فریدون سحابی: به انتصاب امیرانتظام اعتراض کردیم/ دولت موقت قراردادهای اتمی را معلق گذاشت
***
به عنوان اولین سؤال از آنجایی که شما روابط خانوادگی و نزدیکی با مهندس بازرگان داشتید و از آنجایی که اغلب از ویژگیهای سیاسی مهندس بازرگان صحبت شده است، اگر ممکن است مختصری از سجایای اخلاقی ایشان و در واقع پررنگترین ویژگی اخلاقی که از ایشان در ذهن شما مانده بفرمایید.
در موضع ارشاد و بزرگتری و استادی همیشه سه نفر برای من الگو بودند. در درجه اول مرحوم پدرم و دوم مرحوم مهندس بازرگان و سوم هم برادر بزرگم مهندس عزتالله سحابی بودند. هر کدام از اینها از یک منظر نسبت به من سمت استادی و ارشادی داشتند و من نمیتوانم صرف نظر از جهات احساسی موضوع، از بین این سه نفر یکی را انتخاب کنم. از دوران کودکی مهندس بازرگان را از نزدیک میشناختم و در سفرها در معیت ایشان و پدرم، در رفت و آمدهای خانوادگی در مجامع و جلسات فرهنگی، سیاسی و... که با شرکت ایشان برگزار میشد شرکت میکردم. به این ترتیب ایشان را از نزدیک و به خوبی میشناختم.
مهندس بازرگان بیش از هر چیز متدین به معنای واقعی بود و ایمان خیلی خالصی داشت. وقتی با خیلی از افراد سیاسی و زمامدارانی که ادعای دینداری دارند رفتار و منش و روش ایشان را مقایسه میکنم میبینم که ایشان واقعا ممتاز بود. به معنای واقعی خداترس بود و خدا در زندگیاش محور بود و همیشه رضایت او را ملاک قرار میداد. در عین حال که این نگاه به خالق و حقانیت حق را داشت به مردم هم همیشه نگاهی بدون کینه و غرض داشت. همیشه آدم معتدلی بود و نه خیلی به قول معروف قربان صدقه کسی میرفت و نه با کسی درگیری ریشهای پیدا میکرد. ممکن بود اختلاف نظری با کسی داشت و یا از کسی عصبانی میشد و یا از کسی رضایتمندی زیادی داشت اما خیلی زود تعدیل پیدا میکرد. اینها رفتارهایی بود که از نظر ما نمونه و الگوی مناسبی بود.
در دوره دانشجویی و به خصوص بعد از آن روابط من با مهندس بازرگان بیشتر در حوزه فعالیتهای سیاسی بود. من به دنبال برنامههای مشترکی که در غالب انجمن اسلامی مهندسین با مهندس بازرگان داشتم و به خصوص بعد از سال ۱۳۴۰ که نهضت آزادی تشکیل شد بیشتر در ارتباط سیاسی با مهندس بازرگان قرار گرفتم. نهضت آزادی که تشکیل شد من در عنفوان جوانی و سال آخر دانشگاه بودم و بار زیادی از کارهای نهضت بر دوش من و جوانان دیگر نهضت بود. ضمن اینکه بخش اعظم برنامههای نهضت در دانشگاه بود و ما هم دانشجو بودیم.
بعد از دستگیری پدر و برادرم و مهندس بازرگان مساله مسافرت من برای ادامه تحصیل به خارج از کشور پیش آمد. سالهایی که در انگلستان بودم، محاکمهٔ سران نهضت آزادی در دادگاه نظامی در جریان بود. به اتفاق دوستان دفاعیات مهندس بازرگان را در خارج از کشور منتشر کردیم. انتشار این مجموعه دفاعیات اثر خیلی زیادی داشت، چون مهندس بازرگان در آن دفاعیات علاوه بر دفاع، یکسری خط مشیها و فرازهای فکری و باورها و تفکراتش نسبت به دین و مسائل ملی مطرح کرده بود. اینها برای ما الگو بود.
شما در دوره دانشجویی در جبهه ملی فعال بودید. اوایل دهه ۴۰ بعد از فضای بستهای که به دنبال کودتای ۳۲ در کشور حاکم شده بود به خصوص در دولت امینی فضای باز سیاسی ایجاد شد. اما در آن بازه به خصوص با شکافی که در جبهه ملی ایجاد شده بود و با تندرویهایی که دانشجویان جبهه ملی داشتند از این فرصت چندان استفادهای نشد. آن زمان موضع مهندس بازرگان چه بود؟ به شما توصیهای نمیکردند؟
ببینید قبل از رفتن من به خارج و در دورهای که در دانشگاه تهران فعالیت سیاسی دانشجویی داشتم یعنی سالهای ۳۹ تا ۴۲ اوج فعالیتهای جبهه ملی بود. آن موقع در شورای جبهه ملی با شرکت نهضت آزادی در شورا از طرف بعضی افراد و گروهها، مخالفتهایی انجام میگرفت. از طرف دیگر در آن سالها بخش اعظم بار مبارزات دانشجویی بر گرده دانشجویان مسلمان بود که البته دانشجویان نهضت هم از جمله همین دانشجویان بودند. ولی متاسفانه با تعداد رسمی نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران در شورا مخالفت میشد. این موضوع یکی از موارد درگیریهای دائمی دانشجویان با شورای جبههٔ ملی بود. با این همه آن موقع خیلی بحث اینکه چه کسی به چه گروهی تعلق دارد نبود. مرحوم مصدق تاکید داشت که در داخل جبهه ملی ما فعالیتهای حزبی نداشته باشیم و احزاب در داخل جبهه حل شوند و بیرون جبهه هویتهای خودشان را داشته باشند. به همین دلیل ما هم این مساله را رعایت میکردیم. با این حال اختلاف نظرهای زیادی میان شورای جبهه ملی و شورای دانشجویان دانشگاه تهران وجود داشت.
تاکید مهندس بازرگان در این مشی مبارزاتی چه بود و در این اختلافات و برای بهرهگیری بیشتر از فضای باز سیاسی چه توصیهای داشت؟
در فاصله سالهای ۳۹ تا ۴۲ که فضای سیاسی کشور قدری تعدیل پیدا کرده بود و به قول خودشان آشتی سیاسی ایجاد شد فعالیتهای سیاسی هم خیلی اوج گرفت. آن موقع دانشگاه تهران مرکز مبارزات دانشجویی بود اما با این حال یک ناهمخوانی بین شدت مبارزه و خواستههای دانشجویان در ارتباط با مسائل سیاسی روز با شورای مرکزی جبهه ملی دوم وجود داشت. به هر حال فرصتی فراهم شده بود اما جبهه ملی از آن استفاده نمیکرد. ولی دانشجویان معتقد بودند باید از این فرصت استفاده کرد و استفاده هم میکردند. به خصوص در زمان نخستوزیری دکتر علی امینی خیلی فرصتهای زیادی بود ولی همیشه شورای جبهه سد و مانعی در مقابل حرکت دانشجویان جبهه ملی بود. به طور ارگانیک ما همه کارها را از طریق شورا انجام میدادیم. شورای دانشجویان دانشگاه تهران فرع و جزیی از شورای مرکزی جبهه ملی بود. اعضای این شورا به تعداد ارگانهایی که در جبهه نقش داشتند تعیین میشد. مثلا بازار متناسب با افرادی که در بازار فعال بودند در شورای مرکزی نماینده داشتند. تعداد دانشجویان دانشگاه تهران آن موقع چندین هزار نفر بود و تعدادشان از تعداد اعضای همه ارگانهای داخل جبهه بیشتر بود اما تعداد نمایندگانش بسیار کم بود. این موضوع بگومگوها و اعتراضات زیاد و شدیدی را به دنبال داشت. من یادم هست آقای بنیصدر آن موقع نماینده دانشجویان دانشگاه تهران در شورا بود و مرتب این مشاجرات وجود داشت. این حرفها در داخل جبهه ملی مطرح بود. اما ما خودمان و جوانان نهضت آزادی در تشکیلات نهضت هیچ وقت با مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دیگران از این حرفها نداشتیم. فقط صحبت از این بود که ما چطور باید مبارزه کنیم. چه مسائلی در این مقطع از مبارزه برای ما باید مهم باشد.
مهندس بازرگان در این میان توصیههای خاصی داشتند؟
طبیعتا ما به دلیل جوانی و درگیر بودن با مسائل دانشگاه تهران پر بودیم از این اعتراضات و هیجانات. اما ایشان اینها را تعدیل میداد. آقایان سید احمد صدر حاج سید جوادی، رحیم عطایی و مهندس سحابی البته تا پیش از اینکه به زندان برود و چندین نفر دیگر در شورای مرکزی نهضت این هیجانات را کنترل میکردند و تقریبا رابطی بودند بین جوانان و بزرگتران نهضت. ولی اصولا، احترام و ارتباط عاطفی همهٔ ما نسبت به بزرگترها از جمله مهندس بازرگان، بسیار محکم و بالا بود.
آذرماه سال ۵۶ مهندس بازرگان و شهید مطهری نامهای را درباره اعتقادات اسلامی مرحوم شریعتی امضا کردند که با واکنشهای زیادی مواجه شد و اعتراضاتی را در پی داشت. ظاهرا شما هم جز معترضین بودید. ماجرا چه بود؟
عدهای از جوانان نهضت آن زمان درست در جریان پاگیری انقلاب به این نتیجه رسیدیم که مبارزات پارلمانتاری مانند آنچه در قالب نهضت آزادی در جریان بود پاسخگوی نیاز روز نیست و احتیاج به رادیکالیسم بیشتری در روش و شیوه مبارزه است. به همین دلیل عدهای از جوانان مسلمانی که دور هم بودیم به این فکر افتادیم که فعالیت مخفی بدون ارتباط با نهضت و بدون اعلام علنی آغاز کنیم. این بود که جمعی که متشکل بود از محمد توسلی، عبدالعلی بازرگان، بنده، هاشم صباغیان، میرحسین موسوی، حبیبالله پیمان، مهدی جعفری، محمد بستهنگار و احتمالا چند نفر دیگر که در خاطرم نیست، هستهای به نام «مسلمانان مبارز» را تشکیل دادیم. آن موقع رابط این هسته مسلمانان مبارز با مهندس سحابی که در زندان بود، من بودم. مبارزه ما در این ترکیب جدید تقریبا رادیکالتر بود. مقدمات این گروه البته قبل از اینکه مهندس سحابی به زندان برود شروع شده بود. مهندس سحابی آن موقع با مجاهدین خلق ارتباطاتی داشت و شاید ما مقدار زیادی متاثر از حرکتهای آن زمان مجاهدین خلق بودیم. در آن زمان یکی از الگوهای ما از نظر فکری دکتر شریعتی بود. در رابطه با آن نامه کسی فکر نمیکرد و یا ضرورتی برای نوشتن چنین نامهای نمیدید. وقتی این نامه منتشر شد همه ما را شوکه کرد. ما که آن زمان هم نهضتی بودیم و از مریدان مهندس بازرگان و هم در عین حال ارادت خیلی زیادی به دکتر شریعتی داشتیم از انتشار این نامه معترض شدیم و به همین دلیل به عنوان سؤال و اعتراض پیش مهندس بازرگان رفتیم. از ایشان علت را پرسیدیم. ایشان گفتند من به این صورتی که عنوان شده نگفته بودم. این فکر آقای مطهری بود که شریعتی مقداری انحراف نسبت به موازین اسلام دارد. ما بعدا اینطور شنیدیم که آقای مطهری این پیشنهاد را مطرح کرده و نامه را نوشته و مهندس بازرگان هم آن را امضا کرده است. اما بعدا مهندس بازرگان گفتند که متنی را که ایشان امضا کرده به این صورتی که منتشر شده، نبوده است.
در جریان پیروزی انقلاب ظاهرا شما آن پیام معروف رادیویی را در روز ۲۲ بهمن از رادیو اعلام کردید. چطور شد که شما برای اعلام پیروزی انقلاب انتخاب شدید؟
بله آن روزها ما در مدرسه رفاه بودیم و همه وقتمان در آنجا میگذشت. مهندس بازرگان هم حکم نخستوزیری خودش را گرفته بود و ما هم به دنبال این بودیم که ببینیم چه کاری میتوانیم انجام دهیم. در همین اثنا چند نفر از دوستان که در مدرسهٔ رفاه بودند، پیشنهاد کردند که خبر پیروزی انقلاب و صدور حکم نخستوزیری مهندس بازرگان را از رادیو که هنوز افراد رژیم قبل آن را اداره میکردند اعلام کنم. ظاهرا مسئولان رادیو برای اعلام این موضوع مخالفت کرده بود. من و اگر اشتباه نکنم آقای کمیلیزاده از اعضای جبهه ملی به سمت ایستگاه رادیو در خیابان شریعتی رفتیم. آقای محلاتی هم آن موقع آنجا بود که ما به او ملحق شدیم. وقتی به چهارراه عباسآباد و خیابان شریعتی رسیدم تیراندازی شدیدی از همه طرف در جریان بود. من مجبور شدم مدتی را در جوی کنار خیابان به صورت درازکش از رگبار تیرها در امان بمانم. سرانجام بعد از مدتی جنگ و گریز بالاخره به در ایستگاه رادیو (نرسیده به پل سیدخندان) رسیدم. وقتی رفتم انقلابیها آنجا را گرفته بودند. آنها مرا شناختند و مشکلی در ورود به آنجا نداشتم. آقای محلاتی همانجا به من گفت بیا و این متن را در رادیو اعلام کن. من با اینکه چندان آمادگی نداشتم چند جمله منقطع گفتم که ما به غائله چندین ساله نظام پهلوی به یاری حق فائق آمدیم و این صدا، صدای انقلاب ایران است. اینها را اعلام کردم و دو مرتبه به مدرسه رفاه برگشتم و شنیدم که این پیام را رادیو چندین بار اعلام کرده بود. بنابراین این پیام از مرکز پخش رادیو نه در ارگ بلکه در خیابان شریعتی جنوب سیدخندان پخش شد.
بعد از تشکیل دولت موقت اختلافاتی در نهضت آزادی پدید آمد. گذشته از مشی اقتصادی دولت موقت برخی از انتصابهای مهندس بازرگان از جمله انتصاب عباس امیرانتظام مورد اعتراض طیفی در نهضت آزادی بود تا جایی که این طیف در منزل شما جمع میشوند و بیانیهای علیه امیرانتظام صادر میکنند. ماجرای این بیانیه چه بود؟ مهندس بازرگان چه واکنشی به این موضوع داشت؟
ببینید مهندس سحابی هویت سیاسیاش را در اثر بودن و مجالست و معاشرت خیلی زیاد با شخص مهندس بازرگان به دست آورد. در این شکی نیست و این حرفی بود که خود مهندس سحابی هم میگفت. اما از همان زمان که مهندس بازرگان و سحابی هر دو در یک سلول در زندان قصر بودند بعد از کودتای ۲۸ مرداد، خط سیاسی مهندس سحابی از مهندس بازرگان در عرصه عمل کمی متفاوت شد. اصولا مهندس سحابی شاید هم به دلیل اختلاف سن و روحیات جوانی، در مسائل سیاسی رادیکالتر از مهندس بازرگان فکر میکرد. این موضوع بین جوانان نهضت تقریبا امر متداولی بود و خود مهندس بازرگان و دکتر سحابی هم این را میدانستند. این موضوع تا قبل از انقلاب اسلامی به هیچ وجه جدی نبود.
مهندس سحابی در سال ۵۴ در ارتباط با مجاهدین خلق آن زمان دستگیر و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. دوران زندان عادلآباد شیراز برای مهندس سحابی همزمان بود با تحولات شدید در شیوهٔ مبارزه به خصوص در سالهای ۵۵ تا ۵۷. اقامت در زندان فرصتی برای مهندس سحابی فراهم کرد تا در مورد مسائلی از قبیل گذشته و حال نهضت ملی، شیوههای مبارزه و اصلاحات اساسی در الگوی اقتصادی کشور، به جمعبندیهای جدیدی برسد. در ملاقاتهایی که با وی در زندان داشتم، ایشان میگفت که مشکل جامعه ایران و نهضت ملی فقط در مبارزه با استبداد پهلوی خلاصه و منحصر نمیشود. ما نباید خطر و اهمیت استعمار را که قدمتی دیرینه دارد دستکم بگیریم و یا فراموش کنیم.
این مسائل در آغاز انقلاب و بعد از آزادی مهندس سحابی، در جریان همکاریش با دولت موقت، ابعاد بیشتری پیدا کرد. از سوی دیگر مشکلات و پیچیدگیهای سیاسی و اقتصادی جدید، بازرگان را در مواضعش محکمتر و راسختر کرده بود. این مجموعه اوضاع و احوالی که به اختصار گفتم، شکاف ایجاد شده را بیشتر و بیشتر کرد و سرانجام به جدایی منتهی شد. میخواهم بگویم که در این اختلافات به هیچ روی مساله شخص و یا فرد خاصی در کار نبوده است. البته الان نمیشود راجع به آن موقع و اوایل انقلاب قضاوت کرد. آن موقع درگیریهای زیادی وجود داشت. از یک طرف موضعگیریهای تند متدینینی مثل آقای بهشتی و مطهری بود که نسبت به بعضی از انتصابهای مهندس بازرگان و روشهای ایشان اعتراضاتی داشتند، از طرف دیگر هم همانطور که گفتم مهندس سحابی یک اختلاف نظر با مهندس بازرگان داشت که این اختلاف نظر از همان موقع که در زندان بودند وجود داشت. اینها مسائلی بود که اوایل انقلاب بروز کرد و حادتر شد.
همان اوایل انقلاب افرادی مثل مهندس سحابی نظرشان بر این بود که ما مشی اقتصادی مشخصی باید داشته باشیم. ممکن بود آن موقع برای این کارها زود بود اما باید این مشی روشن میشد. اوایل انقلاب ۵۱ روزنامه چپ منتشر میشد و این خودش جو جامعه را بهم میریخت و لذا نه میشد راجع به آن سکوت کرد و نه میشد نسبت به آن بیتفاوت بود؛ لذا دولت ناچار باید یک پلتفرم اقتصادی ارائه میگردید.
واکنش مهندس بازرگان به این اعتراضات چه بود؟
من هیچ وقت از مهندس بازرگان ندیدم در مواجهه با این انتقادات و خواستهها هیچ برخورد تندی داشته باشد اما چندان هم ترتیب اثری نمیداد. من البته الان به مهندس بازرگان حق میدهم چون او آنقدر درگیر مسائل داخلی بود که دولت موقت اصلا به اینکه به این مسائل فکر کند نرسید. آنقدر درگیریها و اختلافات داخلی وجود داشت و هر روز یک مساله جدید پیش میآمد که فراغت فکری ایجاد نمیشد تا آنها بتوانند به این مسائل بنیادی بپردازند. از طرف دیگر افرادی مثل مهندس سحابی و به طور کلی جوانان نهضت که من هم یکی از آن افراد بودم و مهندس عربزاده، مهدی جعفری، بستهنگار و... در مجموع ۱۷ نفر بودیم که با خود مهندس سحابی ۱۸ نفر میشدیم، معترض بودیم که چرا در دولت موقت تصمیماتی راجع به مسائل داخلی گرفته میشود که در بیرون از دولت واکنشبرانگیز میشد و ما هم جوابی نداشتیم که بدهیم. من خودم به شخصه در مورد آقای امیرانتظام یا مسائل و شایعاتی که وجود داشت خیلی حساسیتی نداشتم ولی جو اجازه نمیداد که ما بیتفاوت باشیم. واقعیت این است که میتوانستند این مساله را حل کنند اما مهندس بازرگان بر سر این مسائل عمیقا پابرجا بود و حاضر نبود انتصابات خودش را به هیچ عنوان تغییر دهد و یا هیچ تعدیلی در این زمینه انجام دهد. فکر میکنم این در واقع از سرسختی مهندس بازرگان بود وگرنه بقیه مسائل را فکر نمیکنم مشکلی وجود داشته باشد.
ماجرای جمع شدن در منزل شما و صدور آن بیانیه چه بود؟
آن جمع یا در دفتر مهندس سحابی جمع میشدیم و یا در منزل من و بقیه دوستان.
مرحوم طالقانی هم در آن جمع بودند؟
آقای طالقانی ما را نفی نمیکردند اما تایید هم نمیکردند. اما آقای طالقانی هم در ته دلشان یک ناراحتیها و نگرانیهایی از همین انتصابات و امور داشتند. ما جمع شدیم و تصمیم گرفتیم و بیانیه صادر شد و اعلام کردیم که امیرانتظام از اعضای نهضت آزادی نیست.
واکنش مهندس بازرگان به این موضوع چه بود؟
خیلی بد بود و خیلی ناراحت شدند. ما هم البته ناراحت بودیم و شاید بیشتر از همه خود مهندس سحابی ناراحت بود. اما به هر حال به این نتیجه رسیدیم که این کار غیرقابل اجتناب است.
واکنش مرحوم دکتر سحابی به این بیانیه و حرکت شما ۱۸ نفر چه بود؟
عدم رضایت شدید. البته بیشتر با مهندس سحابی این دلخوری را مطرح میکرد. من زیاد با پدرم بحث سیاسی نمیکردم و جایگاه من با مهندس سحابی فرق داشت.
موضوع استعفای شما از همان موقع مطرح شد؟
بحث استعفا از همان اوایل مطرح بود اما در جریان فعالیت دولت موقت اوج گرفت. دیگر به نحوی شده بود که بیشتر مشورتها و صحبتها و مذاکرات در داخل نهضت و همینطور در دولت موقت با غیر از ما ۱۸ نفر انجام میشد. به علاوه مهندس سحابی مدتی را به خارج رفت و افزون بر این مسئولیتی در اوایل دولت موقت قبول نکرد و بعد که از خارج برگشت مسئولیت سازمان برنامه را به عهده گرفت. از طرف دیگر مشکلات سیاسی که هر روز به وجود میآمد و بعد هم حمله به سفارت آمریکا و تضعیف دولت موقت، باعث شد که ما موضوع استعفا را عقب بیندازیم. اما وقتی انتخابات مجلس اول از راه رسید ما دیگر رسما از نهضت بیرون آمدیم.
شما در دولت موقت رئیس سازمان انرژی اتمی بودید. آن موقع قراردادهای ساخت نیروگاه اتمی از طرف مهندس بازرگان و دولت موقت لغو شدند؟ آقای غفوریفرد مدتی قبل طی گفتوگویی مدعی شدند که دولت موقت و شخص مهندس بازرگان به شکل عجولانهای بسیاری از قراردادهای مهم و بزرگ همچون قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را یک جانبه لغو کردند. به همین دلیل هم آلمانها از ما ادعای خسارت کردند...
اگر آقای غفوریفرد چنین اظهارنظری کرده باشد، کذب محض است به هیچ وجه مساله به شکلی که ایشان گفته نبوده است. ما دو قرارداد اتمی داشتیم، یکی با فرانسه و دیگری با آلمان. قرارداد فرانسه در منطقه دارخوین اهواز ۱۳ درصد و قرارداد آلمان در بوشهر بین ۵۵ تا ۶۵ درصد پیشرفت داشتند. وقتی من به سازمان انرژی اتمی رفتم تعهداتی که دولت ایران نسبت به شرکت فرانسوی و آلمانی داشت نزدیک به یک سال بود که معوق شده بود. ما قسطهایی که باید پرداخت میکردیم را نپرداخته بودیم و این شرکتها کار را به عنوان عدم پرداخت تعطیل کرده بودند. به علاوه وقوع انقلاب را به عنوان بند فورسماژور در متن قرارداد فیمابین در نظر گرفته بودند و آمادگی ادامه کار را نداشتند. آنها آمدند مذاکره کردند که شما کی میخواهید معوقات خود را پرداخت کنید. آن موقع دولت نه امکان آن را داشت و نه در موقعیت ارزی بود که بتواند این قسطها را پرداخت کند.
از طرف دیگر افراد مختلف به خصوص آقای بهشتی و باهنر و چند نفر دیگر از آقایان انگشت گذاشتند روی قراردادهایی که در رژیم شاه بسته شده بودند که این قراردادها استعماری و تحمیلی است و شرایط این قراردادها را در موقعیت جدید نمیپذیریم و باید در آنها تجدید نظر کنیم. این موضوع البته به اطلاع شرکتهای پیمانکار نرسید. اما به همین دلیل دولت نسبت به پرداخت دیون معوقه هیچ اقدامی نکرد و آن را موکول کرد تا شرایط سیاسی ایران تثبیت شود. به همان دلیل که این شرکتها استناد به بند فورسماژور کرده بودند دولت موقت هم به بند فورسماژور استناد کرد و این قرارداد را معلق گذاشت نه اینکه فسخ کرده باشد.
ایشان مدعی است به رغم مخالفت شورای انقلاب این قراردادها فسخ شده است.
اصلا چنین چیزی نیست و تمام اینها در صورت جلسات شورای انقلاب وجود دارد. آن موقع دکتر عباس شیبانی صورت جلسات شورای انقلاب را با دست مینوشت. بنابراین تمام اینها وجود دارد که نسبت به محتوای قراردادهای اتمی اعتراض وجود داشت و به همین دلیل پرداختها را موکول کردند تا وضعیت سیاسی و اقتصادی دولت تثبیت شود تا بعد نسبت به اینها تصمیمگیری اساسی شود. ولی در مورد قرارداد با شرکت فرانسوی در دارخوین چون فقط ۱۳ درصد پیشرفت داشت خیلی قاطع تصمیم گرفتند که قرارداد را فسخ کنند و خود آنها هم آمدند و پیشنهاد کردند که قرارداد را فسخ کنیم. ولی در مورد قرارداد بوشهر با آلمانها نه دولت ایران پیشنهاد فسخ داد و نه آنها مستقیما چنین پیشنهادی دادند. اما آنها وقتی مدتی پرداختهایشان معوق ماند به دادگاه داوری بینالمللی شکایت کردند و در آنجا ایران محکوم شد. بنابراین ایران و دولت موقت هیچ نقشی در ابطال قرارداد نداشت. منتها شرایطی نبود که بتوان در مورد پرداختهای کلان چندین میلیون دلاری به آلمان تصمیم گرفته شود.
بعلاوه قراردادهایی که امضا شده بود نه تصویب مجلس را داشت و نه فرایند قانونی را طی کرده بودند. قراردادی بود که بین شخص شاه و رئیس سازمان انرژی اتمی آقای اکبر اعتماد و پیمانکاران بسته شده بود. در هیچ کجای دنیا هم رسم نیست که قرارداد یک نیروگاه ۲۴۰۰ مگاواتی اتمی را مستقیم با پیمانکار منعقد کنند. در حالی که ابتدا باید با مشاور قرارداد بسته شود و بعد آن مشاور طرف پیمانکار شده و قرارداد را منعقد کند. بنابراین این قراردادهای اتمی آن موقع مراحل قانونی را طی نکرده بود و همانطور که توضیح دادم این حرف که دولت موقت این قرارداد را فسخ کرده ابداً درست نیست.
نظر شما :