معین‌فر: آیت‌الله منتظری و رجایی با سازمان برنامه مخالف بودند

۲۴ اسفند ۱۳۹۲ | ۰۲:۰۰ کد : ۴۱۲۷ از دیگر رسانه‌ها
مهندس علی‏‌اکبر معین‏‌فر یکی از نزدیکترین افراد به مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود، تا آنجا که در گیرودار روزهای ملتهب پس از پیروزی انقلاب، نخست‌‏وزیر فقید دولت موقت، سازمان برنامه و پس از آن وزارت تازه تاسیس نفت را به او سپرد. معین‌فر یک تکنوکرات مسلمان است که نه ‏تنها بازرگان و یارانش در نهضت آزادی او را شخصیتی کلیدی می‌شناختند، بلکه مخالفان هم به جایگاهش واقف بودند و در روزهای سخت او را هم بی‏‌نصیب نمی‌‏گذاشتند.

 

معین‏‌فر، نخستین مهندس زلزله ایران است. او در سال ۱۹۶۰ مدرک خود را از دانشگاه «واسدا»ی ژاپن دریافت کرد. وقتی در سال ۱۳۴۱ زلزله بوئین‏‌زهرا اتفاق افتاد، اولین کسی بود که نهادهای دولتی و گروه‌‏های خارجی که برای تحقیق درباره زلزله به ایران آمده بودند، به او رجوع می‌‏کردند. او به درخواست مرحوم ابوالحسن بهنیا - ریاست وقت دفتر فنی سازمان برنامه و بودجه - طرح تهیه تاریخچه زلزله‌‏های مخرب ایران را که مبنای تهیه «پهنه‏‌بندی زلزله» ایران شد با همکاری نیکلاس آمبرزی که در آن زمان در کالج امپریال دانشگاه لندن مشغول مطالعات مربوط به زلزله‏‌های یونان و کشورهای سواحل مدیترانه بود، پیش برد. در همین دوره ایجاد شبکه شتاب‌نگاری زلزله در ایران را پی گرفت و نگارش پیش‌‏نویس آئین‏‌نامه‏‌ای را که امروز به اسم ۲۸۰۰ می‏‌شناسیم آغاز کرد و...

 

همه این‌ها باعث شد گفت‌وگوی او با بحث زلزله آغاز شود و سیر تحول و توسعه تهران را از دهه ۴۰ تا به امروز به روایت مردی بشنویم که در دوره‏‌هایی مهم، از نزدیک دستی بر آتش توسعه ایران داشته و هنوز هم مسائل مرتبط با زلزله یا توسعه شهری و البته بسیاری از چیزهای دیگر را با دقت و جدیت دنبال می‏کند.

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی معین‌فر با با ماهنامه «نمایه تهران» را انتخاب کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

* تهران سابقه زلزله‌های تاریخی را داشته. چند بار ری به دلیل زلزله ویران شده و در تاریخ هم ذکر این مساله به میان آمده است. باید یادی از نیکلاس آمبرزی کرد؛ او اولین بار کتاب «کشف‌الصلصله عن وصف‌الزلزله» سیوطی را به من معرفی کرد که حاوی اطلاعات زلزله‌های تاریخی منطقه از جمله زلزله‌های گذشته شهر ری بود. آمبرزی جزو مسیون یونسکو بود که پس از زلزله بوئین‌زهرا به ایران آمد. سابقه تاریخی زلزله‌های تهران را ما به طور کلی می‌دانستیم، ولی آن موقع مشخص نبود که نسبت خطرپذیری تهران در قیاس با شهرهای دیگر مثلا رشت یا کرمان چقدر است. آن موقع صحبت زلزله مطرح بود اما به این معنی که در مطالعات مربوط به توسعه تهران جایگاهی داشته باشد، خیر. با اطلاعات آن موقع این امکان‌پذیر نبود. الان ما شناخت بیشتری نسبت به وضعیت زمین پیدا کرده‌ایم ولی باز هم مجموعه اطلاعات ما طوری نیست که بتوانیم حکم صادر کنیم که کسی اینجا بسازد یا نسازد. من معتقدم الان هم نیازی نیست توسعه را به خطر زلزله پیوند دهیم.

 

* محدودکننده جمعیت تهران بیش از هر عامل دیگر مساله تامین آب است. من پیش از انقلاب یک سخنرانی در سال ۱۳۵۶ در کانون مهندسین ایران داشتم و آن موقع درباره خطرات زلزله تهران مفصل صحبت کردم. آن موقع دیگر زلزله در ادبیات ما مطرح شده بود. زلزله بوئین‌زهرا در شهریور سال ۱۳۴۱ به تهران تلنگر زده بود. آن موقع تهران اصلا ساختمان درست و حسابی نداشت. معدود ساختمان‌های سه، چهار طبقه بودند که با اغماض می‌توان گفت روی حساب و کتاب ساخته ‌شده بودند.

 

* زلزله بوئین‌زهرا با اینکه بیش از ۱۰۰ کیلومتر با پایتخت فاصله داشت، تهران را شدیدا تکان داد. به لحاظ اجتماعی واقعا تهران بعد از این زلزله تکان خورد. من فراموش نمی‌کنم چطور در شهر برای زلزله‌زدگان کمک جمع می‌کردند. مرحوم تختی راه افتاد و پول جمع کرد. آن موقع کسی هم مانع کمک نمی‌شد... یا مثل زلزله ماناگوئا پیش از انقلاب کشور نیکاراگوئه. به هر حال زلزله‌های بزرگ تاثیرات اجتماعی دارند. کسی نمی‌تواند منکر باشد.

 

* تصمیم (جمع‌آوری پول برای زلزله‌زدگان توسط تختی) در جبهه ملی دوم گرفته شده بود. البته نباید فراموش کنیم که این اتفاق زمانی افتاد که تحت فشار کندی و آمدن دولت امینی فضا به لحاظ سیاسی کمی هم باز شده بود که البته مدتی بعد دوباره بسته شد. دولت اسدالله علم تازه سر کار آمده بود. گویا شاه به کندی گفته بود خودم با نخست‌وزیر خودم اصلاحاتی را که می‌خواهی انجام می‌دهم. امینی را برداشته بود و علم را سر کار گذاشته بود. ولی هنوز فضا کاملا بسته نشده بود.

 

* آن موقع آقای شریف امامی رئیس بنیاد پهلوی مامور بود که گروه‌های مختلف را جمع کند و بازسازی هر نقطه را به یک گروه واگذار کند. چند تا را به کمک‌کنندگان خارجی‌ها سپردند و چند تا را به گروه‌های ایرانی. از جمله رودک را به کارکنان دانشگاه تهران سپردند یا بعدا دهی به نام ده‌باریک را هم ما به همت انجمن‌های اسلامی از جمله انجمن اسلامی مهندسین و کارمندان دخانیات بازسازی کردیم. آن موقع مشکلی نبود. برای این کارها خیلی سخت نمی‌گرفتند، ضمن اینکه آن موقع کمی فضا باز بود. بازسازی روستای ـ اگر اشتباه نکنم- حسین‌آباد را بر عهده نهضت آزادی گذاشتند... زلزله بوئین‌زهرا واقعا زلزله مهمی در کشور ما بود. چه به لحاظ اجتماعی و چه به لحاظ دانش فنی ما نسبت به زلزله. قبل از آن هم زلزله‌های بزرگی مثل لار یا سنگچال یا فارسینج اتفاق افتاده بود که محرک ما برای اقدام در برابر زلزله بود.

 

* آقای آیت‌الله خسروشاهی اوایل انقلاب آمد و در سیمای جمهوری اسلامی گفت هر که خانه می‌خواهد بیاید ما به او بدهیم. خب توسعه اینجا چه گناهی دارد؟ چه کار می‌توانستیم بکنیم؟ مهندس کتیرایی که وزیر مسکن بود تهدید به مرگ شد و حتی محل سکونت خود را تغییر داده بود. مهندس توسلی که شهردار تهران بود فریاد می‌زد این کار را نکنید اما این اتفاق افتاد. این چیزها را باید ببینیم و بی‌جهت مسائل را به گردن برنامه توسعه شهری نیندازیم.

 

* زمان قوام‌السلطنه، سال ۱۳۲۶ اول سازمان برنامه بود. بعد زمان مرحوم دکتر مصدق اصلا پولی نبود که در اختیار سازمان برنامه بگذارند. فلسفه ملی شدن صنعت نفت برای این بود که پول را در اختیار سازمان برنامه بگذاریم تا مملکت را توسعه بدهد اما این به دولت دکتر مصدق قد نداد. بعد از کودتا تازه پول به سازمان برنامه رسید که ابتهاج در آنجا برای خودش قدرتی در سازمان برنامه به هم زد. شاه ناراحت بود که ابتهاج چرا این‌قدر قدرتمند شده که می‌رود پروژه افتتاح می‌کند. بعد هم برایش پرونده ساختند. بعد زمان منصور گفتند اگر پول دست سازمان برنامه است، بودجه هم باید باشد. شد سازمان برنامه و بودجه. اول سازمان بود، بعد شد وزارتخانه که درست نبود. باید سازمان باشد چون یک مجموعه فرابخشی و فرا وزارتخانه‌ای است. مملکتی که مردم آن هنوز با الفبای دموکراسی و توسعه آشنا نیستند، قطعا در حیطه برنامه‌ریزی و توسعه مشکل دارد. بعد از انقلاب هم همین‌طور شد. من احترام زیادی برای مرحوم آیت‌الله منتظری قائلم و آنچه می‌گویم از بزرگی او کم نمی‌کند اما ایشان در نماز جمعه گفت سازمان برنامه یعنی چه؟ وقتی وزرا مورد اعتمادند، باید به هر کدام کیسه پولی بدهیم که خرج کند. این صحبت یک شخص بی‌نظر است. مرحوم آقای رجایی هم با سازمان برنامه مخالف بود. ما جز با یک دستگاه برنامه‌ریزی قوی که همین حرف‌هایی را که شما می‌زنید انجام دهد، پازل‌ها را بچیند و مثل زمان ابتهاج آلوده کار اجرایی نشود، نمی‌توانیم وضعی را که می‌فرمایید درست کنیم.

 

بعد از دولت آقای موسوی هم سازمان برنامه و بودجه بود. وزیری هم برای مدیریت سازمان معین شد. اتفاقا سیستم صحیحی بود. چون مجلس باید بتواند روی رئیس سازمان هم نظارت داشته باشد اما آقای هاشمی با آن نگاه توسعه‌طلبانه‌ مخصوص خودش، سازمان برنامه و بودجه را در جریان تغییر قانون اساسی به طور کامل در حوزه اختیار رئیس‌جمهوری گذاشت. وزیر مشاور تحت نظارت مجلس است اما وقتی کنترل کامل سازمان دست ریاست جمهوری افتاد، دیدید که آقای احمدی‌نژاد هم به کل منحلش کرد و کسی نتوانست متعرض او شود که این چه کاری است.

 

* مهندس بازرگان من را رئیس سازمان برنامه و بودجه، وزیر مشاور و رئیس سازمان امور استخدامی گذاشته بود. کار بسیار درستی بود، چون این حوزه‌ها به شدت به هم پیوسته‌اند و نباید از هم جدا باشند ولی بعد که من به وزارت نفت رفتم آقای سحابی شد رئیس سازمان برنامه‌ریزی و مسئولیت امور استخدامی دولت را قبول نکرد. کار آقای خاتمی بسیار درست بود چرا که برنامه‌ریزی انسانی با برنامه‌ریزی توسعه‌ کشور باید هماهنگ باشد. بعد هم که همه در جریانیم که سازمان منحل شد و عملا آقای احمدی‌نژاد گفت من اعتقادی به سازمان ندارم و معاونت رئیس‌جمهوری برای راه انداختن امور جاری مملکت کافی است و دیدید که چه پیش آمد.

کلید واژه ها: معین فر آیت الله منتظری رجایی سازمان برنامه و بودجه


نظر شما :