معنای جواز تفسیر به رای و برداشت غیرمتسانخ با اصول اندیشه امام نیست.
* ما باید بین حوزه اندیشه و حوزه عمل فاصله قرار دهیم. بنده به شدت معتقدم که به لحاظ فلسفی در حوزه عمل، وقتی پارادایمها عوض میشود ـ به تعبیر ویتگنشتاین وقتی بازیهای زبانی تغییر میکند و دنیا عوض میشود ـ داوری بسیار دشوار میشود اگر نگوییم غیرممکن میشود. به عنوان مثال به درست یا نادرست بودن تسخیر لانه جاسوسی توجه کنیم. اکثریت مطلق مردم انقلابی و حتی عقلای قوم در آن ایام اصلا آن کار را اشتباه نمیدانستند. اما الان از نظر برخی در جامعه آن کار اشتباه بوده است. بنابراین باید بدانیم که معنای کار اشتباه چیست؟ چرا کار اشتباه بوده است؟ آیا مراد فقط نتیجه است؟ نتیجه ممکن است درستی امور را تغییر دهد. به عنوان مثال، شما در یک خانه چهار طبقه در طبقه دوم آن هستید. میگویند سونامی میآید و خانه از بین خواهد رفت. راهها همه بسته شدهاند؛ لذا شما باید به پایین بپرید و میدانید که اگر بپرید پایتان میشکند. اما اگر بمانید، زنده نخواهید ماند. اگر شما دو نفر باشید و شما به پایین بپرید و دیگری بماند، اما سونامی هم نیاید، پای شما میشکند اما نفر دوم سالم میماند. حالا سوال این است که کدام یک از شما کار درست انجام داده است؟ قطعا کار شما که پایت شکسته درستتر است. بنابراین کار درست را نمیتوان بعد از گذشت سالهای طولانی و با یکسری دادههای ناقص و صرفا با نظر به نتیجه مورد داوری قرار داد؛ لذا باید ببینیم که نگاه آن روز جامعه و اکثریت عقلا، به مساله چه بوده است.
* بنده روی مطالبی دست گذاشتم که امروز دفاع کردن از آن بسیار مشکل است و به جوان امروزی نمیتوانید بگویید که کار درستی بوده است یا خیر. اما بر فرض محال اگر دانشجویان که به سفارت ریختند، فردای آن روز در جاهای مختلف به سفارت آمریکا میریختند و تغییرات گستردهای به نام بهار غربی و بهار آمریکایی شکل میگرفت، آیا آن موقع هم میتوانستیم بگوییم که کار ما درست بوده یا غلط؟ قطعا در آن زمان همه میگفتند بزرگترین اتفاق رخ داده است. ببینید یک نفر در تونس خودسوزی کرد و نامش در تاریخ ماندگار شد. آیا کار او درست بوده یا کار شخصی که مثلا در هلند خود را سوزاند و هیچ نتیجهای هم نگرفت؟
* بنابراین بنده معتقدم که ما از حیث داوری در مقام عمل دستمان خالی است و نمیتوانیم همه آنچه در نتیجه تاثیر داشته است را ببینیم. در عین حال باید بدانیم که عمل درست یعنی چه؟ آیا از حیث فلسفی از عمل درست تعریفی داریم؟ به شدت معتقدم که با دید نتیجهگرا یا به تعبیر بهتر غایتانگارانه نمیتوان سراغ داوری پیرامون درست یا غلط بودن عملی رفت که دهها فاکتور دیگر در به ثمر نشستنش موثر بوده است.
* بحث بنده این است، متنی که در زمان خود کاربرد و معنا داشته است، امروز هم همان معنا را دارد، اما صحبت بر سر داوری است. ما میتوانیم نسبت به حوادث گذشته داوری کنیم، اما به شرطی که تمام عوامل موثر را بدانیم. اگر در مساله لانه جاسوسی اطلاعات دقیقی وجود داشت که صدها بمب از جمله بمب اتم در آنجا قرار دارد، شک نکنید که وظیفه عقلایی حکومت است که برود داخل سفارت و آن را بگیرد. یا به طور ملموستر بگویم وقتی حکومت و مردم نگاه میکنند که آمریکا شاه را به کشور خود میبرد و از طرف دیگر در ذهن خود مرور میکنند که همین آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد دخالت اصلی را داشت، این وحشت کاملا طبیعی است که نکند خدای نکرده طرح جدیدی داشته باشند و باز دهها سال رفتن نظام شاهنشاهی را به عقب بیندازند. ببینید مثلا آمریکا معتقد بود که در عراق سلاح کشتار جمعی وجود دارد و به آنجا حمله کرد و سلاح کشتار جمعی نیافت. یک نفر از سردمداران آمریکا هم به نشانه شرمندگی سرش را پایین نیاورد، زیرا گفتند که ما بنا بر اطلاعاتمان حمله کردیم. بنده کاری ندارم که واقعیت امر چه بود. اما همان آمریکاییها بعد از اثبات کذب ادعا باز هم میخواهند ما را قانع کنند؛ لذا میگویند که ما طبق اطلاعاتمان رفتیم و سربلند هستیم.
نظر شما :